رانتخواری رحیم‌علی خرم و ارتباط او با دربار؛

کارگر آسفالت‌کاری که رانت‌خوار شد!

خرم به من گفت که دیگر باید از ایران بروم؛ از همین جا یکسره به فرودگاه خواهم رفت و پیغاماتی به من داد به خانه‌اش بگویم. من همراهش تا فرودگاه رفتم؛ دیدم خود سپهبد نصیری، که آن روز رئیس شهربانی بود، گذرنامه‌اش را محرمانه به دستش داد...
کارگر آسفالت‌کاری که رانت‌خوار شد!
 
یکی از مهم‌ترین مجاری حامی‌پروری دربار و خاندان سلطنت پهلوی، دادن امتیازات و انحصارات خاص به  برخی از نزدیکان و اطرافیان دربار بود که از آن می‌توان به «رانت» تعبیر نمود. «رانت‌خواری» به‌ویژه در دوران محمدرضاشاه شدت بیشتری یافت؛ به‌طوری که افراد خاصی که با دربار شاه ارتباط می‌گرفتند می‌توانستند با انواع روش‌های غیرقانونی در حوزه‌های وسیعی از املاک، پیمانکاری و... سود و منافع بی‌شماری کسب نمایند.
 
یکی از مهم‌ترین این رانت‌خواران رحیم‌علی خرم بود که توانست از این مسیر به زمین‌دار بزرگ و سرمایه‌دار کلان کشور تبدیل شود. وی که کارگر آسفالت‌کار بی‌سوادی بود، به‌واسطه ارتباط با ملکه مادر توانست به دربار راه یابد و به عنوان مهره دربار در زد و بندهای مختلف زمین و پیمانکاری، رانت‌های کلانی به‌دست آورد. در ادامه به ارتباط او با دربار و گوشه‌هایی از زمین‌خواری و قراردادهای مقاطعه‌کاری وی اشاره می‌شود.
 
خرم و ارتباط با دربار
درباره نحوه ارتباط خرم با دربار و چگونگی راه یافتن او به سلک رانت‌خواران رژیم پهلوی نقل قول‌هایی هست از جمله اینکه وی از افرادی بوده است که به‌خاطر جثه و ظاهرش مورد توجه ملکه مادر واقع می‌شود و با آنکه بی‌سواد بوده است از کارگری به پیمانکاری دربار ارتقا می‌یابد: «رحیم‌علی که یک روستایی بی‌سواد و گردن‌کلفت با جثه بزرگی بود، پس از انتخاب توسط مادر 85 ساله شاه سابق، به عنوان معشوقه رسمی از کارگری و عملگی ساده یک‌شبه به مقاطعه‌کاری ترقی کرد و صاحب دم و دستگاه مفصلی شد».1
 

رحیم‌علی خرم
شماره آرشیو: 5-146خ
 
او از طریق ملکه مادر با افراد ذی‌نفوذی چون سیدضیاءالدین طباطبایی نیز ارتباط برقرار کرده بود تا بتواند نظر شاه را برای گرفتن امتیازات و انحصارات از زمین‌خواری تا مقاطعه‌کاری در تهران و خارج از آن جلب نماید. این ارتباط تا جایی رسیده بود که دفتر مخصوص شاه برای پیمانکاری‌های مختلف توصیه او را حتی به سازمان برنامه و بودجه دوران ابتهاج نموده بود.
 
ابتهاج در خاطراتش ذکر می‌کند که «علیرغم آنکه یکی از شرایط من برای قبول ریاست سازمان برنامه این بود که سفارش و توصیه‌ای را قبول نخواهم کرد، ولی بااین‌حال نامه‌ای از دفتر مخصوص آمد که ساختن راه مازندران را به رحیم‌علی خرم، یکی از مقاطعه‌کاران تهران، بدهید. به دفتر مخصوص جواب دادم که راه مازندران را به خرم بدهید یعنی چه؟ من چطور می‌توانم چنین کاری کنم؟ این کار یک تشریفات قانونی دارد. برای انتخاب مقاطعه‌کار باید مناقصه بگذاریم. چند روز بعد مجددا نامه‌ای از دفتر مخصوص آمد که حتما باید این کار را به خرم بدهید. اصلا نمی‌فهمیدم اصرار دفتر مخصوص چه علتی دارد تا اینکه تحقیق کردم و معلوم شد سیدضیاءالدین طباطبایی نزد شاه از این شخص حمایت می‌کند و احتمالا طبق دستور شاه دفتر مخصوص مرتبا به سازمان برنامه نامه می‌نویسد».2
 
