زلزله طبس و نحوه رویارویی محمدرضاشاه و مخالفانش با آن؛

حادثه دلخراشی که اتحاد مردم را بیشتر کرد

به اعتقاد سرآنتونی پارسونز، سفیر وقت انگلیس، زلزله طبس فرصتی برای رقابت میان حکومت و مخالفان، برای جلب افکار عمومی به خود و بیعت با مردم بود. او می‌نویسد، نیروهای مسلح مسئولیت عمده عملیات نجات مصدومان و حمل و نقل و اسکان زلزله‌زدگان را به عهده گرفتند؛ ولی از سوی دیگر، روحانیان و طلاب و دانشجویان و سایر داوطلبان که از طرف مخالفان بسیج شده بودند، نقش فعالی در کمک به زلزله‌زدگان و تأمین مواد غذایی و سایر مایحتاج آنها بازی کردند.
حادثه دلخراشی که اتحاد مردم را بیشتر کرد
حوادث طبیعی در نقاط مختلف جهان رخ می‌دهد. سیل، زلزله، طوفان و پدیده‌هایی از این دست از دیرباز زندگی بشر را با چالش روبه‌رو ساخته است. هر چند امروزه با پیشرفت علم و تکنولوژی حوادثی از این قبیل تا حدودی قابل پیش‌بینی‌تر شده است اما تاثیر این دست از پدیده‌ها همچنان بر زندگی انسان غیر قابل انکار است. این تاثیر به نحوی بوده است که در عصر سیاست پسابین‌المللی حوادث طبیعی همچون زلزله به عنوان متغییری تاثیرگذار بر موضوع امنیت مورد بحث و بررسی کارشناسان قرار گرفته است. این مسئله در مورد کشورهای توسعه‌نیافته از آنجایی که از امکانات و زیرساختهای کمتری برخوردار هستند اهمیت دو چندان پیدا می‌کند.
 
آنچه بررسی اجمالی حادثه زلزله طبس را جالب توجه می‌سازد نحوه برخورد و رویارویی نظام شاهنشاهی و انقلابیون با زلزله طبس در سال 1357 می‌باشد. اینکه آنها چگونه با این موضوع برخورد کردند و آیا حوادثی از این دست به استمرار نظام سیاسی حاکم کمک می‌رساند و یا به عنوان کاتالیزوری بر شدت و حدت مبارزه‌های انقلابیون می‌افزاید؟ مهم‌تر از آن اینکه آیا محمدرضا و حکومتش با تمام توان تلاش کردند از درد و رنج مردم بکاهند و مشکلات را حل نمایند و یا اینکه از آن برای انحراف افکار عمومی و تغییر فضای انقلابی کشور استفاده نمایند؟ بر این اساس تلاش خواهد شد نگاهی اجمالی به این رخداد و تبعات سیاسی و اجتماعی آن بیاندازیم.
 
زلزله طبیعی و خسارتها و تلفات ناشی از آن
در 25 شهریورماه 1357 در کوران مبارزات انقلاب و یک هفته پس از حادثه 17 شهریور، وقوع یکی از بزرگترین و خسارت‌بارترین زمین‌لرزه‌های یکصد سال اخیر کشور، ایران را در غمی بزرگ فرو برد. در این زمین لرزه که با بزرگی 7.4 در مقیاس امواج درونی زمین در ساعت 7 و 36 دقیقه بعدازظهر روز 25 شهریور ماه 1357 به وقوع پیوست، شهر زیبا و تاریخی طبس با قدمت بیش از یک‌هزار سال به کلی ویران شد و علاوه بر آن حدود 30 روستای مجاور شهر تخریب و حدود 100 روستای دیگر دچار خسارت شدند. شدت این زمین‌لرزه به حدی بود که حتی در تهران به فاصله چند صد کیلومتری از کانون زلزله نیز لرزه‌های  آن احساس شد. اگر چه در مورد اغلب زلزله‌های بزرگ کشور آمار دقیقی از تعداد کشته‌شده‌ها در دست نیست ولی از نکات قابل توجه در مورد زلزله طبس، اختلاف فاحش آمار موجود از تعداد جان‌باختگان این زلزله است. به طوری که در آمار رسمی مرکز آمار ایران، شمار کشته شدگان در طبس و روستاهای اطراف حدود شش هزار و 363 نفر اعلام شده اما با توجه به اینکه به دلیل جو هیجان‌زده پس از زلزله، امکان ثبت دقیق تعداد کشته‌ها وجود نداشته تعداد تلفات زمین‌لرزه طبس تا بیش از 25 هزار نفر نیز برآورد شده است.1
 
