نوشتاری پیرامون سیاست آموزشی رضاشاه؛

نظامی با شعارهای فراوان، اما توسعه نه چندان

سیاست آموزشی رضاشاه، تکمیل‌کننده پروژه دین‌زدایی و میهن‌پرستی افراطی او نیز بود. رضاشاه درصدد بود مسیر توسعه کشور را از طریق پرورش نخبگانی که تحصیلات غربی داشتند فراهم کند؛ نخبگانی که قرار بود بسیاری از پست‌ها و مشاغل کلیدی سنتی و جدید را که بخشی از آنها در اختیار روحانیان بود تصاحب کنند. در مجموع با اتخاذ این سیاست حدود 640 نفر دانشجو طی شش سال به خارج اعزام شد
نظامی با شعارهای فراوان، اما توسعه نه چندان
 
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ سیاست آموزشی رضاشاه بر محورهای متعددی قرار داشت. یکی از محورهای مهم این سیاست موضوع اعزام دانشجو به خارج از کشور بود که با تصویب قانونی در این زمینه، روندی منظم به خود گرفت. رضاشاه اهداف متعددی از این سیاست داشت که بخشی از آن متأثر از سیاست‌های گذشته یا به عبارتی تداوم سیاست‌های آموزشی قاجارها بود و بخشی نیز تحت تأثیر سیاست آموزشی خاص او انجام شد. این سیاست به طور رسمی از سال 1307 تا 1313 به صورت منظم اجرا شد و مطابق آن، سالانه تعداد زیادی از دانشجویان به خارج از کشور اعزام شدند، اما سیاست آموزشی اعزام دانشجو به خارج نتوانست اهداف رضاشاه را محقق کند و حتی عواقبی نه چندان خوشایند نیز برجا گذاشت. با این مقدمه کوتاه در ادامه به اهداف رضاشاه از این سیاست و نیز عواقب آن پرداخته شده است.
 
نخستین دانشجویانی که به خارج اعزام شدند
اندیشه اعزام دانشجو به خارج، نخستین‌بار در دوره قاجار مطرح شد. بعد از شکست ایران از روسیه در دو جنگ بزرگ، عباس‌میرزا ولیعهد در پاسخ به پرسش چرایی شکست و ضعف ایرانیان، راه توسعه کشور را در نوسازی و آشنایی با پیشرفت‌های غربی دید. بر این اساس «در تحقق اهداف نوسازی نظامی و فرهنگی، عباس‌میرزا بر آن شد تا جوانان ایرانی را به جست‌وجوی علم و تکنولوژی اروپا گسیل دارد. قرار کار دراین‌باره قبلا با ژنرال گاردان بسته شده بود و چون او از ایران رفت، با سر هار فورد جونز در این باب مذاکره شد. دو نفر از دانشجویان، یکی محمدکاظم پسر نقاش‌باشی نایب‌السلطنه و دیگری حاجی‌میرزا باباافشار، فرزند یکی از افسران ایرانی، نخستین کاروانی بود که برای آموختن طب و داروسازی و نقاشی و صورتگری به لندن فرستاده شد. کاروان‌های بعدی هم از نظر تعداد و هم از نظر تنوع رشته‌های تحصیلی چشمگیر بودند».1 مطابق این سیاست که تا اواخر دوره قاجاریه ادامه یافت، حدود هشتاد دانشجو در دوره‌های زمانی متفاوت و در قالب چهار دسته به کشورهای مختلف خارجی اعزام شدند. اعزام دسته پنجم در دوره رضاشاه انجام شد. این اعزام با اعزام‌های دفعات پیش تفاوت داشت؛ چراکه هدف از این کار و شیوه اعزام تا حدودی تغییر یافت و شکل الزامی نیز به خود گرفت.

رضاشاه در میان اولین گروه از محصلان اعزامی به اروپا
رضاشاه در میان اولین گروه از محصلان اعزامی به اروپا
شماره آرشیو: 130368-275م
 
اعزام دانشجو الزامی می‌شود
بعد از تشکیل حکومت پهلوی، سیاست اعزام دانشجو به همان شکل سابق ادامه یافت؛ چنان‌که «در ۱۳۰۵ اولین گروه بیست‌نفره برای تحصیل در رشته مهندسی عازم اروپا شدند. همه آنان با رضایت کامل دولت فرانسه به آن کشور رفتند. در همان سال ایران نُه دانشجو را به دانشکده نیروی دریایی ایتالیا فرستاد. در ۱۳۰۷ با ایجاد بورس کامل دولتی این برنامه ادامه یافت».2 در تداوم این سیاست، بعد از گذشت دو سال رضاشاه تصمیم گرفت این سیاست را با جدیت بیشتری دنبال کند؛ ازاین‌رو در سال 1307، «در مجلس لایحه‌ای به تصویب رسید که هرساله صد دانشجو به اروپا اعزام شوند. در ۱۳۱۱ تا حدی به علت گزارش‌های مشتاقانه عیسی صدیق به وزارت آموزش و پرورش هنگام تحصیل در کالج معلمان کلمبیا و پس از آن، نام آمریکا به فهرست کشورهایی که بایستی منظما به آنها دانشجو اعزام شود افزوده شد».3
 