زمین‌خواری خرم
یکی از مهم‌ترین امتیازاتی که خرم از ارتباط با دربار به‌دست آورد زمین‌خواری و تصاحب زمین‌های جنگلی شمال و  اطراف شهرها، به‌ویژه شهر تهران بود. عمیدی نوری در خاطرات خود درباره زمین‌خواری خرم در اطراف تهران به زمین‌هایی که وی به راحتی در غرب تهران تصاحب نموده بود این‌گونه اشاره می‌کند: «{خرم} بیش از ده‌میلیون متر زمین را از روبه‌روی فرودگاه مهرآباد تهران ــ از بر خیابان آسفالته‌ای که به سمت کرج می‌رود ــ از یک طرف و از سمت اتوبان کرج ... و تمام تپه و چاله‌ها و کنار رودخانه کن را تا دامنه‌های کوه پر نموده تسطیح کرده و ملک خود نموده است و بیش از 170 میلیون تومان خرج این کار در آنجا نموده است».
 
وی [رحیم‌علی خرم] هر سال خیابان‌ها را لکه‌گیری می‌کرد و در برخی خیابان‌ها یک ورقه نازک چندسانتی آسفالت می‌ریخت. به دلیل این آسفالت‌کاری ناقص، در فصل زمستان با یخبندان این آسفالت‌ها درمی‌آمد و چاله‌هایی در خیابان‌ها ایجاد می‌کرد که رانندگی را در تهران بغرنج می‌ساخت و زیان‌های فراوانی به خودروها وارد می‌کرد  
وی سپس به بناها و ساختمان‌های لوکس و خاصی  که خرم در این مکان ساخته است ــ که به پارک خرم و بعد از انقلاب پارک ارم معروف می‌شود ــ اشاره می‌کند که محل تفریح شاه و شاهپورها و درباریان بوده است:  «اولا یک استیج سه‌کیلومتر در نیم‌کیلومتر در این محوطه حفر نموده که مباشرش به من گفت هفت‌میلیون تومان فقط قیمت سیمان مصرف‌شده در این استیج است. عمارت عجیب و غریب سه طبقه در سطح چندهزارمتری با مهندسی عجیب خود در آنجا ساخته میلیون‌ها درخت بزرگ آورده در زمین آنجا کاشته که گرفته و سبز شده و در واقع یک جنگل مصنوعی در آنجا به‌وجود آورده که باید رفت و دید این "سر عمله" در آنجا چه‌ها که نکرده است. شاپورها از حمیدرضا و محمودرضا اغلب آنجا هستند، خودم آنها را دیدم حتی شاه هم با هلیکوپتر گاهی بدانجا می‌آید تفریح می‌کند. این غصب ده‌ها میلیون متر اراضی بیاض که مال مالک ساختمان است و او این‌طور بی‌محابا دیوار ساخته و به این فعالیت عمرانی پرداخته که کار خودش تنها نیست، بلکه دربار با او شریک است».3
 
زد و بندها و حمایت دربار
این شراکت و پشت‌گرمی خرم به دربار موجب آن بود که وی با وجود اقدامات غیرقانونی متعدد در غصب و رانت‌خواری و فساد  هیچ‌گاه مجازات نگردد. فردوست در خاطرات خود از واگذاری چندساله پروژه پیمانکاری آسفالت تهران به خرم به‌رغم اجرای ناقص و افتضاح آن می‌گوید که به‌خاطر پرداخت رشوه دویست‌میلیون تومانی به شهرداری و شراکت صوری محمودرضا پهلوی و دریافت سود از پروژه، هرساله برنده مناقصه اعلام می‌شد و با وی، به عنوان پیمانکار آسفالت قرارداد می‌بستند و وی هر سال خیابان‌ها را لکه‌گیری می‌کرد و در برخی خیابان‌ها یک ورقه نازک چندسانتی آسفالت می‌ریخت. به دلیل این آسفالت‌کاری ناقص، در فصل زمستان با یخبندان این آسفالت‌ها درمی‌آمد و چاله‌هایی در خیابان‌ها ایجاد می‌کرد که رانندگی را در تهران بغرنج می‌ساخت و زیان‌های فراوانی به خودروها وارد می‌کرد.
 
