تدا اسکاچپول به صراحت بیان میکند که اگر در تاریخ تنها یک انقلاب وجود داشته است که به شکلی آگاهانه به وسیله یک جنبش اجتماعی و با هدف سرنگونی یک نظام کهن پدید آمده است، بیشک آن انقلاب، انقلاب مردم ایران علیه شاه بوده است...
یکی از مبانی اصلی و محورهای مهم موضوعات سیاسی و اجتماعی مبانی هستیشناختی این گونه مسائل است. در واقع پای گذاردن به وادی علم، متفکران را با دستهای از مباحث هستیشناختی، معرفتشناختی و روششناختی روبهرو میسازد. در این میان تقدم هستیشناختی پدیدههای سیاسی و اجتماعی بهتفصیل مورد بحث قرار گرفته است؛ از تقدم و اولویت امر مادی یا معنایی گرفته تا تقدم هستیشناختی ساختار یا کارگزار. این مباحث بهویژه در جامعهشناسی سیاسی اهمیت ویژهای یافته است؛ اینکه آیا هستی ساختار بر هستی کارگزار تقدم دارد یا اینکه کارگزار پدیدآور و بهوجودآورنده ساختار است؟ در این میان، در انقلابها به عنوان یکی از موضوعات اصلی مباحث جامعهشناسی، نگاه ویژهای به تقدم و تاخر ساختار یا کارگزار شده است.
اینکه مسائل ساختاری همچون مسائل اقتصادی و اجتماعی بهوجودآورنده انقلابهاست یا رهبری و ایدئولوژی سبب میشود انقلابها پدید آیند، موضوع مهمی است که درباره آن مجادلههای بسیاری مطرح شده است. اما آنچه این پژوهش آن را دنبال مینماید نقش انقلاب اسلامی در تغییر نگرشها و باورها نسبت به تقدم و تاخر ساختار و کارگزار در انقلابهاست. تا پیش از انقلاب اسلامی ایران، بیشتر تحلیلها به سمت نوعی نگاه ساختارگرایانه به پدیده انقلاب بود، اما انقلاب اسلامی به رهبری امام و با تکیه بر فرهنگ و ارزشهای اسلامی این نوع نگرش را تغییر داد. بر این اساس است که جان فوران میگوید: آیا انقلاب ایران را باید یک نمونه خاص و ویژه تاریخی قلمداد نمود یا علت انقلابها را در نمونه انقلاب ایران جستوجو نمود؟1 بدینترتیب پژوهش زیر بررسی و ارزیابی این موضوع را در دستور کار خود قرار میدهد.
ساختارگرایان و پدیده انقلاب
تا پیش از انقلاب اسلامی ایران دیدگاههای ساختاری در نظریات مربوط به انقلاب جایگاه غالب را داشتند. ساختارگرایان معتقد بودند برای پدید آمدن وضعیت انقلابی باید شرایط ساختاری خاص و ویژهای مقدم بر تحولات اجتماعی وجود داشته باشد. این دسته از نظریات توجه خود را به فشارهای بینالمللی، ساختارهای دولت، جامعه دهقانی و نیروهای مسلح متمرکز کرده بودند. یافتههای این دسته از نظریات بیشتر بر پایه دادههای تاریخی بود و به دنبال تبیین نتایج و پیامدهای حاصل از انقلاب بودند. یکی از برجستهترین چهرههای شاخص متعلق به این رویکرد تدا اسکاچپول بود.
