در پنجم مرداد ماه 1358، یکی از شاخص ترین رویدادهای تاریخ نظام اسلامی رخ داد و آغازین نماز جمعه تهران به امامت مجاهد نستوه مرحوم آیت الله سید محمود طالقانی اقامه گشت. در گفت وشنود پیش روی، دکتر احمد جلالی از متولیان برگزاری این نماز پرشکوه، خاطرات خویش را از این رویداد باز گفته است.
امام فرمود: امامت طالقانی، به خودی خود موجب رونق نماز جمعه خواهد شد
□ پس از ورود به موضوع اصلی این گفت وشنود، لطفاً در آغاز بفرمایید که از کجا و چگونه با آیت‌الله طالقانی آشنا شدید؟ و چه خصوصیاتی را در ایشان برجسته دیدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم وبه نستعین. بنده در نوجوانی، همراه پدر به تهران می‌آمدم و ایشان گاهی مرا به مسجد هدایت می‌برد، اما اولین بار در سال 1347، از نزدیک با ایشان آشنا شدم. بنده نوزده سال داشتم و در جریان فعالیتهای دانشجویی علیه رژیم، به‌ ناچار زندگی نیمه‌ مخفی داشتم. یک روز دوستی آمد و گفت آیت‌الله طالقانی به شیراز آمده و به منزل آیت‌الله حاج شیخ بهاءالدین محلاتی رفته‌اند، منتهی مردم از ترس رژیم، جرئت نمی‌کنند به دیدن ایشان بروند! من به منزل آیت‌الله محلاتی رفتم. قبلاً در مسجد هدایت تفاسیر شیرین ایشان را از قرآن شنیده بودم و در آن جمع از ایشان خواستم که تفسیر بگویند، اما ایشان طفره رفتند! من بی‌تجربه نبودم که ایشان به مقتضای ادب و در حضور آیت‌الله محلاتی، مایل نیستند تفسیر بگویند، اما دست از اصرار برنداشتم. بالأخره ایشان از آیت‌الله محلاتی اجازه گرفتند و سوره «والعصر» را تفسیر کردند. غیر از خوش‌ ذوقی، لحن و صدای ایشان که سرشار از اعتقاد قلبی بود، احترامی که ایشان به درخواست من جوان ناشناخته گذاشتند، چنان تأثیری بر دلم گذاشت که شوق دیدار مجدد ایشان به آرزویی ماندگار در من تبدیل شد.
 
 
 
□ اشاره کردید زندگی نیمه ‌مخفی داشتید. آیا ایشان درباره فعالیتهای سیاسی، توصیه‌ای به شما نکردند؟
چرا اتفاقاً در آن جمع کوچک و صمیمی نظر ایشان را پرسیدم. گفتند: در دانشگاه شما مجتهد هستید و ما باید از شما دانشجویان بپرسیم در آنجا چه باید کرد؟ این شیوه همیشگی آن بزرگوار بود که به افراد شخصیت می‌دادند تا باور کنند که باید مستقل فکر کنند و تصمیم بگیرند. در مسجد هدایت بارها پیش آمد که در میانه بحث از جوانی می‌پرسیدند: نظر شما چیست؟ این یک تاکتیک روان‌شناسانه نبود، بلکه واقعی بود و حقیقتاً نظرات دیگران برایشان مهم بود.
 
□ کدام یک از ویژگیهای شخصیتی ایشان برای شما جالب‌تر بودند؟
افراد نوعاً عادت دارند وقتی کسی نزد آنها می‌آید و از گروه مخالف یا فرد مقابل گلایه می‌کند، آنها طرف گوینده را می‌گیرند و سعی می‌کنند نظر او را نسبت به خود جلب کنند، اما آیت‌الله طالقانی درست برعکس عمل می‌کردند و مثلاً وقتی فداییان اسلام می‌آمدند و از مصدقیها بد می‌گفتند، ایشان خوبیهای آنها را برمی‌شمردند و برعکس. آقای عبدخدایی یک بار برای من نقل کردند که: مرحوم نواب هم این ویژگی آیت‌الله طالقانی را خوب می‌شناخت و می‌گفت: این سید پیش ما که می‌نشیند از مصدقیها دفاع می‌کند و پیش آنها که می‌رود از ما دفاع می‌کند!
پس از انقلاب هم ایشان این ویژگی را داشتند و اگر کسی نزد ایشان می‌آمد و از دیگران انتقاد می‌کرد، ایشان ویژگیهای مثبت طرف مقابل را برجسته می‌کردند و از همه می‌خواستند منصفانه قضاوت کنند.
 
