«روایتی از تعامل یک استعداد ادبی با فرآیند انقلاب اسلامی» در گفت‌وشنود با زنده‌یاد حجت‌الاسلام والمسلمین محمدحسین بهجتی اردکانی (شفق)

سعی داشتم که منبرهای سیاسی امام را به صورت شعر دربیاورم

زنده‌یاد حجت‌الاسلام والمسلمین محمدحسین بهجتی اردکانی (شفق) از چهره‌های نامدار ادبیات انقلاب به‌شمار می‌آید. وی از آغازین روزهای نهضت اسلامی با آن همراه شد و در توصیف و تبیین این رویداد عظیم، سعی ادبی ارجمندی مبذول داشت. در گفت‌وشنودی که پیش روی دارید، شمه‌ای از این تلاش بی‌وقفه روایت شده است.
سعی داشتم که منبرهای سیاسی امام را به صورت شعر دربیاورم
□ ابتدا مختصری از تاریخچه زندگی خود بفرمایید.
بسم الله الرحمن الرحیم. بنده در سال 1313 در خانواده‌ای مذهبی در اردکان به دنیا آمدم. در شش‌سالگی به مکتب رفتم و در آنجا با قرآن، کتابهای دعا و اشعار حافظ و شعرای طراز اول ادبیات فارسی آشنا شدم. از آنجا که مکتبها را مجبور کرده بودند کتابهای درسی دبستانی را تدریس کنند، تا پنجم ابتدایی را هم گذراندم. روش تدریس در مکتبها خیلی شبیه حوزه‌ها بود و هر کسی را به فراخور استعدادش پیش می‌بردند؛ لذا روزی ده تا بیست درس را به من یاد می‌دادند!
در سال 1325 و در دوازده‌سالگی، به حوزه علمیه اردکان رفتم. استادان من و برادرم حاج شیخ علی بهجتی اردکانی، بزرگوارانی چون: حاج ملامحمد آهنگری اردکانی از هم‌دوره‌ایهای مرحوم آیت‌الله بروجردی و شاگرد مرحوم آخوند ملامحمدکاظم خراسانی، صاحب کفایه‌الاصول، و آیت‌الله سیدروح‌الله خاتمی بودند. مدتی من و برادرم، نصف روز کار می‌کردیم و نصف روز درس می‌خواندیم، اما پس از مدتی به صورت تمام‌وقت مشغول تحصیل شدیم.
پدر در خرداد سال 1328 از دنیا رفتند و مادر متکفل من و برادرم شدند. در شانزده‌سالگی به یزد رفتم و در مدرسه مصلی مشغول تحصیل شدم. استادانم در آنجا مرحوم حاج شیخ احمد علوی و آیت‌الله سیدمحمد کازرونی بودند، سپس به قم رفتم و با اشتیاق سیری‌ناپذیری به تحصیل پرداختم. از نظر مالی به‌شدت در مضیقه بودم؛ چون در حوزه علمیه قم در سال اول، به طلبه شهریه نمی‌دادند و بعد از اینکه امتحان می‌گرفتند، اگر طلبه در امتحان موفق می‌شد، برایش شهریه مختصری مقرر می‌کردند. سال اول را با سختی، اما با لذت هر چه تمام‌تر گذراندم. نه روی قرض داشتم و نه کتابی برای فروختن! فقط یک کتاب «معراج‌السعاده» داشتم که تصمیم گرفتم آن را بفروشم و خرج یکی دو روزم را تأمین کنم که یکی از دوستان مرا به مسجد جمکران هدایت کرد. رفتن به مسجد جمکران و توسل به حضرت همان و گشایش و فرج همان! در آن زمان جمکران در بیابانی دورافتاده و رفتن به آنجا فوق‌العاده دشوار بود، بااین‌همه با هر سختی‌ای که بود خود را به آنجا رساندم و اعمال آنجا را انجام دادم و صبح زود به سمت قم راه افتادم. همین که به در مدرسه فیضیه رسیدم، شخص ناشناسی آمد و صد تومان به من داد که با آن می‌شد حداقل دو ماه راحت زندگی کرد. حضرت به این شکل عنایت فرمودند تا بتوانم در آن شرایط سخت تاب بیاورم. بعدها ماجراهایی پیش آمدند که باعث شهرت نسبی‌ام شدند و زندگی‌ام راحت‌تر شد.
 

