«نظری بر شیوه های مبارزاتی شهیدآیت الله دکتر محمد مفتح» درگفت وشنود با حجت الاسلام والمسلمین محمدهادی مفتح

می گفت:هر چه می‌گویم بنی‌صدر را این‌قدر بزرگ نکنید، کسی گوش نمی‌دهد!

حجت الاسلام والمسلمین محمدهادی مفتح فرزند روحانی ودانشگاهی شهید آیت الله دکتر محمد مفتح است که از منش وسلوک پدر در ابعاد گوناگون خاطراتی شنیدنی دارد.اودر مصاحبه ای که پیش روی دارید،درباره شیوه های مبارزاتی شهیدآیت الله مفتح سخن گفته است.امید آنکه مقبول افتد.
می گفت:هر چه می‌گویم بنی‌صدر را این‌قدر بزرگ نکنید، کسی گوش نمی‌دهد!
□به عنوان سئوال نخست از شیوه مبارزاتی شهید آیت الله مفتح و همفکرانشان یعنی شهید آیت الله مطهری و شهید آیت الله بهشتی آغاز می‌کنیم. بسیاری معتقدند این بزرگان بیشتر معتقد به مبارزه فرهنگی و دینی بودند و از رفتارها و شیوه‌هایی که منجر به دستگیری و زندان شود پرهیز می‌کردند.دراین باره چه دیدگاهی دارید؟
بسم الله الرحمن الرحیم.درپاسخ به پرسش جنابعالی باید عرض کنم که بعضی از شخصیت‌ها، واقعاً فقط به کارهای فرهنگی می‌پرداختند و اعتقادی به مبارزه سیاسی نداشتند، اما شهیدآیت الله مفتح این‌گونه نبودند و هنگامی که شرایط و موقعیت مناسبی پیش می‌آمد، مبارزه صریح و آشکار هم می‌کردند، اما بسیار هوشمندانه و مدبرانه، تا حتی‌الامکان بهانه‌ای به دست رژیم داده نشود و نیروها بیهوده تلف نشوند. به نظر من ایشان در خط میانی حرکت می‌کردند.
 
□یعنی چطور؟
یعنی از یک طرف به تقویت مبانی ایدئولوژیک نسل جوان می‌پرداختند و از سوی دیگر، اگر شرایط ایجاب می‌کرد، به رویارویی مستقیم با رژیم می‌پرداختند. یادم هست در مسجد قبا، حتی افرادی هم که به مبارزه مسلحانه معتقد بودند، می‌آمدند و با ایشان در تماس بودند. البته ما آن موقع این موضوع را نمی‌دانستیم و بعدها متوجه شدیم. البته قطعاً ارتباط پدر با شهیدآیت الله مطهری و سایر بزرگواران، در اتخاذ شیوه‌های مبارزاتی توسط ایشان تأثیر داشته است. من بعدها از آقای هاشمی ثمره، خواهرزاده شهید باهنر شنیدم که: پدرم، حضرت آقا، شهید باهنر، شهید بهشتی و آقای هاشمی بین خودشان قرار گذاشته بودند شهید باهنر و شهید بهشتی بیشتر به کارهای فرهنگی بپردازند و حضرت آقا و آقای هاشمی بیشتر کارهای مبارزاتی را مدیریت کنند. اینکه آیا بین شهید مطهری و شهید مفتح هم چنین قول و قراری گذاشته شده باشد، نمی‌دانم.
 
□کدام ویژگی‌های پدرتان، در نگاه شما برجسته‌تر بودند؟
پدر فوق‌العاده پیگیر بودند و پشتکار داشتند و حقیقتاً خستگی‌ناپذیر بودند. ایشان هنگامی که هدفی را برای خود معین می‌کردند، دیگر هیچ چیزی نمی‌توانست ایشان را از ادامه مسیر و دستیابی به آن باز دارد و دار و ندار خود را برای نیل به هدف صرف می‌کردند. ناامیدی و افسردگی در ایشان راه نداشت.
 