□ از این ویژگی ایشان خاطره خاصی هم دارید؟
بله، یک روز دانشجویانی نزد ایشان آمدند و به رسم آن روزها، زبان به انتقاد از شهید آیت‌الله بهشتی گشودند. آیت‌الله طالقانی با دقت به حرفهای آنها گوش دادند، سپس پاسخی دادند که دقیقاً خلاف انتظار آنها بود. ایشان اشاره کردند: آقای بهشتی اولین کسی بود که مدارس سبک جدید با برنامه‌ای منظم و شیوه مطالعاتی وسیع را در قم تأسیس و یادگیری زبانهای خارجی را برای طلاب باب کرد و برای بالا بردن سطح فکر آنها زحمات فراوانی کشید. بعد هم طبق معمول از همه می‌خواستند در نقد دیگران انصاف را رعایت کنند. دل آیت‌الله طالقانی مثل آیینه بود. ایشان معتقد بودند بسیاری از بدبینیها حاصل توهم افراد هستند و اگر انسانها با هم گفتگو کنند، بسیاری از سوء تفاهمها رفع می‌شود.
 
□ برخی به این شیوه آیت‌الله طالقانی نقد داشتند و آن را حمل به تسامح بیش از حد می‌کردند. تحلیل شما چیست؟
آنها زخمهایی را که ایشان از شکست نهضتهای مشروطه و نهضت ملی به دل داشت، نداشتند. از یاد نبرده‌ایم در اولین مراسم سالگرد درگذشت دکتر مصدق در 14 اسفند سال 57، ایشان چقدر تلاش کردند این مراسم بهانه‌ای برای ایجاد شکاف بین نیروهای انقلاب نشود. آن روزها، من مدیر رادیو و مسئول پخش برنامه‌های تلویزیون (غیر از واحد خبر) بودم. چند روز قبل از این مراسم برای مشورت درباره بعضی از مسائل خدمت ایشان رفتم. نگران بودند و فرمودند: «حس می‌کنم عده‌ای می‌خواهند از این مراسم سوءاستفاده کنند و بین مردم تفرقه بیندازند. از خدا هم می‌خواهند من نروم تا میدان برایشان باز باشد!» به همین دلیل با اینکه فوق‌العاده خسته بودند و معمولاً در تجمعات شرکت نمی‌کردند، به این مراسم رفتند و حدود یک ساعت و نیم سخنرانی کردند، به‌طوری که نوبت به دیگران نرسید و نتوانستند نقشه‌های خود را اجرا کنند.
 
 
 
