«شهید آیت‌الله مرتضی مطهری در قامت یک استاد» در گفت‌وشنود با زنده‌یاد آیت‌الله محمدحسن احمدی فقیه یزدی

می‌گفتند: مخالفان اگر دقت کنند، متوجه می‌شوند که آقای خمینی به آنها آبرو داده است!

استاد شهید آیت‌الله مرتضی مطهری علاوه بر حضور روشنگر در دانشگاه‌ها و محافل روشنفکری، در حوزه علمیه قم نیز کارنامه‌ای پربار داشت و شاگردانی فاضل را پرورده بود. زنده‌یاد آیت‌الله محمدحسن احمدی فقیه یزدی، در زمره دانش‌آموختگان حوزوی استاد بود که در گفت‌وشنود پی‌آمده، به شمه‌ای از خاطرات خویش از مقطع این بهره‌گیری اشاره کرده است
می‌گفتند: مخالفان اگر دقت کنند، متوجه می‌شوند که آقای خمینی به آنها آبرو داده است!
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر: 
طبعا سؤال نخست ما در این گفت‌وگو این است که از چه دوره با شخصیت علمی استاد شهید آیت‌الله مرتضی مطهری آشنا شدید و چه دروسی را از محضر ایشان فرا گرفتید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. مقدمتا باید بگویم شهید آیت‌الله مطهری (رضوان‌الله تعالی علیه) برای من، هم استادی عالی‌قدر بود و هم دوستی بزرگوار. از سال‌ها قبل، دورادور ایشان را می‌شناختم، تا اینکه در جلسات علامه طباطبائی (رضوان‌الله تعالی علیه) ــ که شب‌های پنجشنبه و جمعه برگزار می‌شد ــ شرکت کردم. بنیان‌گذار این جلسات، شهید مطهری و شهید بهشتی و... بودند. در این جلسات، بسیاری از فضلای حوزه نیز حضور می‌یافتند. من چون قسمتی از کتاب «شفا» را قبلا نزد آیت‌الله آقامیرزا ابوالحسنی شعرانی خوانده بودم، به فکر افتادم که بقیه آن را نیز نزد استادی دیگر فرا گیرم. اتفاقا در همان زمان، استاد مطهری پیشنهاد کردند که مایل‌اند یک دوره شفا را مذاکره کنند. (چون ظاهرا از طرف دانشگاه تهران، ترجمه این کتاب برعهده ایشان گذاشته شده بود.) برای اطمینان خاطر، خدمت علامه طباطبائی رفتم و از ایشان پرسیدم: «آیا آقای مطهری، از عهده تدریس شفا برمی‌آیند؟» مرحوم علامه فرمودند: «اگر وقتشان برسد، بسیار بسیار خوب هستند». البته استادان دیگری هم بودند، ولی بنده می‌خواستم از منبعی استفاده کنم که کاملا مطمئن باشد. به‌هرحال در جلسات خصوصی، قسمتی از شفا را نزد ایشان شروع کردم و از این زمان بود که با استاد مطهری خیلی نزدیک شدم. ایشان گاهی کتاب‌هایشان را برای اظهار نظر به من می‌دادند و نیز کارهای دیگری را هم در این زمینه‌ها واگذار می‌کردند که از آن جمله تهیه عناوین و تنظیم فهرست‌های مختلف کتاب «عدل الهی» بود.
 
