«کارنامه سومین شهید محراب، در آئینه توصیفی از نزدیک» در گفت‌وشنود با زنده‌یاد حجت‌الاسلام والمسلمین محمدعلی صدوقی

همواره با مردم و در دسترس آنها بودند

زنده‌یاد حجت‌الاسلام والمسلمین محمدعلی صدوقی تنها فرزند ذکور شهید آیت‌الله حاج شیخ محمد صدوقی بود که از مش فردی و اجتماعی پدر خاطراتی شنیدنی داشت. این دومین گفت‌وشنودی است که از آن مرحوم در تبیین سیره پدر منتشر می‌شود که مجموع آنها، دریچه‌ای مهم به تاریخچه زندگی سومین شهید محراب است.
همواره با مردم و در دسترس آنها بودند
□ قبل از ورود به بحثهای گوناگون درباره پدر بزرگوار شما، شهید آیت‌الله صدوقی، ابتدا بفرمایید شما پدر را بیشتر با چه ویژگیهایی به خاطر می‌آورید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. شهید آیت‌الله صدوقی انسان ذوالابعادی بودند و ویژگیهای برجسته فراوانی داشتند. یکی از ویژگیهایی که توجه هر کسی را به‌سرعت به ایشان جذب می‌کرد حافظه فوق‌العاده قوی ایشان بود. مرحوم ابوی، اصولاً به یادداشت نیازی نداشتند و همه چیز به یادشان می‌ماند. غیر از قرآن و ادعیه که حفظ بودند، در فقه، اصول و تفسیر هم مطالب زیادی را حفظ بودند.
ویژگی دیگر ایشان، ادب فوق‌العاده‌شان بود. ایشان به تمام افراد در هر سطحی که بودند، احترام زیادی می‌گذاشتند و مخصوصاً طلاب و اهل علم و دانشمندان و کسانی که در پی کسب علم و دانش بودند نزد ایشان بسیار عزیز و محترم بودند.
روحیه خدمتگزاری در ایشان بسیار بالا بود و برای حل مشکلات مردم، سر از پا نمی‌شناختند. هر وقت حادثه‌ای مثل سیل و زلزله پیش می‌آمد، قبل از هر کسی وارد میدان می‌شدند و در خانه ایشان همواره به روی مردم باز بود که آزادانه می‌آمدند و مشکلاتشان را مطرح می‌کردند. برای ملاقاتهای مردم با ایشان، هیچ‌وقت نتوانستیم وقت خاصی را معین کنیم و حتی زمانی که در بیمارستان قلب تهران عمل جراحی کرده بودند، رفت‌وآمدهای زیادی صورت می‌گرفت، درحالی‌که پزشکان گفته بودند این میزان رفت‌وآمد برای ایشان خوب نیست. ما تصمیم گرفتیم بدون اطلاع حاج‌آقا، ملاقاتها را صبح و بعدازظهر کنیم. یک روز هم توانستیم این کار را بکنیم، ولی روز دوم حاج‌آقا متوجه شدند و سخت برآشفتند و گفتند: کسی حق ندارد مانع مردم شود. گاهی می‌شد کسی ساعت 11 می‌آمد و ایشان با روی گشاده او را می‌پذیرفتند. شهید صدوقی فوق‌العاده نسبت به ادای عبادات و مستحبات مقید بودند. نماز اول وقت و نماز شب ایشان، چه در حضر و چه در سفر هیچ‌گاه قطع نشد. وقتی می‌دیدند کسی به نماز اول وقت اهمیت نمی‌دهد، واقعاً ناراحت می‌شدند و با لحنی ملایم و مهربان تذکر می‌دادند. البته ایشان هیچ‌وقت ما را به ادای مستحبات مجبور نمی‌کردند، اما رفتارشان به‌گونه‌ای بود که انسان خودبه‌خود به عبادت اشتیاق پیدا می‌کرد. بسیار تأکید می‌کردند همیشه سعی کنید وضو داشته باشید. امر به معروف ایشان همواره با ملاطفت و آرامش بود، مگر اینکه منکر مهمی رخ می‌داد که در آن صورت موضع‌گیری جدی می‌کردند.
شهید روحیه مردمی بسیار بالایی داشتند و همواره با مردم و در دسترس آنها بودند. نماز صبح را در مسجد می‌خواندند و گاهی پس از نماز، پیاده راه می‌افتادند و در کوچه و بازار با مردم حرف می‌زدند و احوالپرسی می‌کردند. همان‌طور که اشاره کردم، وقت خاصی را برای ملاقات تعیین نمی‌کردند و مردم هم با خیال آسوده هر وقت که می‌توانستند، به ایشان مراجعه می‌کردند. به حضور در حسینیه‌ها، تکایا و مجالس مذهبی تقیّد داشتند و در این محافل با مشکلات مردم آشنا می‌شدند.
شجاعت ایشان هم مثال‌زدنی و فطری بود. ایشان از همان ابتدا با رژیم شاه سر سازگاری نداشتند.
 

