«جلوه‌هایی از سیره علمی و عملی زنده‌یاد علامه محمدتقی جعفری» در گفت‌وشنود با آیت‌الله علی‌اکبر صادقی رشاد

علامه جعفری را نه فیلسوف، که باید حکیم دانست

روزهای اکنون، موسم نکوداشت علامه فقید، زنده‌یاد آیت‌الله حاج شیخ محمدتقی جعفری تبریزی است. هم از این روی و در نکوداشت سعی بلیغ آن بزرگوار در بسط اندیشه‌های اسلامی و شیعی، با آیت‌الله علی‌اکبر صادقی رشاد گفت‌وشنودی انجام داده‌ایم که نتیجه آن در پی می‌آید.
علامه جعفری را نه فیلسوف، که باید حکیم دانست
شما مدت‌ها با استاد علامه محمدتقی جعفری مؤانست داشتید. در نگره کلی، شخصیت ایشان را چگونه توصیف می‌کنید؟
بسم‌الله الرحمن الرحیم. بنده سال‌ها، افتخار شاگردی و تلمذ در محضر مرحوم علامه جعفری را داشتم. ویژگی‌ای که قبل از هر خصلت دیگری در رفتار آن بزرگوار به چشم می‌خورد، تواضع بی‌حد و حصرشان بود. ایشان به قدری فروتن بودند که انسان در مراوده، احساس می‌کرد که دوستشان است و به هیچ وجه، احساس تفاوت نمی‌کرد! نکته دیگر اینکه ایشان یک متفکر آزاداندیش بود. من این مطلب را پس از رحلت ایشان و با مرور دقیق‌ترِ آثارشان، بیشتر احساس کردم. شبی در خدمت استاد محمدرضا حکیمی بودم و ذکر خیر علامه جعفری به میان آمد. خدمت استاد حکیمی عرض کردم: استاد جعفری را نمی‌توان پیرو یک مکتب خاص تلقی کرد و مثلا گفت که در فلسفه، پیرو مکتب اشراق یا مشاء یا مثلا تحت‌تأثیر ملاصدرا یا فلان فلسفه غربی است. ایشان از نظر فکری، کاملا مستقل و آراسته به شهامت علمی است. بنابراین ایشان را نمی‌توان در قالب یک مکتب فکریِ خاص قرار داد. مرحوم علامه انسانی عقل‌گرا بود و لذا شاید بتوان ایشان را اهل فلسفه و جزء خردورزان قرار داد، اما خود ایشان به جای واژه فلسفه، از واژه حکمت استفاده می‌کرد و می‌فرمود: حکمت اعم و اعلا از فلسفه است.
بنده در مراسم بزرگداشتی که از سوی رهبر معظم انقلاب در مدرسه عالی شهید مطهری، برای ایشان برگزار شده بود، عرض کردم که می‌توان اهل علم معقول را با لحاظ مراتب، به دسته‌های مختلفی تقسیم کرد. برخی فلسفه می‌دانند و می‌توانند مسائل و آرای فلسفی را بیان کنند. برخی فیلسوف یعنی صاحب رأی و فکر فلسفی هستند، اما عده‌ای هم، شأنی بالاتر از فیلسوف بودن دارند. اینها اهل حکمت و دارای دو ویژگی هستند: یکی اینکه درباره همه چیز، عقلانی می‌اندیشند و دوم اینکه نسبت به همه چیز حتی خود فلسفه، دید نقادانه دارند. به نظر من مرحوم علامه جعفری، جزء حکیمان بودند. ایشان حتی خود حکمت و فلسفه را هم نقد می‌کردمد و به همین دلیل، مستقل بودند و افکار و آرای بدیعی داشتند.
 
