«مجوز شرعی اعدام‌های انقلابی فدائیان اسلام و موتلفه اسلامی» در گفت‌وشنود با محمدمهدی عبدخدایی

آیت‌الله صدر فرمود: راه نواب صفوی درست و مورد تأیید من است

در روزهای اخیر پاره‌ای جریان‌های مشکوک سیاسی، به شبهه‌افکنی در باب کارنامه جمعیت فدائیان اسلام پرداخته‌اند. هرچند که انگاره‌های این عده کم‌عیارتر از آن است که ارزش پرداخت داشته باشد، اما از سوی دیگر باید از هر فرصتی برای تبیین تاریخ برای همگان، به‌ویژه نسل جوان سود جست. در گفت‌وشنود پیش روی، محمدمهدی عبدخدایی درباره «مجوز شرعی اعدام‌های انقلابی فدائیان اسلام و مؤتلفه اسلامی» سخن گفته است.
آیت‌الله صدر فرمود: راه نواب صفوی درست و مورد تأیید من است
سؤال درباره مجوز شرعی اعدام‌های انقلابی فدائیان اسلام، همواره پرسشی چالش‌برانگیز بوده است. نظر حضرتعالی در این مورد چیست؟
واقعیت این است که همه فقها بر این امر متفق‌القول هستند که زمانی که به کشوری حمله می‌شود، همه مسلمانان وظیفه دارند دفاع کنند. دشمن به دلایل مختلفی به یک کشور حمله می‌کند. گاه هدف او غارت ثروت و اموال عمومی است، گاه تهاجم به عِرض و ناموس جامعه و گاهی هویت فرهنگی و دینی یک جامعه است. حمله هم دو نوع است. گاهی دشمن به شکلی آشکار نیرو می‌آورد و مرزهای کشور را مورد تهاجم قرار می‌دهد، طبعا مردم هم بسیج می‌شوند و دفاع می‌کنند. اما یک وقت این حملات نامرئی هستند. به خصوص با گسترش حیرت‌انگیز رسانه‌ها و وسایل ارتباطی مختلف، دیگر کمتر کشوری دست به تهاجم مرئی می‌زند و استعمارگران تلاش می‌کنند با اتکا به تکنولوژی پیشرفته خود بر کشورهای ضعیف تسلط پیدا کنند. در آن دوران هم که هنوز تکنولوژی‌های ارتباطی در این حد گسترده نبودند، غرب با اجیر یا مرعوب کردن دولتمردان، وزرا، صدراعظم‌ها، نخست‌وزیران و حکمرانان جامعه، منویات خود را به دست آنها در جامعه اجرا می‌کرد و متأسفانه همه یا اکثر هیئت حاکمه ایران را در مشت خود می‌گرفت! این مسئله مخصوصا بعد از مشروطه شدت بیشتری یافت و با کودتای سال 1299 و روی کار آمدن رضاخان رسمیت پیدا کرد. بعد از شهریور 1320، نخست‌وزیرانی که نوکر سفارتخانه‌های روس و انگلیس و بعدها آمریکا بودند، دقیقا همان کارهایی را انجام می‌دادند که دشمن دیکته می‌کرد.
بدیهی است که در چنین شرایطی بر هر مسلمانی واجب است که دفاع کند و دفع شر از اوجب واجبات است. فدائیان اسلام به درستی دشمنی آشکار با دین و ملت را، در این دست‌نشانده‌های مزدور می‌شناختند و تجاوز به حریم و ناموس و مال و کشور را تشخیص می‌دادند و برای دفع آن احساس مسئولیت می‌کردند.
از این گذشته در مسائل شرعی، تشخیص یک موضوع در شأن فقیه نیست، بلکه با مکلف است. تشخیص اینکه انسان بداند که نخست‌وزیری در قالب یک دشمن خارجی کاری را می‌کند که دشمن می‌خواهد، با فردِ مکلف است. وقتی رزم‌آرا در مجلس با صراحت می‌گوید: ایرانی عرضه درست کردن یک لولهنگ را هم ندارد و به همین دلیل امتیاز نفت جنوب باید دراختیار انگلیس باشد. آیا تشخیص خائن بودن او خیلی دشوار است؟ اگر نیروهای انگلیس به ایران حمله می‌کردند، هدفی بالاتر از این را درنظر داشتند؟ بدیهی است که رزم‌آرا با این طرز تفکر و مخصوصا عمل، دشمن آشکار دین و کشور ما بود. فدائیان اسلام نیز با چنین تحلیلی درصدد دفع جرثومه فسادی چون رزم‌آرا برآمدند.
 
