آیت‌الله سیدمحسن که از مراجع تقلید نجف اشرف محسوب می‌شد، در برابر بسیاری از حوادث داخلی ایران از جمله اصلاحات ارضی یا حادثه فیضیه قم نیز موضع‌گیری کرد و در پی اهانت رژیم شاه به علما و روحانیون در حادثه فیضیه، طی حکمی، آنان را به مهاجرت و اقامت در نجف اشرف دعوت نمود. بااین‌حال مناظره معروف ایشان و امام خمینی باعث طرح روایات گوناگون درباره دیدگاه این مرجع تشیع نسبت به حرکت انقلابی و اقدام علیه استعمارگران شده است
نگاه حکیم عراق به انقلاب ایران
بعد از درگذشت آیت‌الله بروجردی، آیت‌الله سیدمحسن حکیم رهبری و مرجعیت عامه شیعیان در عراق را بر عهده گرفت. سیدمحسن که از مراجع تقلید نجف اشرف محسوب می‌شد، از جمله علمای نامی بود که در برابر نفوذ افکار کمونیستی در عراق مقاومت نمود و با صدور چندین فتوا، مردم عراق را به مبارزه علیه کمونیسم تشویق نمود. وی در برابر بسیاری از حوادث داخلی ایران از جمله اصلاحات ارضی یا حادثه فیضیه قم نیز موضع‌گیری کرد و در پی اهانت رژیم شاه به علما و روحانیون در حادثه فیضیه، طی حکمی، آنان را به مهاجرت و اقامت در نجف اشرف دعوت نمود. بااین‌حال سیدمحسن نسبت به حرکت انقلابی و اقدام علیه استعمارگران دیدگاه متفاوتی نسبت به امام(ره) داشت که در مناظره معروف این دو نیز به خوبی منعکس شده است. با این مقدمه در ادامه به زندگی سیاسی سیدمحسن و دیدگاه‌های خاص او نسبت به مسائل ایران و عراق پرداخته می‌شود.
 
گذری بر زندگی سیدمحسن حکیم
سیدمحسن حکیم در سال 1306ق در عراق به دنیا آمد. پدرش سیدمهدی حکیم از عالمان بزرگ و مشهور عراق، در سال 1312 و در زمانی که سیدمحسن تنها شش سال داشت، دار فانی را وداع گفت؛ ازاین‌رو برادر بزرگش محمود، سرپرستی و تربیت او را بر عهده گرفت. حکیم از هفت‌سالگى قرائت قرآن و خواندن و نوشتن و از نه‌سالگى تحصیل علوم دینى را آغاز کرد. درس‌هاى مقدماتى، مانند ادبیات عرب و منطق و برخى متون اصول فقه (مانند قوانین و معالم) و نیز برخى متون فقهى (مانند شرایع و لمعه) را نزد برادرش، سیدمحمود، و دروس مقاطع بالاتر را نزد افراد دیگرى چون صادق جواهرى و صادق بهبهانى خواند.1 وی دروس عالی حوزوی را نزد استادان و علمایی چون ملاحسینقلى همدانى، شیخ على جواهرى میرزاحسین نائینى، سیدمحمدسعید حبوبى، آقاضیاء عراقى، باقر قاموسى، سیدعلى قاضى، آخوند ملامحمدکاظم خراسانى، سیدابوتراب خوانسارى و شیخ على قمى فراگرفت و به درجه اجتهاد رسید.
 
هم‌زمان با آغاز جنگ جهانی اول، آیت‌الله سید حکیم از جمله علمایی بود که رهسپار جنگ با جبهه کفار شد. وی رهبری نیروهای راست مجاهدین عثمانی را در جبهه شعیبیه بر عهده داشت. بر این اساس نیروى مجاهدان در جبهه شعیبیه هیجده‌هزار تن و در منطقه قرنه چهل‌هزار نفر بود. رهبران مردمى مجاهدان را در سه جبهه مستقر کرده بودند: جبهه مرکزى قونه به فرماندهى شیخ‌الشریعه اصفهانى، مهدى حیدرى، مصطفى کاشانى، جبهه راست شعیبیه به رهبرى مجتهدانى مانند سیدمحمد سعید حبوبى، سیدمحسن حکیم و باقر حیدر، جبهه پشت هویزه به رهبرى حضرات آیات مهدى خالصى، محمد خالصى، جعفر شیخ راضى، عبدالکریم جزایرى و عیسى کمال‌الدین.2 بااین‌حال سید حکیم درباره مقابله با استعمارگران و نیز قدرت استبدادی دیدگاه‌های خاصی داشت که نمونه آنها را می‌توان در مواضع ایشان نسبت به نفوذ کمونیسم در عراق و حوادث ایران در دهه 1340ش نیز مشاهده نمود.
 
