«سفارت انگلستان و تحولات داخلی ایران، روایت یک دخالت مداوم» در گفت‌وشنود با عباس سلیمی نمین

شاه دائم از سفرای انگلیس و آمریکا می‌پرسید: چه باید بکند؟

حضور سفیر انگلستان در یکی از اغتشاشات اخیر در تهران، تاریخچه دخالت سفرای این کشور در امور داخلی ایران را در کانون توجه و بررسی قرار داده است. در گفت‌وشنودی که پیش روی دارید، عباس سلیمی‌نمین، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، به این مقوله تاریخی پرداخته است.
شاه دائم از سفرای انگلیس و آمریکا می‌پرسید: چه باید بکند؟
اگر بخواهیم دخالت‌های دولت انگلستان در امور داخلی ایران را از مبدأ حکومت پهلوی بازخوانی کنیم، طبعا اولین سؤال ما این خواهد بود که این دولت در برکشیدن رضاخان چه نقشی داشت؟
بسم الله الرحمن الرحیم. در آن دوره، گزینه‌های مختلفی برای آینده حاکمیت در ایران وجود داشت و هر گزینه‌ای هم، در لندن طرفداری. البته اختلافی بر سر اصل قضیه وجود نداشت، اما کودتا هزینه‌هایی دارد که در آن زمینه اختلاف نظرهایی بود. هرچند که خیلی‌ها در داخل کشور، در دانشگاه‌ها و جاهای دیگر تلاش می‌کنند که یک مقدار در این زمینه ماله‌کشی کرده، می‌خواهند چهره انگلیس را به عنوان یک نیروی دخالت‌کننده آن هم با مشت آهنین، تطهیر کنند و می‌گویند: حتی روح انگلیس هم از کودتا اطلاع نداشته است! اما در اسناد نقش انگلیس در کودتا به روشنی و صراحت به عنوان طراح کودتا مشخص است...
 
عباس سلیمی نمین.
 
به عنوان نکته داخل پرانتز، آیا این افراد هدفشان تطهیر شخص رضاخان است یا در پس ماجرا هدفی مهم‌تر وجود دارد؟
به نظر من اگر هم از رضاخان تجلیل می‌کنند، برای تطهیر انگلیس است، وگرنه رضاخان، خود در تاریخ شأنی ندارد! کسانی که تلاش می‌کنند که دوران رضاخان را مثبت جلوه بدهند، می‌خواهند کشوری مثل انگلیس را که همچنان به دنبال بسط سلطه بر ایران است و تلاش می‌کند در کشور ما جایگاه خود را احیا کند، آرایش و تطهیر کنند. در قضیه کودتا نقش سفیر انگلیس که بسیار بارز است. روز قبل از کودتا، سفیر گم می‌شود و اصلا پیدایش نیست! درباریان هر چه تلاش می‌کنند ببینند سفیر انگلیس کجاست، نمی‌توانند او را پیدا کنند! بعد می‌فهمند که به طرف قزوین رفته تا هماهنگی‌ها را به عمل بیاورد. سفیر انگلیس در قضیه کودتا نقش کلیدی دارد و هماهنگ‌کننده است. رئیس ژاندارمری ــ که بعدا توسط سفیر انگلیس مدال می‌گیرد ــ کاملا توسط سفیر با کودتا همراه و هماهنگ می‌شود. علاوه بر این، ژاندارمری همیشه با قزاق‌ها مشکل داشت. ژاندارم‌ها هم از سطح سواد بالاتری برخوردار بودند و هم عرق ملی و میهنی بالاتری داشتند. قزاق به عنوان یک نیروی تربیت‌شده توسط بیگانه، عرق ملی چندانی نداشت. قزاق‌ها به لحاظ اخلاقی آدم‌های فوق‌العاده دون‌پایه و فاسدی بودند و اساسا ملیت برایشان معنا نداشت. لذا اگر سفارت، ژاندارمری را با کودتا هماهنگ نمی‌کرد، در تهران مقاومت صورت می‌گرفت و کودتا امکان پیروزی نداشت، اما بعد از آنکه فرمانده ژاندارمری از این خیانت تبعیت کرده بود، از طرف دولت انگلیس مدال گرفت! ما نمی‌خواهیم تاریخ بگوییم، اما مداخلات فوق‌العاده زیادند و نقش سفارت در مسائل تعیین‌کننده است. هر چه جلوتر می‌آییم، این مداخلات فاجعه‌آمیزتر هم می‌شوند.
 
