دوران رضاشاه را باید دوران سلطنت به شیوه‌ای خاص نامید زیرا فرامین شاه در مجلس، بدون هیچگونه مخالفتی به تصویب می‌رسید. به معنایی دیگر، شاه هم نقش تصویب قوانین را بر عهده داشت و هم به اجرای آن مشغول بود.
وقتی نخست‌وزیر منصوب رضاشاه نمایندگان مجلس را برمی‌گزید!
بسیاری از کشورهای جهان به واسطه وقوع انقلاب یا انجام اصلاحات اساسی، مسیر سنتی حکمرانی سیاسی را که همان پادشاهی بود تغییر داده و حق دخالت در امور سیاسی  را به حقی همگانی تبدیل کردند. بی‌تردید برگزاری انتخابات و داشتن حق رأی برای برگزیدن مقامات کشوری، به عنوان بزرگترین و مهمترین حق سیاسی افراد در یک ساختار سیاسی محسوب می‌شود. مردم ایران نیز پس از تلاشهای بی‌شمار و مبارزات گسترده توانستند با پیروزی در انقلاب مشروطه این حق را برای خود به ارمغان آورند و برای نخستین بار با شرکت در انتخابات، نمایندگان مورد نظر خود را برای تصویب قوانین راهی مجلس شورای ملی نمایند. به‌خصوص آنکه در قانون اساسی مشروطه پارلمان مهمترین رکن کشور بود. با این حال این دستاورد بزرگ مردم ایران که مقدمه خروج از استبداد و ظلم پادشاهان قاجار بود، چندان به درازا نکشید و با روی کار آمدن رضا شاه، عملا از مجلس چهارم شورای ملی تا مجلس دوازدهم دخالتها و نفوذ مستقیم و غیر مستقیم پادشاه پهلوی در انتخابات، رؤیای مبارزین انقلاب مشروطه را نقش بر آب کرد.
 
دوران پیش از سلطنت
به قول یرواند آبراهامیان؛ «رضاشاه شدن رضاخان یک پروسه آهسته ولی بی‌وقفه بود.» اگرچه رضاخان به واسطه حمایت تمام قد انگلیس و نیز برخورداری از حمایت کامل نظامیان توانست 4 سال پس از کودتای 1299، خود را به عنوان سردار سپه و فرمانده کل نیروهای نظامی ایران معرفی کند ولی قدرت‌طلبی وی هیچگاه با دستیابی به این جایگاه برطرف نشد و رؤیای حکومت بر ایران با نام و نشان «پهلوی» وی را به سمت اضمحلال کامل حکومت قاجار به حرکت درآورد.1
 
اگر بخواهیم چند هدف مهم در راستای پیروزی انقلاب مشروطه عنوان کنیم، بدون شک افزایش مشارکت مردم در تصمیم‌گیریهای سیاسی و اجتماعی و مهمتر از آن وجود قانونی مدون و اجرای آن، از مهمترین اهداف انقلاب 1285 ایران به شمار می‌رفت. باید پذیرفت که انقلاب مشروطه ایران، شروع یک دوران جدید در تاریخ ایران محسوب می‌شود. دورانی که بخش مهمی از آگاهیهای اجتماعی و سیاسی مردم را با خود به همراه داشت. با تمامی این احوالات رضاشاه برآن بود قدرتی استبدادی را در اختیار داشته باشد. در نهایت نیز او به دلیل برخورداری از نیروی نظامی مدرن‌تر توانست به این مهم دست یابد.
 
در زمان کودتای رضاشاه مجلس شورای ملی به عنوان سمبل و نماد انقلاب مشروطه محسوب می‌شد. طبیعتا مهمترین و تنهاترین روش ورود افراد به این مجلس، انتخاب به وسیله مردم در رویدادی به نام انتخابات بود. ولی با کمی اغماض تنها مجلسهای یکم تا سوم را می‌توان مجالسی غیرفرمایشی و قانونمند به شمار آورد زیرا مجالس چهارم تا دوازدهم شورای ملی که همزمان با دوران سردارسپهی رضاخان آغاز و با خروج وی از کشور در سال 1320 پایان یافت، به کلی فرمایشی و با نظر شاه پهلوی چیدمان می‌شد. رویه‌ای که می‌توان در اکثر مجالس دوران سلطنت پسرش نیز مشاهده کرد.  اگرچه دولت وثوق‌الدوله به عنوان نخست وزیر و رضاخان به عنوان عامل کودتای 1299 در تلاش بودند که برای اجرای خواسته‌های خود تعداد زیادی از حامیان خود را وارد مجلس نمایند، ولی هوشیاری و درایت آیت‌الله مدرس که رهبری اکثریت نمایندگان مجلس را به همراه داشت توانست تا مدتی مانع از این امر شود.2 یا به عبارتی بهتر آن را به حداقل ممکن برساند.
 
