«جلوه هایی از سیره فردی واجتماعی آیت الله شیخ غلامحسین جمی» درگفت وشنود بااحمد جمی

پدر آمیزه ای از تقوا، مهربانی و بردباری بود

شاید بهترین توصیف از نخبگان دینی وسیاسی را، باید از نزدیکان آنان شنید. درگفت و شنود حاضر نیز در عمل به این سنت حسنه، وصف عالم مجاهد مرحوم آیت الله حاج شیخ غلامحسین جمی را از زبان فرزندش جناب احمد جمی جویا شده ایم. امید آنکه تاریخ پژوهان انقلاب ودفاع مقدس را به کار آید.
پدر آمیزه ای از تقوا، مهربانی و بردباری بود
 
□شاید در این گفت وشنود ،اولین ومناسب ترین پرسش این باشد که: پدر را با چه ویژگی‌هایی به یاد می‌آورید؟
بسم الله الرحمن الرحیم.پدر شخصیتی جامع و در عین حال که به مسائل خانوادگی دقت زیادی داشتند، به مشکلات و مسائل خویشاوندان هم می‌رسیدند و به مسائل سیاسی و اجتماعی هم اشراف کامل داشتند. ما زندگی سختی داشتیم و همگی در یک خانه دو اتاقه زندگی می‌کردیم، با این همه چون شرایط تحصیل برای عموهایم فراهم نبود، پدر آنها را هم آوردند و در کنار ما، امکانات تحصیل را برای آنها هم فراهم کردند. پدر همیشه از حداقل امکانات خود، برای رشد و پیشرفت بستگان بهره می‌بردند. با مردم تنگستان ارتباط صمیمانه و نزدیکی داشتند و تا جایی که مقدور ایشان بود، مشکلات مردم را حل می‌کردند. پدر توانایی عجیبی برای مرزبندی بین مسائل خانوادگی، اجتماعی و سیاسی داشتند و هرگز به یاد ندارم یکی از این حیطه‌ها، در حیطه دیگر تداخل ایجاد کرده باشد. بسیار مهربان بودند و با اینکه واقعاً مشکلات زیادی داشتیم، اما هرگز شکیبایی خود را از دست نمی‌دادند. صبر، سعه صدر و مهربانی پدر باعث می‌شد در هر جمعی که وارد می‌شدند، مورد محبت و احترام همه قرار بگیرند.
فضای خانه ما بسیار صمیمی و در عین حال، حدود و وظایف و مسئولیت‌های هر کسی کاملاً روشن بود. پدر به همه احترام می‌گذاشتند و هرگز برخورد تحکم‌آمیز نداشتند. هیچ‌وقت به یاد نمی‌آورم صدای پدر یا مادر ما، بر سر همدیگر بلند شده باشد. مادر هم واقعاً صبور بودند و می‌بایست بار یک زندگی نه نفره را به دوش می‌کشیدند. مادر در تمام زمینه‌ها با پدر همراهی می‌کردند و رابطه آن دو بسیار صمیمی، منطقی و شفاف بود. پدر سعی می‌کردند با محبت و مدارا، از سنگینی بار مسئولیت مادر کم کنند.
 
□به دخترهایشان بیشتر توجه می‌کردند یا پسرها؟
دخترها چون کوچک‌تر بودند، پدر به آنها توجه بیشتری داشتند، نه به خاطر دختر بودنشان. محبت پدر نسبت به همه ما یکسان بود.
 
□در مورد ادامه تحصیل و رشته مورد علاقه شما چگونه برخورد می‌کردند؟
طبیعی است پدر به دلیل اینکه روحانی بودند، دوست داشتند ما هم راه ایشان را ادامه بدهیم، ولی هیچ‌وقت تحکم نمی‌کردند. ایشان بسیار به اینکه ما ادامه تحصیل بدهیم علاقه داشتند، ولی هیچ‌وقت تحکم نمی‌کردند که فلان رشته را انتخاب بکن یا نکن! پدر کلاً آن‌قدر درست رفتار می‌کردند که اگر یک وقت ما کاری می‌کردیم که موجب ناراحتی ایشان می‌شد، قبل از اینکه ایشان نگران شوند، خود ما نگران می‌شدیم و سعی می‌کردیم از دلشان بیرون بیاوریم!
 
