«آیت‌الله سیدمحمود طالقانی و شیوه تعامل با سیاست و فرهنگ» در گفت‌وشنود با سیدحسین طالقانی

همیشه از صلابت و قدرت پدر احساس سرافرازی می‌کردیم

امسال از چهلمین سالگرد ارتحال زنده‌یاد آیت‌الله سیدمحمود طالقانی عبور کردیم؛ بااین‌همه همچنان بازار تجلیل و نکوداشت یاد و خاطره آن بزرگ گرم و پررونق به نظر می‌رسد. هم از این روی و در نکوداشت یاد و خاطره آن عالم مجاهد، گفت‌وشنودی با فرزندش سیدحسین طالقانی را به شما تقدیم می‌کنیم.
همیشه از صلابت و قدرت پدر احساس سرافرازی می‌کردیم
به عنوان سؤال آغازین، کدام ویژگی پدرتان از نظر شما برجسته‌تر بود؟
به لحاظ اجتماعی، مرحوم طالقانی در سال‌هایی که بخش‌هایی از روحانیون چندان توجهی به مسائل سیاسی و اجتماعی خود نداشتند، در سطح ملی و حتی فراملی فعالیت داشت. پس از شهریور 1320، دانشگاه‌ها و مراکز علمی عمدتا در اختیار نیروهای چپ بودند و روحانیت هم تقریبا از دانشگاه جدا بود. حتی استفاده از رادیو هم، توسط روحانیون چندان معمول نبود. طالقانی در چنین شرایطی در سال 1324، سلسله برنامه‌های کوتاه رادیویی را تحت عنوان گفتارهای اطلاعاتی و اجتماعی در رادیو اجرا می‌کرد.
 
سیدحسین طالقانی
 
محتوای این برنامه‌ها چه بود و چه واکنش‌هایی را در پی داشت؟
بیشتر بحث‌ها در زمینه‌های دینی و اخلاقی بودند و ایشان مسائل اجتماعی را هم در میان حرف‌هایشان مطرح می‌کردند. برخی واکنش‌ نشان دادند و به ایشان نامه نوشتند: چرا در رادیو، که وسیله تبلیغ فساد و فحشاست، صحبت می‌کنید؟
 
پاسخ ایشان چه بود؟
پاسخ ایشان بسیار مستدل و منطقی بود. می‌گفتند: «دنیا به‌سرعت در حال تحول است و رسانه‌های جمعی، هر روز بیش از پیش فراگیر می‌شوند. اگر روحانیت از این وسایل به نحو مطلوب استفاده نکند، دشمنان دین و مردم، آنها را در قبضه خود می‌گیرند و دین و اخلاق را تخریب می‌کنند». ایشان معتقد بودند که رادیو اختراع مهمی است و می‌تواند انسان‌ها و جوامع را به هم نزدیک کند و اگر روحانیت نتواند از آن در جهت تبلیغ و ترویج دین و اخلاق استفاده کند، اتفاقا این وسیله در خدمت به همان فسادها و منکراتی قرار خواهد گرفت که منظور روحانیت نهی جامعه از ارتکاب به آنهاست. ایشان می‌گفتند: «در برابر سیلی که به راه افتاده است،‌ حداقل وظیفه امثال من این است که دست کم بخشی از تبلیغات مسموم را خنثی کنیم و با استفاده از رادیو، تبلیغاتی را انجام بدهیم که ابعادش بسیار گسترده‌تر از محافل سنتی و منبر است». ایشان شرایط زمانه را به خوبی درک کرده بود و لذا به‌رغم همه فشارهایی که به ایشان وارد می‌شد، دست از فعالیت برنمی‌داشت.
 