آوری هم درباره دانشجویان ایرانی که از اروپا بازمی‌گشتند، می‌گوید: این دانشجویان دریافتند که نه به جامعه خود تعلق دارند و نه این جامعه آنها را پذیرا می‌شود. نوع آموزش و تحصیلی که آنها فرا گرفته بودند با شرایط ایران تفاوت داشت. رشته تخصصی این دانش‌آموختگان هم با شرایط ایران سازگاری نداشت  
سیاست اعزام دانشجو توسط پهلوی اول، درواقع بخشی از سیاست کلان او در زمینه آموزش بود. این سیاست، سیاستی تمرکزگرایانه و اصطلاحا انقلاب از بالا و تکمیل‌کننده سیاست شبه‌مدرنیزاسیون رضاشاه بود. او هنگام اعزام برخی از دانشجویان به اروپا گفته بود: «شاگردان امنیه که برای تحصیل روانه شدند لباس یک‌فرم داشتند شما را هم در لباس متحدالشکل می‌بینیم. اینکه شما را از یک مملکت پادشاهی به یک مملکت جمهوری می‌فرستم برای این است که حس وطن‌پرستی فرانسویان را سرمشق خود قرار بدهید، حب وطن را از آنها بیاموزید و با این ذخیره به مملکت خود برگردید و مشغول خدمت شوید».4  
 
همان‌طور که از این نطق استنباط می‌شود، سیاست آموزشی رضاشاه، تکمیل‌کننده پروژه دین‌زدایی و میهن‌پرستی افراطی او نیز بود. او درصدد بود مسیر توسعه کشور را از طریق پرورش نخبگانی که تحصیلات غربی داشتند فراهم کند؛ نخبگانی که قرار بود بسیاری از پست‌ها و مشاغل کلیدی سنتی و جدید را که بخشی از آنها در اختیار روحانیان بود تصاحب کنند. در مجموع با اتخاذ این سیاست حدود 640 نفر دانشجو طی شش سال به خارج اعزام شد. البته این اقدام همچنان تا پایان دوره حکومت رضاشاه ادامه داشت، اما در این شش سال به طور منظم و برنامه‌ریزی‌شده پیش رفت و بسیاری از دانشجویانی که به خارج رفتند، بعد از فارغ‌التحصیلی به کشور بازگشتند و طبق برنامه، به نیروی اصلی بسیاری از مشاغل و نظام بوروکراسی کشور تبدیل شدند، اما این تمام داستان نبود و مطابق این هدف محقق‌شده نمی‌توان سیاست آموزشی رضاشاه در این زمینه را سیاستی موفق دانست؛ چراکه این سیاست در کنار نقاط قوت خود عواقبی را هم به دنبال داشت.

دیدار رضاشاه با محصلان اعزامی به اروپا در محوطه کاخ سعدآباد
دیدار رضاشاه با محصلان اعزامی به اروپا در محوطه کاخ سعدآباد
شماره آرشیو: 124274-۲۷۵م
 
عواقب سیاست اعزام دانشجو
نخستین تأثیر منفی این سیاست، افزایش شکاف اجتماعی و بحث الینه شدن دانشجویان اعزامی است. هنگامی که این دانشجویان به ایران بازگشتند، مشاهده کردند که تأثیر نظام جدید آموزشی، سطحی بوده و در قشرهای عمده اجتماع نفوذ نکرده است. همان‌طور که آوری هم در این رابطه گفته است: «این دانشجویان دریافتند که نه به جامعه خود تعلق دارند و نه این جامعه آنها را پذیرا می‌شود. نوع آموزش و تحصیلی که آنها فرا گرفته بودند، ناشی از شرایط سیاسی و اقتصادی کشور محل تحصیلشان بود و با شرایط ایران تفاوت داشت. در آن کشورها، امکان جذب و بهره‌وری از این دانش‌آموختگان وجود داشت؛ چراکه نوع آموزش، استوار بر نیازهای تکنولوژی پیشرفته در کشورهای صنعتی جهان بود. رشته تخصصی این دانش‌آموختگان، با شرایط ایران سازگاری نداشت و برای مقامات صاحب نفوذ مملکت هم قابل فهم نبود».5
 
تعارض فرهنگی میان قشرهای مختلف اجتماعی را می‌توان در تضاد ارزش‌های دانشجویان اعزامی با گروه‌های سنتی نیز مشاهده کرد؛ برای نمونه بسیاری از دانش‌آموختگان ازفرنگ‌برگشته، یا هرگز راه و روش جامعه خود را فرانگرفته بودند یا اگر می‌دانستند، آن را در فرنگ فراموش کرده بودند؛6  ازاین‌رو وقتی این افراد وارد بازار کار می‌شدند با کشمکش‌ها و تعارض‌های بسیاری با گروه‌های دیگر جامعه مواجه بودند.
 
