«روایت استاد شهید آیت‌الله مرتضی مطهری، از منظر یک ادیب» در گفت‌وشنود با دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی

چون شاهینی بر قله نشسته، بر همه دامنه‌ها اشراف داشت

استاد دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی، به دلیل آشنایی پدرش با استاد شهید آیت‌الله مرتضی مطهری، با ایشان انس و الفت یافت و این ارتباط صمیمانه را تا پایان حیات آن بزرگ تداوم بخشید. وی در گفت‌وشنود پی‌آمده، بخشی از خاطرات خویش از سیره آن دانشی مردِ والامقام را بازگفته است
چون شاهینی بر قله نشسته، بر همه دامنه‌ها اشراف داشت
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر:
پرسش نخست ما این است که شما به عنوان یک ادیب نامور، استاد شهید آیت‌الله مرتضی مطهری را چگونه توصیف می‌کنید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. بنده در مقام و جایگاهی نیستم که بتوانم چنین شخصیت والایی را توصیف کنم. می‌توانم بگویم که به ایشان بسیار علاقه داشتم؛ همان‌قدر که پدرم را دوست داشتم! ایشان هم استادم بودند و هم لطف و توجه زیادی نسبت به من داشتند. شهید مطهری به معنای کامل کلمه، فرهنگی و مجهز به سلاح فرهنگ و اندیشه بودند. بنده ایشان را همواره یک شاهین بزرگ دیده‌ام که بر قله نشسته است و بر همه دامنه‌ها، اشراف دارد و لذا هر حرکت کوچکی را حتی اگر ته دره هم اتفاق بیفتد، می‌بیند. ایشان به همه چیز توجه داشتند و نبض جامعه در جمیع جهات، زیر دست ایشان بود، به‌خصوص در زمینه فرهنگ. در این نظاره و رصد، حتی از یک نکته کوچک هم غفلت نمی‌کردند و هیچ مسئله‌ای از دید ایشان پنهان نمی‌ماند! شجاعت ایشان در موضع‌گیری در برابر انحرافات، نظیر نداشت. در روزگاری که روحانیت، حتی اشاره به سینما و فیلم‌های آن را در شأن خود نمی‌دید و کاملا از کنار آنها عبور می‌کرد و البته از جنبه‌ای هم حق داشت، ایشان در برابر فیلم «محلل» ــ که توهین مستقیم به بعضی از مبانی اسلامی بود ــ به‌شدت موضع‌گیری و آن را با زبان علم نقد کردند و در واقع فیلم را از حیّز انتفاع انداختند! ویژگی فوق‌العاده برجسته شهید مطهری، این بود که کاملا در جریان مسائل و مقتضیات روز بودند و با شبهاتی که تعمدا یا سهوا درباره اسلام به وجود می‌آمدند، بسیار قاطعانه و سریع مواجه می شدند. ایشان در مجله «زن روز» ــ که آن روزها مورد انتقاد و اکراه متدینین بود ــ سلسله مقالاتی درباره جایگاه زن در اسلام و تحریف احکام الهی دراین‌باره نوشتند که تأثیرات گسترده‌ای در سطح جامعه داشت.
 
سیدعلی موسوی گرمارودی
 
یکی از ویژگی‌های برجسته شهید مطهری، نثر سهل و ممتنع ایشان است. ارزیابی شما به عنوان یک ادیب، دراین‌باره چیست؟
همین‌طور است. اینکه شما مانند شیخ اجل سعدی، به‌گونه‌ای شعر بگویید که عالم و عامی بفهمند، اما در اوج پختگی و اعتلای ادبی باشد، کار هر کسی نیست و مهارت بسیار می‌خواهد. شهید مطهری به‌شدت، اجتماعی و مردمی بودند. این را از تمام آثار ایشان می‌توان دریافت. البته ساده‌نویسی و در عین حال ادیبانه نوشتن، مهارتی در حد شهید مطهری می‌خواهد. ایشان در عین حال که سطح عالی مطالب را حفظ می‌کردند، به‌‌گونه‌ای می‌نوشتند و حرف می‌زدند تا دست کسانی را که پایین هستند، بگیرند و با خود بالا ببرند! کاری را که مولوی در مثنوی کرد، شهید مطهری تقریبا در کلیت علوم اسلامی کردند. مولوی سطح عرفان متعالی را پایین نیاورد، بلکه با استفاده از تمثیل، مفاهیم دشوار را به زبان ساده بیان کرد. شهید مطهری هم هر چه حلقه مخاطبان گسترده‌تر می‌شد، ساده‌تر سخن می‌گفتند و می‌نوشتند. نمونه‌اش تألیف کتاب «داستان راستان» بود که به نظر من یک جور اسلام کاربردی است. اگر قرار باشد پایین‌ترین اقشار جامعه را با اسلام ناب آشنا کنید، بهترین شیوه، همان روشی است که شهید مطهری در کتاب داستان راستان به‌کار گرفته‌اند. ایشان بالاترین مفاهیم اخلاقی و اسلامی را به ساده‌ترین زبان در اختیار همگان قرار داده‌اند. از آن سو کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» را داریم که با کلامی فاخر و فخیم، مباحثی را برای طبقات خاص‌تر و دانشمندتر مطرح می‌کنند. البته همچنان زبان ساده و روان، اما مطالب فنی‌تر و علمی‌تر هستند. بهترین ویژگی نثر شهید مطهری، ساده و روان و عاری از تقیید بودن است.
شهید مطهری دانش را برای مردم می‌خواستند، نه برای خودشان! ما دانشمندان بزرگی داریم که گنجینه دانش هستند، اما مردم به آنها دسترسی ندارند و زبانشان را نمی‌فهمند، اما شهید مطهری با آن گستره عظیم دانش و معارف، دانش را برای همه مردم می‌خواستند و لذا نثر ایشان در عین پختگی و صلابت، برای همگان قابل فهم است. شیوه نگارش ایشان در حوزه‌های علوم دینی ما، تقریبا بی‌سابقه است. شهید مطهری با آن مشغله‌ای که در امور فرهنگی و دانش‌اندوزی داشتند، ارتباط خود را با نسل جوان و دانشگاه‌ها از یک‌سو و با اقشار مختلف جامعه از سوی دیگر، حفظ می‌کردند. ایشان در کنار تدریس، به سخنرانی در محافل مختلف مذهبی می‌پرداختند تا با سطوح مختلف جامعه و مردم عادی، تماس دائمی داشته باشند و به محض مطرح شدن شبهات، در رفع شبهه به نقد علمی بپردازند. ایشان مطالعات وسیعی داشتند و تقریبا کتاب ارزشمندی نبود که از نگاه ایشان پنهان مانده باشد، از جمله ترجمه آقای ابوالقاسم پاینده از قرآن، که نثر بسیار زیبایی داشت و در زمره بهترین ترجمه‌های قرآنی بود. شهید مطهری با دقت و صرف وقت زیاد، ترجمه ایشان را با مفاهیم قرآنی تطبیق دادند و اشتباهات فاحشی را که در ترجمه وجود داشت، در مجله «یغما» بیان کردند. واقعا با آن همه مشغله، این همه دقت نظر و احساس مسئولیت بی‌نظیر بود.
 
