به مناسبت حمایت از مرجعیت امام خمینی در تیر 1342؛

هدایت انقلابی جامعه

پنجشنبه 10 فروردین 1340 رادیو ایران با قطع برنامه‌های خود اعلام کرد که حسین طباطبایی بروجردی، رخ در نقاب خاک کشید. با درگذشت وی، بزرگ‌ترین مرجع شیعیان در یک قرن اخیر، از میان شیعیان رفت. در این زمان بود که هم حاکمیتِ پهلوی مجالِ جولان یافت و هم طلاب انقلابی خواسته‌های خود را بی‌پروا ابراز کردند.
هدایت انقلابی جامعه
مرجعیت همواره در طول تاریخِ معاصر ایران از اهمیت زیادی برخوردار بوده است. مهم‌ترین اتفاقِ تاریخ‌ساز و البته صعب در مرجعیت، وفات آیت‌الله بروجردی و شکل گرفتن تدریجی مرجعیت امام خمینی بود. با توجه به چنین اهمیتی، در نوشتارِ ‌پیش رو به چگونگی به مرجعیت رسیدن امام خمینی و واکنش جامعه و به‌طور ویژه واکنش روحانیت در قبال این مهم خواهیم پرداخت.
 
خزانِ دوری‌گزینی از سیاست در سازمانِ روحانیت
آیت‌الله بروجردی، از سال 1232 مرجعیت شیعیان را عهده‌دار شده بود. رابطه آیت‌الله بروجردی با پهلوی دوم نه خصمانه بود و نه ارباب ـ ‌رعیتی. وی سیاستی پراگماتیستی را پیشه ساخته بود. پنجشنبه 10 فروردین 1340 رادیو ایران با قطع برنامه‌های خود اعلام کرد که حسین طباطبایی بروجردی، رخ در نقاب خاک کشید. با درگذشت وی، بزرگ‌ترین مرجع شیعیان در یک قرن اخیر، از میان شیعیان رفت. در این زمان بود که هم حاکمیتِ پهلوی مجالِ جولان یافت و هم طلاب انقلابی خواسته‌های خود را بی‌پروا ابراز کردند.
 
در مجلس ختم آیت‌الله بروجردی، آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی به منبر رفت و گفت: «باید حتما کسی که پس از بروجردی عَلَم اسلام را در دست می‌گیرد، به تمام شیعیان تعهد بدهد که وارد سیاست شود». در ادامه نیز یادآور شد که مراجع تقلیدی که به سیاست توجه نداشته باشند، «ارزش ندارند» و انگلیسی‌ها چنین وانمود کرده‌اند که آیت‌الله خوب کسی است که کاری به کار سیاست نداشته باشد.1 گویی زمانه‌ای فرا رسیده بود که سیاست و فقاهت هم‌پا به سمتی می‌رفتند که نشان از فصلِ خزانِ دوری‌گزینی سازمان روحانیت از سیاست داشت.
 
لایحه تاریخ‌ساز و حمایت از امام خمینی
پس از فوت آیت‌الله بروجردی، دو لایحه در تعیین مسیر روحانیت و دیدگاه آنان نسبت به شاه تعیین‌کننده بود: اولین لایحه، برنامه اصلاحات ارضی بود که با مخالفت روحانیان روبه‌رو شد. بعضی از این روحانیان در ضمن، با نفوذ آمریکا در ایران و استبداد رژیم پهلوی نیز مخالف بودند. جبهه ملی نتوانست در برابر اقدامات علی امینی واکنش به‌موقع و مناسبی نشان دهد و در اواخر سال 1341 به پشت صحنه رانده شد، اما مخالفت روحانیان علیه دولت و نفوذ بیگانگان شدت یافت.
 
دومین لایحه که می‌توان آن را لایحه تاریخ‌ساز نام نهاد، لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی بود که مخالفت با آن، تظاهرات ۱۵ خرداد را رقم زد. در این هنگام، رژیم شاه تصمیم به رویارویی گرفت و در این درگیری‌های خونین صدها نفر کشته شدند. رهبر جدید و مردمی، امام خمینی دستگیر و به خارج از کشور تبعید گردید.2 تا قبل از تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، روحانیانی چون آیت‌الله گلپایگانی، آیت‌الله شریعتمداری و آیت‌الله مرعشی مراجعه‌کننده بیشتری داشتند، اما این لایحه مسیر مرجعیت در ایران را تغییر داد.
 
در جریان لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، امام از همه روحانیان صریح‌تر ظاهر شدند و اعلامیه‌های ایشان در همه جای تهران و نقاط دیگر به‌صورت گسترده پخش شد. از این لحظه به بعد بود که کم‌کم مردم به ایشان روی آوردند و به‌خصوص از تهران جمعیت زیادی به خانه ایشان می‌آمدند.3 بنابراین مخالفت با لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی و قیام 15 خرداد بود که ویژگی تسلیم‌ناپذیری امام خمینی را به اثبات رساند و زمینه را برای حمایت ویژه جامعه از ایشان مهیا کرد.
 
