«بسترهای داخلی و خارجی کودتای 3 اسفند 1299» در گفت‌وشنود با دکتر محمد شفیعی‌فر

دیالکتیک عوامل داخلی با شرایط جهانی، بسترساز کودتا شد

نظری بر شرایط داخلی ایران در آستانه کودتای 3 اسفند 1299 و هم‌زمان با آن، ارزیابی شرایط جهانی در آن مقطع، ما را به درکی واقعی‌تر از این رخداد مهم رهنمون می‌کند. در گفت‌وشنود پیش روی، دکتر محمد شفیعی‌فر، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، شرایط منتهی به کودتا را از این منظر نگریسته است.
دیالکتیک عوامل داخلی با شرایط جهانی، بسترساز کودتا شد
به عنوان نخستین سؤال و البته از منظر جنابعالی، علل داخلی و خارجی وقوع کودتای 3 اسفند 1299 کدام‌اند؟
عوامل متنوعی در وقوع کودتا نقش داشتند. یکی از این عوامل، مواجهه جامعه ایران با غرب و احساس عقب‌ماندگی در برابر آن و تلاش برای پیدا کردن راه‌حلی برای حل مشکلات خویش بود. البته در طی سده‌های دوازدهم و سیزدهم شمسی، نیروها و عوامل خارجی نیز ــ که به دلیل ضعف حکومت‌ها، در ایران جایگاه‌ها و پایگاه‌هایی را برای خود دست و پا کرده بودند ــ در وقوع کودتا نقش مهمی داشتند. در واقع می‌شود گفت که کودتا، در نتیجه تعامل میان عوامل داخلی و خارجی تحقق پیدا کرد. تلاش برای حل مشکل عقب‌ماندگی ایران، مشخصا بعد از جنگ‌های ایران و روس آغاز شد و به شکل‌های مختلفی بروز پیدا کرد. کسانی چون: عباس‌میرزا، قائم‌مقام فراهانی، امیرکبیر و... تلاش می‌کردند به اصلاح امور بپردازند، اما به دلیل مداخله بیگانگان و نفوذ آنها در رده‌های بالای حکومتی، این امر محقق نشد. تا اینکه مردم، خودشان تصمیم گرفتند برای حل مشکلات، به میدان بیایند که تلاش‌های آنها در قالب نهضت تنباکو و انقلاب مشروطه به منصه ظهور رسید، منتها هر دوی آنها به دلیل محدودیت‌ها و موانعی که به‌وجود آمدند، به نتیجه قطعی نرسیدند!
مداخلات قدرت‌های خارجی، به‌ویژه انگلیس و روسیه، به علاوه ضعف فکری رهبران و نخبگان داخلی و اختلاف بین آنها، بی‌ثباتی و آشوب‌های اقتصادی و اجتماعی و فساد دولت‌ها،‌ انقلاب مشروطه را به ناکامی کشاند و جامعه از جنگ جهانی اول، دچار بحران و بی‌ثباتی شدیدی شد. در واقع پس از انقلاب مشروطه،‌ نظم سنتی جامعه به هم ریخت و هیچ نظم جدیدی هم جانشین آن نشد! درنتیجه، مملکت دچار اغتشاش و بی‌ثباتی شدیدی شد و این وضعیت، شرایط را برای ظهور عنصر مقتدری که بتواند به این اوضاع سر و سامانی بدهد، کاملا مهیا کرد.
 
محمد شفیعی‌فر
 
تعبیر «استبداد منور» یا «دیکتاتور مصلح» از همین جا پدید آمد؟
بله؛ در آن شرایط وخیم اجتماعی، نوعی اقتدارگرایی مفرط یا کودتا با هدایت نیروهای خارجی، مطرح شد. در آن اوضاع، بسیاری به این نتیجه رسیده بودند که نیروهای داخلی، به تنهایی نمی‌توانند تحول را به نتیجه برسانند. به این ترتیب مداخله عوامل خارجی، توجیه ظاهرا مناسبی پیدا کرد. کسانی هم که از نتایج انقلاب مشروطه سرخورده بودند، با مشاهده آشفتگی‌های داخلی و مداخله بیگانگان و تسلیم‌طلبی و ضعف مفرط حکومت، به این نتیجه رسیدند که باید با سلاح اقتدار و تجدید عظمت ایران، عقب‌ماندگی داخلی و مداخلات خارجی را از بین برد!
 
