نتایج استعمار نوین فرانسوی در لبنان؛

ریشه شکاف تاریخی در لبنان

نفوذ اروپاییان و به‌ویژه فرانسه در منطقه‌ای که اینک کشور لبنان در آن واقع است، پیشینه‌ای کهن دارد. این سابقه با نزاع‌های دینی قرون وسطی و جنگ‌های صلیبی پیوند خورده است
ریشه شکاف تاریخی در لبنان

پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ «لبنان» کشوری کوچک با جمعیتی بالغ بر 6 میلیون و 740 هزار نفر و با مساحتی حدود 10 هزار و 450 کیلومتر مربع است. این کشور از لحاظ جمعیتی دارای ترکیبی نامتجانس و کم‌نظیر متشکل از طوایف و فرقه‌های متنوع است و همین موضوع در یک قرن گذشته زمینه‌ساز تحولات و کشمکش‌های فراوانی بوده است.
 
قرار گرفتن در ساحل دریای مدیترانه و وجود بنادر ارتباطی نظیر «صور» و «صیدا» باعث شده است این منطقه از دوران باستان پل ارتباطی دو فرهنگ غنی بین‌النهرین و یونان باستان به‌شمار آید؛ خصلتی که در قرن‌های بعدی و به‌ویژه در دوران طلایی تمدن اسلامی نیز همچنان حفظ شد. شهرهای لبنان، که در آن دوران ابتدا زیر سلطه امپراتوری روم شرقی و سپس دولت عثمانی بودند، به عنوان پایانه جاده ابریشم، نقش عمده‌ای در مبادلات اقتصادی و فرهنگی داشتند؛ جایگاهی که تقریبا تا هنگامه وقوع جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری عثمانی حفظ شد.
 
سرزمین شام که کشورهایی همچون لبنان، سوریه، فلسطین، اردن و بخش‌هایی از ترکیه امروزی را شامل می‌شود، در نخستین سال‌های پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) و در زمان خلفای راشدین به تصرف مسلمان درآمد و تا سال‌ها منطقه‌ای راهبردی برای حکومت‌های اسلامی به‌شمار می‌آمد. لبنان امروزی به مدت چهار قرن بخشی از امپراتوری عثمانی بود، اما تا حد زیادی خودمختاری داشت.
 
پیشنیه طولانی نفوذ فرانسه در سرزمین شام
نفوذ اروپاییان و به‌ویژه فرانسه در منطقه‌ای که اینک کشور لبنان در آن واقع است، پیشینه‌ای کهن دارد. این سابقه با نزاع‌های دینی قرون وسطی و جنگ‌های صلیبی پیوند خورده است. پیش از ظهور اسلام، ساکنان این منطقه را مسیحیان مارونی تشکیل می‌دادند که نام خود را از «مارون قدیس» آشوری‌تبار، که در سده چهارم پس از میلاد می‌زیست، گرفته‌اند؛ کسی که پیروانش بعدتر از انطاکیه و اطراف آن به زیستگاه کنونی‌شان، یعنی کوه‌های لبنان، کوچیدند و کلیسای مارونی را بنیان نهادند. مسیحیان مارونی لبنان به‌تناوب تحت سلطه‌ یونانیان بیزانس و ایرانیان روزگار می‌گذراندند.
 
حدود هزار سال قبل و در نوامبر 1095م (ذی‌القعده سال 488ق) پاپ اوربان دوم، که به‌زعم خود از تسلط کافران بر مزار عیسی مسیح(ع) برآشفته بود، در شهر «کلرمون فران» فرانسه نخستین فراخوان را برای تصرف «بیت‌المقدس» صادر کرد. سه سال بعد 150 هزار نفر از صلیبی‌ها این شهر مقدس را به تصرف خود درآوردند و هفتادهزار نفر از ساکنان آن شامل مسلمانان و یهودیان را قتل‌عام کردند.[1] 
 
مارونی‌ها با مشاهده ورود صلیبیون از پناهگاه و مأمن خود در کوهستان‌ها به پایین آمدند و آنان را به بیت‌المقدس راهنمایی کردند. از آن زمان به بعد اختلاط قومی میان صلیبیون و مارونی‌ها پدید آمد. در سال‌های بعد نیز حاکمان عثمانی برای حفظ موازنه و جلب حمایت دولت‌های اروپایی از مارونی‌ها حمایت می‌کردند.
 