□دلیل این تأثیر چه بود؟
این جاذبه شخصیتی حاصل مهربانی، بردباری و تقوای ایشان بود. این ویژگی‌هاست که انسان‌ها را نزد دوستان محبوب و برای دشمنان، قابل احترام می‌سازد. هرگز ندیدم پدر نزد کسی گلایه و شکایتی کند. ایشان در عین نیاز، طبع بسیار بلندی داشتند و از کسی کمکی را قبول نمی‌کردند.
 

 
□به نظر شما این روحیه مقاوم، حاصل چه نوع تربیتی بود؟
مادربزرگ ما، زن بزرگی بود. شش فرزند داشت و دو تا از بچه‌های برادر شوهرش هم بودند و سن و شرایطی هم نداشتند که بتوانند به مادربزرگ- که مجبور بود دست تنها آنها را بزرگ کند- کمکی کنند. به نظرم پدرم این روحیه مقاوم را، از مادرشان به ارث برده بودند.
 
□به شیوه‌های تربیتی ایشان هم اشاره‌ای کنید.
همانطور که اشاره کردم،پدر هیچ‌وقت ما را تنبیه نمی‌کردند و اگر کار خطایی انجام می‌دادیم، در حد تذکر و گاهی هم اخم، به ما می‌فهماندند که اشتباه کرده‌ایم. تحکم، دعوا و سر و صدا اساساً در شخصیت ایشان نبود، ولی به‌قدری ابهت داشتند که با همان اخم، حساب کار دستمان می‌آمد!
 
□با اینکه تفاوت سنی ایشان با جوانان زیاد بود، اما بسیار نزد جوان‌ها محبوب بودند. علت را در چه می‌دانید؟
پدر مسائل جوانان را خیلی خوب درک می‌کردند و از بچه‌هایی که برای نماز به مسجد می‌آمدند، سخت حمایت می‌کردند، به همین دلیل بچه‌ها و نوجوان‌ها هم خیلی به ایشان علاقه داشتند. بچه‌ها به ذوق و شوق پدر، به مسجد می‌آمدند و همیشه مسجد پر از بچه‌ها بود! اینها بعدها نوجوان و جوان شدند و در دفاع مقدس، حماسه‌ها آفریدند. جالب اینجاست که بچه‌های آنها هم با پدر رابطه صمیمانه‌ای داشتند. تا آخر عمر شریفشان هم، از کسانی که برای عیادت ایشان می‌آمدند، می‌پرسیدند: بچه‌ات چطور است؟ خوب است؟ ازدواج کرد؟ نکرد؟ در چه رشته‌ای تحصیل می‌کند؟ و... پدر حافظه بسیار خوبی داشتند و چیزی یادشان نمی‌رفت. برای همین غالباً از افراد، حال فرزندانشان را با نام و نشان می‌پرسیدند. وقتی هم کسی از ایشان نقل قول می‌کرد، حتی اگر یک کلمه را هم پس و پیش می‌گفت، ایشان متوجه می‌شدند و می‌گفتند: من این‌طور نگفته‌ام!
پدر خودشان در سختی بزرگ شده بودند، لذا ضرورتی نداشت افراد به ایشان بگویند چه مشکلی دارند و ایشان خودشان قبل از اظهار افراد، متوجه می‌شدند و سعی می‌کردند مشکل را برطرف کنند.
 
□اشاره کردید که ایشان در کودکی در تنگستان زندگی می‌کردند. هیچ‌وقت از قیام دلیران تنگستان برای شما چیزی می‌گفتند؟
بله، ایشان هفت هشت سال بعد از قیام دلیران تنگستان به دنیا آمده بودند و از کودکی با مفهوم مبارزه، عدالت و حمایت از محرومین، آشنا بودند و از آنجا که خداوند به ایشان هوش سرشاری عطا فرموده بود، بسیار باتجربه بودند و حال همه محرومان را می‌فهمیدند و فقط اشاره ظریفی کافی بود تا به مشکلات دیگران پی ببرند. واقعه قیام دلیران تنگستان هم که در ارتقای فکری مردم تنگستان تأثیر به‌سزایی داشت. بعد هم که نهضت ملی شدن نفت، قیام 15 خرداد و نهضت امام خمینی پیش آمد و مبارزین آن دوره، فولاد آبدیده شدند. پیروزی انقلاب و به فاصله اندکی پس از آن هشت سال دفاع مقدس، پدر را که از قبل آماده برای رویارویی با حوادث بزرگ شده بودند، در کوران حوادث بزرگ قرار داد و خوشبختانه از همه آنها سرافراز بیرون آمدند.
 