مقایسه عملکرد نظام شاهنشاهی و مخالفان با زلزله طبس
با این حال، آنچه شایسته بحث و بررسی بیشتر است نحوه برخورد محمدرضا‌شاه و مخالفان رژِم سیاسی حاکم با این رویداد است. اکبر خلیلی در کتاب گام به گام با انقلاب در این‌باره می‌نویسد: در اثر زلزله، دیگر طبسی وجود ندارد و این شهر با خاک یکسان شده است. نویسنده ادامه می‌دهد، انعکاس این خبر ایرانیان را غرق در غم و اندوه کرد. در نگاه او مردم  نگاه مثبتی به حمایت دولت و شاه از زلزله‌زدگان نداشتند و برای همین خودشان عزمشان را جزم کرده و دست به کار کمک‌رسانی شدند. در این یادداشت، از یک طرف به رسانه‌های دولتی اشاره شده که فعالیتهای دولت را برجسته می‌کردند که دولت چنان کرد و شاه چنین گفت و شهبانو چنان رفتار کرد. از سوی دیگر به مردمی بی‌نوا و نیازمند اشاره می‌شود که در غم از دست دادن عزیزان خود سوگوار و نیازمند کمک و سرپناه بودند. نویسنده در همین ارتباط می‌نویسد: اینها همه ناشی از فاصله رژیم با مردم است. حاکمانی که در کاخهای تزیین شده و در رفاه و آرامش کامل زندگی می‌کنند نمی توانند حال مردمی را درک کنند که حتی چادری به عنوان سرپناه ندارند.2
 
میشل فوکو اندیشمند معروف فرانسوی که آن روزها در ایران به‌سر می‌برد از دیگر کسانی است که به تحلیل این حادثه پرداخته است. در نگاه فوکو زمینی که می‌لرزد و همه چیز را ویران می‌کند چه‌بسا باعث نزدیکی مردم شود؛ چون سیاستمداران را از هم جدا می‌کند و دو اردوی متخاصم را بهتر از همیشه مشخص می‌کند.  
جعفر شریف امامی در واکنش به این حادثه در مجلس سنا طی سخنانی  می‌گوید: لابد این مردم این زلزله را هم به گردن دولت می‌اندازند و اضافه می‌کند. دستور داده شده است به کشاورزان طبس و نواحی زلزله‌زده وام کشاورزی پرداخت شود. وام به چه کسی، دیگر در طبس مردی نمانده است که کشاورزی کند. عده‌ای این زلزله را مستقیماً به شاه نسبت می‌دادند و نظرشان این بود که شاه به دولت آمریکا اجازه داده تا فضولات اتمی را در کشور ما دفن کند و همین باعث چنین خرابیهایی شده است. همچنین گروهی دیگر می‌گفتند، این موضوع عمدی بوده و فضولات اتمی دارای شاستیهای انفجار بودند و شاه مخصوصاً آنها را منفجر کرد تا افکار عمومی را به سمت حادثه‌ای طبیعی جلب کند تا انقلاب مردم ایران به  حاشیه برود. این واکنش جعفر شریف امامی با عکس‌العمل و واکنش شدید مردم مواجه شد و بر درد و رنج ناشی از زلزله افزود.3   
 
سرآنتونی پارسونز، سفیر وقت انگلیس، در خاطرات خود یادی از زلزله طبس و پس‌لرزه‌های سیاسی آن کرده است. به اعتقاد پارسونز زلزله طبس فرصتی برای رقابت میان حکومت و مخالفان، برای جلب افکار عمومی به خود و بیعت با مردم بود. او می‌نویسد، نیروهای مسلح مسئولیت عمده عملیات نجات مصدومان و حمل و نقل و اسکان زلزله‌زدگان را به عهده گرفتند؛ ولی از سوی دیگر، روحانیان و طلاب و دانشجویان و سایر داوطلبان که از طرف مخالفان بسیج شده بودند، نقش فعالی در کمک به زلزله‌زدگان و تأمین مواد غذایی و سایر مایحتاج آنها بازی کردند. به نوشته پارسونز محمدرضا‌شاه با کمی تأخیر از منطقه بازدید کرد؛ اما به جای اینکه از مراکز زلزله دیدن و از نزدیک به وضع مردم مصیبت‌زده رسیدگی کند، به توقف در فرودگاه طبس و سرکشی به عملیات نجات بسنده کرد. شاه با لباس فرمانده نیروهای مسلح ایران و با جلال و جبروت شاهنشاهیش به همراه تعدادی از مأموران امنیتی و امیران ارتش راه می‌رفت، اما در نگاه سفیر انگلیس این تظاهر به قدرت، برای پوشاندن ناراحتی او و چهره بیمارگونه‌اش کافی نبود. در همین حال روایت پارسونز از انعکاس اخبار این حادثه با روایت اکبر خلیلی کمی متفاوت است. پارسونز می‌گوید تلویزیون دولتی ایران هم با نمایش فیلم بازدید کوتاه شاه از منطقه زلزله‌زده که بیشتر جنبه تشریفاتی داشت، تلاش گسترده روحانیون و دانشجویان را که نقش بسزایی در کمک رسانی به مردم داشتند به تفصیل پخش کرد و تناقض‌ها را آشکارتر ساخت.4
 
