رضاشاه و وزرای جنگ؛

از امیرطهماسبی تا نخجوان

یکی از دلایل ضعف ارتش فقدان اختیار وزارت جنگ در کلیه امور از جمله سازمان اداری و برنامه‌ریزی دفاعی و رزم‌آرایی بود. دانش نظامی رضاخان هم به عنوان قزاق سنتی به میزانی نبود که پیش‌بینی‌های لازم برای آماده‌سازی دفاعی در مقابل قدرت‌های بزرگ از او ساخته باشد و طرحی جامع برای جلوگیری از پیشروی هجوم خارجی به داخل طراحی کند و تدارک بیند
از امیرطهماسبی تا نخجوان
 
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ از ابتدای سال 1300، که رضاخان با کنار زدن مسعود کیهان به وزارت جنگ رسید، تا شهریور 1320، ارتش ایران تماما و انحصارا زیر نظر او تغییر شکل می‌داد. او در ۱۳۰۳ دستور تفکیک نیروهای سه‌گانه هوایی، دریایی و زمینی را در قشون  ایران صادر کرد و این گونه بود که نیروهای ثلاثه ایران با تفکیک رسمیت یافت. 1
 
رضاخان تا 1304خودش وزیر جنگ بود و وقتی که سلطنت پهلوی تأسیس شد، اولین وزیر جنگ پهلوی امیر لشکر امیرطهماسبی بود که در لرستان به قتل رسید. دومین وزیر جنگش محمدعلی فروغی بود که از سال 1314 به بعد خانه‌نشین و تحت نظر شهربانی بود و سومین وزیر جنگش  جعفرقلی اسعد بود که در زندان قصر قتل مقتول شد و آخرین وزیر جنگش احمد نخجوان بود که به بهانه انحلال ارتش توسط او کتک خورد و مجروح و محبوس شد.
 
در تمام این مدت کلیه امور قشون، که بعدا به نام ارتش تغییر نام داد، نه به دست وزیر جنگ بلکه مستقیم توسط رضاخان مدیریت می‌شد. از جمله وقتی قرار بر تصدی فروغی بر وزارت جنگ شد شاه به او گفته بود: «من وزارت جنگ را اداره می‌کنم، ولی حقوق و مزایای آن مال تو».2 در این برهه نیروی دریایی تازه‌تأسیس‌شده کار خود را با یک ناوچه مین‌جمع‌کن که در ابتدا، «پهلوی» و سپس «شاهین» نامیده می‌شد، و در سال 1304 از آلمان خریداری شده بود، آغاز می‌کند که شناوری فرسوده و پوسیده بود و تنها برای تردد کاربرد داشت. در سال 1310 در دوران وزارت جعفرقلی اسعد سفارش ساختنِ شش ناو جنگی به کارخانه‌های کشتی‌سازی ایتالیا داده شد. نیروی دریایی در سال 1312 در جنوب دارای دو ناو 950 تنی، چهار ناو 320 تنی، سه ناوچه 75 تنی و یک کرجی موتوری بود و در سال 1306 سه ناوچه ایتالیایی به نیروی دریایی شمال افزوده شد.3
 
بااین‌حال ارتشی که رضاخان ایجاد کرده بود یک ارتش دسته دوم و در بخش پشتیبانی دفاعی بسیار ضعیف بود و در شهریور 1320 هویدا شد که از سطح استاندارد قوای نظامی آغاز قرن بیستم بسیار نازل‌تر و در موقع مواجهه با هجوم خارجی ناپایدار و شکننده است. یکی از دلایل ضعف ارتش فقدان اختیار وزارت جنگ در کلیه امور از جمله سازمان اداری و برنامه‌ریزی دفاعی و رزم‌آرایی بود. دانش نظامی رضاخان هم به عنوان قزاق سنتی به میزانی نبود که پیش‌بینی‌های لازم برای آماده‌سازی دفاعی در مقابل قدرت‌های بزرگ از او ساخته باشد و طرحی جامع برای جلوگیری از پیشروی هجوم خارجی به داخل طراحی کرده و تدارک دهد و وزرای جنگ او نیز هیچ یک دوره‌های جدید فرماندهی ستاد در جنگ‌های مکانیزه و شیوه رزمایش در برابر لشکر تانک‌ها و پدافند هوایی و مقاومت دریایی را ندیده بودند و فقط در جنگ در برابر اشرار و عشایر سررشته داشتند.
 
