نگاهی به رویارویی علم و هویدا؛

جنگ اشراف و سرمایه‌داران وابسته در ایران
علم در دربار پهلوی دوم نماینده طبقه اشرافیت زمینداری بود که به ویژه در دهه‌های 40 و 50 تحت فشار شدیدی قرار داشتند. رقیب اصلی اشرافیت زمیندار در این زمان گروهی از اشراف نوپا بودند که با بهره‌گیری از امتیازات مرتبط با آن به جرگه اشرافیت پیوسته بودند و امیرعباس هویدا را باید نماینده اصلی این گروه به حساب آورد.
نگاهی به رویارویی علم و هویدا؛
در میان رجال سیاسی عصر پهلوی دوم، نام دو نفر یعنی اسدالله علم و امیرعباس هویدا، به دلیل حضور طولانی مدت در عرصه قدرت و دارا بودن سمتهای کلیدی در دربار پهلوی، بیش از دیگر بازیگران قدرت شنیده شده است. علم و هویدا به رغم نزدیکی توامان به شاه، به دلیل خاستگاه طبقاتی و پیوندهای متفاوت با قدرتهای خارجی، همچنین رقابت بر سر نزدیکی به شاه اختلافات عمیقی با یکدیگر داشتند که آنها را در بسیاری از موارد رو در روی یکدیگر قرار می داد. اختلافاتی که شاه به واسطه سرشت نظام استبدادی و باور به مثل انگلیسی «تفرقه بینداز و حکومت کن» علاقه چندانی به پایان دادنش نداشت و از مسیر این تنازعات داخلی تلاش می کرد تا جایگاه خود را به عنوان شخص اول کشور حفظ کند و نیروهای سیاسی نزدیک به خود را درون منازعات درونی قدرت نگه دارد.
 
رقابت بر سر طرفداری از قدرتهای خارجی در ایران
حوزه رقابت میان رجال سیاسی ایران گسترده بود. از آن جمله می‌توان به تلاش آنان برای روابط با دول خارجی سخن به میان آورد. این مسئله در مورد علم و هویدا نیز صادق است. «شک نیست که علم مورد اعتماد کامل آمریکاییها بود و باز تردیدی نیست که او و خانواده اش عوامل درجه یک انگلیس در ایران بوده اند. لذا، علم بهترین نمونه ای است که انطباق سیاستهای انگلیس و آمریکا در ایران و استفاده آنها از چهره‌های واحد را نشان می‌دهد.»1 این سخن فردوست نشان از نزدیکی علم به دو قدرت جهانی تاثیرگذار در ایران عصر پهلوی یعنی آمریکا و انگلیس دارد. با این حال و به رغم اعتماد آمریکاییها به علم، او در نهایت مهره شطرنج انگلیسیها به حساب می آمد. خاندان علم از دیرباز به حمایت از انگلستان در جنوب شرق ایران معروف بودند و بارها در برهه‌های زمانی مختلف وفاداری خود را به بریتانیا به اثبات رسانده بودند.
 
امیرعباس هویدا هم از این قاعده مستثنی نبود تا آنجا که از ملکه انگلیس لقب لرد گرفت. اما او با وجود روابط حسنه با انگلیسیها در نهایت ارتباطی قوی با آمریکاییها داشت و پیاده سازی سیاستهای این کشور در ایران را دنبال می کرد. عضویت در کانون مترقی که عمدتاً از تحصیلکردگان در آمریکا تشکیل می شد موید این مطلب است. پیگیری منافع انگلیس و آمریکا در ایران و تلاش برای نزدیکی هرچه بیشتر به این کشورها از جمله عواملی بود که این دو را مقابل یکدیگر قرار می داد. در تحلیل نهایی می توان گفت که جانبداری علم از سیاستهای انگلیس و وجود تمایلات آمریکایی در هویدا از یک طرف و همکاری طولانی مدت این دو رجل کهنه کار، به رغم وجود رقابت میانشان، از طرف دیگر تنها با این توجیه قابل فهم است که دو قدرت خارجی تاثیرگذار در ایران، در خصوص موضوعات مختلف به توافقی ضمنی رسیده بودند. همین توافق که با رقابت برای نزدیک شدن به شاه همراه بود زمینه ساز بیش از یک دهه همکاری پرتنش میان علم و هویدا شد.
 