 
□ به حادثه‌ای که برای شما شهرت آورد اشاره بفرمایید.
یکی از مهم‌ترین آنها این بود که به مناسبت رحلت آیت‌الله حجت، مخمسی سرودم که در مجلس ختم ایشان خوانده شد و بسیار مورد توجه قرار گرفت و شاگردان ایشان در پی آن برآمدند که بدانند شاعر این شعر کیست؟ بعد هم بار دیگر در سوگ یکی از علما شعری سرودم که شهرت پیدا کرد. در آن ایام کسی علیه حوزه علمیه مخمسی سروده بود که در پاسخ او شعری سرودم که بسیار رواج پیدا کرد. این اتفاقات باعث شدند مرا به بهترین مدرسه علمیه آن دوره، یعنی مدرسه حجتیه ــ که تازه‌ساز بود و امکانات خوبی داشت ــ راه بدهند.
 
□ در آنجا با کدام‌یک از فضلا و علمای بنام آشنا شدید و استادان شما چه کسانی بودند؟
هم‌حجره‌ایهایم آیت‌الله میرزا حسین نوری همدانی، مرجع بزرگ و برادر دانشمندشان، آقای میرزا حسن نوری همدانی، بودند که در تصادف اتومبیل از دنیا رفتند. حجره ما در جوار حجره آیت‌الله مهدوی کنی و آیت‌الله باقری کنی بود. استادانم آیات عظام سیدمحمدباقر سلطانی طباطبائی، علی مشکینی، فکور، حاج شیخ مرتضی حائری، سید محمد داماد و حضرت امام بودند.
 
□ هم‌مباحثه‌ایهای شما چه کسانی بودند؟
پس از آشنایی با آیت‌الله سبحانی، کلا وضع درس و بحثم عوض شد؛ چون ایشان در بین شاگردانشان، بهترینها را برای هم‌مباحثه شدن انتخاب می‌کردند، از جمله: شهید باهنر، آقای هاشمی رفسنجانی، آقای مسعودی متولی آستان حضرت معصومه(س) و دیگران.
در همین اثنا توفیق آشنایی با علامه طباطبایی حاصل شد که علاوه بر شرکت در درس ایشان، در زمینه ادبیات و مخصوصا مسائل اخلاقی از ایشان بسیار آموختم.
 
□ غیر از علامه در زمینه ادبیات و به‌خصوص شعر از چه کسانی تأثیر گرفتید؟
در سال 1337 یا سال 1338 در محفلی، با حضرت آقا آشنا شدم که از همان ایام در شعرشناسی صاحب‌نظر و نقاد بودند و از برکت آشنایی با ایشان، فیض بسیار برده‌ام. ایشان مجموعه‌ای از آثار شعرای بزرگ ایران را گرد آورده بودند و در آن محفل، شعری را خواندند. در پایان جلسه از ایشان خواهش کردم این مجموعه را یکی، دو روز به من امانت بدهند. ایشان ابتدا اکراه داشتند، ولی بعد یادداشتی پشت آن نوشتند و دفتر را به من دادند. شب یادداشت ایشان را خواندم که نوشته بودند: «سابق بر این مجموعه بزرگی از اشعار اساتید هنر را فراهم آورده بودم که دوستی گرفت تا مطالعه کند، ولی پس نداد! خواهشمندم این مجموعه دچار آن سرنوشت نشود». من همان شب غزلی سرودم و آن را زیر یادداشت ایشان نوشتم که یکی، دو بیت آن یادم هست:
هست پیدا دیده‌ای از مردمی نامردمیها
تاب آه آئینه گر دارد دل دلبر ندارد
من نه گلچین هوسبازم که شیدای گل استم
جز نظربازی دل من مقصدی دیگر ندارد
دفتر را هم سر موعد بردم و ایشان غزل را خواندند و بسیار پسندیدند و همین باعث شد دوستی ما بیشتر شود. بعد هم در درس خارج حضرت امام همدرس بودیم تا زمانی که ایشان تبعید شدند.
 