رضاخان که نتوانسته بود در مدت زمان مجلس چهارم فرمان رئیس‌الوزرایی را از احمدشاه قاجار بگیرد، به واسطه ضعف شاه جوان و ترسی که در وجود این شاه نسبت به رضاخان وجود داشت، در دوران فترت میان مجلس چهارم و پنجم شورای ملی با امضای این پادشاه ضعیف، به سمت رئیس‌الوزرایی برگزیده و به موجب خروج احمدشاه از کشور رسما حاکم ایران شد. این مسأله موجب این امر شد که در آستانه انتخابات مجلس پنجم، بسیاری از دست نشانده‌های نخست‌وزیر جدید در کشور، به واسطه اینکه کنترل انتخابات در اختیار نیروهای نظامی تحت امر رضاشاه بودند به سادگی به مجلس راه یافتند تا در مقابل تعداد اندک اپوزیسیون مجلس، شرایط انتقال حکومت از قاجار به پهلوی را ایجاد کنند.3

 
یکی از مباحثی که در مجالس اول تا سوم بسیار مورد چالش قرار می‌گرفت، اعتبارنامه نمایندگان بود. این امر در مجالس هفتم به بعد بدون کوچکترین اختلاف نظر و مخالفتی و با برگزاری حداکثر دو جلسه تأیید می‌شد و نمایندگان منتخب رضاشاه بدون هیچگونه محدودیتی در راستای اهداف و برنامه‌های وی عمل می‌کردند.
 
اکثریت نمایندگان مجلس پنجم را حزب تجددی تشکیل می‌دادند که پیش از انتخابات از سوی عوامل رضاشاه تأسیس شده بود. این حزب به واسطه سازماندهی انتخابات از سوی نیروهای تحت امر رضاشاه در تمامی نقاط کشور توانست در مقابل احزابی همچون اصلاح‌طلب و محافظه‌کاران که اکثریت مجلس چهارم را تشکیل می‌دادند به پیروزی قاطع دست یابد و اشخاص قدرتمند و پرنفوذی همچون آیت‌الله مدرس را که به تنهایی مانع از نخست‌وزیر شدن رضاخان در مجلس چهارم شده بود از دایره قدرت به در کند. اگرچه بعدها بسیاری از تحصیلکرده‌های فرنگ و روشنفکران به این حزب پیوستند ولی اکثر این افراد از جمله علی‌اکبر داور، تیمورتاش، فروغی و ... در دوران سلطنت رضاشاه، روابط نزدیکی با وی داشتند و در بسیاری از مناسب به کار گماشته می‌شدند؛ با این حال تمامی این افراد پس از مدتی مورد غضب موسس سلطنت پهلوی قرار گرفته و از کار برکنار و یا کشته شدند.4
 
در نهایت، مجلس پنجم موجبات انتقال حکومت قاجار به پهلوی را فراهم ساخت و مطرح شدن این مسأله در مجلس با اکثریت قاطع نمایندگانی همراه شد که همگی طی یک انتخابات سازماندهی شده و با تقلبات فراوان به مجلس شورای ملی راه یافتند. از آن سو مخالفت 4 نماینده جریان اپوزیسیون که شامل محمد مصدق، آیت‌الله مدرس، ملک‌الشعرا بهار و تقی زاده می‌شد، کارساز واقع نشد و پایان کار حکومت قاجار که البته با رفتن احمدشاه عملا رخ داده بود اعلام و سلطنت پهلوی آغاز شد. در انتخابات مجلس پنجم شاهد حضور گسترده نظامیان طرفدار رضاخان در پروسه رای دهی هستیم، امری که برای آنان نتیجه بخش نیز بود.
 
مجالس کاملا فرمایشی
تقلب و سازماندهی انتخابات از مجالس چهارم و به خصوص پنجم شورای ملی شروع شد ولی از مجلس ششم به بعد وقاحت و استبداد به نهایت خود رسیده بود. تا قبل از مجلس ششم رقابت عمدتا در قالب احزاب صورت می‌گرفت و حداقل این امکان برای جریانهای مختلف فراهم شده بود که با لیست مشخص خود در رقابت انتخاباتی شرکت کنند. ولی شرایط از مجلس ششم به بعد بسیار متفاوت شد زیرا در این ادوار، نمایندگان مردم از سوی لیستی انتخاب می‌شدند که به وسیله رضاشاه تهیه شده بود و به معنای واقعی کلمه نه انتخابی در کار بود، نه انتخاباتی و نه فعالیت احزاب معنی داشت.
 