آیت‌الله محمدحسن احمدی فقیه یزدی
 
ایشان درباره خاطرات دوران تحصیل خود نیز با شما صحبتی داشتند؟
بله؛ رفته رفته روابط ما بیشتر شد و سال‌های آخر که من در فیضیه حجره داشتم، بارها به اتاق من تشریف آوردند و گاهی نیز به اتفاق، در حیاط فیضیه قدم می‌زدیم. خاطرم هست یک بار ایشان اتاقی را نشان دادند و گفتند: «این اتاق ما بود و آقای خمینی می‌آمدند اینجا و به ما درس اسفار را می‌گفتند». بعد ادامه دادند: «من و آقای منتظری دائما در این درس بودیم. بعضا افراد دیگری هم می‌آمدند، اما آن‌قدر محکم نبودند!». در آخر هم اشاره کردند: «آقای خمینی در دو فن خیلی زیاد کار می‌کردند: فلسفه و فقه، اما در علم اصول زیاد کار نمی‌کردند، بلکه علم اصول در درس‌های ایشان، به عنوان حاشیه بود! بااین‌حال ما چون دیدیم که آقای خمینی خیلی بر معارف اسلامی تسلط دارند، از ایشان درخواست کردیم که یک دوره اصول فقه را برای ما بگویند و ایشان هم درس را شروع کردند. این اولین دوره‌ای بود که ایشان، اصول فقه را شروع کرده بودند و پایه‌گذار آن هم ما بودیم». بعد استاد مطهری به من رو کردند فرمودند: «و شما دیدید که بعدا، این درس چگونه سایر درس‌ها را تحت‌الشعاع قرار داد و چه جمعیتی در آن شرکت کردند!». در تهران هم استاد، بعضی اوقات در جلسات انجمن اسلامی مهندسین و انجمن اسلامی پزشکان شرکت می‌کردند و ما هم روزهای جمعه که تعطیل بودیم، با ایشان به آن جلسات می‌رفتیم. واقعا استاد به این انجمن‌های اسلامی آبرو دادند و در آنجا، مطالب مفید و بی‌نظیری را مطرح کردند و نشر دادند که از آن جمله کتاب «مسئله حجاب» است.
 
بازگشت ایشان به قم در دهه 1350، از چه روی انجام شد؟ چون دراین‌باره تفسیرهای متفاوتی وجود دارد.
بعدها که استاد به قم آمدند، بعضی از آقایان خیال می‌کردند که آقای مطهری به این خاطر به قم می‌آیند که برای خود، مقدمه مرجعیت فراهم کنند! در این جریان‌ها، ما خیلی بحث می‌کردیم و می‌گفتیم: «خیر؛ این حرف‌ها نیست! ایشان اگر بخواهند مرجع شوند، باید درس فقه را شروع کنند، درحالی‌که ایشان درس فلسفه و معارف را شروع کرده‌اند...». حتی در جلسه‌ای از ایشان درخواست شد که فقه را شروع کنند، اما استاد با آنکه توان علمی آن را داشتند، اما به خاطر جو نامساعد آن روز، این کار را نکردند! به‌هرحال ایشان در آغاز ورودشان، چند جلسه‌ای راجع به «بهجه‌السعاده»، یعنی بحثی در اواخر کتاب اشارات، صحبت کردند و بعد نیز، مبحث حرکت اسفار را شروع کردند. از طرفی برای تکمیل جلد چهارم «اصول فلسفه و روش رئالیسم» ــ که آقای طباطبائی زیاد تأکید داشتند که هر چه زودتر نوشته شود ــ اهتمام نشان می‌دادند. ایشان جلسات دیگری نیز داشتند که در هر هفته، یک‌مرتبه بود و ما هم در آن جلسات شرکت می‌کردیم. در این جلسات ابتدا چند جلسه‌ای درباره منطق بحث شد ــ که کلید ورود به فلسفه است ــ و بعد از آن نیز به پیشنهاد برادرمان آقای طاهری خرم‌آبادی و سایر دوستان، قدری به مباحث جدید به‌خصوص فلسفه هگل پرداختیم؛ البته از آن جهت که مبانی فلسفه هگل تا حدی پایه مارکسیسم است، یعنی مارکسیست‌ها خیلی از مبانی هگل استفاده می‌کنند. هر چند که اساس و ضوابطی که هگل بنیان‌گذاری کرد، اگر کسی بخواهد با آن ضوابط جلو برود، باید مارکسیسم را نفی کند! ولی آنها یک جنبه را از هگل گرفته و یک مقدار نیز خودشان به آن افزوده‌اند! علاوه بر این، در سال‌های آخر هم، قدری از مباحث حکومت اسلامی مطرح شد و قرار بود که یک مقدار هم اقتصاد اسلامی مطرح شود، که اوج‌گیری انقلاب اسلامی پیش آمد و ناچار جلسات تعطیل شد! باید اضافه کنم که بعضی از کتاب‌های استاد مطهری نیز نخست در این جلسات مطرح و درباره آن بحث شده بود و تدوین و انتشار آن آثار، پس از بررسی آنها در این جلسات است.
 