سفرای انگلیس تا چه حد در ابقای محمدرضا پهلوی پس از شهریور 1320 نقش داشتند؟
محمدرضا علی‌الاصول شخصیت ضعیف و غیر قابل اتکایی داشت. ترجیح محمدرضا در انتخاب آدم بی‌شخصیتی همچون ارنست پرون برای دوستی، نشان‌دهنده منزلت و شخصیت او بود؛ لذا نیازی نبود که انگلیسی‌ها چندان درباره او تحقیق کنند. معلوم است که انگلیسی‌ها باید او را انتخاب کنند؛ چون این آدم به راحتی قابل کنترل است. اگر کسی شأن داشته باشد، مثل ابوالحسن ابتهاج که به آمریکایی‌ها می‌گوید: این کار شما غلط است و باعث خواهد شد که ملت ایران قیام کنند! طبعا چشم دول خارجی را نمی‌گیرد. جالب است که حتی علم هم در چند جا از خاطراتش می‌نویسد: ملت ایران به‌زودی قیام خواهد کرد! علم با اینکه از نظر خانوادگی وابسته به انگلیس است، می‌گوید: با این کارهایی که شما دارید به عنوان سلطه‌گر می‌کنید، مردم ایران راهی جز انقلاب نخواهند داشت و مجبورند علیه شما انقلاب کنند، این کار را نکنید! بنابراین گزینه‌ای مثل محمدرضا پهلوی، شناخته‌شده و کاملا در دست اینهاست و بر او تسلط دارند و زوایای فکری او را می‌شناسند. کسی که یک‌سری شئون خانوادگی، منزلت‌های فکری و علمی و سواد و تحصیلات برای خودش قائل است، زیر بار کسی نمی‌رود! 
 
نقش سفارت انگلیس در دوران پهلوی دوم، در امور داخلی ایران را چطور ارزیابی می‌کنید؟
اگر خاطرات سفرای انگلیس و آمریکا را در دوران پهلوی دوم بخوانید، می‌بینید که شاه به‌کرات با اینها ملاقات و مرتبا درباره امور ایران با اینها مشورت می‌کند که چه کار باید بکند! خاطرات علم را هم که می‌خوانید، مربوط به زمانی است که شرایط کشور بحرانی شده و شاه احساس خطر می‌کند، اما وقتی این‌گونه هم نیست، می‌بینیم علم به عنوان نماینده شاه مرتبا با سفرای انگلیس و آمریکا ارتباط دارد و نظرات آنها را به شاه منعکس می‌کند. برای نمونه علم اراده انگلیس را برای جدا کردن بحرین، از طریق سفیر انگلیس دریافت و به محمدرضا پهلوی منتقل می‌کند. شاه می‌گوید: من اصلا زیربار چنین خیانتی نخواهم رفت، اما در مدت کوتاهی اراده سفیر انگلیس ــ که در واقع همان اراده لندن هست ــ به اجرا درمی‌آید. منظورم این است که در شرایط عادی هم، ابلاغ‌ها از طریق سفیر صورت می‌گرفت. این تازه مربوط به دورانی است که محمدرضا پهلوی فوق‌العاده احساس قدرت می‌کند. اهل تحقیق وقتی خاطرات علم را می‌خوانند، می‌بینند که در ایران حرف سفیر انگلیس به کرسی می‌نشیند! لذا باید بسیاری از کسانی که در عرصه سیاسی فعال‌اند، این نکته را از تاریخ درس بگیرند که آنچه می‌تواند بر عزت ما بیفزاید، این است که در برابر بیگانه از اقتدار و منزلت خودمان دفاع کنیم، والا اگر در این وادی بیفتیم که منزلت خودمان را جلوی پای بیگانه قربانی کنیم، بسیار سرنوشت تلخی پیدا می‌کنیم.
 