□ اگر از دوران طلبگی با مقام معظم رهبری خاطره‌ای دارید، نقل بفرمایید.
ایشان در قم که بودند، در اوج شکوفایی بودند و بعد به خاطر بیماری پدرشان و رسیدگی به ایشان، به مشهد رفتند. من هر وقت به مشهد می‌رفتم، اولین جایی که می‌رفتم منزل ایشان بود. ایشان دائم تحت نظر ساواک بودند. آقا از همان ابتدای جوانی، در حال تربیت خود بود و از همان موقع تهذیب نفس داشت. زندانها و تبعیدهای فراوانی تحمل کرد و در کنار آن مشقتها با عبادت، ریاضت و مطالعه به این مقام رسید که ابدا کار ساده‌ای نیست.
 
□ چگونه به نهضت امام پیوستید؟
نخستین مخالفت علنی حضرت امام و سایر علما با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در زمان نخست‌وزیری اسدالله علم بود که در آن به لغو قسم خوردن به قرآن برای نمایندگان مجلس اشاره شده بود. من از شاگردان امام بودم و به ایشان عشق می‌ورزیدم. منزل ما هم به منزل امام بسیار نزدیک بود و اغلب در نماز جماعت ایشان شرکت می‌کردم و گاهی هم اشکالات درسی‌ام را از ایشان می‌پرسیدم. سعی‌ام این بود که منبرهای سیاسی ایشان را به صورت شعر دربیاورم. بعدها بعضی از این اشعار را خدمت امام خواندم. درواقع من از سال 1341، سرودن اشعار انقلابی را آغاز کردم. از جمله این اشعار پس از سخنرانی امام در اعتراض به جشن بی‌حجابی در 17 دی بود. این شعر این‌گونه آغاز می‌شد:
درود باد بر این انقلاب پاک درود
که زیر سایه آن جان ملتی آسود
آن روزها هنوز تخلص «شفق» را انتخاب نکرده بودم و بهجتی را در پایان بعضی از اشعار خود می‌آوردم. آن شب این شعر را در منزل حضرت امام و در جمع کثیری از شاگردان ایشان خواندم. امام این شعر را بسیار پسندیدند و بعد هم چاپ شد و در اختیار مردم قرار گرفت.
زمانی که امام در قیطریه در حصر بودند، ترکیب‌بند مهیجی سرودم که قسمتی از آن بر در و دیوارها نوشته شد، ولی چون در انتهای شعر تخلصی نداشت، برخلاف قبل، مأموران ساواک نتوانستند آزارم بدهند. بیتی از آن ترکیب‌بند این است:
بر چرخ اگر برند چو عیسی تو را ز خاک
افلاک بین ما و تو حائل نمی‌شود
سپس برای بازگشت امام به قم، جزوه‌ای در صدهزار نسخه چاپ شد که در آن شعری از بنده ــ که به این مناسبت سروده بودم ــ چاپ شد. بعد از حادثه تلخ 15 خرداد نیز، شعر نویی سرودم که در روزنامه‌ای مخفی به نام «انتقام» ــ که شبانه پخش می‌شد ــ چاپ شد. مخمس تندی هم در «مکتب اسلام» از من چاپ شد که به خاطرش مرا به زندان ساواک بردند و اگر وساطت یکی از علمای بزرگ نبود، باید مدتها در آنجا می‌ماندم! به‌هرحال در وادی شعر تا انقلاب قلم زدم.
 
□ پس از انقلاب، فعالیتهای شما چگونه ادامه پیدا کرد؟
بنده در بحبوحه انقلاب و 22 بهمن، در تهران بودم و برای هر یک از مراحل انقلاب شعری سرودم. در اوایل تأسیس سپاه، در انتشارات سپاه و مجله «پیام انقلاب» در بخش مطالب مذهبی و ادبی همکاری می‌کردم.
 
□ چه شد که به اردکان برگشتید؟
بعد از شهادت آیت‌الله صدوقی و حضور آیت‌الله خاتمی در یزد، به دستور دفتر امام و خواست مردم اردکان راهی آنجا شدم.
 
