مطالعه موردی مواجهه رضاشاه با مخالفان خود؛

خوف رضاشاه از مرد تبعیدی خواف

انتخاب خواف به عنوان تبعیدگاه مدرس به این سبب بود که «اهالی آنجا سنی‌مذهب بودند و چندان حساسیتی نسبت به زندانی بودن مجتهدی شیعی در دیارشان نداشتند. افزون بر این، امکان برقراری ارتباط میان خواف و پایتخت به آسانی ممکن نبود». مدرس در خواف در قلعه‌ای نظامی زندانی شد و تحت نظر شدید مأموران امنیتی قرار گرفت و ممنوع‌الملاقات شد
خوف رضاشاه از مرد تبعیدی خواف
 
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ یکی از شیوه‌های رایجِ ِحذف مخالفان رژیم در عصر رضاشاهی قتل و ترور سیاسی بود. اگرچه ترور در تاریخ سیاسی ایران اتفاق نوینی نیست، ولی تا قبل از دوره رضاشاه ترورها توسط گروه‌ها و احزاب تندروی ِمخالف حکومت انجام می‌شد و افرادی که ترور می‌شدند اغلب از وابستگان به دربار بودند، ولی در این دوره شاهد کشتار مخالفان توسط حکومت هستیم. یکی از مشهورترین این ترورها در دوره رضاشاه، ترور 7 آبان 1305ش شهید مدرس بود که البته نافرجام ماند، اما پازل ترور ایشان در زمان تبعیدشان به کاشمر، به شیوه‌ای عریان‌تر کامل شد. نوشتار پیشِ رو کوشیده است تصویری از روزگار تبعید و سرانجام ترور و به شهادت رسیدنِ آیت‌الله سیدحسن مدرس توسط حکومت رضاشاه ارائه کند.

شهید آیت‌الله سیدحسن مدرس در بیمارستان و در پی ترور نافرجام از سوی عمال رضاخان
شهید آیت‌الله سیدحسن مدرس در بیمارستان و در پی ترور نافرجام از سوی عمال رضاخان
 
انتخابات مجلس هفتم؛ افشاگری مدرس و وحشت رضاشاه
انتخابات دوره هفتم مجلس شورای ملی در سال 1307ش بر اساس فهرست مورد نظرِ رضاشاه برگزار شد و مخالفان رضاشاه از جمله آیت‌الله سیدحسن مدرس از راهیابی به مجلس بازماندند. مسئله جالب توجه در این دوره از انتخابات این نکته بود که آیت‌الله مدرس از تهران حتی یک رأی هم در صندوق به نامش خوانده نشد و به قول خودش در سخنرانی مبسوطی که راجع به انتخابات دور هفتم نمود اظهار داشت: «اگر باور کنیم که هیچ‌یک از مردم تهران به من رأی ندادند، ولی من خودم شخصا به پای صندوق انتخابات رفته یک رأی به خودم دادم. پس این یک رأی که به نام مدرس بود در صندوق چه شد؟!».1 این سخن، محافل سیاسی و گردانندگان انتخابات را به وحشت انداخت.
 
نقل است که در همین وقت یکی از محارم رضاشاه نزد مدرس آمد و اظهار کرد که «اعلیحضرت احوال‌پرسی نموده گفتند: چون شما از تهران انتخاب نشده‌اید اجازه بدهید که کاندیدای یکی از شهرستان‌ها شوید و دستور دهم انتخاب گردید!» شهید مدرس با نهایت تندی و خشونت می‌گوید: «به سردار سپه بگو اگر مَردی، مردم را آزاد بگذار تا ببینی من از چند شهر انتخاب می‌شوم و­گرنه مجلسی که به دستور تو، من نماینده‌اش گردم باید درش را لجن گرفت»2.

در چنین شرایطی رضاشاه چاره را منحصر به این می‌بیند که به او تکلیف کند از سیاست کناره گیرد و این پیغام نیز به آیت‌الله مدرس رسانده می‌شود. جواب باز معلوم است؛ ایشان می‌گوید: «من وظیفه انسانی و شرعی خویش را دخالت در سیاست و مبارزه در راه آزادی می‌دانم و به هیچ عنوان دست از سیاست برنمی‌دارم».3 این‌چنین بود که شاه دستور دستگیری و تبعید مدرس از تهران به یکی از شهرستان‌های مرزی را صادر کرد.
 