عدم پیشرفت و توسعه نظام آموزشی کشور، که از ویژگی‌های سیاست آموزشی رضاشاه بود، در برخی مواقع با اعزام دانشجو که گویی جنبه تبلیغاتی نیز یافته بود، منافات پیدا می‌کرد. جوزف کرنفلد، وزیرمختار جدید آمریکا در تهران در آن دوره، در 10 ژانویه 1923 نوشته است: «هیچ‌گونه پیشرفت و تحولی در نظام آموزشی مشاهده نمی‌شود، بلکه بالعکس در ماه اکتبر پنج دبیرستان دولتی به بهانه کسری بودجه "هشداردهنده" تعطیل شد. گفته می‌شود مخارج ماهیانه این مدارس کمتر از 240 تومان بوده است. درست در همین زمان وزیر معارف درخواست بودجه هزار تومانی برای تأمین کمک‌هزینه دانشجویان ایرانی در اروپا را تقدیم مجلس کرد. این اتفاق، واهی بودن بهانه مذکور را به خوبی روشن می‌سازد».7

عیسی صدیق اعلم و جمعی دیگر از فارغ‌التحصیلان ایرانی و خارجی دانشسرای ورسای فرانسه
عیسی صدیق اعلم و جمعی دیگر از فارغ‌التحصیلان ایرانی و خارجی دانشسرای ورسای فرانسه
شماره آرشیو: ۱-۵-۱ع
 
البته این واقعیت به این معنا نبود که حکومت الزاما توان تأمین هزینه دانشجویان خارجی را داشت. رضاشاه به‌رغم اهمیتی که برای توسعه سیستم آموزشی کشور نشان می‌داد، عملا بودجه چندانی هم در حوزه اعزام دانشجو به کشور تخصیص نداده بود و همین موضوع مشکلات دانشجویان را دوچندان کرده بود؛ چنان‌که بسیاری از دانشجویان مجبور بودند خود هزینه سفر را تأمین کنند که آن هم بسیار دشوار بود. هنری اس. ویلارد، کنسول سابق آمریکا در تهران، که در آن زمان ریاست بخش امور خاور نزدیک را در وزارت امور خارجه آمریکا برعهده داشت، در یک نمونه اشاره کرده است: «یک دانشجوی ایرانی که می‌خواست برای ادامه تحصیلات تخصصی‌اش در دانشگاه آمریکایی بیروت به آن کشور سفر کند ــ که البته دولت ایران چنین چیزی را بسیار تشویق می‌کند ــ فقط توانست از نهصد دلاری که کمیسیون بابت هزینه سفرش تصویب کرده بود، صد دلارش را تهیه کند».8
 
سخن نهایی
رضاشاه بر آن بود سنگ بنای توسعه آموزشی کشور را با الگوهای غربی پیش برد. او هماهنگ با این سیاست، دانشجویان را برای یادگیری علوم و فنون غربی راهی کشورهای اروپایی کرد، اما این سیاست گرچه سبب تربیت گروهی از نخبگان آموزش‌دیده در سطوح عالیه شد، عملا شکست خورد؛ زیرا گذشته از برخی از تعارض‌های فرهنگی، سیاست یادشده چندان با شرایط سیاسی و اقتصادی کشور سازگار نبود؛ «شرایط ایران هنوز مناسب استفاده از این مهارت‌ها نبود و از طرفی روند آموزشی، سریع‌تر از تحول اداری و فنی و اقتصادی کشور بود».9
 
پی نوشت:
 
1. پناهی سمنانی، قائم‌مقام فراهانی چهره درخشان ادب و سیاست، تهران، نشر ندا، 1376، ص 138.
2. استفانی کرونین، رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، تهران، انتشارات جامی، 1382، ص 208.
3. همان‌جا.
4. مخبرالسلطنه هدایت، خاطرات و خطرات، تهران، انتشارات زوار، چ دوم، 1344، صص 384-385.
5. پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران، از تأسیس سلسه پهلوی تا کودتای 28 مرداد 1332، ج 2، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، تهران، مؤسسه انتشارات عطائی، 1377، ص 54.
6. همان‌جا.
7. محمدقلی مجد، از قاجار به پهلوی 1309-1298 بر اساس اسناد وزارت خارجه آمریکا، ترجمه سیدرضا مرزانی و مصطفی امیری، تهران، موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1389، ص 205.
8. محمدقلی مجد، رضاشاه و بریتانیا بر اساس اسناد وزارت خارجه آمریکا، ترجمه مصطفی امیری، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1389، ص 420.
9. پیتر آوری، همان، ص 54.
 
  https://iichs.ir/vdchkqnz.23nwqdftt2.html
iichs.ir/vdchkqnz.23nwqdftt2.html
نام شما
آدرس ايميل شما