در سال 1535م فرانسوای اول، پادشاه فرانسه، قرارداد کاپیتولاسیون را با سلیمان قانونی، امپراتوری عثمانی، به امضا رساند که به موجب آن فرانسه به‌عنوان حامی رسمی مسیحیان شرق شناخته شد. بر اساس همین قرارداد بود که ناپلئون سوم، امپراتور فرانسه، برای دفاع از مسیحیان مارونی در نبرد با دروزی‌ها، سپاهیانی را به لبنان، که در قلمرو امپراتوری عثمانی قرار داشت، اعزام کرد و بخش‌هایی از آن را به تصرف خود درآورد. این اقدام مداخله‌جویانه فرانسه، خشم مسلمانان منطقه را به دنبال داشت و میان فرقه‌های گوناگون لبنان شکافی تاریخی ایجاد کرد که تا دوران معاصر ادامه دارد.[2] 
 
قیمومیت؛ روی دیگر سکه استعمار
آغاز تاریخ معاصر لبنان به عنوان یک موجودیت سیاسی با پایان جنگ جهانی اول رقم می‌خورد؛ جایی که فاتحان جنگ از جمله انگلستان و فرانسه، نظام قیمومیت را جایگزین سیاست‌های استعماری سابق کردند تا این گونه اندکی از برندگی تیغ استعمارگری خود در یک قرن پیش از آن بکاهند.
 
به این ترتیب در دسامبر 1919م و چند ماه پس از کنفرانس سرنوشت‌ساز صلح پاریس، بریتانیایی‌ها اداره امور لبنان و سوریه را به عهده فرانسویان نهادند و خود قیمومیت فلسطین و عراق را در اختیار گرفتند. دولت فرانسه در سپتامبر 1920م نقشه «لبنان بزرگ» را طرح کرد که بر مبنای آن منطقه شام به چهار بخش «لبنان»، «سوریه»، «جبل دروز» و «علویین» تقسیم و برای هر قسمت یک کمیسر عالی تعیین شد.[3] 
 
لبنان از این پس به مدت 23 سال تحت‌الحمایه فرانسه شد و مارونی‌ها نیز با حمایت پاریس تا مدت‌ها تسلط خود را در صحنه سیاست لبنان حفظ کردند. شیعیان، دروزی‌های شیعه و مسیحیان ارتدوکس در حالت تدافعی قرار داشتند و سنی‌ها خواستار پیوستن به سوریه‌ای بودند که نه قیمومیت فرانسه را قبول کرده بود و نه استقلال لبنان را؛ بااین‌همه به‌موجب یک «میثاق ملی»که تاکنون نیز پایدار مانده، قدرت در لبنان میان جوامع مختلف این کشور تقسیم شد.[4] 
  
تلاش فرانسه برای تسلط بر لبنان و به حاشیه راندن مسلمانان
فرانسه از همان سال‌هایی که لبنان را تحت قیمومیت خود داشت (1920-1943م)، سیاست بنیادین خود را بر مبنای تسلط سیاسی، فرهنگی و اقتصادی بر این کشور تنظیم کرده بود؛ کاری که این کشور اروپایی در قرن نوزدهم و در کنار انگلستان و آلمان، به عنوان پرچمداران استعمار، با خشونتی عریان‌تر در مستعمرات خود دنبال می‌کرد.
 
ایجاد تفرقه بین ادیان و بزرگ جلوه‌دادن اختلاف بین آنها یکی از برنامه‌های اصلی دولتمردان فرانسوی بود. در این راستا، حمایت متناوب از مسیحیان مارونی به بهانه‌های مختلف در دستور کار قرار گرفت تا از این طریق مسلمانان لبنان، که در فضای فرهنگی و اقتصادی این کشور وزنه مهمی محسوب می‌شدند، به‌تدریج به حاشیه روند. ایجاد مدارسی با سبک و محتوای درسی غربی، ناعادلانه خواندن احکام اسلام در مورد زنان و تحریک آنان علیه آموزه‌های  اسلامی و تحقیر ملتی که همه امکانات برای زندگی مستقل و پیشرفته را دارا بود نیز
از جمله این روش‌ها بوده است.[5]
 
فرانسویان و عوامل آنها چهره سیاسی ویرانگر خود را در پس فعالیت‌های علمی و آموزشی پنهان می‌کردند. آنها تلاش می‌کردند که تفکر و اخلاق اجتماعی کودکان لبنانی رنگ و بوی فرانسوی داشته باشد. برنامه‌های مدارس و دانشگاه‌ها در جهت اهداف استعماری تنظیم شده بودند؛ به‌طوری‌که دانش‌آموزان و دانشجویان، تاریخ و جغرافیای فرانسه را بیشتر از تاریخ و جغرافیای ممالک خود می‌دانستند.[6] دراین‌راستا، کتاب‌هایی با محتوای تحریف حقایق تاریخی و ایجاد کینه در میان مذاهب منطقه نوشته شد. مؤسسات آموزشی متعددی تأسیس شدند که توجه خاصی به زبان فرانسه داشتند و امتیازات ویژه‌ای برای مدارک تحصیلی این کشور قائل بودند.[7]
 
