به مناسبت انتشار کتاب «راه رهایی از استعمار»:

لزوم بازنگرى در تاریخ و تاریخ‎‌نگاری ایران معاصر

مشکل، به نحو اساسی، در کلیت تاریخ‌نگاری کشور ما به‌ویژه در دوران معاصر، وجود دارد که در نتیجه آن، نه شیخ فضل‌الله نوری را درست شناخته‌ایم، نه شهید مدرس را و نه حتی رضاخان و محمدرضا را.
لزوم بازنگرى در تاریخ و تاریخ‎‌نگاری ایران معاصر
در کتاب «راه رهایی از استعمار»، اندیشه‌های علی ابوالحسنی (منذر) درباره راهکارهای خروج از وضعیت استعمارزدگی شرح داده شده است. در میان 26 راهکاری که در این کتاب گرد آمده بر بصیرت تاریخی تاکید شده است. اینکه بصیرت تاریخی از منظر منذر، این تاریخ‌پژوه و مورخ مکتب‌ساز، چیست و چگونه به رهایی از این وضعیت کمک می‌کند در ادامه به‌اختصار بیان شده است.
 
بصیرت تاریخی
تاریخ‌ واقعی‌ هر ملت، به ‌‌مثابه آینه‌ای‌ شفاف، نشان‌دهنده علل‌ ضعفها و عقب‌ماندگیها و همچنین‌ پیروزیها و پیشرفتهای‌ آن‌ ملت‌ است‌ که‌ می‌توان‌ در آن‌ نیک‌ نگریست‌ و از آن‌ برای‌ اصلاح‌ وضعیت‌ حال‌ و آینده‌ بهره‌ گرفت. از دید استعمارگران، ضروری‌ است‌ که‌ تاریخ‌ ملتها را کارشناسان‌ وابسته‌ به‌ استعمار بنگارند و چنان‌ هم‌ بنگارند که‌ حقایق‌ عبرت‌انگیز آن‌ مستور بماند و با «تحریف» و «سانسور» حساب‌شده‌ تاریخ، قهرمانان‌ واقعی‌ ملت، چهره‌ای‌ ملکوک‌ و منفور، و متقابلا عوامل‌ نفوذ و سلطه استعمار بر شرق‌ اسلامی‌ سیمایی‌ تابناک‌ و دوست‌داشتنی‌ یابند تا نسلهای‌ این‌ سرزمین، شاهراه‌ عزت‌ و سعادت‌ راستین‌ خویش را (که اسلام و تشیع است) با بیراهه‌های دیگر (که به تسلیم در برابر استعمار منتهی می‌شود) اشتباه گیرند و به‌ دست‌ خویش، طناب‌ اسارت‌ را بر گردن‌ افکنند.
 
بر پایه همین تحلیل، بزرگمرد دین و سیاست، آیت‌الله شیخ حسین لنکرانی می‌فرمود: «خوب توجه کنید که فرهنگ تحمیلى استعمار، اول رابطه نسل معاصر را از طریق برنامه‏هاى استعمارى با تاریخش، حتى با تاریخ معاصر و بلکه تاریخ روزش، قطع می‌کند تا عوامل منحرفِ معلَّمِ آنها بتوانند با توطئه‏هاى مخصوص و مقدماتى که از منبع خارجى براى وسیله شکار در اختیار آنها گذارده شده، جلب توجه و ایجاد اعجاب در جوانهاى علاقه‌مند به دین و ملیت بنمایند».
 
بلی، تحولات تاریخی هرچند ریشه در گذشته دارد، اما به لحاظ «تأثیر عمیق و ماندگارِ» آن در سیاست و فرهنگ امروزین مردمان، نقطه عطفى در تاریخ کشورها به‌شمار مى‏رود. بازنگرى در تاریخ ــ به‌ویژه تحولات معاصر ایران همچون تاریخ مشروطیّت ــ برای ریشه‌یابی ترفندها و دسایس استعمار، نیاز «حیاتى و فورىِ» نسل امروز است تا بدین وسیله، مشعلی فروزان را فراروی خویش روشن سازد.
 