او انقلابها را به دو دسته انقلابهای سیاسی و انقلابهای اجتماعی تقسیم کرده است: انقلابهای سیاسی در نهایت به تغییر حکومت منجر خواهد شد و منازعات طبقاتی در آن نقشی ندارد، اما انقلابهای اجتماعی ریشه در تغییر ساختارهای اجتماعی دارند. در انقلابهای اجتماعی شاهد شورش قشرها و طبقات پایین جامعه و بهویژه دهقانان هستیم که به سرعت ساختارهای دولت را تغییر میدهند. این گونه از انقلابها تغییرات اساسی در ساختار طبقاتی و اجتماعی جوامع پدید میآورند.2
از نظر اسکاچپول، انقلاب اسلامی ایران را باید در چهارچوب انقلابهای اجتماعی تحلیل و ارزیابی کرد. بدینترتیب، وی تفسیر انقلاب اجتماعی را تنها مبتنی بر عوامل ساختاری و از پیش تعیینشده میداند: «انقلابهای اجتماعی، که با شورشهای طبقات پایین شروع میشوند، بسیار سریع بوده و باعث دگرگونیهای ریشهای در ساختار طبقاتی و اجتماعی میشوند. این انقلابها به دلیل دارا بودن دو ویژگی مهم، یعنی انطباق تغییر ساختار اجتماعی با شورشهای طبقاتی و همزمانی تغییرات سیاسی و اجتماعی با سایر تغییرات و تحولات متمایز هستند».3
اسکاچپول سه ویژگی مهم ساختگرایی را در تبیین انقلابها چنین ترسیم کرده است:
1. ناتوانی و ناکارایی دولت و زمینگیر شدن آن
2. تضاد میان طبقات اجتماعی ـ اقتصادی با دولت مرکزی
3. شرایط بینالمللی و منطقهای4
او درباره انقلاب اسلامی مینویسد: «وقوع آن، انتظارات مربوط به علل انقلابات اجتماعی را که من در تحقیق تطبیقی ـ تاریخیام در مورد انقلابهای فرانسه، روسیه و چین توسعه بخشیدهام، زیر سؤال برد.»
اسکاچپول بر این عقیده است که انقلابها زمانی به پیروزی دست پیدا میکنند که دستگاه اداری و نظامی دولت به دلیل فشارهای بسیار و اساسی متعدد، نتواند کارهای روزمره خود را انجام دهد. در واقع هیئت حاکمه قدرت سرکوب و فرونشاندن اعتراضها را از دست میدهد. کشورها هنگامی درگیر انقلاب میشوند که در رقابت با کشورهای رقیب، هدف خود را نوسازی و مدرن کردن کشور قرار میدهند. تنها راه تأمین بودجه این گونه تلاشها، تحت فشار قرار دادن قشرها و طبقات زمیندار و صاحب مکنت است. به تعبیری نوسازی کشور با مالیات گرفتن از این دسته افراد تامین میشود. با این حال طبقات زمیندار به راحتی تسلیم این سیاست نمیشوند و در مقابل اجرای آن مقاومت میکنند. بدین ترتیب بستر و زمینه مساعدی برای نزاع بین دولت و طبقه زمیندار بهوجود میآید. این نزاع به یکی از دو نتیجه زیر خواهد انجامید: دولت یا در ساماندهی مجدد جامعه و اقتصاد موفق خواهد شد و وضعیت به حالت عادی باز میگردد یا به دست گروه نخبه جدیدی که توانایی ساماندهی مجدد ساختار اجتماعی و اقتصادی و ایجاد یک تشکیلات حکومتی را دارد، از میان میرود.5
مورد اول هنگامی رخ میدهد که افراد رده بالا و متوسط نظام و دولت از طبقه زمیندار و صاحب ثروت و مکنت نباشند. به نظر اسکاچپول، مورد دوم وقتی پدید میآید که دولت و ارتش، بهویژه مقامات متوسط و بالای آنها از مالکان زمین باشند. در چنین مواردی، دولت قدرت تصمیمگیری و اجرای برنامههای مربوط به فرآیند نوسازی را ندارد. چنین شرایطی باعث میشود ساخت سیاسی و نظامی دولت فرو پاشد و این امر، راه را برای شورشهای طبقات پایین جامعه، بهویژه دهقانان، هموار میکند. اگرچه زوال قدرت سیاسی و نظامی دولت برای وقوع و رخ دادن هر انقلابی ضروری و مهم به نظر میرسد، با این حال دلیل کافی نمیباشد. بنابراین اسکاچپول از مشارکت نخبگان حاشیهای در بسیج انقلابی به عنوان عامل درجه دوم در موفقیت یک انقلاب اجتماعی نام میبرد.6 در حالی که به عنوان مثال وی در مقابل نقش نخبگان، بر اهمیت عوامل فراملی تأکید بسیاری دارد.