نفوذ کمونیسم در عراق
«در ۲۳ تیر که رهبران ایران و پاکستان و ترکیه در استانبول منتظر نوری سعید و ملک فیصل دوم و شاهزاده عبدالله نایب‌السلطنه سابق عراق بودند، گروهی از افسران آزاد به رهبری ژنرال عبدالکریم قاسم و سرهنگ عبدالسلام عارف از نقل و انتقال نیروها که ظاهرا به منظور دخالت در اردن و لبنان صورت می‌گرفت استفاده کردند و شاه و نایب‌السلطنه را به قتل رساندند.»3 عبدالکریم بعد از کودتا در 4 فروردین 1338 (24 مارس 1959) از پیمان بغداد خارج شد و تمایلات سوسیالیستی خود را با اقداماتی چون تجدید روابط عراق با شوروی به اثبات رساند.4
 
این موضوع که با ترویج اندیشه‌های کمونیستی همراه بود واکنش و ضدیت علمای عراق از جمله آیت‌الله سیدمحسن با عبدالکریم را به دنبال داشت؛ زیرا افکار کمونیستی در تضاد آشکار با احکام اسلام و شریعت بودند. در این شرایط آیت‌الله حکیم با اعزام چندین نماینده به شهرهاى مختلف، سایه مرجعیت خویش را تا دورترین نقاط عراق گسترش داد. فعال ساختن مسجدها، برگزارى گردهمایى بزرگ مذهبى و ایجاد شبکه‌اى از کتابخانه‌هاى زنجیره‌اى در سراسر کشور بخشى از برنامه‌هاى آن فقیه پاک‌رأى در پاسدارى از مرزهاى اعتقادى مردم به‌شمار مى‌آید.5
 
مواضع امام و سایر علمای قم نسبت به پیشنهاد آیت‌الله سیدحکیم باعث شد بعدها عده‌ای عنوان نمایند که امام خمینی(ره) و آیت‌الله سیدحکیم از نظر سیاسی اختلافاتی داشته و سیدحکیم نسبت به حوادث ایران، تمایلی به همکاری با امام نداشته است
 
 
 
وی در راستای این اقدامات چندین حکم و فتوا علیه کمونیست‌ها منتشر نمود که مشهورترین آن فتوای کفر حزب کمونیست بود که طی آن اعلام شد «پیوستن به حزب کمونیست جایز نیست. این کار کفر و بى‌دینى بوده، موجب گسترش کفر و بى‌دینى است. خداوند شما و همه مسلمانان را از آن حفظ کند و بر ایمان و تسلیمتان بیفزاید». بااین‌حال آیت‌الله حکیم در زمانی که بعثی‌ها به رهبری عبدالسلام علیه کمونیست‌ها کودتا کردند از آنان حمایت نکرد؛ زیرا بعثی‌ها را خودکامه می‌دانست.
 
مواضع آیت‌الله سیدحکیم در برابر حوادث ایران
آیت‌الله سیدحکیم در مقابله با حوادث ایران از جمله تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی و نیز حمله رژیم پهلوی به مدرسه فیضیه واکنش سختی نشان داد. در جریان حادثه فیضیه، وی با ارسال تلگرافی، ضمن ابراز تأسف از این حادثه، از علمای قم درخواست مهاجرت به عتبات عالیات را نمود، اما پاسخ علما به این پیشنهاد منفی بود؛ زیرا به‌زعم علمای قم، اولا راه هرگونه بازگشت سد گردیده و جز ادامه راهی که در پیش گرفته شده، راهی نمانده بود که نتیجه آن نیز پیروزی یا شهادت است؛ ثانیا زندگی آرام و آسوده در کشوری که دودمان ننگینی حکومت می‌کند ننگی است که پیروان راستین قرآن هرگز آن را نمی‌پذیرند و ثالثا وحدت کلمه ملت اسلام به‌خصوص علمای اعلام می‌تواند توطئه استعمار و ارتجاع را به شکست برساند.6 ازاین‌رو امام نیز همگام با سایر علما در تلگرافی که شخصا در پاسخ به آیت‌الله سیدحکیم ارسال نمود صریحا بر این موارد تأکید نمود و عنوان کرد: «ما می‌دانیم با هجرت مراجع و علمای اعلام اعلی الله کلمتهم مرکز بزرگ تشیع در پرتگاه هلاکت افتاده و به دامن کفر و زندقه کشیده خواهد شد و برادران ایمانی عزیز ما در شکنجه و عذاب الیم واقع خواهند شد».
 
