«باند مهدی هاشمی و اخلال در روند پیگیری سرنوشت امام موسی صدر» در گفت‌وشنود با زنده‌یاد دکتر سید صادق طباطبائی

امام گفت: نگران جان شما هستم!

روزهایی که بر ما می‌گذرد تداعی‌گر سالروز درگذشت زنده‌یاد دکتر سیدصادق طباطبایی است. در میان عرصه‌های گوناگون فعالیتهای سیاسی و فرهنگی او، پیگیری سرنوشت امام موسی صدر جایگاهی ویژه دارد. این گفت‌وشنود منتشرنشده اندکی پس از سقوط قذافی، درباره همین موضوع با وی انجام شده است.
امام گفت: نگران جان شما هستم!
□ شما یکی از منسوبان نزدیک امام موسی صدر هستید. موضوع مفقود شدن ایشان در لیبی، همواره یکی از نقاط تاریک تاریخ معاصر لبنان بوده است. براساس اطلاعاتی که به شما رسیده، به‌ویژه پس از سرنگونی حکومت قذافی، چه ارزیابی‌ای از این ماجرا دارید؟
براساس اطلاعاتی که من دریافت کردم، در ورود ایشان به لیبی و عدم خروجشان از این کشور جای کوچک‌ترین تردیدی نیست و معمر‌ قذافی کاملاً در جریان امر بوده و همه اتفاقات به دستور او پیش آمده‌اند. در این مدت، اطلاعاتی که در مورد مرگ یا حیات ایشان به ما می‌رسید، هیچ یک موثق نبودند و منابع آنها هم قابل اعتماد نبود. تنها کسانی که می‌توانستند دراین‌باره اطلاعات دقیقی بدهند، خود معمر قذافی، پسرش و نزدیکانش بودند که آنها هم حرفی نمی‌زدند. احتمال داشت کسان دیگری هم از قضیه خبر داشته باشند، اما از ترس قذافی جرئت نمی‌کردند حقیقت را بگویند و به همین دلیل از هیچ چیزی نمی‌شد مطمئن بود. متأسفانه با سقوط و سپس مرگ قذافی هم این راز سربه‌مهر باقی ماند و معلوم نشد که چه بر سر امام موسی صدر آمده است. بنده در دورانی که در دولت موقت مسئولیت داشتم، سعی کردم از کانالهای مختلف اطلاعاتی به‌‎دست بیاورم، از جمله با مقامات اروپایی و امریکایی مذاکره کردم؛ به عنوان نمونه هنگامی که در مورد مسئله گروگانها با معاون وزیر امورخارجه امریکا صحبت کردیم و درباره امام موسی‌صدر از او سوال کردم، گفت: با چیدن احتمالات در کنار هم، چندان به سرنوشت ایشان خوش‌بین نیست! مثلا از جمله مواردی که ایشان مورد استناد قرار می‌داد این بود که در آستانه ورود ایشان به مدیترانه، هلیکوپتری منفجر می‌شود! دیگر اینکه بسیاری شاهد بوده‌اند که ایشان با چهره برافروخته، میهمانی سالگرد انقلاب لیبی را ترک گفته است و دیگر اینکه بعد از اینکه اعلام شد که ایشان مفقود شده‌اند، دوازده نفر در لیبی اعدام شدند، از جمله راننده‌ای که ایشان را تا هیلکوپتری که اشاره شده برده بود.
جالب اینجا بود که خیلیها به ما مراجعه می‌کردند و می‌گفتند که به ازای دریافت مبالغ هنگفتی حاضرند ایشان را به ما تحویل بدهند و وقتی موضوع را بررسی می‌کردیم، می‌دیدیم سرنخ همه این اخاذیها، به رایزن لیبی در لبنان می‌رسد! به‌هرحال حضور آقای صدر در لیبی و استقرار ایشان در این کشور، وجه روشن و مشترک تمامی اخبار موجود دراین‌باره است.
 

 
□ مرحوم خلخالی در ابتدا گفت: از عرفات شنیده که آقای صدر را کشته‌اند! این سخن تا چه حد می‌تواند مورد استناد قرار گیرد؟
ایشان که یک قدم هم جلوتر می‌رفت و می‌گفت: بریگاد سرخ که آلدومورو را در ایتالیا کشتند، امام موسی صدر را هم کشته‌اند! به‌هرحال با توجه به آنچه ما از دیوانگیهای قذافی و پسرش سیف‌الاسلام سراغ داشتیم، مطمئن بودیم که تا اینها و ایادیشان سرکار هستند، نمی‌شود خبر موثقی درباره سرنوشت امام موسی‌صدر به‌دست آورد.
 