□برحسب منقولاتشان،از چه زمانی با حضرت امام آشنا شدند؟این ارتباط چگونه توسعه پیدا کرد؟
پدر در قم درس می‌خواندند و در آنجا حضرت امام را درک کردند، ولی از سال 1342 به بعد، سمت و سوی مبارزاتی خود را کاملاً مشخص کردند. آبادان به دلیل وجود پالایشگاه و طبقه گسترده کارگر، بعد از تهران قوی‌ترین ساواک ایران را داشت. گروه‌های چپ، به‌شدت در آبادان فعال بودند و بعد از موفقیت‌های عبدالناصر، خلق عرب هم در خوزستان فعال شد. ساواک در عین حال که قدرت زیادی داشت، به دلیل وضعیت خاص آبادان، ظاهراً کمتر سختگیری می‌کرد و لذا فضا برای تبلیغ، بازتر از سایر شهرها بود. در محیط‌هایی مثل دانشکده نفت، امثال مرحوم دکتر شریعتی برای سخنرانی می‌آمدند و در مساجد هم افراد برجسته‌ای چون شهید آیت‌الله مطهری، شهید آیت‌الله مفتح، آیت‌الله مکارم شیرازی، آیت‌الله سبحانی و... دعوت می‌شدند. یادم هست یک بار شهید آیت‌الله مطهری، یک هفته در منزل ما مهمان بودند. یک بار هم که پدر تحت تعقیب بودند، حدود یک ماه در تهران در منزل شهید مطهری اقامت کردند. رابطه پدر و ایشان بسیار صمیمانه بود و هنگام شهادت ایشان، پدر فوق‌العاده متأثر شدند.
پدر به مرحوم حاج احمد آقا هم- که گاهی به صورت گمنام به آبادان می‌آمدند- خیلی علاقه داشتند. در سال 1372 یا 1373 هم، یک بار به اتفاق خانواده به آبادان آمدند. مرحوم احمد آقا می‌گفتند: «هر وقت آقای جمی را می‌بینم، به یاد پدرم می‌افتم!» و وقتی اصرار می‌کردند در باره مشکلات جسمی که برای پدر پیش آمده است با حضرت آقا صحبت کنند، پدر می‌گفتند: «چیز مهمی نیست، نه نگران باشید، نه ایشان را نگران کنید!» حاج احمد آقا هم می‌گفتند: «مرحوم امام خیلی به شما علاقه داشتند و برای ما خیلی عزیز هستید».
 
□عمل جراحی که روی ایشان انجام شد، در آن فشارهای دوره جنگ ،اذیتشان نمی‌کرد؟
جراحی خیلی خوب انجام شد. پدر آن‌قدر مشغله داشتند که به خودشان فرصت فکر کردن در باره بیماری‌هایشان را نمی‌دادند. صبر ایشان هم که مثال زدنی بود و هرگز به یاد ندارم ایشان از چیزی گلایه کرده باشند. بدیهی است آن همه فشار خسته‌شان می‌کرد، ولی به‌قدری عاشق خدمت به مردم بودند که به روی خودشان نمی‌آوردند و خیلی بیشتر از ظرفیت جسمی از خودشان کار می‌کشیدند.
 