نقل است که در همین وقت یکی از محارم رضاشاه نزد مدرس آمد و اظهار کرد که «اعلیحضرت احوال‌پرسی نموده گفتند: چون شما از تهران انتخاب نشده‌اید اجازه بدهید که کاندیدای یکی از شهرستان‌ها شوید و دستور دهم انتخاب گردید!» شهید مدرس با نهایت تندی و خشونت می‌گوید: «به سردار سپه بگو اگر مَردی، مردم را آزاد بگذار تا ببینی من از چند شهر انتخاب می‌شوم و­گرنه مجلسی که به دستور تو، من نماینده‌اش گردم باید درش را لجن گرفت»  
تبعید به شیوه رضاخانی
رضاخان هراس خود از افشاگری مدرس را با خانه‌نشینی او آشکار کرد، اما وحشت حکومتگران خودکامه با این مجازات نیز فرو ننشست و در 16 مهر 1307ش، رضاشاه دستور دستگیری ایشان را صادر کرد؛ فرمانی که رئیس شهربانی همراه گروهی از نیروهایش آن را در میانه مهرماه ۱۳۰۷ به اجرا درآوردند. آنها به بهانه سازشِ آیت‌الله مدرس با ایلات و عشایر و قصد انقلاب علیه رضاشاه، به منزل ایشان هجوم بردند و پس از ضرب و شتم، این روحانی مجاهد را بدون عمامه، عبا و کفش از خانه بیرون آوردند و به مأموران شهربانی مشهد تحویل دادند. محمدتقی بهار چگونگی دستگیریِ آیت‌الله مدرس را این چنین به تصویر کشیده است: «درگاهی4 ... شبی با چند تن دژخیم وارد خانه سید شد و همین که چشمش به مدرس می‌افتد بنای دشنام و ناسزاگویی به مدرس می‌گذارد؛ مدرس به او تعرض می‌کند... درگاهی او را کتک می‌زند. در این حین فرزند او سیدعبدالباقی از اتاق دیگر می‌رسد و با درگاهی طرف می‌شود و درگاهی امر می‌کند دژخیمان سید را برهنه و یک لاقبا دستگیر می‌کنند... و حتی نمی‌گذارند مدرس کفش به پای نماید».5

شهید آیت‌الله سیدحسن مدرس در کنار فرزندش سیدعبدالباقی مدرسی
شهید آیت‌الله سیدحسن مدرس در کنار فرزندش سیدعبدالباقی مدرسی
 
نکته جالب توجه این است که رضاشاه در رویه‌ای نامتعارف، مدرس را به تبعید در عتبات عالیات نفرستاد، بلکه پس از دستگیری، ایشان نخست از تهران به دامغان و مشهد و بعد از مشهد به خواف تبعید شدند. با وجود آنکه آیت‌الله مدرس در تبعید، دو مرتبه به واسطه نظمیه خراسان، از مرکز، تقاضایِ تشرف به مکه را کرد،6 به درخواست او وقعی گذاشته نشد. انتخاب خواف به عنوان تبعیدگاه مدرس به این سبب بود که «اهالی آنجا سنی‌مذهب بودند و چندان حساسیتی نسبت به زندانی بودن مجتهدی شیعی در دیارشان نداشتند. افزون بر این، امکان برقراری ارتباط میان خواف و پایتخت به آسانی ممکن نبود».7 مدرس در خواف در قلعه‌ای نظامی زندانی شد و تحت نظر شدید مأموران امنیتی قرار گرفت و ممنوع‌الملاقات شد.
 
شهید مدرس از این زمان (1307ش) تا سال 1316ش، یعنی چیزی حدود نه سال، در تبعیدگاه خواف توسط مأموران رضاشاه تحت نظر بود. وی دوران تبعید را در سخت‌ترین شرایط گذراند؛ به‌گونه‌ای که حتی از ضروری‌ترین امکانات زیستی محروم بود. سخت‌گیری مأموران رضاشاه نسبت به شهید مدرس تا حدی بوده است که وی در سال 1314ش نامه‌ای کوتاه برای شیخ احمد بهار می‌فرستد و از وی می‌خواهد که نامه را به ملک‌الشعرای بهار برساند. بنا به نقل قولی از بهار، شهید مدرس در آن نامه نوشته بود: «زندگانی من از هر حیث دشوار است حتی نان و لحاف ندارم».8
 
افزون بر این، رضاشاه با تبعید مدرس به خواف زمینه انزوای سیاسی این رقیب دیرینه را نیز فراهم کرد؛ چرا که امکان هر گونه ارتباط با مردم و فعالیت سیاسی ـ اجتماعی از ایشان سلب شد. دستور اعمال سختگیری نسبت به آیت‌الله مدرس در خاطرات دکتر محمدحسین مدرس، که در پنجمین ماه حبس این روحانی مبارز، برای دیدار با ایشان اقدام به سفری ناموفق به مشهد و خواف کرده بود، نیز آمده است. وی می‌نویسد: «از جمله مطالبی که در آخرین روزهای اقامتم در مشهد از آقا عباس قلی دیهیم شنیدم این بود که گفت: چون رئیس تأمینات به خواف آمد، دستورات شدیدی در سختگیری به آقای مدرس مبنی بر قطع غذا و حبس تاریک را داد».9 در چنین شرایطی به دلیل جو اختناق و رعب و وحشتی که دستگاه‌های امنیتی رضاشاه پدید آورده بودند مردم و سایر نیروهای سیاسی و اجتماعی نیز در مقابل تبعید مرحوم مدرس سکوت کردند. در حقیقت دوره تبعید شهید مدرس به خواف دوره‌ای است که به گفته عین‌السلطنه، با وجود آنکه مردم در حقیقت، مدرس را می‌پرستیدند، ولی «یکی از اهالی اصفهان و تهران و دیگر شهرها صدایشان درنیامد که مسجود و معبود ما را کجا بردند».10
 