با توجّه به این امر، نیازِ فورى و عمومى ملّتمان، به تدوین و نگارش کتب و آثارى که به این وصل تاریخى و پیوند فکرى به گذشته‏هاى تاریخى ملّتمان [پیش از رسوخ استعمار، و تحقّق حاکمیّت غرب‌زدگى بر این سرزمین] یارى مى‏رساند، مشخَّص و مشهود مى‏گردد؛ کتب و آثارى که من حیث‌المجموع، به ما مى‏آموزد که پیش از غرب‌زدگى مضاعف جدید، چه بودیم؟ و در چه مراتبى از ایمان قرار داشتیم؟ و چرا و چگونه، غرب‌زدگى [آن هم از نوع ناقص و منحطّ و منفعل آن، و نه حتّى از نوع فعّال و کاملش] را پذیرا شدیم؟ و یا اینکه غرب‌زدگى [به معناى عام خویش] از کدامین منفذها و کانالها به تار و پود موجودیّتمان رسوخ کرده و به‌تدریج در عمق جانمان نشسته است؟ اکنون، در چه ماسکها و نقابهایى رفته و مى‏تواند رفت؟ و اینک نیز، چه بایستى کرد؟
 
به عنوان نمونه، باید در تاریخ ایران معلوم ساخت که تشکیل لُژهاى فراماسونرى و پرورش یا تقویت سران بابیّت و بهائیت، روى چه اهدافى صورت گرفته و یا اینکه استعمار در پوشش عقد و اجراى قراردادهاى رویتر و رژى و دارسى و وثوق‌الدوله ـ کاکس، یا به راه افکندن کودتاى 1299، چه منویّات شومى در سر داشته است؟
 
بدین‌منظور، بایستى لزوما به گذشته‏ها بازگشت و روندِ پیچیده سیاستهاى استعمارى را خصوصا از دوران فتحعلی‌شاه (که نقطه عطفِ توطئه‏ها و تجاوزات استعمارى به ایران به‌شمار مى‏رود) تا مشروطیت و امروز، دقیقا بررسى کرد و همپاى این مسئله، به بررسىِ سیرِ مبارزات ملّتمان با استعمار خارجى پرداخت که از همان آغاز پیدایش استعمار در این سرزمین تحت رهبرى زعماى بیدار مذهبى و رجال اصیل ملى ایجاد شده و به نحو مستمر تا امروز ادامه یافته است.
 
1. الزامات پژوهش تاریخی
... چنانچه انگیزه ما از ورود به عرصه پژوهشها و تحقیقات تاریخى، کشف «حقیقت» و کسب «عبرت» باشد ... بایستى یک دسته از اصول و قواعد مهم را حتما رعایت کنیم:
 
پژوهشگر تاریخ، بایستى از هر نوع پیش‌داورى و نقاشیهاى فرضى و صورت‌سازیهاى وهمى و خیالى به اسم تاریخ، شدیدا پرهیز کند. در حین پژوهش، بایستى (تا مى‏شود) خود را از پیش‌فرضهاى تحمیلى یا قالبى دور
داشته و بکوشد مسئله را از نو دیده و میزان صحّتِ مشهورات تاریخى در موضوع مورد بحث را با اسناد و مدارک معتبر تاریخى محک زند.
 
سعى کند خود را از جاذبه حُبّ و بُغضهاى شخصى، گروهى، قومى، نژادى، اقلیمى و... ــ که عقربه ذهن و فکر آدمى را از «اقبال به حقیقت» منحرف مى‏کند ــ دور داشته و در مقام تحقیق و پژوهش هر موضوع،
ملاحظات گوناگونِ سیاسى و ایدئولوژیک و... را دخالت ندهد.
 
از آنجا که کاوش و تحقیق پیرامون مسائل و موضوعات، همواره پیش از فهم و درک آن موضوعات و بیان آنها براى دیگران، صورت مى‏گیرد، اظهار نظر درباره موضوعات، قاعدتا باید بر پایه شناخت و بصیرت انجام گیرد و شناخت و بصیرت کامل نیز بدون تحقیق و کاوش علمىِ کافى در موضوعِ مورد نظر، قابل تحصیل نیست. البته کسانى هم هستند که نخست راجع به موضوع اظهار نظر مى‏کنند و سپس به تحقیق و بررسى پیرامون آن مى‏پردازند!
 
در عرصه کسب بصیرت‌ تاریخی و عبرت‌‌پژوهی، یکی از حساس‌ترین مقاطعی که سخت نیازمند آشنایی و بازنگری در آن هستیم، تاریخ معاصر ایران، به‌ویژه جنبش مشروطیت است.
 