□ شما در پنج سال اول پس از پیروزی انقلاب اسلامی بر احتمال زنده بودن امام موسی صدر تأکید بیشتری داشتید، اما چند سالی که تلاش کردید و به نتیجه نرسیدید، از شخص آیت‌الله منتظری و باند مهدی هاشمی به عنوان گروهی که مانع از پیگیری ماجرا هستند، نام بردید. لطفا دراین‌باره توضیح بفرمایید.
من بارها در مصاحبه‌هایم به این گروه و حمایتهای آقای منتظری از آنان اشاره کرده‌ام. ما بارها تصمیم داشتیم برای تجدید روابط دیپلماتیک به لیبی برویم و با آنها قراردادی را هم امضا کرده بودیم که یکی از بندهای آن لزوم تشکیل کمیته‌ای برای پیگیری سرنوشت امام موسی صدر بود. این کمیته از افراد ایرانی و لبنانی تشکیل شده بود و حتی عده‌ای از مقامات ایتالیایی مرتبط با این پرونده هم، بارها در دفتر نخست‌وزیری با من جلسه داشتند. شبی که قرار بود به طرف لیبی حرکت کنیم، ناگهان کمیسیون تحقیق، قبل از اینکه اصولاً تحقیقی شروع شده باشد، نتیجه را اعلام کرد! بنده هم نه تنها از ریاست کمیسیون که از عضویت آن استعفا دادم! آقای منتظری هم فورا خود را به امام رسانده و گفته بود: «آقا! ما الان در دنیا فقط یک دولت را داریم که از ما حمایت می‌کند، آن هم لیبی است. با این کارها میانه ما و لیبی به هم می‌خورد!». فردای آن روز امام مرا خواستند و گفتند: «من نگران جان شما هستم! بگذارید این سروصدایی که به راه افتاده، کمی فرو بنشیند و بعد پیگیری کنید». بعد هم که جنگ شروع شد و قذافی به ما اسلحه می‌داد و محمد منتظری هم دائم بین ایران و لیبی در رفت‌وآمد بود و خیلی نمی‌شد به لیبیاییها فشار آورد.
 
□ شخص ِمحمد منتظری به قذافی نظر مثبت داشت و از قبل از انقلاب هم به لیبی رفت‌وآمد داشت، ولی آقای منتظری چرا با پیگیری این پرونده مخالف بود؟
ایشان هم با اطلاعاتی که از پسرش می‌گرفت، به این نتیجه رسیده بود که نباید با قذافی چالش کنیم. محمد می‌گفت: «ما باید اتحاد ‌جماهیر اسلامی درست کنیم که یک پای قضیه لیبی است و قذافی می‌تواند به ما کمک کند که اسلام انتر‌ناسیونال را محقق کنیم. بنابراین هر عاملی را که بر سر راه ایجاد این اتحاد مانع به‌وجود می‌آورد، باید کنار زد». از نظر آنها طرح موضوع امام موسی صدر یکی از این موانع بود. به اعتقاد من چون آقای صدر شهروند ایران بود، دولت ایران باید به شکل جدی وارد این قضیه می‌شد و از کسانی که می‌توانستند کمک کنند، کمک می‌گرفت، اما متأسفانه چنین قصدی وجود نداشت. متاسفانه باید اذعان کنم لبنانیها بسیار بیشتر از ما تلاش کردند.
با تمام اینها، خود من هنوز نتوانسته‌ام به نتیجه قطعی و روشنی برسم. هر چه هست، حدس و گمانه‌زنی و عکس‌العملهای احساسی است. یک وقتی قذافی گفت: «من با این جریان بدنام شدم، درحالی‌که آقای صدر با من رفیق بود و نزد من جایگاه رفیعی داشت». البته دروغ می‌گفت. او فقط یک بار و آن هم در سال 1976م، آقای صدر را دید که در آنجا با هم دعوا کردند؛ چون قذافی معتقد بود که بین خدا و بنده فاصله وجود ندارد و بنده می‌تواند مستقیماً با خدا ارتباط برقرار کند!
 
□ معلوم می‌شود که از روشنفکران دینی ما هم جلو زده بوده!
ظاهراً همین طور است. امام صدر می‌گفتند: «قرآن در بسیاری از موارد به پیامبر(ص) امر می‌کند که برو و بگو؛ پس بدیهی است که کس دیگری قرار است پیام خداوند را به گوش بندگان برساند». قذافی می‌گفت: این «برو و بگو» می‌تواند شامل هر کسی بشود... و قاعدتا یکی از این افراد هم خودش بود! به‌هرحال از این عقاید عجیب و غریب زیاد داشت و خودش را خیلی فاضل فرض می‌کرد. برای خودش امام جماعت هم شده بود و جالب اینجاست که قرآن را غلط هم می‌خواند!
 
□ و سخن آخر؟
به نظرم باید قذافی به دادگاه کشیده می‌شد و یک تیم اطلاعاتی قوی از او اطلاعات دقیق را بیرون می‌کشیدند که نشد و سرنوشت امام موسی‌صدر همچنان در پرده ابهام باقی ماند. https://iichs.ir/vdch.-nmt23nkzftd2.html
iichs.ir/vdch.-nmt23nkzftd2.html
نام شما
آدرس ايميل شما