رقابت اشرافیت سنتی و اشرافیت مدرن در دربار پهلوی
اسدالله علم از لحاظ پیشینه خانوادگی در زمره زمینداران سنتی بود که سالها پیش از روی کارآمدن سلطنت پهلوی در کشور صاحب املاک و زمینهای فراوانی بودند. با روی کارآمدن رضاخان، پدر علم در زمره نزدیکان و حامیان سیاسی او قرار گرفت و بدین ترتیب از نفوذ و اعتبار بالایی در دربار پهلوی برخوردار شد. این اعتبار در زمان پهلوی دوم نیز با توجه به نزدیکی بسیار اسدالله علم و شاه حفظ شد. علم به این ترتیب در دربار پهلوی دوم نماینده طبقه اشرافیت زمینداری بود که به ویژه در دهه‌های 40 و 50 تحت فشار شدیدی قرار داشتند و از همین رو او خود را موظف می دید تا از منافع این طبقه در برابر رقبا حفاظت کند. رقیب اصلی اشرافیت زمیندار در این زمان در واقع گروهی از اشراف نوپا بودند که صرفا به واسطه نزدیکی با دربار و بهره گیری از امتیازات مرتبط با آن، به جرگه اشرافیت پیوسته بودند و امیرعباس هویدا نخست وزیر سالهای پر فراز و نشیب دهه 40 و 50 را باید از نمایندگان اصلی این گروه به حساب آورد؛ گروهی که عمدتا آنها را باید حامیان سرمایه‌داری وابسته یا کمپرادور قلمداد کرد که برخلاف اشرافیت سنتی و زمیندار ایران، علایق اقتصادی متفاوتی داشتند و اهداف اقتصادی متفاوتی را نیز دنبال می کردند. به نظر می رسد این خاستگاه طبقاتی متفاوت، از جمله دلایل تقابل علم و هویدا در سالهای حضور در بلوک قدرت به حساب می آید.
 
امیرعباس هویدا اگرچه از ملکه انگلیس لقب لرد گرفت و روابط حسنه‌ای با انگلیسیها داشت، اما در نهایت ارتباطی قوی با آمریکاییها داشت و پیاده سازی سیاستهای این کشور در ایران را دنبال می‌کرد. عضویت در کانون مترقی که عمدتاً از تحصیلکردگان در آمریکا تشکیل می شد موید این مطلب است.  
رقابت بر  سر احزاب سیاسی
حضور در راس احزاب نمایشی و فرمایشی ایران نوین و مردم یکی دیگر از عرصه‌هایی بود که رقابت علم و هویدا را در دربار پهلوی عیان کرد. در بحث از چرایی وجود احزاب دوگانه باید گفت که این احزاب در جهت تایید فضای مشارکت سیاسی در کشور شکل نگرفته و در اصل راه گریزی بودند تا قدری از هجمه انتقادات قدرتهای خارجی و مخالفان داخلی بکاهند. رقابت دوحزبی هرچند در اصل نمایشی مضحک از دموکراسی بود، اما در آن هم تنش شخصی و سیاسی میان هویدا و علم به وضوح مشاهده می شد. چیزی از عمر فعالیتهای سیاسی این احزاب نگذشته بود که شاه به فکر انحلال آنها و تاسیس حزبی فراگیر به نام حزب رستاخیز افتاد. اگرچه پیشنهاد تاسیس نظام تک حزبی در ابتدا با موافقت علم روبه‌رو نشد، اما با قدرت گرفتن تدریجی حزب ایران نوین هویدا و بازماندن علم در منازعات حزبی، او در نهایت با نظر شاه همراه شد و کوشید تا هم منویات قلبی شاه را محقق سازد و هم در راستای تضعیف حزب ایران نوین، بار دیگر قدرت خود را به رخ رقیب دیرین خود یعنی هویدا بکشد؛ زیرا رقابتهای حزبی صرفاً ماهیت شخصی داشت و به عنوان مثال می توان گفت «اسدالله علم انتخابات مجلس شورای ملی و مجلس سنا را کنترل و هدایت می کرد. هرچند که جهت فائق آمدن بر رقبای داخلی خود و کنترل امور سیاسی و ... به هر حال و در نهایت به گزینش نمایندگانی نظر داشت که مثلاً به جای طرفداری از هویدا، از وی حرف شنوی داشته باشند. بنابراین بیشترین رقابت انتخاباتی میان اسدالله علم و طرفدارانش از یک سو و نخست وزیر و طرفداران حزب ایران نوین از سوی دیگر بود.»2 
 