2. مشکل موجود در مکتب تاریخ‌نگاری مشروطیت
در یک نگاه کلان، حوادث گوناگونی که در تاریخ ملتها رخ می‌دهد، به لحاظ آثار و پیامد، بر دو گونه‌اند: برخی از آنها، همچون پرتاب سنگی در آب، موجی گذرا پدید آورده و به‌زودی آرام می‌گیرند، اما برخی دیگر، چونان سقوط همان سنگ از سینه برف‌پوش کوهستان، هرچه پیشتر می‌روند بزرگ‌تر می‌شوند تا آنکه تبدیل به بهمنی بزرگ می‌گردند که همه چیز را در زیر گامهای تند خویش درنوردیده و درهم می‌کوبند. حادثه مشروطیت، در تاریخ پرنشیب و فراز کشورمان، از جمله حوادث «بهمن‌گونه»ای است که هنوز پس از گذشت یک قرن از وقوع آن، چتر تأثیر خویش را از فراز سیاست و اجتماع و فرهنگ ما برنگرفته است. جنبش مشروطیت، به لحاظ «تأثیر عمیق و ماندگار» در سیاست و فرهنگ این سرزمین، نقطه عطفی در تاریخ کشورمان به‌شمار می‌رود که گذشت زمان، نه تنها از اهمیت بحث درباره این رویداد مهم نکاسته، بلکه بر آن افزوده است. چندان‌که، بسیاری از صاحب‌نظران، بررسی مشروطیت و کاوش درباره ریشه‌ها و پیامدهای آن را برای آشنایی نسل حاضر با پیشینه فرهنگ و سیاست کشور خویش و عبرت‌گیری از آن در جهت بهبود وضعیت کنونی خود، ضرورتی حیاتی می‌شمرند.
 
مقولات مهمی چون: چالش میان سنت و تجدد/ اسلام و غرب؛ مناسبات دین و دولت/ علما و سلطنت/ عملکرد منفی و مثبت مطبوعات، احزاب و گروهها/ تبعات سوء اختلافات و دسته‌بندیهای «بحران‌ساز» سیاسی و اجتماعی/ نقش بارز سنن و شعائر دینی در پیشبرد قیام رهایی‌بخش ملت/ نقش مرموز و مخرب انجمنهای ماسونی و پیامدهای مشکل‌ساز استمداد از بیگانگان برای انجام اصلاحات داخلی، همگی از موضوعات مهم و قابل توجهی است که می‌توان مواد لازم برای بحث و تحقیق پیرامون آنها را از سفره تاریخ مشروطیت برگرفت و از سر «حکمت و عبرت»، این حادثه تاریخ‌ساز و پیامدهای آن را مورد بحث قرار داد.
 
به منظور توجه کامل و دقیق به موضوعات و مسائلی که گفتیم، علاوه بر استقراء کاملِ آثارى که مستقیم و غیرمستقیم در زمینه تاریخ دو قرن اخیر کشورمان نوشته شده و در فهم و درک مسائل تاریخى کارساز و مؤثر است، باید کلیه مکاتبات، مراسلات، اعلامیه‏ها، بیانیه‏ها، لایحه‏ها، سخنرانیها و نوشته‏هاى خصوصى و عمومىِ روحانیون شیعه (در داخل و خارج ایران) را که به نحوى در ربط با مبارزات ضدّ استعمارى و ضدّ استبدادىِ ملت ایران قرار دارد و نشان‏دهنده نظریات و اقدامات آنان در مبارزه با استعمار خارجى و استبداد داخلى، و هدایت جریان غرب‏زدایى و پیشبرد خط حاکمیت اسلام به توسط آنان در بین مردم این سرزمین مى‏باشد، تتبع و گردآورى کرد و مورد تحقیق و تدقیق قرار داد.
 
به نظر من، مشکل اصلی ما در بازشناسی تاریخ معاصر ایران، همان مشکل موجود در مکتب تاریخ‌نگاری مشروطیت است که در کتاب «شیخ فضل‌الله نوری و مکتب تاریخ‌نگاری مشروطه» به تفصیل پیرامون آن سخن گفته‌ام. پیش‌فرضهای ایدئولوژیک، حب و بغضهای شخصی و حزبی و جناحی، فقدان تتبع و تحقیق کافی، درجا زدن در لایه‌های رویین حوادث و عدم رسوخ به کنه آنها، و کلا نقص بینش و درک تاریخی.
 