در مجموع، تدا اسکاچپول در ارزیابی خود درباره پدیده انقلاب، به تقدم هستیشناختی عوامل ساختاری بر تحلیلهای ارادهگرایانه و کارگزارمحور معتقد است. به نظر او، انقلابها به صورت دستوری و با یک فرمول و در واقع بر اساس یک نقشه از پیش طراحیشده ساخته نمیشوند؛ انقلاب یک اقدام جمعی آگاهانه و مبتنی بر اراده افراد نیست، بلکه محصول تلاقی تصادفی و روی هم جمع شدن یک سری از عوامل ساختاری و غیرارادهگرایانه است. همچنین باید بر این نکته نیز تاکید کرد که اسکاچپول بر استقلال دولت از طبقات اجتماعی تأکید دارد. در واقع به نظر وی، دولت سازمانی است واقعی و دارای هویت خاص خود که برخوردار از نیروهای قهریه، نظامی و ساختار تشکیلاتی و اداری است و منافع خاص خود را دنبال میکند و بر اساس آن منافع، در اعمال و رفتارش منطق خاص خود را دارد و اهداف خود را دنبال مینماید.7
اعتراف اسکاچپول به نقش کارگزار در انقلاب اسلامی ایران
با این حال رخ دادن پدیدهای همچون انقلاب اسلامی ایران زمینهای را بهوجود آورد تا اسکاچپول نظریهاش را بازبینی کند. بررسی مؤلفهها و در حقیقت شاخصهای انقلاب اسلامی، او را به این نتیجه رساند که وجه تمایز مهم انقلاب ایران نسبت به سایر انقلابهای پیش از آن اهمیت نقش ایدئولوژی و رهبری در بسیج مردم و وقوع انقلاب اسلامی است. او میگوید فرهنگ تشیع و اسلام سیاسی برآمده از آن، قرنها در تاریخ ایران ریشه دوانده و به درختی سترگ تبدیل شده بود؛ بنابراین تفسیر و روایتی نو و انقلابی از آموزهها و انگارههای آن برای مردم پذیرفتنی بود.8
اسکاچپول در مطلبی بیان کرده است که عمده منبع رهبران روحانی برای پیشبرد انقلاب، فرهنگی بود. به تعبیر او نقش امام خمینی در مبارزه علیه رژیم طاغوت و رهبری جامعه با ظهور امام زمان گره خورده بود و توده مردم از آن چنین برداشت و روایتی داشتند؛ همچنین این نظریهپرداز به تفسیر و روایت روحانیان از اسلام و این مسئله اشاره کرده است که اسلام سیاسی ظرفیت و پتانسیل مبارزه را برای سرنگونی سلطنت پهلوی فراهم میکند. به تعبیری، اسلام شیعی با توجه به اهمیتی که برای مفهوم عدالت قائل است، از قابلیت ویژهای برای توجیه مقاومت علیه حکام نامشروع برخوردار است.