علم خود نیز به دست برتر هویدا در برخی موارد اعتراف و در کتاب خاطراتش به این موضوع اشاره کرده است. «نظرم تائید شد که هویدا از موقعیت بسیار مستحکم تری برخوردار است. ترسم از این است که باید برای سالهای سال او را تحمل کنیم، با اینکه خدا می داند راز بقایش در چیست. دعا می کنم که اگر هویدا نخست‌وزیر باقی بماند به شاه یا پایه های رژیم ما صدمه نرساند. از این بابت امید کمی دارم. فقط اگر می‌توانستم به گونه ای بدگمانی ام را به گوش شاه برسانم.»3 پس از شکل گیری حزب رستاخیز نیز کشمکشها و رقابتها بر سر تفوق در درون حزب همچنان وجود داشت و علم بر آن بود تا حزب را از دوستان و نزدیکان خود پر کند. نخست وزیر هم در مصاف این قدرت نمایی دست به کار شد و کوشید با وارد کردن حلقه دوستان و نزدیکان خود به حزب، علم را از گردونه رقابتهای درون حزبی خارج سازد. در نهایت علم بود که به بهانه انحراف حزب از اصول و برنامه های اصلی خود، شاه را متقاعد کرد تا حزب را منحل اعلام کند و به این ترتیب به تفوق هویدا در عرصه رقابتهای حزبی برای همیشه پایان دهد.
 
رقابت در عرصه افکار عمومی
محمدرضاشاه پس از سالهای 1342 با تغییر مشی سیاسی خود، سعی می کرد در تصمیمات سیاسی مستقل از اطرافیان خود عمل کند. بی اعتمادی شاه به درباریان و وابستگان تا جایی پیش رفت که ترجیح می‌داد بهائیها، پستهای حساس کشور را در دست بگیرند؛ زیرا معتقد بود آنها آسیب کمتری به او و حکومتش می زنند. با این دیدگاه بود که هویدا، یکی از طرفداران فرقه بهائیت به مدت 13 سال در پست نخست وزیری باقی ماند. با این همه در تمام این سالها علم تلاش کرد تا از این موضوع به نفع خود بهره برداری کند و چهره هویدا را هرچه بیشتر در افکار عمومی مخدوش سازد. عضویت در لژ فراماسونری هم یکی دیگر از موضوعات مهمی بود که علم از آن برای تخریب چهره هویدا نزد افکار عمومی استفاده می کرد. پرده برداشتن از فسادهای مالی در دولت هویدا و قاچاق مواد مخدر و اتهامهای دیگری که به حق بر او زده می شد تنها با نزدیکی بیش از پیش هویدا به شاه بی اثر می ماند. هویدا نیز در پاسخ، وزارت دربار را متهم به خرابکاری و دسیسه چینی علیه دولت می‌ساخت و او را عامل ناکامی بسیاری از برنامه های دولت معرفی می کرد.
 
رقابت بر سر نزدیکی به شاه
تاریخ ایران قصه‌ای تکراری دارد. «در تاریخ سیاسی ایران معاصر میان مدت زمان صدارت یک فرد و تملـق و چاپلوسـی وی ارتباط مستقیمی وجود دارد. افراد صاحب شأن، فکر و عقیده مدت زمـان کوتـاهی مدیریت و وزارت کرده، و خیلی سریع حذف شده انـد.»4 علم و هویدا هم از این قاعده کلی مستثنی نبودند و برای حفظ جایگاه خود و باقی ماندن بر اریکه قدرت مجیزگویی و تملق گویی در پیشگاه همایونی را در سرلوحه فعالیتهای خود قرار داده بودند و تلاش می کردند در چاپلوسی از یکدیگر سبقت بگیرند. پیگیری این رویه و تلاش برای نزدیکی هرچه بیشتر به شاه یکی دیگر از عواملی بود که علاوه بر حفظ مقام این دو، آنها را رقیب و مقابل هم قرار می‌داد. رقابتی که در نهایت فروپاشی رژیم پهلوی را تسریع کرد.

امیرعباس هویدا نخست وزیر و اسدالله علم وزیر دربار
شماره آرشیو: 1-794ع

پی نوشت:
 
1. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، انتشارات اطلاعات، 1370، ص 255.
2. مظفر شاهدی، مردی برای تمام فصول، اسدالله علم و سلطنت محمدرضا پهلوی، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1379، ص 556.
3. امیر اسدلله علم، گفتگوهای من با شاه، ترجمه گروه مترجمان انتشارات طرح نو، جلد دوم، 1371، ص 587.
4. محمود سریع القلم، فرهنگ سیاسی ایران، تهران، پژوهشکده مطالعات اجتماعی و فرهنگی، 1386، ص 49. https://iichs.ir/vdcg.t9trak9nxpr4a.html
iichs.ir/vdcg.t9trak9nxpr4a.html
نام شما
آدرس ايميل شما