درباره مراودات مقامات رژیم گذشته با سفرای انگلستان چه تحلیلی دارید؟
بقای مقامات و رجال ما در آن دوران، بستگی به رضایت سفارتخانه‌های انگلیس و آمریکا داشت و آنها اگر اراده می‌کردند، فردی به قدرت می‌رسید و در قدرت می‌ماند یا از قدرت دور می‌شد! مثلا ابوالحسن ابتهاج با آنکه رابطه بسیار نزدیکی با محمدرضا پهلوی داشت، به واسطه انتقادها و اعتراض‌هایش نسبت به آمریکایی‌ها، بلافاصله از سوی آنها شرایط برایش سخت و زمینه‌های حذفش فراهم ساخته شد! بیان بعضی از حقایق بسیار تلخ است، ولی در آن دوران سیاستمداران کشورمان برای بندگی بیگانگان، با یکدیگر رقابت هم داشتند! مثلا وابسته نظامی اسرائیل صراحتا در خاطراتش می‌گوید: ژنرال‌های ایرانی برای اینکه درجه بگیرند، به من مراجعه می‌کردند! این خیلی فاجعه است که حتی نیروهای نظامی یک کشور هم، توسط نیروهای بیگانه ارتقا پیدا کند و در سطح امرای یک ارتش، برای نزدیک شدن به بیگانگان رقابت ایجاد شود. ناگفته برای خیلی‌ها مشخص می‌شود که هویت چنین سیستمی چیست؟ بعضی از مسائل را که مطالعه می‌کنیم، واقعا برای انسان دردناک است که بیگانه تا این حد بر امور کشور مسلط باشد و بعضی‌ها به ذلت‌هایی همچون در اختیار قرار دادن خانواده‌شان تن بدهند که بتوانند یک درجه بگیرند! این مسیری است که طی آن، شأن ملت ایران را هر روز بیش از پیش می‌شکست و نزد بیگانگان تحقیر می‌کرد. شاید بعضی‌ها تصور کنند با دور شدن از سال‌های کودتا یا در اواخر دوره پهلوی وضعیت ما بهتر شده بود، در حالی که شرایط ما به مراتب بدتر شده بود! تحقیر سیاستمداران و دست‌اندرکاران امور، روزبه‌روز فزونی پیدا می‌کرد؛ به‌طوری‌که هویدا و امثال او و وزرای کشور، همگی آشپز خارجی داشتند و هرگز در میهمانی‌های داخلی خودشان، غذاهای ایرانی سرو نمی‌کردند! نمونه بارز برای اینکه بدانیم این تحقیر تا چه حد در کشور نهادینه شده بود، برگزاری جشن‌های 2500 ساله است. عوامل رژیم حتی به ذهنشان هم نمی‌رسید که جشن‌های 2500 ساله علی‌القاعده برای تکریم از تمدن و فرهنگی 2500 ساله برگزار شده و این فرهنگ باید در اینجا خودش را نشان بدهد. ملتی که مدعی فرهنگ است و خارجی‌ها را دعوت می‌کند، باید فرهنگ کشورش را عرضه کند، ولی می‌بینیم در این جشن حتی یک غذای ایرانی هم وجود ندارد! چرا؟ چون مقامات ایرانی تمسک جستن به فرهنگ خود را نوعی عقبگرد و کسر شأن می‌دانستند.
 