در این میان قیام امام حسین ارزش و اهمیت خاصی دارد. این قیام به رهبری سومین امام شیعیان برای مخالفت با خلیفه غاصب شکل گرفت. در واقع به روایت اسکاچپول نهضت امام حسین چهارچوبی برای مبارزه علیه یزد زمانه، یعنی شاه، فراهم کرد. در واقع ارتباط معنوی مبارزهکنندگان علیه حکومت پهلوی با امام حسین سبب میشد شهادت و دادن جان در راه مبارزه با این حکومت راحتتر پذیرفته شود. افزون بر این، اعیاد و مراسم مذهبی، نماز جمعههای هفتگی و مراسم تشییع جنازهها همگی شیوههایی برای کانالیزه کردن عمل سیاسی تودهای بودند. مضاف بر این رهبری امام نیز از اهمیت چشمگیری برخوردار بود. رهبری ایشان به نحوی بود که حتی گروههای غیرمذهبی، یعنی سکولارها، نیز بیرق مبارزه با نظام شاهنشاهی را بر داشته بودند.9
اسکاچپول در تحلیل انقلاب ایران به نقش رهبری روحانیت و شبکهایی از مساجد، تکیهها، حسینیهها و انجمنهای آموزشی در پردازش برداشت خاصی از تشیع و تبیین استراتژی مبارزه با نظام شاهنشاهی اشاره کرده است. او که در موضع قبلی خود استدلال کرده بود انقلابها ساخته نمیشوند، بلکه به تعبیر خود او «فرا میرسند» و علاوه بر آن، در تحلیل ریشه و پیامد انقلاب بر ثانوی بودن نقش ارزشها و آرمانها در تحلیل انقلابهای دیگر همچون انقلاب فرانسه، روسیه و چین تأکید داشت، در مقابل انقلاب اسلامی ایران به بازنگری در اندیشههای خود دست زد. تدا اسکاچپول این عقیده است که انقلاب ایران مطمئناً از دسته دوم و دارای شرایط یک انقلاب اجتماعی است. او درباره انقلاب اسلامی مینویسد: «با این حال، وقوع آن، انتظارات مربوط به علل انقلابات اجتماعی را که من در تحقیق تطبیقی ـ تاریخیام در مورد انقلابهای فرانسه، روسیه و چین توسعه بخشیدهام، زیر سؤال برد».10
او به صراحت بیان کرده است که اگر در تاریخ تنها یک انقلاب وجود داشته است که به شکلی آگاهانه به وسیله یک جنبش اجتماعی و با هدف سرنگونی یک نظام کهن پدید آمده بیشک آن انقلاب، انقلاب مردم ایران علیه شاه بوده است.11
بهمن 1357. تجمع همه روزه مردم در مقابل دانشگاه تهران برای اطلاع از وقایع جاری کشور
پی نوشت:
1. جان فوران، «انقلاب ایران: چالشی بر تئوری اجتماعی»، فصلنامه حضور، ش 18، ص 187.
2. جک گلدستون، مطالعاتی نظری، تطبیقی و تاریخی در باب انقلابها، ترجمه محمدتقی دلفروز، تهران، کویر، 1387، صص 13-40.
3. عباس منوچهری، نظریههای انقلاب، تهران، سمت، 1388، ص 37.
4. بهزاد قاسمی، «دولت و نظریههای اجتماعی در نظریه اسکاچپول»، خردنامه، ش 11، پاییز 1392.
5. فرامرز رفیعپور، توسعه و تضاد، تهران: شرکت سهامی انتشار، 1377، چ دوم، ص 50.
6. تدا اسکاچپول، دولتها و انقلابهای اجتماعی، ترجمه سید مجید روئینتن، تهران، سروش، 1376، ص 136.
7. همان، ص 213.
8. همان، ص 214.
9. تدا اسکاچپول، «دولت رانتیر و اسلام شیعی در ایران»، ترجمه محمدتقی دلفروز، فصلنامه مطالعات راهبردی، سال 1382، ص 136.
10. تدا اسکاچپول، دولتها و انقلابهای اجتماعی، همان، ص 215.
11. تدا اسکاچپول، دولت رانتیر و اسلام شیعی در ایران، ص 126. https://iichs.ir/vdcc.iqpa2bqpola82.html