 
□مصداقی را هم در این باره بیان کنید؟
مثلاً بعد از تغییر ایدئولوژیک سازمان مجاهدین، سایه سنگین دلسردی و ناامیدی روی سر مبارزین افتاده بود و اغلب احساس می‌کردند دیگر راهی باقی نمانده است. همه پایگاه‌های مبارزه توسط رژیم تعطیل شده و اغلب مبارزان، یا در زندان یا به تبعید فرستاده شده بودند. در چنین فضایی بود که پدر تلاش کردند مسجد جاوید را به مرکز مبارزه تبدیل کنند. همین امر موجب شد ایشان را در سال 1353 دستگیر و زندانی کنند. ایشان چند ماهی در زندان بودند و همین که آزاد شدند، مسجد قبا را- که در آن زمان هنوز نیمه‌ساز بود- به عنوان مرکز مبارزه انتخاب کردند. در این برهه مسجد هدایت آیت‌الله طالقانی، مسجد الجواد شهید آیت‌الله مطهری، مسجد جلیلی آیت‌الله مهدوی کنی و حسینیه ارشاد تعطیل شده بودند و در تهران، عملاً دیگر پایگاهی برای مبارزه وجود نداشت. پدر با زیرکی و هوشمندی خاصی در چنین جو پرفشار و اختناقی، مسجد قبا را اداره می‌کردند و سعی داشتند بهانه به دست رژیم ندهند که آنجا هم بسته نشود.
 
□مسجد قبا عمدتاً چه فعالیت‌هایی را انجام می‌داد؟
یکی از فعالیت‌های آن، برپایی نمایشگاه کتاب بود، در حالی که قبل از انقلاب اصلاً رسم نبود که مساجد وارد چنین فعالیت‌هایی شوند. پدر در اردیبهشت سال 1356 با کمک عده‌ای از جوان‌ها که بعدها برخی از آنها شهید شدند، از جمله شهید اصغر آقازمانی و برادران مالکی (حمزه و جواد) نمایشگاهی را برگزار کردند و به این ترتیب جوانان زیادی به مسجد جذب شدند. در سال‌های 1356 و 1357 ،بسیاری از شخصیت‌های مبارز به مسجد قبا می‌آمدند. بسیاری از اعلامیه‌ها در مسجد تکثیر و از آنجا پخش می‌شدند. پدر هر شب بعد از هر سخنرانی، از مردم می‌خواستند شعار ندهند و با آرامش از مسجد خارج شوند که بهانه به دست رژیم نیفتد و بتوانند این آخرین پایگاه و سنگر مبارزه را حفظ کنند. هر چه فشار و آزار رژیم بیشتر می‌شد، شهید مفتح در راه خود استوارتر می‌شدند.
 
□از ویژگی‌های پدرتان می‌گفتید...
بله،غیر از پشتکار و پیگیری که بدان اشاره کردم، دیگر ویژگی برجسته ایشان، توجه به مباحث تئوری و نظری بود و می‌گفتند: اگر مبانی تئوریک موضوعی را درست بنا نکنیم، دچار عمل‌زدگی می‌شویم که خطر بسیار بزرگی است. برای ایشان هدف بسیار مهم بود، برای همین وقتی افرادی به حاشیه می‌پرداختند و از هدف غافل می‌شدند، ایشان بسیار ناراحت می‌شدند و همه را دور خود جمع می‌کردند و می‌گفتند:« بیایید عملکردمان را یک بار دیگر بازنگری کنیم و ببینیم آیا در جهت هدف حرکت کرده‌ایم یا نه؟ هرگز هم نباید از یاد ببریم هدف ما از مبارزه چیست؟» ایشان برای شناخت افراد و ارزیابی عملکردشان، معیارهای دقیقی داشتند و معمولاً نتیجه‌گیری‌های دقیقی می‌کردند. ما اغلب تحت تأثیر فضای حاکم، فکر می‌کردیم پدر در قضاوتشان اشتباه کرده‌اند، ولی زمان که می‌گذشت متوجه می‌شدیم قضاوت ایشان صحیح بوده است.
 