فردوست اشاره می‌کند که دراین‌باره به محمدرضا گزارش دادم. متوجه شدم برادر شاه، یعنی محمودرضا، با خرم به طور صوری شریک بوده و درصدی دریافت می‌داشته است؛ بنابراین این گزارش نتیجه‌ای در مجازات پیمانکار و شهرداری نداشت.4
 
البته هرچند برای وی پرونده‌ای در باب فساد و رانت‌خواری‌های متعددش در دوران نخست‌وزیری امینی باز شد، اما با حمایت دربار هیچ نتیجه‌ای در بر نداشت. محمود امینی با اشاره به پرونده‌ای که برای فساد وی در دوران دکتر امینی در سال 1340 راه افتاده بود، به مبارزه پنهانی دربار برای سرپوش گذاردن بر مقاطعه‌کاری‌های غیرقانونی و خلاف او می‌گوید:
 
«خود من شاهد واقعه بودم؛ زیرا در همان روزها با خرم به مازندران رفته بودیم که در مرتع گرماویچ بالای تپه چالوس اجاره تبدیلی گرفته چندهزار هکتار باغ بگیریم. در برگشتن از این مسافرت یادم می‌آید که دم یکی از تونل‌های نزدیک سد کرج اتومبیل شهربانی از دور پیدا شد که به سمت چالوس می‌رفت؛ وقتی اتومبیل خرم را دید برگشت و با چراغ و بوق به او فهماند کار دارد. من خرم را آگاه نمودم. او اتومبیل را دستور توقف داد، بعد پایین آمد با افسری که در اتومبیل شهربانی بود پچ‌پچی کردند و سوار اتومبیل شد. آن اتومبیل شهربانی هم پشت سر ما می‌آمد بعد خرم به من گفت که دیگر باید از ایران بروم از همین جا یکسره به فرودگاه خواهم رفت و پیغاماتی به من داد به خانه‌اش بگویم. من همراهش تا فرودگاه رفتم دیدم خود سپهبد نصیری، که آن روز رئیس شهربانی بود، گذرنامه‌اش را محرمانه به دستش داد. معلوم شد که دربار او را از دست دکتر امینی و وزیر دادگستری‌اش الموتی و بازپرس دیوان کیفر فراری داده. خرم از آنجا یکسره به لندن رفت».5
 
بعد از سقوط امینی و رفع خطر محاکمه خرم، دربار خود به او پیام می‌دهد که بازگردد و برای فریب افکار عمومی، به طور صوری بازداشت می‌شود و در دو اتاق مبله کنار ساختمان شهربانی با سربازانی که از او پذیرایی می‌کردند چند ماهی را سپری می‌کند. در همین مدت به‌اصطلاح بازداشتش بیش از یکصدمیلیون تومان از سوی دربار برای پیمانکاری راه‌ها و آسفالت آذربایجان گرفته و به او داده می‌شود و بعد قرار توقیفش به کفیل تبدیل و آزاد می‌شود.6
 
علاوه بر سودهایی از این قراردادها نصیب خرم می‌شد این‌گونه پروژه‌ها را باید مستمسکی برای کسب منافع و سود خانواده شاه و دربار دانست. در واقع خرم وسیله‌ای در دست دربار و شاهپورهای پهلوی بود برای بستن قراردادها و سودهای کلانی که از این راه‌ها نصیبشان می‌شد.
 
خرم برای آنکه زد و بندها و خلافکاری‌ها و اقدامات غیرقانونی‌اش خبری در جراید و روزنامه‌ها پخش نشود به بسیاری از مدیرمسئولان جراید ماهیانه پول می‌پرداخت؛ چنان‌که در یکی از اسناد آمده که مشاور مطبوعاتی او، عباس شاهنده، برای ساکت کردن مدیران هر یک از جرایدی که علیه او می‌نوشتند به آنها پول پرداخت می‌کرد. خرم دراین‌باره گفته است: «بعد از نوشتن مقاله‌ای علیه من، عباس شاهنده به ملاقات من آمد و گفت هزار تومان به این مدیر روزنامه بده تا ساکت شود؛ من هم به‌ناچار مبلغ مورد درخواست شاهنده را به مدیر روزنامه‌ای که به من فحش می‌داد پرداخت می‌کردم».7
 
