نگاهی به زندگی سیاسی عین‌الدوله؛

صدراعظمی که از مدرسه اخراج شد

در هفت‌سالگی وارد مدرسه دارالفنون شد. او چندان درس‌خوان نبود و دل به تحصیل نمی‌داد؛ البته برخی از دروس را گذراند و تا حدودی زبان فرانسه آموخت؛ بااین‌حال، آثار گردنکشی، قلدری و استبداد رأی از همان کودکی در او مشاهده می‌شد. همین مسئله باعث شد او را از مدرسه اخراج کنند
صدراعظمی که از مدرسه اخراج شد

پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ سلطان عبدالمجیدمیرزا عین‌الدوله نوه فتحعلی‌شاه قاجار در سال 1224ش در تهران متولد شد. او پسر یکی از 124 فرزند فتحعلی‌شاه با نام سلطان احمدمیرزا بود که سه پسر و یک دختر داشت. در هفت‌سالگی و هنگامی که امیرکبیر به شهادت رسید، وارد مدرسه دارالفنون شد. او چندان درس‌خوان نبود و دل به تحصیل نمی‌داد؛ البته عبدالمجیدمیرزا برخی از دروس را گذراند و تا حدودی زبان فرانسه آموخت؛ بااین‌حال، آثار گردنکشی، قلدری و استبداد رأی از همان کودکی در او مشاهده می‌شد. همین مسئله باعث شد عبدالمجیدمیرزا را از مدرسه اخراج کنند و فرصت تحصیل از او گرفته شود. ناصرالدین‌شاه عبدالمجیدمیرزا را به تبریز نزد ولیعهد، یعنی مظفرالدین‌شاه، فرستاد و او در آنجا بابت استعداد خوبی که داشت توانست نوشتن را بیاموزد. این امر باعث جلب توجه مظفرالدین‌شاه به عبدالمجیدمیرزا و تسهیل زمینه پیوستن او به کارگزاران دولتی شد. بدین ترتیب عین‌الدوله در مقام حاکم در چندین شهر مشغول به کار شد.[1]
 
مظفرالدین‌شاه قاجار در کنار برخی رجال سیاسی دوره خویش: 1. میرزا نصرالله مشیرالدوله؛ 2. عبدالمجیدمیرزا عین‌الدوله؛ 3. محمدعلی‌میرزا ولیعهد؛ 4. میرزا احمدخان مشیرالسلطنه
مظفرالدین‌شاه قاجار در کنار برخی رجال سیاسی دوره خویش: 1. میرزا نصرالله مشیرالدوله؛ 2. عبدالمجیدمیرزا عین‌الدوله؛ 3. محمدعلی‌میرزا ولیعهد؛ 4. میرزا احمدخان مشیرالسلطنه
 
حکومت تهران
این وضع ادامه داشت تا آنکه در سال 1275ش میرزا رضای کرمانی ناصرالدین‌شاه را به قتل رساند و ولیعهد یعنی مظفرالدین‌شاه جای او را گرفت. از این زمان بود که عبدالمجیدمیرزا پلکان ترقی را به‌سرعت پیمود. با آمدن مظفرالدین‌شاه به تهران، عین‌الدوله نیز به عنوان حاکم تهران منصوب شد و توانست در مدت کوتاهی اوضاع نابه‌سامان شهر را تا حدودی سروسامان دهد؛ به خصوص که شخصی مقتدر بود و شرایط تهران می‌طلبید که چنین شخصی در رأس امور قرار گیرد.[2]
اشکوری و بامداد در کتاب «شرح حال رجال ایرانی» با اشاره به فرمان مظفرالدین‌شاه آورده‌اند: «ازآنجایى‌که بعد از فضل خداوند متعال، کمال اطمینان را به صداقت و درستى عین‌‌الدوله داریم؛ لهذا حکومت تهران را که امروزه کمال اهمیت دارد، به کف باکفایت او واگذار فرمودیم. یقین است که او هم تربیت چندین ساله ما را فراموش نکرده خاطر ما را از هر جهت آسوده خواهد کرد و نواقص کار حکومتى تهران را به طور دلخواه انجام خواهد داد».[3]
 
مظفرالدین‌شاه قاجار و عبدالمجیدمیرزا (عین‌الدوله)
مظفرالدین‌شاه قاجار و عبدالمجیدمیرزا (عین‌الدوله)
 
عین‌الدوله علاوه بر حکومت تهران، اداره حرم حضرت عبدالعظیم حسنی و همچنین ناحیه تجریش، که آن زمان پیرامون تهران محسوب می‌شد، و اداره نظمیه را بر عهده گرفت. بااین‌حال، وضعیت کشور چنین نماند و اوضاع به گونه‌ای دیگر پیش رفت.
 