شیوه ایشان در تدریس و نیز رفتارشان با شاگردان را چگونه دیدید؟
رفتار استاد با شاگردانشان، مانند رفتار دو رفیق بود. خیلی بامحبت بودند و با حرارت و شور برخورد می‌کردند. ایشان اگر در خلال بحث متوجه می‌شدند که کسی نظر درستی دارد و برخلاف نظر ایشان است، آن را می‌پذیرفتند. در نقطه مقابل اگر مطلبی را درست نمی‌دانستند، تسلیم نمی‌شدند. نسبت به عالمان راستین به‌خصوص استادان خود، تواضع زیادی داشتند. استاد در جلسات علمی علامه طباطبائی، از همه ما بالاتر بودند و نسبت به همه ما جایگاه استادی داشتند، اما بی‌هیچ عنوان و تعیّنی، مثل یک شاگرد می‌نشستند و گوش می‌دادند!
 
استاد با استفاده از چه روشی، شاگردان خود را به مطالعه و تحقیق وامی‌داشتند؟
ایشان در تبیین همه‌جانبه مسائل، اهمیت موضوع، ریشه‌یابی موضوع و این قبیل مسائل را مطرح می‌کردند؛ سپس به تشویق افراد، در پیگیری اصل موضوع می‌پرداختند. شاگردان نیز به خاطر اهمیت موضوع و تعهدشان، به دنبال مسئله می‌رفتند. در واقع می‌توان گفت که ایشان شاگردان را پژوهشگر بار می‌آوردند.
 
آیا ایشان در مراوده با شاگردان یا در القای دروس، متعرض مسائل سیاسی نیز می‌شدند و اگر این‌گونه بود، چگونه این دست از موضوعات را مطرح می‌کردند؟
ایشان در این عرصه، خیلی قاطع و صریح مواضع خودشان را اعلام می‌کردند. یادم هست در زمانی که حزب رستاخیز تأسیس شده بود و به زور از مردم اسم‌نویسی می‌کردند، ایشان صریحا می‌گفتند: «اگر برای من بیاورند، صریحا آن را رد می‌کنم!». در حدود سال 1348، در جلسه‌ای راجع به اینکه چرا روز 13 فروردین را تعطیل می‌کنند، ولی روز تولد حضرت رسول(ص) و حضرت امیر(ع) و این قبیل ایام را تعطیل نمی‌کنند، صراحتا به رژیم تعرض داشتند. رویه ایشان، همواره چنین بود. به همین جهات، استاد را چند بار به بازداشتگاه بردند. خوب به یاد دارم که در آن دوره، آقای مطهری به مناسبتی ‌فرمودند: «اینها که با آقای خمینی مخالفت می‌کنند، اگر شعورشان برسد، متوجه می‌شوند که آقای خمینی به آنها آبرو داده است!» حتی یک بار هم، عده‌ای از سرهنگ‌ها قرار گذاشته بودند که برای ترور امام، به نجف بروند که آقای مطهری به وسیله‌ای خبردار شدند و به امام اطلاع دادند و خلاصه ایشان رابط امام خمینی و تهران بودند.                                    
 