سرانجام خرم
با خروشان شدن امواج انقلاب اسلامی در سال 1357، خرم که از نوکران و وابستگان دربار شاه بود، با آنکه قریب‌الوقوع بودن سقوط حکومت پهلوی را می‌دید، همچنان برای تملق و کسب منفعتی موقت به شاه اظهار وفاداری می‌کرد و خواستار مقابله با مردم انقلابی بود. نامه وی  به شاه در مرداد 1357 سندی دال بر مزدوری و وابستگی‌اش به حکومت پهلوی است: «در این موقع خطیر پراهمیت که کشور عزیز ما دستخوش آمال و مقاصد شوم مشتی عناصر خائن و چهره‌های ناپاک شناخته‌شده قرار گرفته جانثار شاهنشاه از آن مقام استدعا دارد ندای قلبی میهن‌پرستان واقعی و علاقه‌مندان به نظام شاهنشاهی، که اکثریت قریب به اتفاق جمعیت کشور را تشکیل می‌دهد، بیش از این تحمل نظارت بر چنین نابسامانی‌ها را ندارند و شاهنشاه معظم خود را رهبر و سند استقلال و عظمت کشور می‌دانند، به شرف عرض همایونی رسیده شود و هرگاه اراده ملوکانه شرف صدور یابد و مقتضی بداند چون مردم خود را مسئول حراست از تاج و تخت شاهنشاهی می‌دانند و با مشت‌های گره‌کرده در کوچه و معابر پاسخگوی این مزدوران خانه‌به‌دوش باشند و آنها را از صحنه سیاست‌های جاهلانه و مزورانه براند».8
 
با وجود این اظهار جان‌نثاری‌ها، وی در مهر 1357 و در آخرین ماه‌های حکومت پهلوی و برای مبرا جلوه دادن حکومت از اقدامات وی، به عنوان زمین‌خوار فاسد توسط ساواک دستگیر می‌شود. سازمان بازرسی شاهنشاهی در گزارش خود به مواردی از زمین‌خواری و فساد وی این‌گونه اذعان می‌نماید که گویا قبلا مورد شکایت سازمان اوقاف هم واقع شده، ولی ترتیب اثری داده نشده بود: «رحیمعلى خرم به قسمتى از اراضى دریاى خزر (9800 متر مربع حریم دریا) و اراضى اوقاف در غرب تهران (شمال جاده تهران ـ کرج) تجاوز و در وارد کردن کالا از خارج مرتکب تخلفاتى شده است. نتیجه تحقیق حاکى است نامبرده با احداث هتل و کاباره در رامسر، قسمتى از اراضى ساحلى دریا را متصرف و از سال 1325 به اراضى موقوفه واقع در طرشت (شمال جاده تهران ـ کرج) از طریق دیوارکشى و ایجاد تأسیسات، تصرفات غیرمجاز داشته است و سازمان اوقاف در سال 51 دادخواستى مبنى بر خلع ید هشت قطعه اراضى موقوفه به مساحت 226831 متر مربع به دادگاه تقدیم که در نتیجه در دادگاه‌هاى بدوى و پژوهشى محکوم گردیده است».9
 
بااین‌حال هیچ‌گونه سندی مبنی بر مجازات وی در اثر این محکومیت وجود ندارد و وی همچنان به اقدامات خود ادامه داده است تا اینکه با پیروزی انقلاب اسلامی، رحیمعلى خرم در دادگاه‌های اسلامی محاکمه و به جرم «استثمار ملت مظلوم ایران با توسل به قدرت و زور»، در 19 اردیبهشت 1358 به عنوان مفسد فی‌الارض تیرباران شد.
 

جواد سعید به اتفاق محمودرضا پهلوی در سفر به مازندران  
شماره آرشیو: 618-754و

پی نوشت:
1. اسکندر دلدم، زندگی پرماجرای رضاشاه، تهران، گلفام، 1370، ص 20.
2. ابوالحسن ابتهاج، خاطرات ابوالحسن ابتهاج، ج 1، تهران، علمی، 1371، ص 347.
3. موسی فقیه حقانی، یادداشت‌های یک روزنامه‌نگار، ج 6، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر، ص 196.
4. حسین فردوست، ظهور و سقوط پهلوی، ج 1، تهران، اطلاعات، 1370، ص 664.
5. موسی فقیه حقانی، همان، ص 197.
6. همان، ص 198.
7. مطبوعات عصر پهلوی، روزنامه فرمان، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1384، ص 305.
8. آرشیو پژوهشکده تاریخ معاصر، به شماره سند 44-1-146خ.
9. اسناد ساواک، پرونده انفرادی رحیم‌علی خرم. https://iichs.ir/vdcb.5bwurhbggiupr.html
iichs.ir/vdcb.5bwurhbggiupr.html
نام شما
آدرس ايميل شما