آیت‌الله علی‌اکبر رشاد
 
برخی بر این اعتقادند که در آثار علامه جعفری، نوعی بی‌نظمی دیده می‌شود! آیا شما این نکته را می‌پذیرید و اگر پاسختان مثبت است، آیا این بی‌نظمی موجب حیرت مخاطب نمی‌شود؟
نظم هم تعریف خاص خودش را دارد. یک ‌وقت ما از یک نظم آشکار و تصنعی مثل نظم پارک‌ها و خیابان‌ها و خانه‌های متعارف بشر صحبت می‌کنیم و یک‌وقت از جنگل‌های طبیعی حرف می‌زنیم. هر دو نظم دارند، اما نظم گروه اول آشکار و نظم دسته دوم پنهان و پیچیده است. واقعیت این است که در آثار و اندیشه‌های استاد، اگر سرنخ و چهارچوب به دست مخاطب بیاید، نظم هم کشف می‌شود! کسانی که این کلیدها و سرنخ‌ها را نیافته‌اند، ممکن است از تک‌مصراع‌های ایشان محظوظ شوند و لذت ببرند، اما کلان دیدگاه‌های ایشان را دریافت نمی‌کنند. دلیل دیگر دشواری درک آثار و اندیشه‌های استاد، این است که نوعا متفکرین مستقل‌اندیش، برای بیان منظور خود واژه جعل می‌کنند و تا کسی سابقه ذهنی از معنی آن واژه نداشته باشد، قادر به درک آن نیست. مرحوم علامه هم، اندیشه‌های بدیعی داشت و هم اصطلاحات بدیعی را جعل می‌کرد که تا انسان از قبل تعریف آن را نشنیده بود، متوجه منظور ایشان نمی‌شد. مثالی می‌زنم. ایشان در برابر نظریه‌های آرمانشهری ــ که فلاسفه و حکما در طول تاریخ از آن استفاده می‌کردند ــ اصطلاح «حیات معقول» را جعل کرده بود. ایشان در رساله «حیات معقول»،‌ منظورش را توضیح داده و اگر کسی آن جزوه را نخوانده و یا از خود ایشان معنی حیات معقول را نپرسیده باشد، نمی‌تواند سخنرانی یا اثر مکتوب ایشان را به درستی درک کند. یک‌بار خدمت ایشان بودم و دیدم دارند در ورقه‌هایشان دنبال چیزی می‌گردند. فرمودند: «نمی‌دانم این برگه مال خودم است یا نه؟» من به شوخی گفتم: «استاد! ببینید حیات معقولی، چیزی در آن هست؟ اگر بود حتما مال شماست!» استاد خیلی خندید! به‌هرحال جعل اصطلاح توسط متفکران مستقل، مشکلاتی را به‌وجود می‌آورد. قلم و بیان استاد جعفری، دچار نوعی تعقید بود. ایشان از نثر سلیس و زیبا لذت می‌برد، اما خودش نوعا با تعقید مطلب می‌نوشت.
 
شوخ‌طبعی و خلق خوش، از دیگر ویژگی‌های استاد علامه جعفری بود. در این مورد چه خاطراتی دارید؟
بله؛ خاطرم هست که ایشان می‌فرمود: یک سال مرا به سمنان دعوت کردند. در قطاری که بودم، روحانی خوش‌قد و قامت و خوش‌سیمایی نشسته بود که او را نمی‌شناختم. لابد شنیده‌اید که گفته‌اند نیمی از شخصیت فرد، با ظاهر او محک زده می‌شود! به‌هرحال موقعی که قطار می‌ایستد، مردم می‌ریزند و آن روحانی را سر دست می‌گیرند و سوار کالسکه مخصوص می‌کنند و با سلام و صلوات می‌برند! استاد می‌فرمود: همه رفتند و من ماندم که حالا چگونه به منزل علامه سمنانی بروم؟ بالاخره با هر سختی که بود، وسیله‌ای جور کردم و خود را به منزل ایشان رساندم. تازه در آنجا بود که جمعیت متوجه شدند جعفری من هستم، نه آن آقایی که سر دست بلندش کردند و بردند! ایشان می‌فرمود: به‌هرحال آن قامت و تیپ، چشم پرکن‌تر از جثه ریز و لاغر من بود! ایشان از این داستان‌ها، در ادوار مختلف زندگی خود زیاد داشتند.
https://iichs.ir/vdca0en6.49n0e15kk4.html
iichs.ir/vdca0en6.49n0e15kk4.html
نام شما
آدرس ايميل شما