فرانسویان به فکر تقویت استیلای مستقیم خود بر لبنان بودند. اغلب نخبگان لبنانی هم به دلیل وابستگی فکری به این کشور، همواره خواستار روابط حسنه با فرانسه بودند؛ روندی که با نفوذ فرانسه در بین مسیحیان مارونی تقویت می‌شد.[8] 
 
تعرفه‌های سنگین گمرکی فرانسه در فاصله سال‌های 1926م تا 1939م به بازار داخلی لبنان ضربه زد. اگرچه وضعیت حمل‌ونقل به واسطه جاده‌هایی که فرانسویان به‌خاطر تسهیل در دستیابی به مواد اولیه فراهم کرده بودند بهبود یافت و سرمایه‌های خارجی هم به این کشور هجوم آوردند، اما با توجه به حضور سیاسی و اقتصادی فرانسه، همچنان داغ استعمار بر پیشانی اقتصاد لبنان هویدا بود. کشورهای صنعتی اصرار داشتند که تولیدات تمام‌شده خود را به لبنان صادر و در عوض، مواد خام از جمله ابریشم تولیدی این کشور را وارد کند.[9]
 
«میثاق ملی»؛ طرحی فرانسوی با طعم تبعیض و ناکارآمدی
در نظام سیاسی لبنان، بر پایه اصل دموکراسی انجمنی، مناصب مهم حکومتی میان فرقه‌های گوناگون مذهبی تقسیم می‌شود. این نظام براساس میثاق ملی (میثاق الوطنی) سال 1943م استوار است که با طراحی فرانسه و همکاری برخی نخبگان لبنان رقم خورد.
 
کمیسر عالی منطقه تحت قیمومیت، که از سوی فرانسه منصوب می‌شد، در سال 1926م با ارائه یک قانون اساسی، نظامی را برقرار ساخت که بر اساس آن مسیحیان مارونی بالاترین قدرت را در دست داشتند. قانون اساسی سال 1926 را می‌توان پایه اولیه «میثاق ملی» در سال 1943 دانست.
 
براساس میثاق ملی، ریاست‌جمهوری به مسیحیان مارونی، نخست‌وزیری به مسلمانان سنی و ریاست پارلمان به مسلمانان شیعه واگذار شد. تقسیم قدرت در مجلس نیز به نفع مسیحیان بود؛ یعنی به ازای هر 6 مسیحی، 5 مسلمان عضو مجلس بودند. بدین ترتیب در پارلمان 66 نفری لبنان در دهه‌های 1940 و1950م، 36 مسیحی و 30 مسلمان عضویت داشتند.[10]
 
یکی از پیامدهای سیاست استعماری فرانسه در لبنان، تقسیم ناعادلانه قدرت‌ سیاسی بین مذاهب مختلف بود. این روند که اگرچه ابتدا ثباتی نسبی در این کشور به‌وجود آورد، بعد از حدود سه دهه به آشفتگی سیاسی و جنگ داخلی انجامید. با حمله شبه‌نظامیان مارونی وابسته به حزب فالانژ به اتوبوس فلسطینی‌ها در بیروت و حوادث بعدی نظیر کشتار بیش از هزار فلسطینی توسط نیروهای فالانژ در اردوگاه «تل زعتر»، در آوریل 1975م، آشوب‌ و جنگ داخلی میان فرقه‌ها آغاز شد. دخالت‌های پیدا و پنهان اسرائیل نیز به این وضعیت دامن می‌زد. فرانسه که خود را همواره ضامن استقلال لبنان تلقی می‌کرد، در نیروی بین‌المللی حافظ صلح، که از اواخر دهه 1970م در لبنان مستقر شده بود، مشارکت فعالانه‌ای داشت.[11] مجلس لبنان هم آخرین انتخابات خود را در سال1972م برگزارکرد و تا سال 1990م به مدت هجده سال موفق به برگزاری انتخابات مجدد نشد.
 