 
□ ظاهراً موقع رفتن رضاخان از ایران با او برخورد داشتند. بد نیست آن خاطره را نقل بفرمایید...
بله؛ هنگامی که رضاخان می‌خواهد از ایران برود، سر راهش در عباس‌آباد توقف می‌کند و می‌خواهد در باغی که متعلق به ابوی بود، استراحت کند. باغبان چند بار می‌آید و به حاج‌آقا می‌گوید: رضاشاه می‌خواهد بیاید و در اینجا چای بخورد! حاج‌آقا می‌گفتند: با خود فکر کردم من از اینها کینه دارم؛ لذا وقتی آمد به او اعتنا نکردم! او هم رفته و گفته بود: در فلان جا، شیخی بود که با ما رفتار خوبی نکرد!
 
□ نقل می‌کنند در دوره‌ای که مرحوم آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری حوزه را بنا گذاشتند، حوزه چه به لحاظ مالی و چه از نظر فشارهای حکومتی، در شرایط بسیار دشواری قرار داشت و شهید صدوقی در این برهه برای استمرار فعالیتهای حوزه و استقرار آن کمکهای شایان توجهی کردند. درباره این دوره از زندگی پدرتان، از ایشان چه شنیده‌اید؟
حوزه علمیه از نظر مرحوم ابوی، اولویت اول بود و به خاطر بقای آن، از همه چیز خود گذشتند و دوره‌های بسیار بحرانی و سختی را تحمل کردند. ایشان می‌گفتند: وضعیت در قم، به‌گونه‌ای بود که اغلب روزها اجازه نداشتیم در خیابانهای آن راه برویم؛ برای همین قبل از طلوع آفتاب به بیابان می‌رفتیم و درس و مباحثات خود را در آنجا انجام می‌دادیم و بعد از غروب، به خانه برمی‌گشتیم. حفظ حوزه در چنین شرایطی، واقعاً صبر و شهامت زیادی می‌خواهد. خود مرحوم آیت‌الله حائری، مدرس و معلم اخلاق بودند. کسانی که توانستند در آن دوره در حوزه دوام بیاورند، فوق‌العاده در فشار و سختی بودند. مرحوم ابوی می‌گفتند: ما در خانه‌ای زندگی می‌کردیم که صاحبخانه هم همان جا بود و آشپزخانه‌مان یکی بود. بعضی وقتها که چیزی برای خوردن نداشتیم، آب را روی اجاق می‌گذاشتیم که صاحبخانه متوجه نشود! واقعاً آن ایام به مرحوم ابوی و هم‌دوره‌ایهای ایشان، بسیار سخت گذشت و لذا دارای جایگاه خاصی در حوزه و بین حوزویان بودند.
 
□ مناسب است که اشاره‌ای به استادان ایشان داشته باشید.
غیر از مرحوم آیت‌الله حائری، آیات عظام حجت، صدر، بروجردی و... از استادان ایشان بودند. شایان ذکر است یکی از کسانی که در آوردن آیت‌الله بروجردی به قم نقش برجسته‌ای داشت شهید صدوقی بودند.
 