در آستانه کودتای 1299، شرایط داخلی ایران چگونه بود؟
پس از فروپاشی سلسله صفویه، ایران دچار هرج و مرج و درگیری و ملوک‌الطوایفی شد که آثار خود را در دوره قاجار نشان داد. در این دوره 130 ساله، ایران دچار انحطاط نظامی، سیاسی و بازرگانی شد، به طوری که در اواخر دوره قاجار، ایران کاملا وابسته و در زمینه‌های اقتصادی و صنعتی، کاملا عقب‌مانده و فقیر بود! در دوره قاجاریه، روسیه در بازرگانی ایران، سهم عمده‌ای داشت و ایل قاجار در طبرستان و مازندران، با روس‌ها ارتباطات گسترده‌ای را برقرار کرده بود. فتحعلی‌شاه قاجار به دلیل وضعیت ناشی از جنگ‌های ایران و روس، تلاش می‌کرد به قدرت‌های اروپایی نزدیک شود و برای جلوگیری از تجاوزات روسیه، به نوعی انگلیس را در مسائل داخلی ایران درگیر کند، اما نتیجه این رویکرد، مداخلات و نفوذ گسترده و هم‌زمان روسیه و انگلیس در ایران شد و رقابت و تاخت و تازهای این دو قدرت، ایران را در آستانه کودتای 3 اسفند 1299، گرفتار طوفان تغییرات و جابه‌جایی‌های بنیادین سیاسی و اجتماعی کرد. با روی کار آمدن سلسله پهلوی، دوره جدیدی شکل گرفت که طی آن ساختار جامعه، کلا تغییر کرد و سیستم شبه‌سرمایه‌داری غربی، در ایران سر کار آمد.
به هر روی در آستانه کودتای 1299، ایران در اوج آشفتگی و دچار بحران نفوذ و کارآمدی بود. دوره طلایی قاجاریه، پنجاه سال سلطنت ناصرالدین‌شاه بود، ولی از همان زمان و با نهضت تنباکو، زوال تدریجی قاجاریه شروع شد و در دوره مظفرالدین‌شاه، به اوج خود رسید و انقلاب مشروطه به‌وجود آمد، اما انقلاب مشروطه نیز نتوانست بحران حکومتی در ایران را حل کند؛ مخصوصا پیامدهای انقلاب مشروطه از قبیل بمباران مجلس و دوره استبداد صغیر، فتح تهران و مداخلات روسیه و انگلیس، توان، روحیه و اعتمادبه‌نفس حکومت را یکسره از بین برد و ایران کاملا برای پذیرش فرد قدرتمندی که بتواند به این اوضاع آشفته سروسامان بدهد، آماده شد! وضعیت نابسامان کشور، انگلیسی‌ها را به این نتیجه رساند که ایران، به یک دیکتاتور نظامی نیاز دارد! بی‌ثباتی سیاسی، ناامنی و فشار دو قدرت روس و انگلیس و متقابلا ضعف و ناتوانی دولت، بعضی از نخبگان پرنفوذ ایران را هم به این نتیجه رسانده بود که ایران به یک رهبر قدرتمند نیاز دارد. واقعیت این است که در بخشی از مردم هم این گرایش وجود داشت؛ بنابراین کودتا در زمانی روی داد که دست کم بخش‌هایی از جامعه، برای پذیرش آن آمادگی داشت.
 
در آستانه کودتا، عوامل خارجی مؤثر در این رویداد، کدام دولت‌ها بودند؟
ادغام ایران در اقتصادِ سرمایه‌داری جهانی، از اوایل دوره قاجاریه به دلیل روابط گسترده ایران و اروپا، شکل گرفت. البته این روابط، کاملا یکسویه و منفعلانه بود. ایران به خاطر محافظت از مرزهای خود از تجاوزات روسیه، دست انگلیس و فرانسه را در ایران باز گذاشت و خواهان روابط سیاسی ـ تجاری با این دو کشور شد. اما کشورهای استعمارگر، طبیعتا به دنبال گسترش استعمار و کسب مستعمرات، برای منافع اقتصادی ـ سیاسی خودشان بودند. به این ترتیب ایران در دامی افتاد که وابستگی آن را به نظام جهانی بیشتر کرد. هدف از گسترش سرمایه‌داری غربی در ایران، پیدا کردن بازار گسترده‌ برای صادرات کالاهای غربی به کشورمان و به غارت بردن مواد خام و استفاده از کارگران ارزان بود. به این ترتیب، ایران توسط سرمایه‌داری اروپا، بلعیده و کاملا به سرمایه‌داری جهانی، وابسته و گرفتار بحران‌های مالی شدیدتر شد!
البته موقعیت ژئوپلیتیک ایران و همجواری آن با هندوستان و مرزهای روسیه هم، اهمیت آن را دوچندان کرده بود. انگلستان برای تأمین سوخت نیروی دریایی و صنایع تازه پا گرفته خود، به‌شدت به نفت ایران نیاز داشت و لذا برای حفظ جریان صدور نفت به جهان عرب، حاضر بود برای حفظ خوزستان از تعرض سایر قدرت‌های مرکز به هر کاری، حتی تجزیه ایران دست بزند! نفت ایران به‌ویژه در جنگ جهانی اول،‌ کارآیی خود را بیش از پیش نشان داد و انگلیس به عنوان قدرت برتر در اوضاع پس از جنگ جهانی اول، این توانایی را داشت که مقررات و نظاماتی را به ایران تحمیل و در صورت اخلال در نظام مورد نظر او، ایران را مجازات هم بکند! قابل توجه است که ایران، نه فشار نظامی و اقتصادی تحمیلی عثمانی را تحمل کرد و نه مثل هندوستان، مستعمره شد، اما ارتباط غرب با ایران، کشورمان را در نظام سرمایه‌داری جهانی جذب کرد و ایران به حوزه حاشیه‌ایِ هسته مرکزی اروپا تبدیل شد، که آثار خود را در قالب توسعه وابسته در دوره رضاخان نشان داد. حاصل وابستگی ایران به سرمایه‌داری جهانی عبارت بود از: کنترل کامل صنعت نفت ایران توسط انگلیس، تجارت نابرابر ایران با آلمان و شوروی و نوسان تجارت ایران به دلیل عرضه حاشیه‌ای مواد خام. با توجه به این موارد، وخامت اوضاع اقتصادی ایران در آستانه کودتای 1299 کاملا آشکار می‌شود.
 