گویا پدر شما، استاد «قوانین‌الاصول» شهید مطهری بودند و هم از این روی، ایشان به شما نیز توجهی ویژه داشتند. دراین‌باره چه خاطراتی دارید؟
بله؛ شهید مطهری در ایام جوانی، «قوانین‌الاصول» میرزای قمی را نزد پدرم خوانده بودند و با اینکه فقط در همین یک درس شاگردی پدرم را کرده بودند، ولی تا آخر عمر این آموزش را پاس می‌داشتند و سالی یک بار، به دیدن پدرم می‌رفتند؛ به همین دلیل، به بنده هم لطف و عنایت خاصی داشتند و همواره می‌فرمودند که مدیون پدرم هستند! ایشان در منزلشان، در روزهای یکشنبه، بعد از نماز مغرب و عشا، جلساتی داشتند که آقای دکتر حداد عادل هم شرکت می‌کردند و مرا هم راه می‌دادند! من همیشه زودتر می‌رفتم که نماز را به امامت شهید مطهری بخوانم. ایشان هر وقت سخنرانی داشتند، قبلا مرا مطلع می‌کردند و می‌گفتند: «فلان ساعت بیا و شعری هم بخوان!» خاطرم هست که در جوانی، بیماری قلبی پیدا کرده بودم و ایشان همیشه در پایان سخنرانی‌هایی که در آن حضور داشتم، نامم را می‌بردند و از مردم می‌‌‌خواستند که برای سلامتی‌ام دعا کنند! این نوع توجهات نشان می‌دهد که ایشان، چقدر نکته‌بین و همه‌سونگر بوده‌اند. یک روز به ایشان عرض کردم: «چرا داستان راستان را ادامه نمی‌دهید؟» ایشان فرمودند: «می‌بینی که چقدر گرفتارم؛ چرا خودت ادامه نمی‌دهی؟» حاصل الطاف، توجهات و راهنمایی‌های ایشان، شد کتاب «پرتو انسان‌ها» در دو جلد و «مسلخ عشق».
 
و سخن آخر؟
خدا نکند شقاوت و حماقت، دست به دست یکدیگر بدهند! به نظر من قاتلان شهید مطهری، این دو ویژگی را به تمامی با خود داشتند! آخر چگونه می‌توان چنین انسان ارزشمند و بی‌نظیری را که آزارش حتی به یک مورچه هم نرسیده بود، از بین بُرد؟ شهید مطهری هرچند سیاسی بودند، ولی شأن ایشان و امثال ایشان، بالاتر از منازعات مرسوم سیاسی، که حزب ما برنده شود و حزب دیگری برنده نشود، بود. گفته‌اند از ابوعلی‌سینا پرسیدند: «از کدام حیوان می‌ترسی؟» گفت: «از گاو!». سؤال کردند: «چرا از افعی و پلنگ، شیر و... نمی‌ترسی و از گاو می‌ترسی؟» پاسخ داده بود: «چون گاو شاخ دارد و عقل ندارد!» در مورد قاتلان شهید مطهری هم باید گفت: امان از آدمِ احمقِ کینه‌توزی که مسلح شود! نتیجه‌اش این است که انسان بی‌نظیری چون شهید مطهری را درست در برهه‌ای که بیش از هر زمان دیگری به وجود ایشان نیاز بود، از مردم می‌گیرد.
  https://iichs.ir/vdcawan6.49noe15kk4.html
iichs.ir/vdcawan6.49noe15kk4.html
نام شما
آدرس ايميل شما