اولین وزیر جنگ او، امیرطهماسبی، قبلا مافوق رضاخان در قزاقخانه بود. او ابتدا حاکم نظامی آذربایجان بود و مقارن سفر سردار سپه به آذربایجان در بهار ۱۳۰۴ به تهران فراخوانده شد. پس از آن امیرطهماسبی حاکم نظامی تهران و از اول شهریور ۱۳۰۴ معاون پارلمانی وزیر جنگ بود؛ سپس به وزارت جنگ رسید.4 او در روز ۱۴ فروردین سال ۱۳۰۷، زمانی که برای سرکشی راه بروجرد به خرم‌آباد رفته بود، در نزدیکی قریه رازان با گلوله عده‌ای از افراد مسلح به‌شدت مجروح شد و متعاقبا درگذشت. به مناسبت قتل امیرطهماسبی به دستور شاه مدارس کل کشور به مدت یک روز تعطیل شد. مؤتمن‌الملک، رئیس مجلس، نیز با اظهار تأسف و تأثر از فاجعه، جلسه علنی مجلس را تعطیل کرد.5
 
عبدالله امیرطهماسبی
عبدالله امیرطهماسبی
 
پس از وی جعفرقلی اسعد، سردار بهادر سابق، به وزارت جنگ رسید و انگیزه اصلی از گماردن او توانمندی وی در مقابله با عشایر بود. در این دوره به‌ویژه خطر تحریکات خوانین ایل بختیاری افزایش یافته بود و شاخه مرکزی سران آنها، که جنبش مشروطه و قراردادهای نفتی همراه با داشتن سی‌هزار نیروی مسلح قومی، قدرت وافری به آنها بخشیده بود تا به مانعی برای تمرکزگرایی سیاسی نظامی مبدل شوند. اسعد به عنوان جریان موازی با خوانین دیگر می‌توانست به‌خوبی آنها را خنثی کند.
 
همچنین پیش از سال 1308، اسعد از نیروهای بختیاری برای حمایت از ارتش در لشکرکشی‌‎های دولت استفاده کرده بود. او بعد از یک دوره وزارت پست و تلگراف، مدتی از سوی رضاخان به عنوان والی خراسان گمارده شد و یقینا این انتصاب، بخشی از سیاست موازی‌سازی قومی پهلوی اول بود؛ زیرا از سال ۱۳۰۳ تا ۱۳۰۶، که ارتش در جنگ با اعراب، لرها، بلوچ‌ها و قشقایی‌ها به کمک بختیاری‌ها نیاز داشت، حکومت مرکزی وزارت جنگ و استانداری خراسان را به جعفرقلی‌خان سردار اسعد داد. اسعد از اعضای برجسته خانواده ایلخانی و از پسران سردار اسعد، از رهبران مشهور انقلاب مشروطه، بود. با تصفیه قدرت‌های قومی محلی از سال ۱۳۰۶ تا 1308، که ارتش دیگر به همکاری نیروهای بختیاری نیازی نداشت، رضاخان سیاست مماشات را کنار گذاشت و خلع سلاح تدریجی آنها را آغاز کرد.6
 
در سال 1308، شورش سراسری عشایری جنوب از بختیاری تا فارس گسترش یافت و رضاخان اعتقاد داشت که اسعد در وقوع آنها نقش دارد و در سال 1311، رضاخان صراحتا به جهانبانی گفته بود که اسعد با تحریک عشایر، یاغی‌تراشی می‌کند.7 حکم دستگیری اسعد در سال 1312 از سوی رضاشاه صادر شد و در فروردین 1313 اعلام شد که او مرده است. هورنى‌بروک آمریکایی در تلگرامى مورخ ۷ آوریل مرگ سردار اسعد را این‌گونه شرح مى‌دهد:
 