مواضع امام و سایر علمای قم نسبت به پیشنهاد آیت‌الله سیدحکیم باعث شد بعدها عده‌ای عنوان نمایند که امام خمینی(ره) و سیدحکیم از نظر سیاسی اختلافاتی داشته و آیت‌الله سیدحکیم نسبت به حوادث ایران، تمایلی به همکاری با امام نداشته است. در این رابطه، سند مورد ادعای این گروه گفت‌وگوی آیت‌الله حکیم و امام(ره) در در سال 1344 و در نجف اشرف است که طی آن امام علل سکوت و عدم اقدام عملی سیدحکیم نسبت به حوادث ایران و حکومت بعثی‌ها را مورد انتقاد قرار داده و می‌گوید: «... نسبت به جناب‌عالی هم این‌طور معتقدم که فجایع حکومت ایران را به سمع شما نمی‌رسانند و الاّ شما هم ساکت نمی‌ماندید. در تهران به عنوان ۲۵ سال سلطنت پهلوی جشن گرفتند و به زور، چهارصدهزار دلار از این مردم فقیر برای مصارف جشن گرفتند...» آیت‌الله سیدحکیم در پاسخ امام گفت: «شما که اینجا هستید، به من لطفی ندارد به ایران بروم؛ وانگهی چه می‌شود کرد، چه اثری دارد؟...»؛ البته این گفت‌وگو تا حدودی طولانی است و طرح کامل آن در این نوشته کوتاه امکان‌پذیر نبوده و مجالی دیگر را می‌طلبد.7
 
به طور کلی مضمون کلی آن حکایت از دلسرد بودن سیدحکیم از اقدام عملی نسبت به رژیم‌های دیکتاتوری از جمله رژیم پهلوی دارد. بااین‌حال امام(ره) بعدها به این گفت‌وگو اشاره نمودند و علت سکوت آیت‌الله سیدحکیم را شرایط خاص عراق و فشارهای سیاسی حزب بعثی بر ایشان عنوان نمودند و فرمودند: «من سابق که ایران بودم، قبل از اینکه تبعید شوم و منتهی بشود که به عراق بیایم گمان می‌کردم عشایر عرب که دارای سلاح هم بودند، در مقابل این حکومت خواهند ایستاد و او را به جای خود خواهند نشاند، لکن بعد از اینکه آمدم به عراق تعجبم بیشتر شد که دیدم در حضور همین عشایر و در حضور همان ملت، رئیس روحانی ملت عراق و ملت اسلام را محاصره کردند».8
 
این بیانات به خوبی بیانگر آن است که گرچه امام و آیت‌الله سیدحکیم دارای برخی اختلافات فکری بودند، این اختلافات به معنای تفاوت اهداف و نگرش‌های سیاسی آنان نبود؛ به خصوص آنکه به‌رغم فشار سیاسی بعثی‌ها بر سیدحکیم، ایشان نسبت به تحولات سیاسی ایران طی چندین تلگراف و بیانیه، واکنش صریح خود را نشان داد و تا پایان حیات خود به مبارزه سیاسی پرداخت. در نهایت آیت‌الله سیدحکیم بعد از مجاهدت‌ها و تلاش‌های سیاسی خود در راه اسلام و تربیت شاگردانی چون شیخ حسین وحید خراسانی، سیدمحمدحسین فضل‌الله، سیدحسن بهبهانی و چندین شاگرد نامدار و مجاهد دیگر، در 27 ربیع‌الاول 1390ق به ملکوت اعلی پیوستند.
 
سخن نهایی
آیت‌الله سیدمحسن حکیم، از مراجع مبارز عراق، از جمله علمایی است که با واکنش‌های سیاسی خود در مقابل ظلم و تعدی حکومت‌های مستبد، به دفاع از اسلام و مسلمانان پرداخت. حکیم، به‌رغم آنکه مواضع صریحی در برابر تحولات سیاسی داشت، نسبت به علمایی چون امام(ره) از روش‌هایی همچون مدارا نیز در برخورد با حکومت‌های استبدادی استفاده می‌کرد و این روش گاه تا موعظه و نصیحت به جای اقدام و عمل نیز تنزل می‌یافت. درحالی‌که امام همواره خواهان برخورد قاطع و عملی بود و آن را تنها اقدام مناسب در برخورد با حکومت‌های استبدادی می‌دانست.

پی نوشت:
 
 
1. دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دایره‌المعارف اسلامی، مقاله «حکیم»، شماره ۶۳۹۹، ص 6399.
2. جمعی از پژوهشگران، گلشن ابرار، ج 2، قم، نشر معروف، 1382، چ دوم، ص 723.
3. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، از پایان جنگ جهانی دوم تا سقوط رژیم پهلوی، تهران، مؤلف، 1368، ص 146.
4. علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران 1320-1357، نشر قومس، 1384، چ ششم، ص 399.
5. گلشن ابرار، همان، ص 723.
6. سیدجلال‌الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 2، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1391، چ هفدهم، ص 36.
7. صادق طباطبائی، خاطرات سیاسی ـ اجتماعی دکتر صادق طباطبایی، ج 1، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1387، صص 196- 197.
8. صحیفه امام، ج 14، ص 277. https://iichs.ir/vdcf.edciw6dycgiaw.html
iichs.ir/vdcf.edciw6dycgiaw.html
نام شما
آدرس ايميل شما