برآمدنِ مرجعیت امام خمینی
در خاطرات نزدیکان امام خمینی، فرایند تثبیت مرجعیت ایشان پس از لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی آغاز می‌شود. خبر دستگیری امام پس از قیام 15 خرداد تلفنی به مقامات برجسته روحانی، ملی و سیاسی پایتخت رسید و خبر در سراسر تهران مثل بمب صدا کرد. خبر دستگیری و بازداشت امام خمینی از همان صبحگاه 15 خرداد، تمام مجامع و مقامات روحانی از مراجع تقلید قم تا مشهد و تهران و عراق را سخت تکان داد و غرق تحیر و تعجب نمود. اسدالله علم (رئیس دولت وقت) در روز 17 خرداد 1342 در نطق رادیویی خود اعلام کرد که دستگیرشدگان در دست ما گرفتار هستند؛ دادگاه صحرایی تشکیل می‌دهیم و آنها را محاکمه می‌کنیم. این موضوع موجب نگرانی شدید مراجع حوزه‌های علمیه و ملت شد. یکی از راه‌های عملی، هجرت مراجع به تهران و اقدام جدی برای رهایی رهبر و سایر زندانیان بود؛ بنابراین مراجع از قم، مشهد و سراسر ایران به تهران آمدند و سه ماه در تهران اقامت کردند. مهاجرتِ تاریخی و به‌موقع مراجع تقلید و مجتهدین هنگامی بسیار کارساز شد که آنها طی اعلامیه‌ای امام خمینی را مجتهد جامع‌الشرایط و مرجع تقلید معرفی کردند. این معرفی به این دلیل اهمیت اساسی دارد که طبق قانون، مرجع تقلید مصون از تعرض و محاکمه و هرگونه آزاری بود. کارویژه معرفی امام به‌عنوان مرجع تقلید این بود که دولت علم از بیم عکس‌العمل آنها و افکار عمومی مردم که پشت سر آنان قرار داشت، نتوانست آیات عظام را محاکمه کند.4

 
در مجلس ختم آیت‌الله بروجردی، آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی به منبر رفت و گفت: «باید حتما کسی که پس از بروجردی عَلَم اسلام را در دست می‌گیرد، به تمام شیعیان تعهد بدهد که وارد سیاست شود»
 
مجموع ویژگی‌های امام خمینی که در سطور بالا آمد سبب شد روحانیان برجسته دیگری نیز از امام خمینی حمایت کنند. میرزا هاشم آملی، مهر امام را بر دل داشت. او بااینکه خود مرجع تقلید بود، گفته بود که فرزندان من همه مقلد امام خمینی هستند. وی می‌کوشید در حرکت‌های سیاسی نیز همسو با امام قدم بردارد. همراهی و همدلی میرزا هاشم با امام خمینی به‌گونه‌ای بود که وقتی سیدصادق روحانی با میرزا هاشم گفت‌وگو می‌کرد، میرزا از امام خمینی با عنوان «رفیق ما» یاد می‌نمود.5 مرحوم سیدشهاب‌الدین مرعشی نجفی از نخستین افرادی بود که به حمایت از قیام و حرکت امام خمینی پرداخت. در نخستین روزهای شکل‌گیری نهضت بود که آیت‌الله مرعشی به بیت امام وارد شد و روبه‌روی ایشان نشست و از قیام و حرکت امام تعریف و تمجید کرد و به عربی گفت که: «عزت الاسلام و المسلمین»؛ به این معنا که شما به اسلام و مسلمین عزت بخشیدی.6 با توجه به آنچه گفته شد، تأکید روحانیت بر مرجعیت امام خمینی نشان از استقبال روحانیت از رویکرد انقلابی ایشان داشت.
 
به‌سوی روحانیت انقلابی
تأکید ورزیدن امام خمینی بر رویکرد انقلابی به این دلیل حائز اهمیت است که پس از وفات آیت‌الله بروجردی، شاه میدان را باز دید و شروع به تسریع در سیاست‌های نوگرایانه خود کرد و رویکرد سیاسی فقها بر نهج واحدی نبود. زمانی با اقتدار کامل از حرکت‌های انقلابی حمایت می‌کردند و هنگامه‌ای می‌رسید که کنج عزلت و سکوت می‌گزیدند، اما امام خمینی می‌کوشید وحدتی در میان مراجع به‌وجود آورد. ایشان بارها مراجع عظام را به منزل خود دعوت کرد تا درباره مسائل سیاسی به بحث بنشینند. گاهی نیز این‌گونه جلسات در منزل مراجع دیگر برگزار می‌شد. امام گفته بود که به هر نحو باید این جلسات برگزار شود؛ حتی اگر هیچ بحثی هم نباشد. امام بر این باور بود که نفس برگزاری این جلسات برای حاکمیت ایجاد رعب می‌کند؛ چرا که ناظران بیرونی آن را به‌عنوان وحدت مراجع تلقی خواهند کرد.7
 