□به نمونه‌ای اشاره می‌کنید؟
نیمه دوم شهریور سال 1358 بود و برای ناهار منزل خواهرم دعوت بودیم. جوان‌ها در باره بنی‌صدر بحث می‌کردند. پدر بسیار ناراحت بودند و می‌گفتند:« من هر چه می‌گویم بنی‌صدر را این‌قدر بزرگ نکنید، کسی گوش نمی‌دهد. او ویژگی‌هایی را که به او نسبت می‌دهند، ندارد!». یادم هست که بعد از اقامت امام در مدرسه علوی، ایشان یک شب به خانه آمدند و با ناراحتی گفتند:« این دکتر یزدی هم آنچه که می‌گویند نیست!». بسیاری از افرادی که برای دیگران جذابیت داشتند، از نظر پدر آدم‌های مخلصی نبودند! اخلاص داشتن، مهم‌ترین مسئله برای ارزش‌گذاری روی افراد بود و فقط کافی بود احساس کنند کسی در رفتار یا گفتارش ریا می‌کند و صداقت ندارد، یکسره از او قطع امید می‌کردند.
از دیگر ویژگی‌های بارز پدر، شیوه‌های تربیتی ایشان بود. بعدها که احادیث و روایات را مطالعه کردم، متوجه شدم ایشان چطور دقیق بر اساس احکام اسلام زندگی می‌کردند، بی‌آنکه واقعاً اصراری داشته باشند که دیگران همان‌طور رفتار کنند. به دلیل همین سعه صدرشان بود که پیر و جوان به ایشان جذب می‌شدند.
ایشان در امر تربیت، امر و نهی یا مخالفت علنی نمی‌کردند و سعی داشتند با منطق یا خنده و شوخی، ما را از انجام کارهایی که مورد پسندشان نبود، منع کنند. یک بار می‌خواستم با دوستی به سینما بروم و خواستم از ایشان اجازه بگیرم و به خودم گفتم: اگر مخالفت کنند، خواهم گفت حالا دیگر حکومت جمهوری اسلامی است و سینما رفتن اشکال ندارد و خلاصه آن‌قدر بحث خواهم کرد تا راضی شوند‍! پدر پرسیدند: «چه فیلمی می‌خواهی بروی؟» گفتم: «غازهای وحشی!» خندیدند و گفتند: «نه، غاز وحشی خطرناک است! خودم غاز اهلی برایت می‌آورم» و خلاصه با این شوخی، مرا خلع سلاح کردند. همین برخورد نشان می‌داد ایشان چقدر نکته‌بین هستند و می‌دانند با اینکه هشت ماه از انقلاب گذشته و هنوز شرایط جامعه آن‌قدر مناسب نشده است که یک بچه دوره راهنمایی، بتواند با دوستانش به سینما برود.
 
□شهید مفتح توانایی بالایی برای جذب جوانان داشتند. شیوه برخورد ایشان با جوانان چگونه بود؟
بسیار با مهربانی و ملاطفت با آنها برخورد و از اشتباهاتشان چشم‌پوشی می‌کردند. همین رفتار همراه با گذشت بود که جوانان را جذب می‌کرد، اما در عین حال در برابر افکار التقاطی بعضی از آنها، به‌گونه‌ای رفتار می‌کردند که امکان جولان پیدا نکنند.
 
□پس چه شد که پای اعضای گروه فرقان به مسجد قبا باز شد؟
درآغازکار،آشوری نامی با معرفی شهید حاج طرخانی، با این ادعا که می‌خواهد تفسیری از قرآن چاپ کند، به مسجد آمد. ابتدا به این نیت که قرار است او به نشر احکام و عقاید اسلامی کمک کند، به او کمک مالی کردند، ولی وقتی مشخص شد افکارش پایه و اساس درستی ندارد، دیگر این کار را نکردند. پدر به محض اینکه متوجه می‌شدند افکار طرف التقاطی است یا مبنا و پایه درستی ندارد، حتی اجازه نمی‌دادند کتاب‌هایشان در کتابخانه مسجد قبا باشد، چه رسد به اینکه خودشان را راه بدهند، اما هیچ‌وقت با افراد درگیر نمی‌شدند. یادم هست بعد از انقلاب اسم دانشگاه فرح را «محبوبه متحدین» گذاشتند که بعد از کتاب حسن و محبوبه دکتر شریعتی، چهره اسطوره‌ای و مطلوبی پیدا کرده بود. پدر اعتراض کردند و می‌گفتند: تا کی باید روی دانشگاه‌ها این اسامی باشد و روی قبرستان‌ها نام ائمه(ع)! حتی یک بار شنیدم پشت تلفن به کسی گفتند: چرا اجازه می‌دهید اسم کمونیست‌ها را روی دانشگاه‌ها بگذارند؟ شنیدن این حرف خیلی برایم عجیب بود، ولی وقتی از پدرم سئوال کردم: مگر این خانم کمونیست بود؟ از جواب دادن طفره رفتند! می‌خواهم بگویم تا این حد نسبت به مسائل و جزئیات حساس بودند، اما هیچ‌وقت به شکلی برخورد نمی‌کردند که موجب درگیری یا مقابله علنی شود. اعضای فرقان هم به هر حال، در بین افرادی که به مسجد می‌آمدند، بودند و وقتی تفاسیر قرآن خود را بین مردم پخش کردند، پدر به ما و دیگران گفتند: جلوی این کارشان را بگیریم و به مردم هم اعلام کردیم که این جزوات مورد تأیید ما نیستند! با این همه آنها مخفیانه کار خودشان را می‌کردند. اکبر گودرزی خیلی تلاش کرد مسجد قبا را پایگاه‌ کارهایش قرار بدهد، اما شهید مفتح زیر بار نرفتند، به همین دلیل او به مسجد قلهک رفت و چون در آنجا بچه‌های حزب‌اللهی زیاد بودند، آنها نتوانستند در آنجا به فعالیت ادامه بدهند و به مسجد جوستان رفتند. همین برخوردها موجب شد آنها کینه پدرم را به دل بگیرند تا در فرصت مناسب آن فاجعه را به بار بیاورند.
 