از دوره مجلس ششم به بعد، انتخابات بدین شکل صورت می‌گرفت که در ابتدا لیستی شامل افراد مورد اعتماد رضاشاه در اختیار رؤسای شهربانی و فرماندهان لشکر و حکمرانان مناطق مختلف کشور قرار می‌گرفت، این افراد نیز لیست مورد وثوق شاه را به مراکز ارسال می‌کردند. این رویه آنچنان با نظم و دقتی انجام می‌شد که به صورت یک رویه قانونی درآمده بود و عملا پیش از آنکه رأیی در صندوق انتخابات انداخته شود، نمایندگان شهرهای مختلف تعیین شده بودند. حداقل نتیجه انتصابی بودن این نمایندگان در مجالس دوران رضاشاه این بود که تمامی قوانینی که به مجلس ارسال می‌شد، بدون هیچگونه اختلاف و مخالفتی از سوی نمایندگان تصویب می‌شد. در واقع دوران رضاشاه را باید دوران سلطنت به شیوه‌ای خاص نامید زیرا فرامین شاه در مجلس، بدون هیچگونه مخالفتی به تصویب می‌رسید. به معنایی دیگر، شاه هم نقش تصویب قوانین را بر عهده داشت و هم به اجرای آن مشغول بود.5
 
شرایط مجالس در دوران رضاشاه پس از مجلس هفتم به شدت اسفبارتر جلوه کرد زیرا تا پیش از این و به خصوص در مجالس پنجم تا هفتم، نمایندگان راستین ملت همچون آیت‌الله مدرس و دکتر مصدق به دفعات، مخالفت خود را با شیوه حکمرانی، استبداد و تقلبهای گسترده رضاشاه ابراز می‌کردند ولی از دوره هشتم به بعد جای خالی این افراد بیش از پیش در مجلس حس می‌شد و عملا هیچگونه مخالفتی از سوی نمایندگان نسبت به اقدامات و لوایح رضاشاه مطرح نمی‌شد. تمامی این مجالس در فضایی بسیار آرام برگزار می‌شد و به دور از کوچکترین تنش، رسالت خود را بر تصویب کلیه لوایح تحت امر دولت رضاشاهی گذارده بودند.
 
یکی از مباحثی که در مجالس اول تا سوم بسیار مورد چالش قرار می‌گرفت، اعتبارنامه نمایندگان بود. این امر در مجالس هفتم به بعد بدون کوچکترین اختلاف نظر و مخالفتی و با برگزاری حداکثر دو جلسه تأیید می‌شد و نمایندگان منتخب رضاشاه بدون هیچگونه محدودیتی در راستای اهداف و برنامه‌های وی عمل می‌کردند. نکته قابل تأمل اینجاست که پروسه رأی اعتماد دادن به نخست‌وزیر و وزرای انتخابی وی، بدون هیچ تنشی برگزار می‌شد و همواره تمامی وزرای پیشنهادی از سوی نخست‌وزیر که عملا پیشنهاد رضاشاه بود، با رأی بالا از مجلس رأی اعتماد می‌گرفتند و مشغول به کار می‌شدند. در واقع این نمایندگان مجلس بودند که از سوی نخست‌وزیر منتخب رضاشاه انتخاب و تأیید می‌شدند نه بالعکس.6

آیت الله سید حسن مدرس، ملک الشعرای بهار و عده ای دیگر از نمایندگان گروه اقلیت دوره پنجم مجلس شورای ملی
شماره آرشیو: 989-8ع

پی نوشت:
 
1.یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل‌محمدی، تهران، نشر نی، چاپ یازدهم، 1377، ص166
2.همان، ص170.
3.عبدالرضا هوشنگ مهدوی، خاطرات محمدارجمند؛شش سال در دربار پهلوی، تهران، نشر پیکان، 1385، ص 252.
4. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل‌محمدی، تهران، نشر نی، چاپ یازدهم، 1377، ص 168-170.
5. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، خاطرات محمدارجمند؛ شش سال در دربار پهلوی، تهران، نشر پیکان، 1385، ص 253.
6.ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه، ج2، نشر جاویدان، 1363، چاپ دوم، ص 627- 629. https://iichs.ir/vdce.z8ebjh8nx9bij.html
iichs.ir/vdce.z8ebjh8nx9bij.html
نام شما
آدرس ايميل شما