در واقع، درک تاریخی ما، عمق و گستره و خلوص لازم را ندارد و سطح آن پایین است. مشکل هم، همه جا فقط «نفهمیدن» نیست، بلکه «بد فهمیدن» است. به بیان دیگر، اولا تتبع مورخان و تحلیلگران ما در مرحله گردآوری مواد و مصالح لازم برای تحقیق، ناقص است. این ضعف، حتی در مورد آنهایی هم که مایه گذاشته و سالها کار کرده‌اند، وجود دارد. پیچیدگی بی‌اندازه برخی مسائل و حوادث خصوصا در تاریخ معاصر ایران نیز مزید بر علت شده و بر ضعف بینش تاریخی ما افزوده و باعث درجا زدن مورخان در سطح حوادث، و راه نیافتن به لایه‌های ظریف و پیچیده و پنهان قضایا شده است. در این فضا، شخصیتهایی نظیر حاج ملا علی کنی و شیخ فضل‌الله نوری که خوب شناخته نمی‌شوند، هیچ؛ امثال شهید مدرس هم گاه، عمق خدمات و مجاهداتشان مجهول می‌ماند، یا در قالب دوستی، شخصیتشان تحریف می‌گردد.
 
متأسفانه تاریخ‌نگاری ما، در حد زیادی، در ذیل نزاعهای شخصی و گروهی دوران مشروطه و نهضت ملی نفت و... قرار دارد و نوشته‌های حاصل از آن، در گوهر، بیانیه‌ای سیاسی و حزبی بر ضد جناح رقیب است. طرفین نزاع رفته‌اند و بازماندگان یا میراث‌خوران آنها، تاریخ را به نفع مورّث، نقاشی می‌کنند... در این فضا، هر کدام به زیان دیگری، «مطلق» می‌شوند و حجت موجه دعواها و ادعا‌های کنونی قرار می‌گیرند و چیزی که در این میان مطرح نیست، کشف حقایق و علل واقعی شکستها و پیروزیها و دستیابی به «عبرتها» و «تجارب» راستین تاریخی است. ... من مشکل را عمیق و کلان می‌بینیم و معتقدم به یک یا چند نفر که مثلا راجع به مدرس نوشته‌اند، منحصر نمی‌شود. مشکل، به نحو اساسی، در کلیت تاریخ‌نگاری کشور ما به‌ویژه در دوران معاصر، وجود دارد که در نتیجه آن، نه شیخ فضل‌الله نوری را درست شناخته‌ایم، نه شهید مدرس را و نه حتی رضاخان و محمدرضا را.
 
بنده معتقدم نخبه‌کشی فرهنگی به هیچ وجه کمتر از نخبه‌کشی سیاسی نیست و شاید بدتر از آن هم باشد. ... نخبه‌کشی یعنی بیایی و از شخصیتی چون شیخ فضل‌الله (که به گواه تاریخ، برگزیدۀ رهبر پارسا و فرزانه‌ای چون میرزای شیرازی، پرچمدار نهضت تنباکوست) چهره‌ای بسازی که به هرکسی که ارائه می‌کنی، حالش به هم بخورد. اگر راست می‌گویی تحقیقات مورخان نواندیشی را که در سالهای اخیر زندگی‌نامه شیخ را تدوین کرده‌اند (و حقیر، کوچک‌ترین آنهایم) نقد کن و پاسخ آن را دریاب. این کار، چه فرقی با کار رضاشاه دارد که رجال ایران را از بین برد و قحط‌الرجال ایجاد کرد؟! بلکه باید گفت از کار رضاخان هم بدتر است؛ زیرا شخصیتی چون شیخ فضل‌الله و مدرس، پندار و گفتار و کردارشان، می‌تواند الگوی نسلهای متمادی به سوی فلاح و سعادتِ دارین باشد ولی این‌گونه کارها، نسلهای ما را بی‌الگو کرده و «بحران هویت» می‌آفریند. آن وقت نسل جوان ما باید سراغ الگوهای بیگانه برود.1
 

https://iichs.ir/vdcj.hemfuqeiosfzu.html
iichs.ir/vdcj.hemfuqeiosfzu.html
نام شما
آدرس ايميل شما