میشل فوکو اندیشمند معروف فرانسوی که آن روزها در ایران به سر می‌برد از دیگر کسانی است که به تحلیل این حادثه پرداخته است. در نگاه فوکو زمینی که می‌لرزد و همه چیز را ویران می‌کند چه‌بسا باعث نزدیکی مردم شود؛ چون سیاستمداران را از هم جدا می‌کند و دو اردوی متخاصم را بهتر از همیشه مشخص می‌کند. او می‌نویسد، حکومت گمان می‌کرد می‌تواند لبه تیز خشم مردم را که با کشتار 17 شهریور از حیرت خشکشان زده اما خلع سلاح نشده‌ بودند، به سمت بلاهای طبیعی منحرف نماید. اما فوکو همانند بسیاری پیش‌بینی می‌کند که حکومت در این کار موفق نخواهد شد. از نظر فوکو مردگان طبس در صف قربانیان میدان ژاله قرار خواهند گرفت و خونخواه آنها خواهند شد.5
 
پیام امام خمینی در پی حادثه زلزله طبس
امام خمینی در پی این حادثه دلخراش از نجف پیامی را برای مردم ایران و همچنین رژیم شاهنشاهی فرستاد: «زلزله طبس هر انسانی را متأثر و متالم می‌کند. مسلمین غیرتمند لازم است مستقیماً به برادران خود کمک کنند و چیزی به دست عمال دولت ندهند که باز راه برای چپاولگران باز شود. لکن در این موقع حساس آنچه لازم است به ملت شریف ایران تذکر دهم آن است که دولت و بوقهای تبلیغاتی شاه از فرصت استفاده کرده و به اغفال مردم دست زده‌اند. آنهایی که هزاران نفر از بهترین فرزندان ما را دیروز بیرحمانه قتل عام کرده و ملتی را به عزا نشانده‌اند، امروز برای انحراف اذهان به تعزیه‌سرایی پرداخته و اشک تمساح برای زلزله زدگان می‌ریزند و عزای ملی اعلام می‌کنند. اکنون که برادران ما در مناطق زلزله‌زده، بی‌خانمان و بی‌سرپرست شده‌اند، بر برادران ایمانی لازم است هر چه بیشتر به سرپرستی بازماندگان و تهیه وسایل آسایش برای آنان بشتابند و به جار و جنجال دولت اکتفا نکنند و به صندوق اعانه آنان کمک نکنند که جز زراندوزی برای مجریان امور هیچ حاصلی نمی‌تواند داشته باشد".6 اینجاست که عمق بی‌اعتمادی امام و انقلابیون به شاه و اطرافیانش به وضوح دیده می‌شود. به دنبال پیام امام، شهید آیت‌الله صدوقی، شهید علم‌الهدی، شهید باقری و آیت الله خامنه‌ای و هاشمی رفسنجانی و دهها تن از فعالان انقلاب در منطقه حضور می‌یابند و به ساماندهی آسیب دیدگان می‌پردازند و کمکهای مساجد و سایر انقلابیون در سراسر ایران را به مردم طبس می‌رسانند.7
 
سخن نهایی
در مجموع باید گفت آنچه سبب شد شاه و اطرافیانش نتوانند زلزله طبس را مدیریت نمایند شیوه حکمرانی و نحوه مدیریتشان بر امور کشور بود. اگر شاه با خفقان سیاسی بر کشور حکومت نمی‌کرد و اجازه می‌داد نیروهای اجتماعی فعال باشند و فاصله میان دولت و ملت کم می‌شد مدیریت چنین حوادثی نیز راحت‌تر بود. در‌واقع شکاف میان دولت و ملت کم می‌شد و مردم حکمرانان را مشروع و از خودشان می‌دانستند. همین رویکرد سبب می‌شد از دامنه بی‌اعتمادیشان به دولت کاسته شود و با عزم و اراده دوچندان دست به دست دولت بتوانند حوادثی از این دست را به درستی مدیریت نمایند.

شماره آرشیو: 4221-7ع

پی نوشت:
 
1. https://www.isna.ir/news/92062515820
2. اکبر خلیلی، گام‌به‌گام با انقلاب، تهران، انتشارات سروش، 1387، صص 42 و 43.
3. همان،  ص43.
4. سرآنتونی پارسونز، غرور و سقوط، ترجمه منوچهر راستین، تهران، انتشارات هفته، 1363، صص 121 و 122.
5. میشل فوکو، ایرانی‌ها چه رؤیایی در سر دارند؟ ترجمه، حسین معصومی همدانی، تهران، انتشارات هرمس، 1377، صص 7 تا 10.
6. روح الله موسوی خمینی، صحیفه نور، تهران، موسسه تنظیم نشر آثار امام خمینی، جلد دوم، ص 106.
7. علی‌اکبر ناطق‌نوری، خاطرات حجت‌الاسلام‌ والمسلمین ناطق‌نوری، به کوشش مرتضی میردار، جلد اول، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، صص 132 تا 134.
  https://iichs.ir/vdcg.u93rak9zxpr4a.html
iichs.ir/vdcg.u93rak9zxpr4a.html
نام شما
آدرس ايميل شما