سازش‌ناپذیری در تبعید؛ صدور فرمان ترور
آیت‌الله مدرس در دوران تبعید و اسارت نیز دست از مخالفت با اقدامات و برنامه‌های حکومت رضاشاه برنداشت و هر فرصتی که پیش می‌آمد مخالفت و اعتراض خود را نسبت به وضع موجود اعلام می‌کرد. در حقیقت مدرس در تبعید نیز سر تسلیم فرود نیاورد و با لحن استهزاآمیزی از حبس منفرد به «حبس معذب و انواع آن»11 یاد کرد. دوران اسارت مدرس حدود نُه سال طول کشید. در این مدت، ترس و نگرانی رضاشاه از مدرسِ در بند، نه تنها کاهش نیافت، بلکه هراس از این شیر در زنجیر به گونه‌ای در ذهن وی رخنه کرده بود که سرانجام تصمیم به قتل ایشان گرفت؛ از‌این‌رو دستور قتل آیت‌الله مدرس به رئیس شهربانی خواف ابلاغ شد، ولی او از قتل ایشان سر باز زد؛ درنتیجه پس از یازده سال اسارت در قلعه متروکه ارگ، در خواف در 22 مهر 1316 وی را از خواف به کاشمر منتقل کردند. رئیس شهربانی کاشمر ــ رسدبان اقتداری ــ نیز از اجرای دستور قتل آیت‌الله مدرس خودداری کرد که این امر به برکناری وی از پست خویش انجامید. درنتیجه، این کار به مأمورانی به نام جهانسوزی، خلج و مستوفیان واگذار شد. آنها نیز وی را در شب 27 رمضان ابتدا مسموم کردند و سپس با پیچیدن عمامه بر گردن وی به شهادت رسانیدند و جنازه‌اش را مخفیانه به خاک سپردند.

بنای اولیه مزار شهید آیت‌الله سیدحسن مدرس در قبرستان شهر کاشمر
بنای اولیه مزار شهید آیت‌الله سیدحسن مدرس در قبرستان شهر کاشمر
 
فرجام سخن
رضاخان، فضای کشور را فضای امنیتی و پلیسی کرده بود. نَفَسْ‌ها را می‌بُرید و ایادی او مراقب بودند که مبادا، صدایی به مخالفت بلند شود و کسی علیه منافع شخص دیکتاتور، سخنی بر زبان آورد. رضاشاه آیت‌الله مدرس را در چنین فضایی به تبعیدگاه فرستاد؛ یعنی پس از اینکه جوّ ارعاب و وحشت را پدید آورد و اختناق را به همه لایه‌های جامعه وارد ساخت، دست به تبعید مدرس زد. تبعید مدرس با اعمال شدیدترین تدابیر امنیتی و اتخاذ  سخت‌گیری‌های غیرانسانی در ایام تبعید ایشان حکایت از رمز و رازی انکارناشدنی دارد. بی‌شک راز این همه سخت‌گیری را باید در هراسی جست که دستگاه خودکامه رضاخانی از آن مبارز نستوه و خستگی‌ناپذیر در دل داشت.

پی نوشت:
 
1. حسین مکی، تاریخ بیست‌ساله ایران، ج 5، تهران، انتشارات علمی، 1363، صص 129-133.
2. موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، روایت ملک‌الشعرای بهار از لحظه‌های تبعید مدرس، فروردین 1400.
3. همان.
4. سرتیپ محمدخان درگاهی، رئیس اداره شهربانی تهران که بنا بر شواهد موجود کینه دیرینه‌ای نسبت به شخص آیت‌الله مدرس داشت.
5. حسین مکی، مدرس قهرمان آزادی، ج 2، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1385، ص 779.
6. نصرالله صالحی، گنجینه خواف (مجموعه درس‌ها و یادداشت‌های روزانه در تبعید)، تهران، طهوری، 1385، ص 50.
7. حسین مکی، همان، ج 5، ص 135.
8. محمد گلبن، مدرس در تاریخ و تصویر، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، ۱۳۶۷، صص ۱۰4-۱۰6.
9. نصرالله صالحی، همان، ص 92.
10. قهرمان‌میرزا عین‌السلطنه، روزنامه خاطرات عین السلطنه، ج 10، به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار، تهران، اساطیر، 1374، ص 762.
11. نصرالله صالحی، همان، ص 51.
  https://iichs.ir/vdca6on6.49no615kk4.html
iichs.ir/vdca6on6.49no615kk4.html
نام شما
آدرس ايميل شما