«دغدغه‌های دیدار با آیت‌الله سیدمحمود طالقانی، در دادگاه نظامی» در گفت‌وشنود با حجت‌الاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان؛

سکوتِ پُرصلابت طالقانی و دفاعیات قاطع شیبانی، به دادگاه جذابیت داده بود

حجت‌الاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان عضو دفتر امام خمینی و ریاست کنونی دفتر وجوه شرعیه رهبر معظم انقلاب اسلامی، در زمره روحانیونی است که در چند نوبت، در دادگاه نظامی زنده‌یاد آیت‌الله سیدمحمود طالقانی و همراهانش، شرکت جُسته است. وی در گفت‌وشنود پی‌آمده، به بازگویی جزئیات حضور خویش در آن جلسات پرداخته است
سکوتِ پُرصلابت طالقانی و دفاعیات قاطع شیبانی، به دادگاه جذابیت داده بود

پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
با نام و آوازه زنده‌یاد آیت‌الله سیدمحمود طالقانی، چگونه آشنا شدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. آشنایی من با نام و شخصیت مرحوم آیت‌الله طالقانی، به آغاز نهضت حضرت امام خمینی و واقعه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ برمی‌گردد؛ یعنی در روزگاری که حوزویان و در نگاه کلی فضای حاکم بر حوزه‌های علمیه، هنوز کاملا با اندیشه‌های انقلابی امام آشنا و مأنوس نشده بودند. در آن شرایطِ غربت نهضت اسلامی، مرحوم طالقانی در تهران، به‌عنوان شخصیتی انقلابی و ضد رژیمِ شاه شناخته می‌شد. مبارزات ایشان نیز، باعث دستگیری او و جمعی از دوستانش شده بود. پس از این دستگیری، جمعی از طلاب حوزه علمیه قم تلگرافی در حمایت از ایشان فرستادند که من نیز افتخار امضای آن را داشتم. خبر علنی بودن دادگاهشان ــ که پدیده‌ای کم‌سابقه بود ــ ما را شگفت‌زده کرد؛ زیرا محاکمات سیاسی معمولا غیرعلنی برگزار می‌شدند. در آن شرایط، شاید بنده در زمره خردسال‌ترین افرادی بودم که در جریان نهضت قرار داشتم و لذا علت علنی بودن این محاکمه را نمی‌دانستم!
 
در آن مقطع، چند سال و چه پیش‌زمینه ذهنی‌‌ای از فضای سیاسی کشور داشتید؟
در آن روزها، حدودا سیزده‌ساله و شاید هنوز به سن تکلیف نرسیده بودم! بسیاری از ظرایف سیاسی برایم روشن نبود و از پیشینه افراد نیز خبر نداشتم. به‌هرحال مطلع شدم که محاکمه آیت‌الله طالقانی، در پادگان عشرت‌آباد (یعنی در همان جایی که محل زندانی شدن حضرت امام هم بود) انجام می‌شود. قاعدتا می‌دانید که آن محل، بعدها به موزه تبدیل شد.
 
 مسیر حضور شما در تهران و دادگاه، چگونه گذشت؟
برای نخستین‌ بار و بدون همراهی پدر، به تهران می‌رفتیم و حتی پول کرایه را هم، به دشواری تهیه کردیم! شهریه ما، ماهی پنج تومان بود و باید برای رفت‌وآمدمان، دو تومان می‌دادیم! نیمه‌شب در چهارراه شاه ایستاده بودیم و با اصرار، توانستیم راننده‌ای را راضی کنیم که بنده و یک دوست همراهم را با سه تومان ببرد. بدون شناختی از خیابان‌ها، با پرس‌وجو تا پادگان عشرت‌آباد رفتیم. پس از کنترل‌های طولانی، وارد سالن محاکمه شدیم. در شرقِ سالن، ارتشی‌های رده‌بالا و در فضای پایین، متهمان نشسته بودند. در پشت سرشان نیز، چند ردیف صندلی برای تماشاگران چیده شده بود. فکر می‌کنم که عمدا فضای اندکی را به تماشاگران اختصاص داده بودند، که حضورشان مسئله‌ساز نشود. جمعیت حاضر، حدودا ده، بیست نفر می‌شد، که بیشترشان بستگان درجه ‌یک متهمان بودند و در فاصله بین جلسات و هنگام تنفس، با آنها ملاقات می‌کردند. در استراحتی که اعلام شد، عده‌ای از فرزندان مرحوم طالقانی، دور ایشان را گرفتند. فضای عمومی دادگاه، مملو از خفقان و ترس بود. اساسا کمتر کسی جرئت می‌کرد که به این نوع جلسات بیاید، چون قطعا ارتباطِ آنها با متهمین، برای ساواک مهم بود. چه بسا هدف از علنی کردن دادگاه نیز این بود که بفهمند چه کسانی با این شخصیت‌ها ارتباط یا به آنها علاقه دارند. بااین‌همه، چون اطلاع‌رسانی شده بود و همه می‌دانستند که چنین محاکماتی در بین هست، قاعدتا باید عده بیشتری شرکت می‌کردند؛ چیزی که در عمل اتفاق نیفتاد!
 