«اگرچه رایج‌ترین اخبار درباره حوادث منتهى به دستگیرى سردار اسعد و سایر سران ایل بختیارى ذکر شد، کمتر کسى حاضر است به بختیارى‌ها، چه فردا و چه جمعا، وصله داشتن نقشه‌هاى خیانتکارانه بچسباند؛ حداکثر چیزى که به آنها نسبت مى‌دهند نگاه داشتن جانب احتیاط و آماده بودن براى هر نوع اتفاقى پس از مرگ شاه است. آنهایى که با سردار اسعد آشنا هستند شک دارند که او واقعا چنین نقشه‌اى در سر داشته و یا صاحب چنان قوت شخصیتى بوده که به فکر تأسیس سلسله پادشاهى در ایران افتاده باشد، بلکه او را
شخص بى‌آزار و گوشه‌گیرى مى‌دانند که با الطاف شخصى شاه به پست مهم وزارت جنگ رسیده است. چند هفته پیش از انتشار مرگش شایع شده بود که او هم به سرنوشت صولت‌الدوله قشقایى و تیمورتاش دچار شده است. دیگر هیچ خبرى از او نبود تا اینکه در روز ۳۱ مارس ۱۹۳۴ خبر کوتاهى در گوشه پرتى از روزنامه اطلاعات به چاپ رسید که ترجمه‌اش به این ترتیب است: "جعفرقلى‌خان اسعد بختیارى جمعه شب در مریض‌خانه زندان قصر قاجار بر اثر سکته مغزى درگذشت". همین و بس. حتى یک کلمه یا یک سطر بیشتر هم در اطلاعات و یا روزنامه‌هاى دیگرى که این خبر را به نقل از اطلاعات منتشر کردند چاپ نش، ولى مسلم است که مردم تعبیر و تفسیرهاى زیادى داشتند». 8
 
مخبرالسلطنه هدایت دراین‌باره در «خاطرات و خطرات» آورده است: سردار اسعد فوت کرده است. کار به محاکمه نکشید. گفته شد که محرمانه اسلحه‌ای به بختیاری وارد شده بوده است. بعدها در ملاقات از شاه شنیدم بلی، آنها می‌خواهند محمدحسن‌میرزا را بیاورند؛ شهوترانی که از این بیشتر نمی‌شود، بیش از این چیزی نفرمودند و معلوم بود که صحبت از اسعد است.9
 
از آذر ۱۳۱۲ که جعفرقلی‌خان سرداراسعد، وزیر جنگ، مغضوب شد و به قتل رسید، این وزارتخانه سرپرست نداشت؛ سپس محمد نخجوان به وزارت جنگ رسید. نخجوان قفقازی بود و پدرش، میرپنج باقرخان، از افسران ارشد قزاقخانه بود و خودش دوره دانشکده افسری و ستاد روسیه را طی کرده و با درجه یاوری در قزاقخانه استخدام شده و قبل از کودتای اسفند ۱۲۹۹ با درجه سرتیپی رئیس ستاد قزاقخانه شده بود. نخجوان در زمان کودتا با درجه امیرتومانی فرمانده آتریاد قزاق قزوین بود تا پس از ادغام قزاقخانه و ژاندارمری و تشکیل قشون متحدالشکل، سردار سپه او را با تنزل درجه به سرتیپی در قشون جدید پذیرفت. او چندی رئیس مدرسه نظام شد و بعد به ریاست ارکان حرب (ستاد ارتش) رسید. نخجوان در ۱۳۱۰ به درجه امیرلشکری رسید و بعد از خلع و مرگ اسعد در 17 مرداد ۱۳۱۳، محمدعلی فروغی او را به عنوان کفیل وزارت جنگ به مجلس شورای ملی معرفی کرد.10 نخجوان تا پایان دولت محمدعلی فروغی وزیر جنگ بود، ولی در جلسات هیئت دولت شرکت نمی‌کرد. در کابینه محمود جم نیز همین منصب را داشت، اما در فروردین ۱۳۱۵ جای خود را به سرلشکر اسماعیل امیرفضلی داد.11
 
محمد نخجوان
محمد نخجوان
شماره آرشیو: 3178-1ع
 
امیرلشکر اسمعیل آقا امیرفضلی از دوستان دوران قزاقی رضاخان بود که پس از کودتا، در 4 دی ۱۳۰۰ از درجه سرتیپی به درجه امیرلشکری نایل شد. او در دوران وزارت جنگ رضاخان فرمانده لشکر شمال غرب، از لشکرهای پنج‌گانه تحت فرمان سردار سپه، بود. از سال ۱۳۱۴ فرهنگستان واژه سرلشکر را به جای امیر لشکر ساخت و امیرفضلی با این عنوان در فروردین ۱۳۱۵ کفیل وزارت جنگ شد و تا 1319 بر همین سمت بود.12
 
اسماعیل امیرفضلی و عبدالله امیرطهماسبی دو تن از امرای ارتش در اوایل دوره پهلوی
اسماعیل امیرفضلی و عبدالله امیرطهماسبی
دو تن از امرای ارتش در اوایل دوره پهلوی
شماره آرشیو: 103-8ع
 