محمدمهدی عبدخدایی
 
در مورد اعدام رزم‌آرا، این شبهه مطرح شد که قاتل او خلیل طهماسبی نبوده و مثلا نگهبان پشت سر رزم‌آرا بوده است! علت این شبهه‌افکنی چیست و شما چه تحلیلی دارید؟
انکار ترور رزم‌آرا توسط خلیل طهماسبی، مثل انکار روز است. بعد از انقلاب کسانی که می‌دانستند مرگ رزم‌آرا مبنای ملی شدن نفت بوده است، خواستند در مرگ او خدشه وارد کنند. این نکته را هم درنظر داشته باشیم که در قتل‌های سیاسی،‌ همیشه یک گروه مسئولیت کار را به عهده می‌گیرد و این حرکت شخصی نیست. فردای روزی که رزم‌آرا کشته شد، فدائیان اسلام اعلامیه دادند که «رزم‌آرا به جهنم رفت و سایر خائنین هم به دنبال او رهسپار می‌شوند!» خلیل طهماسبی هم که آشکارا مسئولیت این کار را پذیرفت. بعد هم فدائیان اسلام برای همین مسئله زندان رفتند، شلاق خوردند و شکنجه شدند. برایشان پرونده‌های سنگین تشکیل شد و ده‌ها سند روشن و دقیق دیگر که مبیّن این اقدام تاریخی هستند. من شخصا پرونده خلیل طهماسبی و قتل رزم‌آرا را در بایگانی دادگستری مطالعه کرده‌ام و کوچک‌ترین تردید در این موضوع که خلیل طهماسبی رزم‌آرا را زده است وجود ندارد.
 
آیا فدائیان اسلام در فقره اعدام‌های خود، از مراجع تقلید وقت مجوز شرعی می‌گرفتند؟ دوست داریم که پاسخ خود به این پرسش را در قالب خاطره بفرمایید.
بله؛ دراین‌باره به یک خاطره اشاره می‌کنم. من خودم همراه خلیل طهماسبی خدمت آیت‌الله صدر از مراجع چهارگانه آن زمان رفتم. پزشک منع کرده بود که ایشان کسی را بپذیرند و حتی نماز را به شکل نشسته می‌خواندند. بااین‌همه می‌فرمودند: وقتی به من گفتند که شما آمده‌اید، گفتم که حتما باید شما را ببینیم. ما پرسیدیم: «تکلیف ما چیست؟ شما به عنوان مرجع ما به ما بگویید چه شیوه‌ای را در پیش بگیریم؟» ایشان فرمودند: «راه نواب صفوی راه درست و مورد تأیید من است». مرحوم آیت‌الله طالقانی هم همیشه می‌فرمود: «اسم این کارها را ترور نگذارید؛ بگویید اعدام انقلابی». بنابراین این اعدام‌ها با این مجوزها و استدلال‌ها انجام می‌شدند.
 
در مورد اعدام حسنعلی منصور هم این فرآیند طی شد؟ این سؤال را از این جنبه می‌پرسم که برخی سامان‌دهندگان اصلی مؤتلفه، از اعضای سابق فدائیان اسلام بودند.
موقع اعدام منصور، من تازه بعد از هشت سال در 1343 از زندان آزاد شده بودم و بعد از قیام 15 خرداد 1342، شرایط کشور عوض شده و آرمان‌های فدائیان اسلام مشروعیت پیدا کرده بودند. شهید مهدی عراقی برایم پیغام فرستاد: بیا و دوباره فعالیت‌های مبارزاتی خود را شروع کن. من هم بی‌رودربایستی پاسخ دادم:  «هشت سال در زندان بوده‌ام که چهار سال آن در زندان مخوف برازجان بوده و دیگر واقعا طاقت دستگیری و زندان ندارم. به قدری خسته‌ام که چهار تا شلاق بخورم، همه شماها را لو می‌دهم!»؛ به همین دلیل در جریان اعدام انقلابی حسنعلی منصور قرار نگرفتم.
 
