«جریان‌شناسی مصادره به مطلوب شخصیت آیت‌الله سیدمحمود طالقانی» در گفت‌وشنود با حسین شریعتمداری

منافقین در زندان و پس از فتوا، با طالقانی رفتار زننده‌ای در پیش گرفتند

وسعت مشرب و مدارای آیت‌الله سیدمحمود طالقانی با برخی گروه‌های دورمانده از مبانی دین و انقلاب، آنان را به طمع انداخت که وجهه و مکانت آن بزرگوار را مورد سوء استفاده و مصادره به مطلوب قرار دهند. در گفت‌وشنودی که پیش روی دارید، جریان‌شناسی این پدیده، مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است.
منافقین در زندان و پس از فتوا، با طالقانی رفتار زننده‌ای در پیش گرفتند
مرحوم آیت‌الله سیدمحمود طالقانی، در زمره شخصیت‌هایی هستند که گروه‌ها و طیف‌های مختلفی، سعی در مصادره به مطلوب نام و شخصیت ایشان داشته‌اند. به نظر شما هدف این گروه‌ها چه بوده است؟
بسم الله الرحمن الرحیم. با درود و سلام به روح مطهر حضرت امام و شهدای انقلاب اسلامی، به‌خصوص مرحوم آیت‌الله طالقانی (رضوان‌الله تعالی علیه)، ماجرایی که به آن اشاره کردید، به‌خصوص پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بروز و نمود بیشتری پیدا کرد. به طور مشخص، سه گروه در این زمینه فعال بودند. گروه اول، منافقین بودند که پس از رد شدن از سوی حضرت امام خمینی، خود را ناچار می‌دیدند که تحت حمایت یک چهره موجه روحانی قرار بگیرند. ازآنجاکه مرحوم آیت‌الله طالقانی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، از برخی از چهره‌های آنان حمایت کرده بودند، تصور منافقین این بود که ایشان از هر خطائی توسط آنان، چشم‌پوشی خواهند کرد و همچنان به حمایت خود ادامه خواهند داد، که مرور زمان نشان داد که در این تصور به خطا رفته بودند. گروه دوم مجموعه‌ای از جبهه ملی و نهضت آزادی‌ها بودند که مواضعشان پس از پیروزی انقلاب نشان داد که به حکومت دینی و دیدگاه امام خمینی دراین‌باره، اعتقادی ندارند. اینها به واسطه سابقه دوستی و مراودت با مرحوم آیت‌الله طالقانی، مدام در موضع‌گیری‌های نادرست خود، از وجهه ایشان هزینه می‌کردند. گروه سوم هم، پیروان خط امام بودند که طبیعتا به آیت‌الله طالقانی به عنوان یکی از برجسته‌ترین چهره‌های روحانیِ مبارز و با سوابق درخشان، علاقه داشتند. البته گروهک‌های کوچک دیگری هم چنین داعیه‌ای داشتند، اما طیف‌های اصلی، این سه جریانی بودند که اشاره کردم.
 
حسین شریعتمداری
 
اشاره کردید که منافقین از حضرت امام «نه» شنیدند. به سابقه این گروه با امام خمینی و عللل رد آنها توسط ایشان اشاره‌ای داشته باشید.
قبل از انقلاب دو تن از اعضای سازمان منافقین، به نام‌های تراب حق‌شناس و حسین روحانی، برای ارائه عقاید خود به حضرت امام و جلب پشتیبانی ایشان، به نجف رفتند و چند روز با ایشان درباره مبانی فلسفی و اعتقادی خود صحبت کردند، اما امام خمینی به رغم توصیه‌ها و تأییدات چند روحانی مبارز، از آنها پشتیبانی نکردند و فرمودند: «به مردم بپیوندید و بیهوده، خود و دیگران را به کشتن ندهید!».
 