□ به نظر شما تحصیلات حوزوی‌تان تا چه حد در تقویت استعداد شاعری شما مؤثر بوده است؟
قبل از تأسیس مدرسه حقانی به دست شهیدان بهشتی و قدوسی، تحصیلات حوزوی نه‌تنها در ارتقای شعر، خط، رمان‌نویسی و امثالهم تأثیر نداشت، بلکه به‌نوعی مانع هم ایجاد می‌کرد؛ چون کسی که به این موارد اشتغال پیدا می‌کرد، تشویق نمی‌شد، اما پس از تأسیس مدرسه حقانی، در کنار دروس حوزوی آشنایی با دستور زبان فارسی، ادبیات و مطالعه متون ارزشمندی چون گلستان مد نظر قرار گرفت. این رویکرد باعث شد کسانی که قریحه نویسندگی و شاعری داشتند، تشویق شوند. بعد از انقلاب، علاقه مقام معظم رهبری به ادبیات و شعر، سبب گسترش مسائل ادبی و هنری در حوزه‌ها شد و طلبه‌های زیادی به شعر، قصه‌نویسی و هنرهای دیگر روی آوردند. البته علمای دینی قدیم هم به این مسائل اهتمام داشتند، از جمله اشعار مرحوم شیخ بهایی و در نجف، آیت‌الله غروی اصفهانی (کمپانی) شهرت فراوان داشتند؛ همچنین اشعار مختصری از میرزا حبیب خراسانی به‌جا مانده که حاکی از ذوق سرشار وی است.
با شروع انقلاب، بسیاری از افراد باذوق، در وادی ادبیات افتادند که بنده مشوق برخی از آنان بودم؛ از جمله شیخ جواد محدثی، حاج شیخ علی‌اکبر صادقی رشاد و بسیاری دیگر. عزیزانی چون حمید سبزواری، علی معلم، محمود شاهرخی، مهرداد اوستا، سپیده کاشانی و امثالهم در خارج از حوزه، در زمینه ادبیات و شعر دینی ذوق‌‌آزماییهای شایان توجهی کرده‌اند. در میان شعرا و ادبا فصلی به نام «شعر حوزه» به‌وجود آمد که پیش از انقلاب اسم و رسمی از آن نبود.
 
□ چه سخن و پیامی برای جوانانی دارید که می‌خواهند وارد عرصه نویسندگی و شاعری شوند؟
هرچند به شاعر نمی‌شود گفت که در باره احساسات شخصی خود حرف نزن، اما شاعر این زمانه باید به مسائل اجتماعی و سیاسی جامعه خود بپردازد و ذوق خدادادش را صرف تقویت مبانی دینی و عقیدتی مردم و مبارزه با ستم کند. شعرای زیادی در تاریخ ادبیات هستند که اشعار زیادی دارند، ولی فقط اشعاری از آنها به جا مانده است که رنگ و بوی الهی داشته‌اند؛ مثلا هاتف اصفهانی شعر زیاد دارد، ولی همه او را با مسمط «که یکی هست و هیچ نیست جز او/ وحده لا اله الا هو» می‌شناسند؛ همچنین است محتشم کاشانی که همگان او را با قصیده معروف «باز این چه شورش است که در خلق عالم است» می‌شناسند. آنچه موجب ماندگاری شعر پروین اعتصامی است، جنبه قوی اجتماعی بودن آنها و اعتراض به فقر و ستم و تشویق به علم‌اندوزی است؛ بنابراین شاعر و نویسنده باید همواره به ارزشهای دینی و اجتماعی نظر داشته باشند تا اثرشان جاودانه شود.
 

 
□ در پایان، به آثار خود نیز اشاره‌ای داشته باشید.
مجموعه شعری به نام «بهار آزادی» در اوایل انقلاب چاپ شد که دربرگیرنده شعرهای انقلاب تا ورود امام به وطن است. مجموعه دیگر «سرود سحر» شامل اشعار مناجاتی و توحیدی است. مجموعه «بارش نور» که غزل‌های چهارده معصوم(ع) و گفتارها و احادیث آنان است.
 
□ با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.      
 
https://iichs.ir/vdch.wn-t23nx6ftd2.html
iichs.ir/vdch.wn-t23nx6ftd2.html
نام شما
آدرس ايميل شما