چه عواملی، موجب تحمیل این جنس فشارها بر ایران شد؟
موقعیت ژئوپلیتیک ایران، در تحمیل این فشارها بر کشور بسیار تأثیرگذار بود. ایران به دلیل قرار گرفتن بر سر راه هندوستان و برخورداری از سواحل طولانی در خلیج فارس و دسترسی به آب‌های آزاد، طمع کشورهای غربی، به‌ویژه انگلیس، فرانسه، آلمان و... را برانگیخته بود. این قدرت‌ها به‌ویژه انگلیس و فرانسه، ترجیح می‌دادند که ایران در شرایط ضعف و ورشکستگی باقی بماند تا نتواند در مقابل طرح و نقشه‌های آنها، از خود واکنشی را نشان بدهد. به قول لرد کرزن: «ایران نه کشور قدرتمندی است، نه در جاده ترقی قرار دارد و نه عناصر وطن‌پرستی دارد. وضعیت کشاورزی آن ناهنجار است، منابع ثروتش عاطل و باطل باقی مانده، تجارتش لنگ و کار حکومتش تباه است و قشون آن هم به صورت مرموزی درآمده است!...»
روسیه و انگلیس، ایران را عرصه تاخت‌وتاز خود قرار دادند و به طور نانوشته، به توافق رسیدند که از هر نوع پیشرفتی در ایران، به‌خصوص احداث راه‌آهن و تأسیسات زیربنایی جلوگیری کنند تا ایران همچنان ضعیف باقی بماند و نتواند در برابر آنها عرض‌اندام کند. به این ترتیب ایران محل برخورد سیاست‌های استعماری، با محوریت مسئله هندوستان شد. این وضع ادامه داشت تا قدرت نوظهور آلمان هم، سیاست نفوذ در ایران را در پیش گرفت. روسیه و انگلیس برای جلوگیری از نفوذ آلمان، به مذاکره با یکدیگر روی آوردند و با امضای قراردادهای 1907 و 1915، ایران را بین خود تقسیم کردند!
 
چه شد که در این فرآیند، روسیه ایران را به انگلستان واگذار کرد؟
در پی وقوع انقلاب اکتبر 1917 و حوادث پس از جنگ جهانی اول، روسیه از گردونه تحولات و مسائل ایران خارج و موضوع تقسیم ایران منتفی شد و انگلستان توانست با انتقال نیروهای خود به شمال ایران و دراختیار گرفتن فرماندهی نیروهای قزاق، سلطه خود را در تمام ایران گسترش دهد. در پی امضای قرارداد 1919، مستشاران انگلیسی در رأس وزارتخانه‌های ایران قرار گرفتند و عملا اداره کشور به‌دست آنها افتاد! به این ترتیب انگلیس بدون هزینه کردن حتی یک پوند، زمینه را برای حاکمیت یافتن دولت وابسته به خود فراهم کرد تا از طریق آن، منافع خویش را در ایران تأمین کند. قرارداد 1919 در واقع، ایران را به صورت دولتی حائل درآورد که مانع از دسترسی قدرت‌های دیگر، غیر از انگلستان به هندوستان و خلیج‌فارس می‌شد و در عین حال جریان نفت و محافظت از هندوستان را برای انگلستان تضمین می‌کرد. البته این قرارداد، نهایتا با مخالفت‌های داخلی و خارجی ابتر ماند؛ به همین دلیل برای انگلیسی‌ها، راهی جز اجرای یک کودتا باقی نماند.
  https://iichs.ir/vdcirqaz.t1a3z2bcct.html
iichs.ir/vdcirqaz.t1a3z2bcct.html
نام شما
آدرس ايميل شما