واکنش منافقین چه بود؟
آنها سعی کردند وانمود کنند که امام خمینی فقط با مشی مسلحانه مخالف هستند و به این دلیل هم، از آنها پشتیبانی نمی‌کنند!...
 
واقعیت هم این است که امام مشی مسلحانه را قبول نداشتند و معتقد به قیام مردمی بودند...
بله، ولی این فقط یکی از دلایل مخالفت حضرت امام با منافقین بود. ایشان پس از رفتن نمایندگان منافقین، به شوخی به یاران نزدیکشان گفته بودند: «اینها در خواندن آیات قرآن و نهج‌البلاغه، از من هم غلیظ‌تر بودند و همین نشان می‌دهد که ریگی به کفش دارند!». امام مبانی اعتقادی و فلسفی آنها را قبول نداشتند و علاوه بر این، شیوه‌های مبارزاتی‌شان را خطرناک می‌دانستند. از سوی دیگر امام، تمامی بدنه رژیم پهلوی را دشمن  تلقی نمی‌کردند و لذا با ترور آنها نیز موافق نبودند. در بمب‌گذاری‌هایی که منافقین انجام می‌دادند، مردم عادی هم کشته می‌شدند که ابدا مورد تأیید هیچ انسان باوجدانی نبود، چه رسد به افراد متدین. امام خمینی جهان‌بینی منافقین را به‌شدت التقاطی و تفسیر به رأی‌های آنها را غیرمحققانه، غلط و خطرناک می‌دانستند. این هم چیزی بود که اینها از سلف خود، یعنی نهضت آزادی، به ارث برده بودند!
 
مهندس بازرگان هم پس از پیروزی انقلاب گفت: خاستگاه مجاهدین، نهضت آزادی بوده است...
همین طور است. تفسیرهای غیرتخصصی و من‌درآوردی و التقاطی و به قول خودشان علمی از دین، کاری بود که نهضت آزادی بنا گذاشت و منافقین هم ادامه دادند، منتها شیوه و روش مبارزاتی اینها، با نهضت آزادی تفاوت داشت.
 
به هر حال منافقین عدم تأیید امام خمینی را مخفی کردند؛ این‌طور نیست؟
بله و در عین حال تلاش کردند خود را به یک روحانی برجسته نزدیک و وانمود کنند که ایشان خط مشی سازمان را قبول دارد تا عدم تأیید امام خمینی را جبران کنند. مرحوم آیت‌الله طالقانی، روحانی برجسته و مبارز و بسیار شجاعی بودند و به همین دلیل، همه مردم و به‌خصوص جوان‌ها، علاقه خاصی به ایشان داشتند. منتها منافقین حساب یک جا را نکرده بودند و آن هم اعتقاد، اعتماد و علاقه شدید ایشان به حضرت امام بود. منافقین و نهضت آزادی تلاش می‌کردند این موضوع را انکار و این ‌گونه القا کنند که دیدگاه آن بزرگوار، شبیه به آنهاست و می‌توانند از ایشان، چهره مخالف امام خمینی بسازند. اما مرحوم آقای طالقانی در سخنرانی‌ها و پیام‌های خود، مکرر مردم را به اطاعت از فرامین امام دعوت و نسبت به ایشان ابراز ارادت و علاقه می‌کردند و این قضیه برای منافقین و نهضت آزادی‌ها سخت بود.
 