تحولاتی که درک نشد
یکی از دلایل مهم بی‌ثباتی در این سال‌ها را باید در ناکارآمدی نظام طراحی‌شده توسط فرانسه بر مبنای دموکراسی انجمنی دانست که با تحولات داخلی و ساختار جامعه لبنان هماهنگ نبود. تقسیم قدرت و ائتلاف نخبگان که بر اساس ترکیب جمعیت لبنان در دهه‌های 1330 و 1340م استوار بود، در سال‌های دهه 1970 کارآیی نداشت. طبق آمار سال 1932، مسیحیان 52 درصد و مسلمانان 48 درصد جمعیت کشور را تشکیل می‌دادند. در این میان، اهل تسنن 29، مارونی‌ها 22 و شیعیان 19درصد از کل جمعیت لبنان را به خود اختصاص داده بودند. در اوایل دهه 1980 ترکیب جمعیتی به هم ریخت و نسبت جمعیت به شکل 51 درصد مسلمان و 49 درصد مسیحی تبدیل شد. آمار سال 1983 سازمان ملل، جمعیت شیعیان را یک میلیون و 200هزارنفر، مسیحیان مارونی را 900هزار نفر و اهل تسنن را 750هزار نفر نشان می‌داد. درحالی‌که جمعیت مسلمانان به‌ویژه شیعیان نسبت به دیگران افزایش چشمگیری یافته بود، توزیع کرسی‌های نمایندگی در سال 1986 براساس 55 کرسی برای مسیحیان و 44 کرسی برای مسلمانان استوار بود. از این میان مارونی‌ها 35 کرسی، سنی‌ها 20 کرسی و شیعیان 19 کرسی را دارا بودند.[12]
 
مسلمانان و به‌ویژه شیعیان لبنان، نظام فرقه‌ای را با توجه به قدرت بیش از حد مسیحیان سودمند نمی‌دانستند و خواستار تغییر آن بودند، اما خواسته آنان مبنی بر برخورداری از نمایندگان بیشتر در کابینه و پارلمان که مسیحیان در آن مسلط بودند با مقاومت نخبگان مارونی مواجه می‌شد. توزیع قدرت در سطح بالای نظام سیاسی نیز به زیان مسلمانان بود. اقتدار بیش از حد رئیس‌جمهور مارونی در مقایسه با نخست‌وزیر سنی یا رئیس پارلمان شیعی غیرمنصفانه بود و با اصل سهمیه‌بندی قدرت سازگاری نداشت.
 
به نظر می‌رسد آنچه طی دهه‌های اخیر بستر مشکلات سیاسی و نظامی در لبنان را فراهم کرده، جمعیت نامتجانس و طایفه‌ای آن نبوده، بلکه مبتنی بودن نظام طایفه‌ای بر نیات و مقاصد استعماری بوده است. از این منظر، مقاصد استعماری از همان ابتدا با تسلط یک طایفه اقلیت بر مقدرات یک ملت و پیاده نمودن سیاست تفرقه‌افکنانه تلاش نموده که از رژیم مارونی لبنان، نسخه‌ دیگری از حاکمیت صهیونیستی در قلب کشورهای اسلامی به‌وجود آورد.[13]
 
از سوی دیگر درحالی‌که مسیحیان مارونی به‌ویژه نیروهای وابسته به فالانژها که همواره مورد حمایت دولت فرانسه بودند، حضور سربازان سوریه در لبنان را عامل بی‌ثباتی می‌دانستند و خواستار خروج آنها از این کشور بودند، حضور سوری‌ها از دیگاه مسلمانان برای برقراری آرامش مفید بوده است.

پی‌نوشت‌ها:
 
[1]. پیروز ایزدی، «فرصت‌سوزی؛ مواضع فرانسه نسبت به تحولات لبنان»، ماهنامه همشهری دیپلماتیک، ش 5 (نیمه مرداد 1385)، ص 21.
[2]. همان‌‌جا.
[3]. محمدعلی پرغو، «استعمار فرانسه در لبنان»، فصلنامه جغرافیا و برنامه‌ریزی، ش 16 (پاییز 1383)، ص 49.
[4]. پیروز ایزدی، همان.
[5]. محمدعلی پرغو، همان، صص 48-50.
[6]. مصطفی خالدی و عمر فروخ، نقش کلیسا در ممالک اسلامی، ترجمه مصطفی زمانی، قم، پیام اسلام، 1347، ص 138.
[7]. همان، ص 100.
[8]. ژاک نانته، تاریخ لبنان، ترجمه اسدالله علوی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، 1379، ص 382.
[9]. ولادیمیر لوتسکی، تاریخ عرب در قرون جدید، ترجمه پرویز بابایی، تهران، نشر چاپار، 1354، ص 489.
[10]. حمید احمدی، دموکراسی انجمنی و ثبات سیاسی در جوامع ناهمگون؛ بررسی تجربه لبنان، تهران، مرکز پژوهش‌های علمی و استراتژیک خاورمیانه، 1385، ص 215.
[11]. پیروز ایزدی، همان.
[12]. حمید احمدی، همان، ص 228.
[13]. محمدعلی پرغو، همان، ص 50.
https://iichs.ir/vdcds50x.yt0oj6a22y.html
iichs.ir/vdcds50x.yt0oj6a22y.html
نام شما
آدرس ايميل شما