جایگاه ایشان نزد مراجع وقت حوزه قم و نجف و نیز چهره‌هایی چون علامه طباطبائی چه بود؟
استاد مطهری نسبت به حضرت امام، ارادت عجیبی داشتند و کرارا می‌گفتند که اکثر مطالب را از محضر ایشان فرا گرفته‌اند. حضرت امام نیز علاقه وافری به شهید مطهری داشتند و اگر مسئله‌ای پیش می‌آمد، به ایشان ارجاع می‌دادند. یادم هست یک بار، کتاب مسمومی در نفی معجزه و نبوت نوشته شده بود که مرحوم علامه طباطبائی می‌فرمودند: «از سطر به سطر این کتاب، خباثت می‌بارد!». یادم هست که استاد مطهری، چند نسخه از همان کتاب را به ما دادند و ما هم، پیش اکثر مراجعی که بودند، بردیم و پرسیدیم: «وظیفه ما در این مورد چیست؟» بعضی از آقایان مراجع با احترام بسیاری فرمودند: «هر چه آقای مطهری تشخیص دهند و اقدام کنند، ما هم همکاری می‌کنیم». حتی مرحوم علامه طباطبائی، نظرشان این بود که جواب این کتاب را فقط آقای مطهری باید بدهد؛ به این جهت که هم تفکر و هم بیان ایشان، فوق‌العاده بود. بنده چندبار در موارد مشابه هم، از حضرت امام هم شنیدم که این کارها را فقط آقای مطهری باید انجام دهند. هرچند روش امام خمینی چنین بود که چندان علاقه‌شان را ظاهر نمی‌کردند، با وجود این، علاقه‌شان به استاد مطهری بسیار بارز بود. در مورد نظر علامه طباطبائی، فقط یک نمونه را عرض می‌کنم: در یکی از جلسات درس علامه، پس از اینکه روی آیه‌ای از قرآن بحث شده بود، سؤالی مطرح شد که خود مرحوم علامه، به آن سؤال جواب فرمودند. بعد از اینکه حدود 5 دقیقه مرحوم علامه مطلب را تقریر فرمودند، استاد مطهری همراه با تواضع، حدود ربع ساعت و با بیان جدیدتری، این مطلب را تشریح کردند. آن‌قدر جالب صحبت می‌کردند که همه سراپا گوش بودند. یادم هست از جمله کسانی که خیلی دقیق گوش می‌دادند آقای محمدی گیلانی بودند. خود مرحوم علامه طباطبائی نیز شدیدا به حالت وجد و شوق درآمده بودند و معلوم بود که از مطالب ایشان، شدیدا استقبال می‌کنند. روی همین سوابق بود که بعدا در قضیه شهادت استاد مطهری، فرمودند: «با بودن آقای مطهری در درس، می‌دانستم هر چه بگویم، هدر نمی‌رود!» و  بعد ‌فرمودند: «اگر تعبیر بدی نباشد، من با آمدن ایشان به درس، به حالت رقص درمی‌آمدم!» در همان جلسه‌ای هم که به آن اشاره کردم، این حالت شادی و شعف زیاد، در مرحوم علامه دیده می‌شد. ایشان هم اگر مشکلی پیش می‌آمد، به استاد مطهری ارجاع می‌دادند.
 
قدری نیز در باب خصال عام اخلاقی ایشان، به نکاتی اشاره کنید؟
استاد از نظر روحی، مردی مؤدب و بسیار باخلوص بودند؛ فردی متهجد و شب‌زنده‌دار بودند؛ شب‌ها بیدار می‌شدند و با خدای خود رازونیاز می‌کردند. اگر می‌دیدند شخصی قابلیت هدایت دارد، اگرچه دارای اشتباهات کوچکی بود، طردش نمی‌کردند و معتقد بودند باید این گونه افراد را جذب کرد، اما اگر کسی کارش از حد گذشته بود، طردش می‌کردند. در نگاه کلی رفتارهایشان، مبتنی بر حکمت بود.
 
https://iichs.ir/vdcfecdy.w6d1yagiiw.html
iichs.ir/vdcfecdy.w6d1yagiiw.html
نام شما
آدرس ايميل شما