فضای روانیِ حاکم بر جلسه دادگاه را چگونه دیدید؟
نظامی بودن دادگاه، افسرانی که سعی داشتند با درجه و مدال‌های خود متهمان و حضار را مرعوب کنند، و موضوع حساس پرونده، یعنی محاکمه کسانی که در برابر شخصِ شاه ایستاده بودند، جملگی فضایی پر از رعب ایجاد کرده بود. در این میان، آرامش مطلق آیت‌الله طالقانی بسیار چشمگیر بود. گویی در خانه خودش نشسته بود! نه ترسی در چهره داشت، نه کمترین نشانه‌ای از اضطراب. انسان واقعا می‌دید که مثل کوه استوار است، «ولا تحرکه العواصف». به نظر می‌رسید که در آن لحظات، هیچ چیز مایه نگرانی و ترس ایشان نمی‌شود. این وقار، برای نوجوانی چون من، درس بزرگی بود.
 
چه صحنه‌هایی از دادگاه، بیشتر در ذهنتان نقش بسته است؟
یکی از صحنه‌های فراموش‌نشدنی دادگاه، دفاعیات شجاعانه و قاطعِ مرحوم دکتر عباس شیبانی بود. با صدایی بلند و لحنی پر از جدیّت، رو‌درروی دادگاه می‌ایستاد و بی‌پروا اعتراض می‌کرد و سخن می‌گفت! حتی اگر محتوای دقیق جملاتش یادم نمانده باشد، آهنگ استوار صدایش هنوز در گوشم هست. بخش دیگر رفتار آیت‌الله طالقانی بود، که علاوه بر آرامش، سکوت و بی‌اعتنایی مطلق به گردانندگان نظامی دادگاه، هنگام اذان ظهر با گفتن «الصلاه»، جلسه را عملا تعطیل می‌کرد و به اقامه نماز جماعت در محوطه بیرونِ دادگاه می‌پرداخت. البته همان‌طور که اشاره کردم، ایشان کوچک‌ترین سخنی نمی‌گفت؛ چرا که اساسا دادگاه را به رسمیت نمی‌شناخت!
 
حجت‌الاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان
 
آیا پس از جلسه اول، باز هم در جلسات حضور پیدا کردید؟
بله؛ این تجربه باعث شد که اشتیاقی مضاعف پیدا کنم و چند مرتبه دیگر از قم، با همان سختی‌ها به تهران بیایم، اما در دفعات بعد، محدودیت‌های بیشتری اعمال شد و فقط اجازه ورود به بستگان متهمان را می‌دادند. در آخرین تلاش، جلوی در به سرباز اصرار کردم که ما با مشقت زیاد از قم آمده‌ایم، اما پاسخ داد: «تو بچه‌ای و هنوز به سن قانونی نرسیده‌ای» و مانعم شد!
 
آیا در آن روزها و در حاشیه دادگاه، موفق به دیداری خصوصی با آیت‌الله طالقانی شدید؟
خیر؛ بارها کوشیدم، اما یا شرایط اجازه نمی‌داد یا حضور خانواده و علاقه‌مندان در اطراف ایشان، فرصت را می‌گرفت. یادم هست که یک بار پس از ممانعت از حضورِ ما در دادگاه، راهی مسجد سیدعزیزاللهِ بازار تهران شدیم. پیش‌نماز آنجا، یک پیرمردِ روحانی انقلابی بود و در همان سال‌ها هم فوت کرد. آقای فلسفی هم، در آنجا به منبر می‌رفت. مسجد عزیزالله چه در تهران چه در سطح کشور، مشهور بود. برای استراحت کوتاهی به آنجا رفتیم و در عین حال، جریانات جالب و شیرینی هم برای ما اتفاق افتادند.
 
پس از آن دوره، دیدارها و یا احیانا ارتباطات شما با آیت‌الله طالقانی ادامه یافت؟
نه؛ پس از ماجرای کاپیتولاسیون و تبعید حضرت امام خمینی به ترکیه و سپس نجف، من هم به نجف رفتم و دیگر فرصتی برای دیدارِ آیت‌الله طالقانی دست نداد. آنچه از آن بزرگوار در ذهنم ماند، آرامش ایشان در طوفان، مانند کوهی استوار بود.
   https://iichs.ir/vdcdnz0x.yt0956a22y.html
iichs.ir/vdcdnz0x.yt0956a22y.html
نام شما
آدرس ايميل شما