□ شهید صدوقی تدریس هم می‌کردند. نحوه تدریس ایشان چگونه بود؟ شاگردان برجسته ایشان چه کسانی بودند؟
ایشان دروس سطح را تدریس و از کتابهای مختلفی استفاده می‌کردند و در بند کتاب و متن خاصی نبودند. همه را هم با توجه به حافظه فوق‌العاده خود، بدون مطالعه قبلی درس می‌دادند که ممکن بود در روز به پنج تا هشت درس هم برسد! از جمله شاگردان ایشان، شهید آیت‌الله بهشتی، امام موسی صدر، شهید آیت‌الله قدوسی، آیت‌الله شب‌زنده‌دار و... بودند.
 
□ شهید آیت‌الله صدوقی چگونه با حضرت امام آشنا شدند و این آشنایی چگونه تداوم پیدا کرد؟
خود ابوی نقل می‌کردند: از بدو ورود به قم، با امام آشنا شدند و گاه پیش می‌آمد شبانه‌روز با هم بودند و در درس آیت‌الله حائری، هم با هم شرکت می‌کردند. این دو بزرگوار بسیار با هم صمیمی و مثل برادر بودند و تا آخر عمر هم، رابطه دوستی‌شان پابرجا بود. شهید حاج‌آقا مصطفی هم شاگرد حاج‌آقا بود و بسیار به ایشان علاقه داشت.
خاطره شیرینی هم از ارادت مرحوم ابوی به حضرت امام دارم. یک بار تابستان مرحوم ابوی از جبهه به تهران آمدند. سفر طولانی و هوا فوق‌العاده گرم بود. ایشان بعدازظهر رسیدند و وقتی از ایشان پرسیدم: برنامه‌تان چیست؟ گفتند: خیلی خسته هستم و می‌خواهم یکی دو هفته اینجا بمانم. فردا صبح ساعت حدود 10، به اتفاق هم به دیدار امام رفتیم. امام از حاج‌آقا پرسیدند: «قرار است کی به یزد برگردید؟» حاج‌آقا بلافاصله گفتند: «فردا صبح!» از این حرف حاج‌آقا خیلی تعجب کردم. وقتی از خدمت امام مرخص شدیم، پرسیدم: «حاج‌آقا! قضیه چیست؟ مگر بنا نیست شما یکی دو هفته در تهران بمانید؟» حاج‌آقا گفتند: «از سؤال و لحن امام فهمیدم باید به یزد برگردم و وجودم در آنجا لازم است» و فردای آن روز به یزد رفتند. منظورم این است که رابطه این دو بزرگوار به‌قدری صمیمی بود که برای فهماندن منظورشان به یکدیگر ضرورتی به توضیح و حرف خاصی نبود.
 

 
□ شهید آیت‌الله صدوقی علاقه ویژه‌ای به کشاورزی، تولید و مدیریت اقتصادی داشتند و در این زمینه خدمات شایان توجهی هم کردند. ارزیابی شما دراین‌باره چیست؟
بله؛ ایشان به امر تولید، چه در زمینه کشاورزی و چه صنعتی، علاقه و توجه خاصی داشتند و همواره پشتیبان تولیدکنندگان بودند. روی ایجاد اشتغال و کارآفرینی حساسیت خاصی داشتند و کافی بود بدانند کسی اهل کار و تولید است. حتی اگر شده است در حد چند کلاف نخ و کاموا، کمک می‌کردند که فرد به دنبال ریسندگی برود و کار خود را شروع کند. ایشان در عباس‌آباد قم که بودند، کشاورزی و دامپروری می‌کردند. بسیار قائل به استقلال مالی و اقتصادی و عدم وابستگی بودند. زمانی که ایشان از قم به یزد آمدند، وضع مالی مردم ابداً خوب نبود و امکاناتی هم در اختیار نداشتند، مخصوصاً اکثر مدارس علمیه به انباری و محل مخروبه تبدیل شده بودند. ایشان با اعتقاد و اعتماد فراوانی که به مردم داشتند و با صبر و سعه صدر زیاد، به کارهای عظیمی دست زدند. معمار مسجد روضه محمدیه می‌گفت: حاج‌آقا آمدند و پانصد تومان به من دادند و گفتند: این مسجد را تعمیر کنید. ما هم مسجد را دوباره ساختیم.
ایشان دید بسیار وسیعی داشتند و همین باعث می‌شد به کارهای بزرگی چون ایجاد بنیاد صدوق دست بزنند. امروز این بنیاد یکی از مراکز مهم علمی در حوزه قم است. ده‌ها مدرسه، مسجد، بیمارستان، آب‌انبار و... به دست ایشان تعمیر و بازسازی شد. مرحوم ابوی لحظه‌ای از خدمت به مردم غفلت نمی‌کردند و کارهای بزرگی هم انجام می‌دادند. 
 
