رکن اصلی حکومت در دوره پهلوی؛

چگونه کارویژه ارتش تغییر کرد؟

پایان یافتن جنگ جهانی دوم و دو قطبی شدن سیاست بین‌الملل، و به‌ویژه گرفتاری آمریکا در باتلاق جنگ ویتنام بر ارتش ایران تأثیر مستقیم داشت...
چگونه کارویژه ارتش تغییر کرد؟
 
نظام‌های سیاسی در کشورهای مختلف و جایگاه نهادهای اساسی در آن، همواره از موضوعات چالش‌برانگیز در محافل علمی و سیاسی بوده است. یکی از این نهادها که نقش کلیدی در روند تحولات در هر کشوری ایفا می‌کند ارتش است. اهمیت این نهاد در کشورهای خاورمیانه که همواره با بی‌ثباتی دست و پنجه نرم می‌کردند دو چندان بوده است؛ کشورهایی که در طول یکی دو سده اخیر فراز و نشیب‌های گوناگون را پشت سر گذاشته  و انقلاب‌های بسیاری به خود دیده‌اند. یکی از این کشورها که ارتش نقش مهمی در روند تحولات آن داشته ایران است. این نهاد در دوران معاصر و به‌خصوص پس از شکل‌گیری ارتش مدرن در ایران به واسطه درآمدهای دولت نقش مهمی در نقاط عطف ایفا کرد و اهمیت خود را بیش از پیش به رخ کشید. این امر به‌ویژه در دوره پهلوی که شیوه حکمرانی وجه اقتدارگرایانه داشت و برای در دست داشتن سررشته امور نیاز به نهادی بود که ابزار زور و سرکوب را در دست داشته باشد قابلیت کاربست پیدا می‌کند. در واقع در دوره پهلوی و به‌ویژه پهلوی دوم تلاش شد بخش قابل توجهی از درآمدهای بادآورده حاصل از فروش نفت در زمینه نظامی ـ امنیتی خرج شود تا به این وسیله حاکمیت خاندان پهلوی بر کشور تحکیم و تثبیت یابد. بر این اساس، تلاش خواهیم کرد در سطور زیر هرچند کوتاه روند قدرت‌گیری ارتش و تبدیل آن به رکن اول حکومت استبدادی پهلوی را مورد ارزیابی قرار دهیم.
 
روند قدرت‌گیری ارتش
در دوره سلطنت رضاشاه با توجه به کشف نفت و درآمدهای حاصل از آن که به جیب دولت می‌رفت ساختار قدرت با توجه به فرهنگ و سنت دیرپای استبداد به سمت تمرکز قدرت پیش رفت. در نتیجه نهادهای نظامی و امنیتی و به‌خصوص ارتش نقش و جایگاه خاصی پیدا کردند؛ به نحوی که به‌زعم برخی از محققان و پژوهشگران، ارتش ستون اصلی حکومت رضاشاه گشت. در واقع نهادهای دیگر همچون دولت و مجلس اهمیت خود را از دست دادند و ارتش به رکن اصلی حکومت مبدل شد. بر این اساس بود که پس از روی کار آمدن محمدرضا پهلوی و به‌دست گرفتن زمام امور سلطنت در ایران غالب سیاستمداران خاطره خوشی از دخالت ارتش در امور سیاسی نداشتند و بر آن آمدند تا دخالت نظامیان را به امور نظامی محدود کنند، اما در رسیدن به این هدف ناکام ماندند.1
 
در واقع تاریخ در دوره پهلوی دوم نیز تکرار شد و دخالت نظامیان در امور سیاسی و نقش و جایگاه ارتش نه تنها کاسته نشد، بلکه اهمیت روزافزونی یافت و به تعبیری دوباره به رکن اصلی نظام سلطنت تبدیل شد. درباره دلایل این امر بسیار صحبت شده است، اما به دو مورد می‌توان به عنوان دلایل اصلی اشاره کرد. یکی از این دلایل جنبه داخلی دارد و دیگری بیشتر بعد بین‌المللی. در واقع یکی از دلایل به شیوه حکمرانی شاه در داخل اشاره دارد و دیگری روابط قدرت‌های بزرگ با یکدیگر و نقشی که ایران در ساختار نظام بین‌الملل در دوره سلطنت محمدرضا پهلوی ایفا می‌کرد.
 