البته رفتار منافقانه مجاهدین خلق نسبت به آیت‌الله طالقانی، مسبوق به سابقه هم بود. دراین‌باره چه خاطراتی دارید؟
همین طور است. در سال 1355 که سازمان تغییر ایدئولوژیک خود را اعلام کرد، علمای داخل زندان، علاوه بر مارکسیست‌ها، مجاهدین تغییر عقیده داده را هم کافر دانستند و حشر و نشر با آنها را ممنوع کردند! یکی از کسانی که این فتوا را امضا کرد، آیت‌الله طالقانی بود. منافقین در عین حال که در زندان، رفتار بسیار توهین‌آمیزی را نسبت به ایشان در پیش گرفتند، در بیرون از زندان هم شایع کردند: آقای طالقانی گفته که امضای من پای این اعلامیه، جعلی است! مرحوم طالقانی از این حرکت اینها فوق‌العاده عصبانی می‌شوند و می‌گویند: «اینها به من خیانت کردند و در نظریه‌ای که فتوای شرعی من است، دست برده‌اند!».
پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم، منافقین دست از سماجت خود برنداشتند و سعی کردند با پدر پدر گفتن، این گونه به جامعه القا کنند که از حمایت آیت‌الله طالقانی برخوردارند و سعی کردند از ایشان در برابر امام خمینی، یک قطب سیاسی بسازند. اما ایشان در تیرماه سال 1358 و در سخنرانی در میدان بهارستان فرمودند: «من هرگاه ناامید می‌شوم، خدمت امام می‌روم و از ایمان و توکل ایشان نیرو می‌گیرم...». این حرف مرحوم طالقانی، مثل آب سردی بود که روی سر اینها ریخته شد!
 
در اواخر عمر آن بزرگوار این شکاف آشکارتر هم شد. علت این امر چه بود؟
همین طور است. ایشان در یکی از آخرین خطبه‌های خود، شدیدا به این جریان ضد اسلامی و ضد انقلابی حمله و تهدید کردند که ماهیت آنها را افشا خواهند کرد. از آن به بعد است که منافقین دیدند نمی‌توانند از ایشان بهره‌برداری کنند. بعد هم که ایشان از دنیا رفتند، دیگر کسی نمی‌توانست جلوی سوءِ تعبیرهای منافقین از مواضع ایشان را بگیرد و لذا سوءِ استفاده از شخصیت مرحوم طالقانی، به صورت یک اصل ثابت در تبلیغات اینها درآمد.
 