اندیشه مبارزه و ایستادگی امام خمینی در مقابل سیاست‌های محمدرضا پهلوی (انجمن‌های ایالتی و ولایتی و کاپیتولاسیون) از یک‌طرف و حمایت همه‌جانبه مردم و علما از سوی دیگر که ایشان را در مقام مرجع تقلید قرار داد، زمینه را برای اتحاد علما و سپس ظهور روحانیت انقلابی هموار ساخت. اگرچه امام پس از سخنرانی کوبنده علیه کاپیتولاسیون، در نیمه‌شب 13 آبان 1343 ابتدا به ترکیه و پس از یازده ماه، به نجف تبعید شد و تا سال 1357 در آن شهر سکونت داشت،8 حمایتی که در تیرماه 1342 از امام شد، دو نتیجه در پی داشت: اولین نتیجه وحدت علما با عنوان روحانیت انقلابی بود و دومین نتیجه آن راسخ‌تر شدن امام در تئوریزه کردن حکومت اسلامی بود، به‌گونه‌ای که امام در نجف به تدریس مشغول شد و این فرصتی مغتنم بود که در چهارچوب فقهی، اندیشه حکومت اسلامی را در قالب نظریه ولایت فقیه طرح کند.
 
امام خمینی از تاریخ 1 تا 20 بهمن 1348 طی سیزده جلسه در مسجد شیخ انصاری نجف، نظریات خود را در این زمینه ارائه کرد. متن پیاده‌شده درس‌ها به‌سرعت در ایران تکثیر و توزیع شد و مورد استقبال روحانیان قرار گرفت. نیز این متن به عربی ترجمه و در نجف توزیع شد. طرح نظریه ولایت فقیه در پیروزی انقلاب بسیار مهم و ضروری بود؛ بدون داشتن یک نظریه سیاسی که جایگزین وضع موجود باشد، مشخص نبود که روحانیان در انقلاب اسلامی دنبال چه چیزی خواهند بود. اگر آنان نظریه جایگزینی نداشتند، دچار همان مشکلاتی می‌شدند که در زمان انقلاب مشروطیت رخ داد.9
 
فشرده سخن
در روزگارِ پس از وفات آیت‌الله بروجردی، ایران سخت در جوش‌وخروش بود. با اتخاذ رویکرد انقلابی و مرجعیت امام خمینی، وحدت و انقلابی‌گری بر تفرقه در سازمان روحانیت غلبه کرد. آنهایی که در تردید بودند به یقین رسیدند که مبارزه با رژیم شاه امکان‌پذیر است. امام با طرح ولایت فقیه نظام تأسیسی پس از پیروزی انقلاب را ترسیم کرد و به این شکل ذهن‌ها را برای آنچه پس از انقلاب رخ خواهد داد آماده کرد و با این کار مانع از به انحراف رفتن حرکت انقلابی مردم به وسیله گروه‌های دیگر شد؛ بنابراین ایشان با رویکرد انقلابی، نه‌تنها ویرانگر سازوکار موجود بودند، بلکه بنا و معمار نظمی نوین بودند که حکومت اسلامی نام داشت.
 

امام خمینی بر فراز منبر مسجد اعظم قم  در دوران آغاز نهضت اسلامی

پی نوشت:
 
1. سیدهادی طباطبایی، فقیهان و انقلاب ایران (یک نسل پس از آیت‌الله‌العظمی بروجردی)، تهران، کویر، 1396، چ سوم، صص 14-15.
2. جان فوران، مقاومت شکننده، ترجمه احمد تدین، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1392، چ چهاردهم، ص 462.
3. متن کامل خاطرات آیت‌الله منتظری، اتحاد ناشران ایرانی در اروپا، 1379، چ دوم، ص 111.
4.اسماعیل فردوسی‌پور، همگام با خورشید، تهران، مجتمع فرهنگی اجتماعی امام خمینی(س) فردوس، 1372، صص 110-125.
5. سیدهادی طباطبایی، همان، صص 206-207.
6. همان، ص 150.
7. همان، ص 16.
8. محمد سمیعی، نبرد قدرت در ایران: چرا و چگونه روحانیت برنده شد؟، تهران، نشر نی، 1397، چ سوم، ص 555.
9. همان، ص 556. https://iichs.ir/vdce.f8fbjh8o79bij.html
iichs.ir/vdce.f8fbjh8o79bij.html
نام شما
آدرس ايميل شما