اقتدارگرایی عامل اصلی اهمیت ارتش
پس از اشغال ایران به وسیله متفقین و بر تخت نشستن محمدرضا پهلوی، اصلاح و بازسازی ارتش به عنوان یکی از اولویت‌های شاه در دستور کار قرار گرفت. محمدرضا پهلوی، از آن رو که چندان مشروعیت مردمی نداشت و مسیر رسیدن به قدرت را بیش از آنکه مدیون خواست و اراده ملت باشد با تکیه بر قدرت‌های خارجی و دول پیروز در جنگ جهانی دوم طی کرده بود، نیازمند صلاحی قدرتمند بود تا با استوار کردن پایه‌های حکومتش بر آن، بتواند به نحوه دلخواه حکمرانی کند. از سوی دیگر، در این مقطع زمانی به دلیل اشغال کشور به وسیله نیروهای متفقین، ارتش ایران از هم پاشیده شده بود و نیازمند صرف توان مضاعف و بازسازی آن بود.2
 
در نتیجه شاه اراده خود را بر تقویت و توسعه ارتش بنا نهاد. البته این روند تا کودتای 28 مرداد 1332 با فراز و نشیب همراه بود. در واقع در فاصله 1320 تا 1332 که محمدرضا پهلوی روند قدرت‌گیری خود را تحکیم بخشید و آن را تثبیت نمود ارتش در میانه بازی قدرت دست به دست می‌شد. حتی محمد مصدق فرصت این را داشت که ارتش را بیش از آنکه به سلطنت وابسته شود به حکومت وامدار نماید، اما او این فرصت تاریخی با کودتایی که عوامل داخلی و خارجی در آن دست داشتند از دست رفت و روند تثبیت قدرت محمدرضا پهلوی و در پی آن ارتش آغاز گردد.3
 
از این مقطع به بعد بود که محمدرضا پای در کفش پدر کرد و ارتش را که کارویژه اصلی آن حفظ تمامیت ارضی کشور از هرگونه تهاجم خارجی بود، به نهادی برای سرکوب مردم تبدیل کرد. در واقع از این مقطع به بعد بود که ارتش به یک نیروی فرمانبر برای حفظ کیان تاج و تخت به کار برده شد و کارویژه اصلی خود را به جنگ با مردم و خواست و اراده ملت تبدیل نمود. به تعبیر علیرضا ازغندی «ارتش در خط مقدم اختناق داخلی قرار گرفت و موقعیت شاه و خاندان سلطنتی در رأس تمامی بوروکراسی‌های نظامی، انتظامی و اطلاعاتی تشدید شد». شاید بهترین مثال در این زمینه قیام 15 خرداد 1342 است.4
 
در واقع در خیزش مردمی سال 1342 بود که شاه توانست آن را از طریق ابزار سرکوب، یعنی ارتش، فیصله دهد و بدین‌ترتیب قدرت قهرآمیز خود را به رخ مخالفان کشد. در نتیجه شاه به این باور رسیده بود که در نبود مشروعیت مردمی و نهادهای مدنی که خواست و نیازهای مردمی را از سطح جامعه به حاکمیت منتقل می‌کنند و همچون سوپاپ اطمیانی برای قدرت حاکمه عمل می‌کنند باید به ارتش و ثروت حاصل از نفت متوسل شد. به تعبیری، محمدرضا پهلوی برای کنترل افکار عمومی جامعه از ارتش و نهادهای اطلاعاتی بهره می‌جست و در این راه ارتقای کمّی و کیفی آن را دنبال می‌کرد. به همین دلیل بود که از ترس اینکه شاید ارتش علیه خود او عمل کند سلطه کامل خود را بر ارتش گسترانید و در مسائل مختلف آن از ریز تا درشت دخالت می‌کرد و تمام همت خود را به کار بست تا نیروهای کاملا وفادار به خود و تاج و تختش در ارتش قدرت بگیرند.5  
 
هرچه وابستگی محمدرضا پهلوی به آمریکا بیشتر می‌شد کمک آمریکایی‌ها به تهران برای تجهیز ارتش ایران و تبدیل شدن آن به ژاندارم منطقه بیشتر می‌شد  
به زبان ساده می‌توان گفت که ارتش به چشم و گوش شاه تبدیل شده بود و هر حرکتی را زیر ذره‌بین می‌گرفت و کوچک‌ترین مخالفتی را در نطفه خفه می‌ساخت. بر این اساس بود که ارتش به مهم‌ترین رکن حکومت محمدرضا پهلوی تبدیل شد که نهادی دیگر را یارای مقابله با آن نبود. البته دلیل افزایش نقش و جایگاه ارتش صرفا به حوزه داخلی محدود نبود و ریشه و منشأ بین‌المللی نیز داشت.
 