در سال 1319، احمد نخجوان به جای امیرفضلی آمد و در کابینه‌های متین‌دفتری و علی منصور وزیر جنگ شد. وی قفقازی‌تبار بود. او تحصیلات خود را در ایران و فرانسه به انجام رسانید و آغاز نظامی‌گری وی قزاقخانه بود و به علت مشارکت در کودتا به سرهنگ تمامی رسید. در سال ۱۳۰۲ به دستور وزیر جنگ سردار سپه به جهت کسب علوم نظامی جدید عازم اروپا شد و توانست رسته خلبانی را در دانشکده ایستر فرانسه به اتمام برساند. او پس از کسب آموزش خلبانی در بهمن‌ماه همان سال با یک فروند هواپیمای خریداری‌شده از فرانسه بازگشت و به عنوان اولین رئیس نیروی هوایی ایران مشغول به کار شد و تا سال ۱۳۱۵ با اینکه چندین بار مغضوب رضاخان شد و حتی به زندان نیز افتاد، هربار پس مدت کوتاهی به علت نیازی که به وی وجود داشت، دوباره به همان مقام منصوب می‌شد تا در ۱۳۱۸ کفیل وزارت جنگ در کابینه احمد متین‌دفتری شد و در ۱۳۱۹ به درجه سرلشکری رسید. نخجوان تا 8 شهریور ۱۳۲۰ هم‌زمان با حمله قوای شوروی و انگلیس به ایران در سمت کفالت وزارت جنگ قرار داشت.13   
 
احمد نخجوان
احمد نخجوان
شماره آرشیو: 4651-5ع
 
احمد نخجوان در این فرایند طرح مرخص کردن سربازان وظیفه و استخدام سربازان پیمانی را به تصویب اعضای شورای عالی ارتش رسانید. همین امر موجب تغییر و اعتراض شدید رضاشاه شد؛ لذا احمد نخجوان را به‌شدت مضروب کرد و به زندان افکند. او تا ۲۵ شهریور در زندان بود و پس از استعفای شاه در ترمیم کابینه فروغی در 30 شهریور وزیر جنگ شد. اقدام او در ترخیص نیروهای وظیفه، آن هم در زمان حمله بیگانگان به کشور، نشانه تمایل وی به تسریع در سقوط رضاخان و وجود کینه شخصی از او بود. شاه بعد از مواجه با انحلال ارتش، با شمشیر، نخجوان را به باد کتک گرفت و به زندان انداخت و درصدد مجازات او بود که نزدیک شدن قوای روس به تهران او را به استعفا  و فرار به سمت جنوب ناگزیر کرد و از این طریق نخجوان از مرگ نجات یافت و محمدرضا پهلوی و فروغی دوباره نخجوان را به مقام سابقش بازگرداندند. ماجرای نخجوان با رضاخان یادآور این داستان همیشگی و پرتکرار تایخ است که منفوریت دیکتاتورها در وقت بروز بحران‌ها بلای جانشان می‌شود.14
 
پی نوشت:
 
1 . ستاد بزرگ ارتشتاران، تاریخ ارتش نوین ایران، تهران، چاپخانه ارتش، 1342، صص 89-96.
2. باقر عاقلی، رضاشاه و قشون متحدالشکل، تهران، نامک، 1382، ص 381.
3. وحید سینائی، دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران از 1299 تا 1357، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، 1396، ص 286.
4. باقر عاقلی، همان، ص 229.
5. همان، ص 384.
6. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل‌محمدی، تهران، نشر نی، 1392، ص 176؛ جواد کار اندیش، پهلوی اول و مسئله عشایر، ترجمه محمد جواهر کلام، تهران، نشر علمی، 1398، صص 442.
7. مجله خاندانی‌ها، سال 13، ش 76، 23 خرداد 1332، صص 13.
8. محمدقلی مجد، رضاشاه و بریتانیا، بر اساس اسناد وزارت خارجه آمریکا، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌هاى سیاسى، 1389‌، ص ۱۴۸.
9. مخبرالسلطنه هدایت، خاطرات و خطرات، تهران، انتشارات زوار، چ دوم، 1344، ص 403. 
10. باقر عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، تهران، نشر گفتار با همکاری نشر علم، ۱۳۸۰، ص ۱۲۸۰.
11. باقر عاقلی، رضاشاه و قشون متحدالشکل، همان، ص 382.
12. باقر عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، همان، ج 1، ص ۲۰۸؛ باقر عاقلی، روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ج 1، تهران، نامک، ۱۳۸۷، ص 294.
13. باقر عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، همان، ج 3، ص 1612.
14. همان، ص 1613. https://iichs.ir/vdcftyd0.w6dxcagiiw.html
iichs.ir/vdcftyd0.w6dxcagiiw.html
نام شما
آدرس ايميل شما