عباس سلیمی نمین
 
حضور سفیر انگلستان در یکی از اغتشاشات اخیر را با توجه به پیشینه رفتار این دولت در ایران چگونه ارزیابی می‌کنید؟
به نظر بنده، ما اصلا نباید این سفیر را قبول می‌کردیم؛ چون پیش از آمدن به ایران، اصلا سابقه دیپلماتیک نداشت. فارسی را خوب بلد است و تخصصش، انجام کار اطلاعاتی و ایجاد مشکل است! فکر می‌کنم تخصص این سفیر ایجاد تشکل‌ها در جاهای مختلف است. متأسفانه با علم بر اینکه ایشان دیپلمات نیست و یک عنصر اطلاعاتی برجسته است، ایشان را پذیرفتند، در حالی که ما خیلی راحت می‌توانستیم بگوییم که این آدم دیپلمات نیست و برای اهداف دیگری به ایران آمده است. ولی پذیرفتند و خوشبختانه در حادثه اخیر مشخص شد که دغدغه‌های او چیست و حتی در صحنه حاضر می‌شود تا بتواند در مسائل داخلی ایران تأثیرگذاری بیشتری داشته باشد!
 
سفرای انگلیس در این چهار دهه، در قبال مسائل ایران چه مواضعی داشتند؟
در دوره‌ای که من مدیر مسئول «تهران‌تایمز» بودم، یعنی دو دوره قبل از این سفیر، آن سفیر هم یک عنصر اطلاعاتی بسیار برجسته بود. در سال 1376 که به تهران‌تایمز رفتم، بچه‌های آنجا می‌گفتند: او هم سابقه چشمگیر دیپلماتیک ندارد و این اولین تجربه دیپلماتیک او بود؛ چون سفارت آمریکا در ایران تعطیل است، مدتی است که انگلیسی‌ها می‌خواهند خلأ آنها در ایران را پر کنند. الان مسئولیت ارتباط با اقشار مختلف در ایران را اینها دارند به صورت وسیعی دنبال می‌کنند. هر جامعه‌ای متشکل از اقشار مختلفی است که هرکدام هم در حوزه خودشان مسائلی دارند. اینها برای اینکه بتوانند در این اقشار خشم و عصیان ایجاد و یا اگر اشکالاتی دارند آنها را حاد کنند، برنامه‌ریزی‌های مفصلی می‌‌کنند. الان سال‌هاست که انگلیسی‌ها جشن‌هایی مثل جشن تولد ملکه‌شان را در سفارت می‌گیرند و به صورت بسیار دقیق، از هنرپیشه‌ها، ورزشکارها، نویسندگان، دانشگاهی‌ها، مطبوعات و... دعوت می‌کنند. من در چهار سالی که مدیر مسئول تهران‌تایمز بودم، به هیچ‌یک از جلسات سفارت انگلیس نرفتم؛ چون سفیرشان به فارسی بسیار مسلط بود و می‌دانستم که یک عنصر اطلاعاتی است، ولی در سفارت فرانسه می‌دیدم که اینها یک سری از افراد بی‌هویت و زنانی را که کاملا مشخص بود که برای یک‌سری ارتباطات ناسالم آمده بودند، دعوت کرده‌اند. طرف نه فرهنگی بود، نه دانشگاهی، نه مطبوعاتی و... زنان ایرانی‌ای بودند که با لباس‌های عریان بین هنرمندان و دانشگاهیان و... می‌چرخیدند! خود این موضوع قابل تأمل بود؛ به گونه‌ای بود که وقتی یک مقام رسمی کشور وارد مجلس می‌شد، آنها را در یک اتاق دیگر جمع و وارد جمع نمی‌کردند! کاملا معلوم بود که اینها دارند با یک برنامه دقیق روی اقشار مختلف کار می‌کنند.
https://iichs.ir/vdcd.k0j2yt0koa26y.html
iichs.ir/vdcd.k0j2yt0koa26y.html
نام شما
آدرس ايميل شما