وابستگی شاه به آمریکا  
با پایان یافتن جنگ جهانی دوم و دو قطبی شدن سیاست بین‌الملل، واشنگتن نقش گسترده‌تری برای خود در عرصه بین‌المللی تعریف کرد. در واقع آمریکا بر آن بود که دامنه و گستره قدرت و نفوذ خود را بیش از آنچه پیش از جنگ داشت افزایش دهد. این امر بر ارتش ایران تأثیر مستقیم داشت. آمریکا ازآنجاکه قصد داشت از نفوذ اتحاد جماهیر شوروی در منطقه خاورمیانه، که یکی از مهم‌ترین مناطق جهان محسوب می‌شد، بکاهد و از کشورهای منطقه به عنوان سد نفوذ استفاده کند، تلاش کرد ارتش متحدین خود را مجهز نماید. این امر زمانی اهمیت دو چندان پیدا می‌کرد که با توجه به درگیری آمریکا در نقاط مختلف جهان با اتحاد جماهیر شوروی می‌طلبید که این کشور بر روی کشورهای خود منطقه خاورمیانه حساب باز کند.6
 

 بیشتر بخوانید:
 پیامدهای نظامی قرارگیری پهلوی دوم در جبهه بلوک غرب
 جنون تسلیحاتی محمدرضاشاه
 

  در واقع اهمیت این مسئله زمانی به خوبی آشکار شد که آمریکا خود در باتلاق جنگ ویتنام گرفتار شد و نیازمند بازیگران منطقه‌ای همچون ایران در فراکرانه گشت. برای عملیاتی کردن این دیدگاه نیاز ویژه‌ای به ارتش بود. در حقیقت باید ارتش شاهنشاهی به‌شدت و حدت هرچه تمام‌تر تجهیز می‌شد تا این متحد راهبردی واشنگتن در منطقه توان دنبال کردن منافع آمریکا را در منطقه داشته باشد. هرچه وابستگی محمدرضا پهلوی به آمریکا بیشتر می‌شد کمک آمریکایی‌ها به تهران برای تجهیز ارتش ایران و تبدیل شدن آن به ژاندارم منطقه بیشتر می‌شد. در واقع شاه که خود بازگشت به قدرتش را مدیون قدرت‌های خارجی و برخی مهره‌هایش در ارتش می‌دید با کمک همین عوامل خارجی به تقویت و تجهیز ارتش پرداخت تا بتواند در مواقع ضروری از آن استفاده کرده و بحران‌های پیش رویش را به نحوی حل نماید.7
 
در مجموع می‌توان گفت که آنچه باعث شد ارتش به رکن رکین نظام شاهنشاهی تبدیل شود معلول علل و عوامل داخلی و خارجی بود. محمدرضا پهلوی که درآمدهای نفتی در دوره او، به دلیل افزایش قیمت نفت و افزایش میزان فروش آن بسیار شده بود نیازمند ابزاری بود که شیوه حکمرانی سرکوبگرایانه‌اش را توجیه نماید. این ابزار همان ارتش بود. در این میان نقش سیاست بین‌الملل را نیز نباید از نظر دور داشت. در واقع وابستگی روزافزون شاه به آمریکا و کمک‌هایش و نیاز واشنگتن به متحدی منطقه‌ای که بتواند منافع آمریکا را در خاورمیانه تأمین کند به روند قدرت‌گیری ارتش کمک شایانی کرد؛ روندی که در نهایت به ضرر محمدرضا پهلوی تمام شد. در واقع شاه به جای اینکه مشروعیت حکومتش را بر رأی و نظر مردم قرار دهد تلاش کرد به ابزارهایی متوسل شود که سر بزنگاه نمی‌توانستند به کمکش بشتابند. به همین دلیل بود که در پی انقلاب اسلامی مردم ایران نه ارتش توانست از سقوط سلطنتش جلوگیری کند و نه اتحاد راهبردی‌اش با ایالات متحده و در نهایت طومار حکومتش به وسیله همین مردم در هم پیچیده شد.  
 
ارتش، محمدرضا پهلوی
شماره آرشیو: 40-133ش

پی نوشت:
1. مرتضی نعمتی زرگران، «علل ناکامی مصدق در تحقق استراتژی کنترل ارتش توسط نهادهای غیرنظامی»، پژوهشنامه علوم سیاسی، سال چهارم، ش 1، 1387، ص 215.
2. سعیده لطفیان، ارتش و انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، ص 49.
3. مرتضی نعمتی زرگران، همان، ص 216.
4. علیرضا ازغندی، تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران از 1320 تا 1357، تهران، سمت، 1382، صص 260-262.  
5. جان فوران، مقاومت شکننده: تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی ایران، ترجمه احمد تدین، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، چ چهارم، 1382، ص 461.
6. احمد فاروقی، ایران بر ضد شاه، ترجمه مهدی نراقی، تهران، امیرکبیر، 1385، ص 115.
7. سعیده لطفیان، همان، ص 32. https://iichs.ir/vdcf1edy.w6dx1agiiw.html
iichs.ir/vdcf1edy.w6dx1agiiw.html
نام شما
آدرس ايميل شما