اشاره کردید که دانشگاه‌ها و مراکز علمی در سلطه جریان چپ بود. شیوه آیت‌الله طالقانی برای مقابله با این فضا چگونه بود؟
پس از شهریور 1320 و سلطه رضاخانی، اکثر تحصیل‌کرده‌ها و روشنفکران جامعه به مادی‌گرایی روی آورده بودند و گروه‌های مذهبی فعالیت گسترده‌ای نداشتند. مرحوم طالقانی در این میان روشنفکران را چندان مقصر نمی‌دانستند، بلکه معتقد بودند که این اشکال مذهبیون است که با این مسئله برخورد فعال ندارند. ایشان تلاش می‌کردند با درج مقاله‌های روشنگرانه در مجله «آیین اسلام» و همچنین با ایراد سخنرانی‌ها و نشر کتاب ثابت کنند که اسلام مکتب مبارزه علیه ظلم، استبداد و استعمار است.
گروه‌های چپ همواره تلاش می‌کردند این مفهوم را جا بیندازند که دین افیون توده‌هاست و اسلام در برابر استبداد و استعمار موضع انفعالی دارد و مکتب مبارزه نیست و تنها مارکسیسم است که تئوری مبارزه را در اختیار دارد و تنها به وسیله مارکسیسم است که می‌توان با استعمار جنگید!
جریان چپ معتقد بود که روحانیون تلاش می‌کنند مردم را از شرایط سیاسی و اجتماعی دنیا غافل نگه دارند تا در سایه این غفلت، حکومت‌های ستمگر بتوانند به چپاول مردم ادامه بدهند، ولی مرحوم طالقانی با سخنان و به‌خصوص رفتار خود، ثابت کردند که این‌گونه نیست و اسلام و به‌خصوص تشیع در طول تاریخ مکتب مبارزه با زورمداران و کسانی بوده است که مردم را تحت استثمار قرار می‌دادند. ایشان معتقد بودند تنها دلیل گرایش نسل جوان به مارکسیسم، پرکاری نیروهای چپ و کم‌کاری مذهبیون بوده است. پدر حتی کسانی را هم که از نظر فکری و ایدئولوژیک کاملا با ایشان تضاد داشتند جذب می‌کردند؛ چون نسبت به همه دلسوز بودند و می‌گفتند باید با اینها مثل یک پدر حرف بزنیم و قصدمان واقعا ارشاد باشد.
 
در مورد برخورد آیت‌الله طالقانی با مخالفان، به‌خصوص چپ‌ها خاطره‌ای دارید؟
ایشان می‌گفتند در دوره رضاخان، مدتی به خاطر دفاع از یک زن محجبه که مورد تعرض مأموران قرار گرفته بود، زندانی بودند. وقتی ایشان را به سلول می‌برند، ابتدا تصور می‌کنند که سلول انفرادی است،‌ ولی وقتی کمی می‌گذرد و چشمشان به تاریکی عادت می‌کند، می‌بینند فرد دیگری هم در سلول هست که ابدا تمایلی به صحبت با یک روحانی ندارد و کاملا نسبت به ایشان موضع دارد! پدر تلاش می‌کنند با صبر و تحمل، این فضای متشنج را کنترل کنند. بعد از مدتی به او می‌گویند: من و تو هر دو اسیر و زندانی یک سیستم هستیم، پس بهتر است به جای ضدیت با یکدیگر و پیش‌داوری درباره هم، ذهن‌هایمان را خالی و با هم گفت‌وگوی فکری کنیم و به این ترتیب یک گفت‌وگوی فکری مؤثر بین آنها شکل می‌گیرد. پدر می‌گفتند: «من ابتدا این مسئله را با او مطرح کردم که شما معتقدید که این عالم هیچ نظم‌دهنده‌ای ندارد و همه چیز براساس تصادف آفریده شده‌اند. بیا آزمایشی را انجام بدهیم و ببینیم این تئوری تصادف شما چقدر جواب می‌دهد. من و تو چهار لنگه دم‌پایی داریم. اینها را به هوا پرت می‌کنیم تا ببینیم براساس قانون احتمالات، چند بار به صورت جفت در کنار هم قرار می‌گیرند. اگر این احتمال ضعیف بود، آن وقت باید درباره این موضوع عمیقا فکر کنم که اگر در اتفاقی تا این حد پیش پا افتاده، قانون تصادف مورد نظر شما کار نمی‌کند، چگونه ممکن است در مورد عالم و کائناتی به این عظمت که هر چیزی سر جای خودش هست و با نظم حیرت‌انگیزی حرکت می‌کند، نظم‌دهنده‌ای وجود نداشته باشد؟».
 