□از تهدیدهای گروه فرقان برایمان بگویید.آنها از کی به این کار پرداختند؟
غالباً نامه‌های تهدیدآمیز می‌دادند، اما پدر اجازه نمی‌دادند پاسدارهایشان بیشتر از دو نفر باشند، چون علاقه داشتند با مردم ارتباط مستقیم داشته باشند، مخصوصاً بعد از شهادت آیت‌الله مطهری نظر نظام این بود که حفاظت از جان مسئولین بیشتر شود، اما پدر معتقد بودند اگر قرار باشد انسان از دنیا برود، او را در دژ هم بگذارند، باز هم نمی‌توانند مانع شوند!
 
□آخرین بار کی ایشان را دیدید؟
همان شب 27 آذر. اتفاق خاصی نیفتاد.
 

 
□خبر شهادت ایشان چگونه به شما رسید؟
در مدرسه‌ای درس می‌دادم. در دفتر بودیم و می‌خواستیم سر کلاس برویم که معلم ریاضی در حالی که کاغذهایش را برمی‌داشت که برود، گفت: «چیز مهمی نبوده، تروری بوده، ولی کسی کشته نشده است!» بلافاصله متوجه شدم باید برای پدرم اتفاقی افتاده باشد. مدیر مدرسه گفت: یکی از پاسدارها شهید شده است، ولی پدرم زخمی شده‌اند و در بیمارستان هستند. من همراه یکی از معلم‌ها به دانشکده الهیات رفتم و دیدم خون ایشان کف دفتر و در راهروها ریخته است و بعد به بیمارستان رفتیم. ایشان تا بیمارستان هم زنده مانده، ولی در آنجا هر چه سعی کرده نتوانسته بودند، کاری کنند. به خانه برگشتیم و دیدیم همه شخصیت‌ها جمع شده‌اند.
 
□و سخن آخر؟
با توجه به اینکه کسوت روحانیت را انتخاب کرده و راه پدرم را ادامه داده‌ام، به وجود ایشان بیش از دیگر خواهر و برادرهایم نیاز دارم. در سال 1360 که اول دبیرستان بودم یکی از معلم‌هایم به من گفت: قرار بگذار که بعد از هر نماز فاتحه‌ای برای پدرت بخوانی و از ایشان کمک بگیری! الحمدلله از آن موقع تا به حال همیشه این کار را کرده‌ام. ایشان بارها به خوابم آمده و مرا راهنمایی کرده‌اند. گاهی هم به خواب کسانی می‌آیند که اصلاً مرا نمی‌شناسند و از طرف ایشان به من پیغام می‌دهند. در همه تصمیم‌گیری‌های خود و خانواده همیشه سعی کرده‌ام از شیوه پدر پیروی کنم و ایشان همواره راهنمای ما بوده‌اند.
 
□با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.    https://iichs.ir/vdcc.mq0a2bqxxla82.html
iichs.ir/vdcc.mq0a2bqxxla82.html
نام شما
آدرس ايميل شما