□ یکی از فرازهای مهم زندگی آیت‌الله طالقانی امامت جمعه تهران است که شما به شکلی مستقیم در آن نقش داشتید. داستان انتصاب ایشان به امامت جمعه تهران از زبان شما شنیدنی است؟
شب اول ماه رمضان و پنج‌شنبه سوم مرداد سال 58 بود. نماز مغرب را پشت سر ایشان خوانده بودم و در سکوت اتاق به ایشان نگاه می‌کردم که تعقیبات نماز را به‌جا می‌آوردند. با خود می‌اندیشیدم تاریخ معاصر، چنین بزرگمرد کریم و آزاده‌ای را هرگز فراموش نخواهد کرد. تلفن زنگ زد و من گوشی را برداشتم. مرحوم حاج احمد آقا بود و گفت: خوب است که شما آنجا هستید، چون امام همین الان گفتند به آقا سید محمود بگویید پس فردا نماز جمعه را بخوانند! امشب هم مطلب را از تلویزیون اعلام کنید و خودتان دنبال کار را بگیرید، چون این مطلب باید جا بیفتد.
گوشی را به آیت‌الله طالقانی دادم. ایشان گفتند: من بیمار و خسته‌ام و پاهایم درد می‌کند، به آقا بفرمایید لااقل مهلتی بدهند تا فکری کنیم، کار به این مهمی را که تا پس فردا نمی‌شود تدارک کرد.
تلفن که تمام شد سبب نگرانی ایشان را پرسیدم. فرمودند: «اولاً باید مردم را آماده کرد. ثانیاً باید مکان مناسبی را در نظر گرفت». عرض کردم: «آقا! دانشگاه تهران مناسب است، چون هم در مرکز شهر است، هم محیط زیبایی دارد. از طرفی شما از پیشگامان دعوت دانشگاهیان به مسجد هستید. مگر آرزوی شما همواره همین نبود که دین و سیاست مردم یکی باشد؟ مسجد هدایت همیشه پایگاه دانشگاهیان متدین بود. حالا به برکت انقلاب می‌توانید همان خطبه‌های مسجد هدایت را در دانشگاه تهران بیان کنید. نگران تدارکات نباشید. من به عهده می‌گیرم و از امکانات تلویزیون هم استفاده می‌کنیم».
از همان جا به اتاق خبر تلویزیون زنگ زدم و گفتم فوراً اعلام کنید آیت‌الله طالقانی از سوی امام به امامت جمعه تهران منصوب شده‌اند و پس فردا اولین نماز جمعه در دانشگاه تهران برگزار خواهد شد، اما آنها این خبر را اعلام نکردند! عده‌ای که در پخش خبر مسئولیت داشتند، اتفاقاً موقعی که تلفن زدم آنجا بودند و چون از امامت جمعه مرحوم طالقانی خوشحال نبودند، جلوی پخش خبر را گرفتند! اینها همیشه مرا متهم می‌کردند که می‌خواهم با مطرح کردن آیت‌الله طالقانی در تلویزیون ایشان را بزرگ کنم، غافل از اینکه آیت‌الله طالقانی شخصیت انکارناپذیر تاریخ انقلاب است و کسی نمی‌تواند ایشان را کوچک کند.
در هر حال سعی کردم بزرگان شورای انقلاب را پیدا کنم و مطلب را با آنها در میان بگذارم که میسر نشد. در مورد محل، حاج احمد آقا دانشگاه را تأیید کردند. من از محضر آیت‌الله طالقانی مرخص شدم و خود را به جام‌ جم رساندم. وقتی رسیدم اخبار تمام شده بود. دستور دادم مسئولان پخش در میان برنامه‌های پس از خبر فرصتی را باز کنند، چون باید برای مردم احکام نماز جمعه را توضیح می‌دادیم و فرصت هم نداشتیم نظر فقها و بزرگان قم را بگیریم، لذا خودم ناچار شدم جلوی دوربین بروم و پس از بیان حکم امام در مورد ضرورت برگزاری نماز جمعه و انتصاب آیت‌الله طالقانی، هر آنچه را که از استاد بزرگوارم شهید مطهری در فضیلت نماز جمعه در ذهن داشتم بیان کردم.
فردای آن روز یعنی پنج‌شنبه بعد از ظهر خدمت آقای طالقانی رفتم تا ترتیبات امر با نظر شخصی خود ایشان و بدون واسطه داده شود. ایشان تلفنی با حاج احمد آقا صحبت کردند و فرمودند: به آقا بفرمایید فتوا بدهند که نماز ظهر مردم ساقط است! من نمی‌توانم مسئولیت نماز مردم را به عهده بگیرم، باید مستند به فتوای ایشان عمل کنم! حاج احمد آقا نظر امام را گرفتند و خبر دادند: امام فرموده اند این نظر درست است و اعلام کنید.
همه ما نگران بودیم که چه اتفاقی خواهد افتاد. حتی به مرحوم آقای اشراقی تلفن زدم و خواهش کردم به امام بفرمایند ایشان بیانی در قالب حکم یا فتوای شرعی صادر کنند که مردم بر اساس آن در نماز جمعه شرکت کنند. امام فرموده بودند: «نیازی نیست، تعیین آقای طالقانی به امامت نماز جمعه کافی است که نماز جمعه بگیرد.» و طبق معمول تشخیص امام صحیح بود. تمام صحن دانشگاه و خیابانهای اطراف تا بلوار کشاورز مملو از جمعیت بود. حاج احمد آقا بعدها گفتند وقتی نماز جمعه از تلویزیون پخش شد، امام با خوشحالی فرمودند: «عجب نمازی شد!»
این بیان امام به تمام خستگیها و نگرانیهای ما پایان داد. https://iichs.ir/vdci.wapct1azvbc2t.html
iichs.ir/vdci.wapct1azvbc2t.html
نام شما
آدرس ايميل شما