□ آیت الله صدوقی از چه زمانی با نهضت امام همگام شدند؟ اگرچه تاریخچه مبارزات ایشان بسیار مفصل است، به‌اجمال، به گوشه‌هایی از زندگی سراسر مبارزه شهید صدوقی اشاراتی بفرمایید.
همان‌طور که اشاره کردم، رفتار حاج‌آقا با رضاخان، نشان می‌دهد ایشان از همان ابتدا سر سازش با رژیم پهلوی را نداشتند. ایشان در قضیه انجمنهای ایالتی و ولایتی، جلسات مستمر و ثمربخشی را با شرکت علمای یزد برگزار کردند و به برنامه‌ریزی پرداختند. در گردهمایی علمای بلاد برای تصویب مرجعیت امام نیز، شهید صدوقی پای ثابت آن جلسات بودند. حضور مراجع در تهران باعث شد دولت علم کوتاه بیاید و لایحه‌اش را پس بگیرد. تمام اعلامیه‌ها و اطلاعیه‌هایی که از پاریس به یزد می‌رسید، بلافاصله تکثیر و پخش می‌شد و تا اقصی نقاط ایران می‌رفت.
یادم هست اواخر رژیم گذشته استانداری را به یزد فرستاده بودند که اهل ورزش و وزنه‌بردار بود. یک روز برای حاج‌آقا پیغام داد: من مثل بقیه استاندارها نیستم که از تشر شما بترسم؛ من روزی چند کیلو شیر می‌خورم و صد کیلو وزنه می‌زنم! حاج‌آقا همان شب روی منبر گفتند: «دولت برای ما استانداری را فرستاده که پیغام فرستاده است روزی چند کیلو شیر می‌خورد و صد کیلو وزنه می‌زند! کاش دولت به‌جای او یک گاو فرستاده بود که روزی چهل کیلو شیر می‌داد و صد کیلو بار می‌برد!» استاندار، که از این حرف حاج‌آقا حسابی خرد شده بود، نتوانست در یزد بماند و رفت.
از جمله کارهای متهوّرانه حاج‌آقا، انتشار اطلاعیه درباره سینما رکس آبادان بود که در آن رسماً تقصیر را به گردن رژیم انداختند. حالا هم که اعلامیه‌های ایشان را می‌خوانیم به این فکر می‌کنیم که یک فرد باید چقدر شهامت و شجاعت داشته باشد که بتواند با رژیم سفاک این‌گونه صحبت کند. ایشان همواره از فرصتها درست استفاده می‌کردند و همه کارها را به‌موقع انجام می‌دادند.
پس از پیروزی انقلاب هم، موضع‌گیریهای شفاف و قاطع ایشان را دربرابر جریانها و گروه‌های انحرافی شاهد بودیم. یزد تنها شهری بود که این گروهکها نتوانستند در آنجا دفتر و دستکی برای خودشان راه بیندازند و همین نشان‌دهنده شجاعت و درایت سرشار حاج‌آقاست.
 
□ و سخن آخر؟
در آخر باید بگویم که قدردانی از شهدا و بازشناسی شخصیت و افکار و آثار آنها، به نهادینه کردن فضایل اخلاقی در جامعه می‌انجامد. شهدا انسانهای منحصربه‌فردی هستند که مطالعه در سیره آنها می‌تواند به‌ویژه به نسل جوان، در راه‌یابی به صراط مستقیم کمک کند.
 
□ با تشکر از فرصتی که در اختیار ما گذاشتید.           https://iichs.ir/vdcd.50k2yt0jxa26y.html
iichs.ir/vdcd.50k2yt0jxa26y.html
نام شما
آدرس ايميل شما