□مرحوم آقای جمی همیشه اطلاعات دست اولی از مسائل روز داشتند و همین موضوع جوانان را به ایشان علاقمند می‌کرد. این اطلاعات را چگونه به دست می‌آوردند؟
اگر کتابخانه ایشان را ببینید، از کتاب کانت گرفته تا فلاسفه جدید و از ریاضیات گرفته تا الهیات را در آن پیدا می‌کنید. پدر به‌شدت اهل مطالعه بودند و تقریباً تمام نشریات، حتی زن روز و خواندنی‌ها را هم مطالعه می‌کردند و همیشه در جریان مسائل روز بودند. رژیم سعی زیادی داشت تا با ایجاد مراکز تفریحی ناسالم و ترویج فرهنگ غربی، زمینه‌های رشد ارزش‌های اسلامی را در آبادان ضعیف کند، اما چون نمی‌توانست مثل شهرهای دیگر در باره آزادی بیان، زیاد سختگیری کند، شرایط برای برگزاری سخنرانی‌ها و روشنگری‌ها، چه در بخش‌های دانشجویی و روشنفکری و چه در فضای روحانیت مستعد بود. پدر هم از این فضا به بهترین نحو ممکن استفاده و از شخصیت‌های برجسته دینی دعوت می‌کردند. این روشنگری‌ها هم، در به‌روز کردن اطلاعات همه نقش داشت. در واقع پدر پل ارتباطی بین تمام نیروهای مذهبی و متعهد با قشرهای روشنفکری بودند و همه آنها به ایشان اعتماد کامل داشتند. پدر تمام رادیوهای فارسی‌زبان خارجی و رادیوهای عربی را هم، همیشه گوش می‌کردند و در جریان نهضت‌های آزادی‌بخش، از جمله فلسطین بودند. از سوی دیگر دائماً، با گروه‌های دانشجویی و فرهنگی در تماس و بحث بودند. مهم‌تر از همه اینکه ایشان وسعت دید و سعه صدر عرفا را داشتند. شعر زیاد می‌خواندند و مخصوصاً به حافظ علاقه عجیبی داشتند و اغلب هم در سخنرانی‌هایشان، اشعار زیبا را چاشنی حرف‌هایشان می‌کردند. بسیار خوش‌اخلاق و اهل مطایبه بودند. در بحث با مخالفان هم بسیار اهل مدارا و صبور بودند و ابداً عصبانی نمی‌شدند. خیلی اهل بحث‌های تند نبودند. تذکر می‌دادند و اگر طرف لجبازی می‌کرد، صبر می‌کردند. وقتی می‌دیدند حرفشان تأثیری ندارد، اصراری برای اثبات عقیده‌شان نمی‌کردند.
 

 
□پس راحت مشکلاتتان را با ایشان در میان می‌گذاشتید.اینطور نیست؟
می‌توانستیم این کار را بکنیم، ولی نمی‌کردیم، چون پدر همیشه مشغله‌های فراوانی داشتند. از این گذشته به‌قدری تیزهوش بودند که خودشان متوجه می‌شدند، اما خودمان سعی می‌کردیم قبل از اینکه ایشان دست به کار شوند، مسائلمان را حل کنیم. درمجموع در رفتار ومنش ایشان،دوخصلت برجسته می نمود:ایمان و توکل. پدر حقیقتاً موحد بودند و اگر لازم می‌شد، بر سر ایمان و اعتقادشان حتی فرزندانشان را -که بسیار برایشان عزیز بودند- فدا کنند، لحظه‌ای تردید نمی‌کردند. چه در غم و چه در شادی، وقار خود را از دست نمی‌دادند و همیشه حالت اعتدال داشتند. هرگز در ایمان و اراده پدر تزلزل ندیدم.
 
□و سخن آخر؟
پدر علاقه عجیبی به امام داشتند و همیشه حاج احمد آقا زنگ می‌زدند و می‌گفتند:« بیایید که امام می‌خواهند شما را ببینند» و بدون تشریفات قبلی می‌رفتند. هر وقت هم برمی‌گشتند، بسیار سرحال و پرانرژی بودند. امام هم بسیار به حاج‌آقا علاقه داشتند و در زمان انتخابات مجلس خبرگان، دقیقاً به سفارش و تأکید امام در این مجلس حضور یافتند.
 
□با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.
https://iichs.ir/vdcc.0q0a2bqsila82.html
iichs.ir/vdcc.0q0a2bqsila82.html
نام شما
آدرس ايميل شما