به نظر شما حضرت امام چرا به نیروهای مذهبی توصیه کردند که هیئت‌های مؤتلفه را بسازند؟
حضرت امام ذهن سیستماتیک و منظمی داشت و معتقد بود که برای انجام هر کاری، باید سیستمی را به‌وجود آورد؛ به همین دلیل ولایت فقیه یک سیستم است. امام برای شیوه مبارزه هم سیستم داشت. به همین دلیل پس از 15 خرداد سال 1342 به این نتیجه رسید که باید تشکیلاتی راه بیفتد که بتواند به شکلی فراگیر، اعلامیه‌ها، سخنرانی‌ها، گزارش‌ها و اخبار را در سطح کشور توزیع کند. هیئت‌های مذهبی به شکل پراکنده و کم و بیش این کار را می‌کردند، اما انسجام و تشکل نداشتند. امام به عنوان یک مرجع، از پایگاه مرجعیت با آنها صحبت می‌کرد؛ از همین روی به هیئت‌های مختلف مورد اعتماد خود امر فرمود که هیئت‌های مؤتلفه را تشکیل بدهند و در واقع مبارزه را به نوعی حزبی کنند. بعد هم برای جلوگیری از انحرافات عقیدتی و به منظور یکسا‌ن‌سازی تفکرات این هیئت‌ها براساس معارف و تعالیم حقیقی اسلامی، شهید مطهری و چند نفر دیگر را مرجع تئوریک این طیف قرار داد و مدیریت عملی جریان را نیز به شهید بهشتی سپرد. این روزها وقتی فکرش را می‌کنم، واقعا از شناخت دقیق و عمیق امام نسبت به شخصیت‌های مبارز حیرت می‌کنم.
 
شهید عراقی از جایگاه هیئت‌های مؤتلفه با شما تماس گرفت؟
بله؛‌ ایشان گفت: باقی‌ماندگان فدائیان اسلام که نفس شهید نواب صفوی در جان آنها جای گرفته، می‌خواهند به عنوان شاخه نظامی هیئت‌های مؤتلفه وارد میدان مبارزه بشوند.
 
چه کسانی عضو این شاخه نظامی بودند؟
خود حاج مهدی عراقی، شهید رضا صفار هرندی، شهید مرتضی نیک‌نژاد، شهید محمد بخارایی، شهید حاج صادق امانی، آقای حاج هاشم امانی و عده‌ای دیگر که دستگیر یا شهید شدند. اکثر اینها در زمان فدائیان اسلام هم با مرحوم نواب صفوی همکاری می‌کردند، ولی وقتی فدائیان اسلام در سال 1334 متلاشی شد و بعضی از اعضای اصلی آن به زندان افتادند، دیگر عملا نتوانستند کاری از پیش ببرند و اعضای آن پراکنده شدند تا زمانی که ندای امام را شنیدند و گرد ایشان جمع شدند و وقتی هیئت‌های مؤتلفه تشکیل شد، بخش نظامی آن را به عهده گرفتند. منتها وقتی با من تماس گرفتند، گفتم که خسته‌ام! قصد نداشتم در هیچ نوع مبارزه مسلحانه‌ای شرکت داشته باشم.
نکته جالب این است که وقتی منصور را زدند، کیهان تیتر زد: دستگیری عبدخدایی! همچنین روزنامه‌ها نوشتند: «حسنعلی منصور با اسلحه نواب صفوی کشته شد!»
بعدها مهدی عراقی به من گفت: «خواستیم با عنوان کردن این مسئله، نام و خاطره نواب صفوی را زنده کنیم!». البته من از اعدام حسنعلی منصور که لایحه خفت‌بار کاپیتولاسیون را به مجلس و به ملت تحمیل کرد بسیار خوشحال بودم، اما خودم در آن جریان دخالت نداشتم و دستگیر هم نشدم.
 
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.
https://iichs.ir/vdcf.jdciw6dyygiaw.html
iichs.ir/vdcf.jdciw6dyygiaw.html
نام شما
آدرس ايميل شما