در خاطره‌ای از ارتباط ایشان با فدائیان اسلام دارید؟
پدر بارها تحت بدترین شرایط امنیتی به آنها که تحت تعقیب بودند پناه دادند. یادم هست موقعی که مرحوم نواب صفوی و یارانش سخت تحت تعقیب رژیم بودند و حتی کسانی هم که بعدها بسیار ادعا کردند که از یاران آنها بوده‌اند، حاضر نشدند حتی یک شب هم به آنها پناه بدهند، پدر در شرایطی که خودشان هم تحت‌نظر بودند، به آنها پناه دادند.مرحوم نواب می‌گفت: خانه شما تحت نظر است و ما را پیدا می‌کنند؛ پدر می‌گفتند: «اتفاقا به همین دلیل در خانه من دنبال شما نمی‌گردند و اصلا تصورش را هم نمی‌کنند که شما اینجا باشید». آن موقع ما خیلی کوچک بودیم و پدرمان به ما سفارش کرده بودند که از حضور آنها در خانه‌مان با هیچ کسی حرف نزنیم. جالب اینجاست که در همان عوالم بچگی، تذکر پدر را کاملا جدی گرفتیم و مراقب بودیم که کسی بوئی نبرد! خانه ما در قلعه و زیر امیریه، خانه کوچکی بود. تعداد خودمان هم زیاد بود. خودمان هم جای کافی نداشتیم، بااین‌همه چون حرف آقا برای ما کلام اول و آخر بود، بدون کمترین اعتراضی یکی از اتاق‌ها را خالی کردیم و آنها که حدود 10، 12 نفر بودند به خانه‌مان آمدند. آنها یک هفته‌ای در خانه ما ماندند و با اینکه ما با تمام بچه‌های محل رفت‌وآمد داشتیم و بازی می‌کردیم، حتی یک کلمه هم بروز ندادیم که در خانه ما چه خبر است! حتی خود من در خدمت آنها بودم که اگر خریدی چیزی نیاز داشتند، برایشان تهیه کنم. بعد از یک هفته خودشان گفتند: باید برویم. پدر در خانه حمام درست کرده بودند و آنها غسل شهادت کردند و رفتند و زمان زیادی نگذشت که دستگیر و چند نفرشان اعدام شدند.
 
یکی از فرازهای مهم زندگی سیاسی مرحوم آیت‌الله طالقانی پیشتازی ایشان در قضیه فلسطین است. در این زمینه چه خاطره‌ای دارید؟
پس از کودتای 28 مرداد 1332 و در دوره‌ای که برخی روحانیونِ مطرح آن روز با مسئله فلسطین برخورد فعالی نداشتند، ایشان در مسجد هدایت این موضوع را مطرح می‌کردند. هنگامی که جنگ شش‌روزه اعراب و اسرائیل پیش آمد و بسیاری از سرزمین‌های مسلمانان توسط رژیم صهیونیستی اشغال شد، ایشان در مسجد هدایت مظلومیت ملت فلسطین را فریاد زدند. در روز عید فطر سال 1348 ایشان اعلام کردند که فطریه را برای کمک به مردم فلسطین خواهند فرستاد. جالب اینجاست که برخی از آقایان ادعا کردند: آقای طالقانی دارد به وهابی‌ها و سنی‌ها کمک می‌رساند! این روزها در پرتو انقلاب اسلامی و قطع رابطه با رژیم صهیونیستی و حمایت آشکار از مردم مظلوم فلسطین، باور چنین فضایی دشوار به نظر می‌رسد، اما واقعیت این است که آن روزها حمایت از مردم فلسطین نه تنها از سوی رژیم شاه جرم محسوب می‌شد، بلکه حتی بسیاری از مذهبیون نیز از موضع‌گیری‌های پدرم در برابر مسائل جهانی دل خوشی نداشتند!
 