از ارتباط آیت‌الله طالقانی با گروه موسوم به نهضت آزادی و مصادره به مطلوب این گروه درباره ایشان چه تحلیلی دارید؟
بر خلاف تبلیغات نهضتی‌‌ها، آیت‌الله طالقانی از مؤسسین نهضت آزادی نبودند، بلکه بر حسب وسعت مشربی که داشتند، دعوت مؤسسین را پذیرفتند. بعدها هم در اعلامیه‌ای تأکید کردند که این گروه باید همواره مانع از ورود افراد مشکوک و بدسابقه به درون خود شود؛ چیزی که عملا اتفاق نیفتاد! مرحوم طالقانی هرگز خود را در حصار گروه و دسته‌ای محصور نکردند و حتی با بعضی از گروه‌هایی که با جبهه ملی‌ها و نهضت آزادی‌ها اختلافات جدی داشتند، از جمله فدائیان اسلام، حشر و نشر و ارتباط صمیمانه داشتند. نهضت آزادی در دوره قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، تلاش زیادی کرد که یک جریان قویِ موازی با حرکت امام راه بیندازد و رهبری نهضت را از حضرت امام، به جریانی منتقل کند که بتواند آن را به نفع اهداف خود کنترل کند. به همین دلیل برای نهضت آزادی بسیار سنگین بود که مرحوم طالقانی، خود را رهبر انقلاب نداند و رهبری امام خمینی را بپذیرد و در موارد مهم و سرنوشت‌ساز، تصمیم‌گیری‌ها را به امام ارجاع بدهد. حسن نزیه در خاطراتی که در خارج از کشور منتشر کرده، می‌نویسد: قبل از پیروزی انقلاب، علی امینی دنبال من فرستاد و گفت: شاه می‌خواهد شورای سلطنت تشکیل بدهد و دو سوم اعضای آن، از چهره‌های ملی خواهند بود، برو و این پیام را به روحانیون طراز اول برسان. من نزد آقای طالقانی رفتم و پیام را رساندم. ایشان گفتند: تصمیم‌گیری در این مورد، تنها به عهده امام خمینی است و ما هم تابع ایشان هستیم. بعد هم که در پاریس از طریق صادق قطب‌زاده و ابراهیم یزدی، پیام شاه را به امام خمینی رساندیم، ایشان گفتند: خود شاه غیرقانونی است، چه رسد به شورای سلطنتی که تشکیل خواهد داد!
یکی از وجوه جدی افتراق بین آیت‌الله طالقانی و نهضت آزادی، تأکید جدی ایشان بر اسلامی بودن حکومت بود، در حالی که نهضتی‌‌ها، ابدا حاکمیت احکام دین برای اداره کشور را قبول نداشتند و دین را امری شخصی تلقی می‌کردند. آنها در بهترین شکل، تنها می‌پذیرفتند که مسلمان‌ها حکومت کنند که تفاوتش با حاکمیت اسلام آشکار است. یکی دیگر از تفاوت‌ها، استعمارستیزی مرحوم طالقانی بود، در حالی که نهضتی‌ها چنین وظیفه‌ای را برای خود قائل نبودند. مرحوم طالقانی در نخستین خطبه نماز جمعه خود گفتند: یا همگی باید بمیریم و یا استعمار را در همه دنیا دفن کنیم! در حالی که آقای بازرگان در کتاب «انقلاب ایران در دو حرکت» می‌نویسد: ما تا قبل از ظهور امام زمان(عج)، موظف به مبارزه با ظلم و استعمار نیستیم! بنابراین نهضت آزادی هر قدر هم که داعیه طرفداری از مرحوم طالقانی را داشته باشد، در مبانی با ایشان اختلاف نظر دارد. اختلافات سیاسی این دو هم، ناشی از اختلاف در مبانی اعتقادی و نظری است. در مرحله پیشا سیاست هم، آقای بازرگان تنها معیار اثبات حقانیت دین را اثبات تجربی آن می‌دانست، در حالی که مرحوم طالقانی علاوه بر نگرش حسی و تجربی، نگاه فلسفی و شهودی به دین را هم قبول داشتند. همین نگرش حسی و تجربی آقای بازرگان، بعدها تبدیل به پرتگاه مجاهدین خلق شد و به تغییر ایدئولوژیک آنها انجامید!
 
حسین شریعتمداری
 
مماشات مرحوم طالقانی با این گروه‌ها را چگونه تحلیل می‌کنید؟
مرحوم طالقانی نهایت سعی خود را کردند که وابستگان به این گروه‌ها را برگردانند و جذب کنند و انصافا در این باره، از تمام انرژی، وجهه و آبروی خود مایه گذاشتند. در آخرین خطبه خود هم، به این نکته اشاره کردند: داشتم خود را فدایی شما می‌کردم، اما دیگر مأیوس شده‌ام!
 
و سخن آخر؟
روی این نکته، تأکید جدی می‌کنم که شخصیت اجتماعی، سیاسی، دینی و فرهنگی مرحوم آیت‌الله طالقانی، بسیار فراتر از آن بود که در محدوده یک تشکیلات و یک چهارچوب سیاسی خاص بگنجد. برخوردهای شجاعانه و قاطع ایشان با رژیم پهلوی، در دورانی که بسیاری از مدعیان امروز، به آن سبک اعتقاد نداشتند و همچنین حمایت قاطع از فرامین حضرت امام، راه را بر هر سوءِ استفاده‌ای از نام و منش ایشان می‌بندد. گروهک‌ها بیهوده تلاش می‌کنند که ایشان را مصادره به مطلوب کنند. مبانی فکری و آزادگی مرحوم طالقانی، مانع از تحقق هدف آنهاست. https://iichs.ir/vdcao6n6.49niy15kk4.html
iichs.ir/vdcao6n6.49niy15kk4.html
نام شما
آدرس ايميل شما