آیت‌الله طالقانی با جوانان مخصوصا قشر تحصیل‌کرده روابط تنگاتنگی داشتند. این ویژگی ریشه در چه نگرشی داشت؟
چشم امید پدرم برای یک حرکت اجتماعی مؤثر و پیش‌برنده، به جوانان بود. ایشان معتقد بودند: «ما سنی را از سر گذرانده‌ایم و به همین دلیل درک شور و نشاط و کنجکاوی و پرسشگری جوان‌ها برایمان دشوار است. به همین دلیل مواردی را انحراف می‌دانیم، درحالی‌که اینها انحراف نیستند، بلکه طبیعی دوره جوانی هستند. اما جوان نیاز به هدایت دارد. احکامی هم که خداوند برای بشر وضع کرده، در درجه اول برای سعادت خود اوست. خداوند به عبادت و اطاعت انسان‌ها نیازی ندارد و اگر تمام عالم هم تسبیح او را بگویند، چیزی به عظمت او اضافه نمی‌شود؛ بنابراین عبادت برای سعادت خود انسان‌هاست و باید با عشق و اخلاص و در جهت رشد آنها آموخته شود».
 
سیدحسین طالقانی
 
با توجه به پیشتازی آیت‌الله طالقانی در امر مبارزه، قطعا فرزندان ایشان هم از تعرض ساواک مصون نبودند. در چنین مواقعی واکنش ایشان چه بود؟
پاسخ سؤال شما را با یک خاطره می‌دهم. در سال 1352 ساواک به منزل ما حمله و من وبرادرم را دستگیر کرد. پدرم در خانه بودند. مادرم به پدر اصرار کردند که حرفی بزنید و کاری بکنید که اینها را نبرند. خبرهای مختلفی که درباره شکنجه و آزار و اذیت زندانی‌ها در کمیته مشترک به گوش مادر رسیده بود، ایشان را به وحشت انداخته بود. پدرم با لحنی قاطع گفتند: «بگذارید او را ببرند، زندان مکتب انسان‌سازی است!» من و خواهر و برادرانم همیشه از صلابت و قدرت پدرمان احساس سرافرازی می‌کردیم.
 
در بحبوحه روزهای پرتلاطم پس از پیروزی انقلاب، آیت‌الله طالقانی نسبت به بازداشت دو تن از فرزندانشان واکنش شدیدی نشان دادند و حتی به نشانه اعتراض، تهران را ترک کردند. انگیزه ایشان از انجام این کار چه بود؟
موضوع این بود که عده‌ای روی خصومت شخصی با پدرم، دو تن از برادران را بدون حکم قانونی و سر خود اسیر کرده بودند. خیلی‌ها تلاش کردند این حرکت پدرم را حمایت از فرزندان تفسیر کنند. هرچند اگر پدری از فرزندانش حمایت کند چندان غیرطبیعی نیست، اما واقعیت این است که پدرم حقیقتا از این‌گونه تعلقات دنیوی مبرا بودند و اگر هم اعتراضی می‌کردند، برای دفاع از حقوق همه بود و نه خانواده و فرزند. ایشان می‌گفتند: اگر این رویه باب شود که هر کسی که با کسی خصومت شخصی دارد، بتواند خارج از چهارچوب قانون بگیرد و ببندد و مجازات کند که سنگ روی سنگ بند نمی‌شود! می‌گفتند: مردم انقلاب کردند که این رفتارهای خودسرانه تعطیل شوند، امروز اگر افراد و گروه‌هایی جرئت کنند بدون هیچ ضابطه و قانونی، فرزندان مرا در محافل خصوصی خودشان در بازداشت نگه دارند، تکلیف بقیه مردم که دستشان به جائی بند نیست و کسی را ندارند که به او رجوع کنند و مشکلشان را بگویند، معلوم است!
پدرم حقیقتا بین فرزندان خود و دیگران تفاوتی قائل نبودند و حتی در مواردی به فرزندان خود سختگیری می‌کردند که در مورد دیگران اغماض می‌کردند. دغدغه اصلی پدر من این بود که باید همه مردم در برابر قانون یکسان باشند و با آنها به عدالت رفتار شود. بی‌عدالتی ریشه همه مفاسد است. ایشان با اعتراضشان در واقع در برابر هرج و مرج و رفتارهای خودسرانه ایستادند، وگرنه هرگز پیش نیامد که برای نجات فرزندان خود از کسی درخواستی کنند یا به ما اجازه بدهند از محبوبیت کم‌نظیر ایشان در جهت منافع مادی خود استفاده کنیم. پدرم به تمام معنا آزاده بودند. https://iichs.ir/vdci.zavct1apwbc2t.html
iichs.ir/vdci.zavct1apwbc2t.html
نام شما
آدرس ايميل شما