دوران صدراعظمی
بعد از کناره‌گیری امین‌السلطان از قدرت، عین‌الدوله توانست جای او را بگیرد. این صدراعظم جدید ابتدا قصد اصلاح امور کشور را داشت و با علما و مشروطه‌خواهان از در دوستی درآمد، اما بعد از مدتی مسیر استبداد در پیش گرفت و با گروهی که قصد محدود کردن قدرت پادشاه را داشتند وارد درگیری و نزاع شد. این روند باعث شد نفرت توده مردم و آزادی‌خواهان از عین‌الدوله به‌تدریج بیشتر شود؛ به خصوص که مشکلات اقتصادی نیز مزید بر علت شده بود و مردم با فقر و تنگدستی دست و پنجه نرم می‌کردند. علاوه بر این، عین‌الدوله برخی زمام امور شرعی و عرفی را در اختیار شیخ فضل‌الله نوری ــ از علمای بنام در تهران ــ قرار داده بود و این اقدام بسیاری از رقبای وی را ناراضی کرده بود.[4]

 
 
 
این روند باعث شد بسیاری از افرادی که قصد تغییر شیوه حکمرانی در کشور را داشتند گرد هم آیند و انجمنی مخفی را در سال 1282ش بنیان گذارند. یک سال بعد بهانه به دست این گروه افتاد و عکسی از مسیو نوز بلژیکی، رئیس وقت گمرک، منتشر شد که در آن، او عمامه به سر و عبا بر دوش گرفته بود. این عکس خشم مردم را برانگیخت؛ چرا که این کار مسیو نوز را توهین به اسلام و مقدسات دانستند. در این مسیر آیت‌الله بهبهانی پیش‌قدم بود. او بالای منبر به حکومت و عین‌الدوله تاخت، اما چون عین‌الدوله به این اعتراض‌ها وقعی نگذاشت، خشم معترضان دو چندان شد؛ به خصوص که عین‌الدوله برخورد خاصی با مسیو نوز بلژیکی نکرد و حتی برای معالجه او را به اروپا فرستاند و مظفرالدین‌شاه را از ماجرا باخبر نکرد.[5]
 
ژوزف نوز بلژیکی (رئیس گمرکات ایران) و همکارش پریم
ژوزف نوز بلژیکی (رئیس گمرکات ایران)
و همکارش پریم
شماره آرشیو: 157-4ع
 
ماجرا زمانی شدت بیشتری پیدا کرد که ژاپن در سال 1905م توانست بر روسیه پیروز شود و این رویداد منبع الهامی برای مشروطه‌خواهان ایرانی شد. در این مدت شاهد اعتراض‌های گوناگون از سراسر کشور بودیم. فقط در تهران مردم سه بار اعتراض خود را به دولت نشان دادند و خواهان تغییر شرایط کشور شدند. در اردیبهشت 1284ش بود که به صورت خاص دویست نفر از بازرگانان و صرافان تهران ضمن تعطیل کردن مغازه‌های خود خواهان انجام یک رشته اصلاحات از جمله برکناری مسیو نوز بلژیکی و تعهد دولت به بازپرداخت بدهی‌های خود شدند. جالب اینجا بود که شاه با وعده و وعید آنها را به سر کار بازگرداند؛ بااین‌حال تا پایان سال خبری از تحقق این وعده‌ها نشد.[6]
 
انقلاب مشروطه و برکناری عین‌الدوله
در آذرماه همین سال بود که علاءالدوله، حاکم تهران، به بهانه گران‌فروشی قند و شکر، چند تن از تجار تهران را به فلک بست. همین امر بهانه‌ای شد تا مشروطه‌خواهان برکناری صدراعظم و برپایی عدلیه را خواستار شوند. حدود دوهزار نفر از طلاب و روحانیان همراه برخی از اصناف و بازرگانان در اعتراض به این واقعه در روز 22 آذر همین سال در حرم عبدالعظیم بست نشستند. این اعتراض در تاریخ به مهاجرت صغری معروف شد. شاه ابتدا در برابر این عده کوتاه آمد و این بار نیز تنها به وعده و وعید بسنده کرد.[7]
در تابستان سال بعد یعنی در سال 1285ش، مردم دوباره سر به اعتراض گذاشتند. از اینجا عین‌الدوله نیز خود وارد ماجرا شد و درصدد برآمد تا سخنران و واعظی را که در میان مردم از محبوبیت برخوردار بود تبعید کند. مردم ازدحام کردند و نیروهای دولتی به مقابله برخواستند و سید طلبه‌ای را کشتند. درگیری‌های روز بعد نیز پانزده کشته برجای گذاشت. این حادثه عزم مردم را جزم‌تر کرد و هفته بعد از آن دو تحصن بزرگ برگزار شد. حدود هزار نفر از روحانیون به رهبری سیدمحمد طباطبائی و سیدعبدالله بهبهانی، تهران را به مقصد قم ترک کردند و به این ترتیب مهاجرت کبری آغاز شد. در همین روزها بود که با اجازه سفارت انگلستان، جمعی از تجار، بازرگانان و روحانیان در باغ سفارت انگلستان در ایران تحصن کردند و در مردادماه تعداد آنها به چهارده‌هزار نفر رسید. آنها خواستار برکناری عین‌الدوله و اعلام حکومت قانون شدند. مظفرالدین‌شاه در روز 8 مرداد بود که عین‌الدوله را از کار برکنار کرد و از روحانیان خواست به تهران بازگردند.[8]   
 
دوران تبعید  
صدراعظم مستبد مظفرالدین‌شاه بعد از برکناری از صدارت، مجبور شد تهران را ترک کند. در تبعید بود که با رضاخان میرپنج آشنا شد. رضاخان از او سواد خواندن و نوشتن یاد گرفت و تا حدودی با او ارتباط برقرار کرد. دوری او از تهران سبب شد در تحولات بعدی کشور و به‌ویژه روی کار آمدن محمدعلی‌شاه تأثیرگذار نباشد. احمد کسروی در کتاب «تاریخ مشروطه ایران» نوشته است: عین‌‌الدوله پس از عزل از صدراعظمی به فریمان خراسان و سپس مازندران تبعید شد و در جریان فوت شاه مظفر و تاج‌گذارى محمدعلى‌شاه در تهران حضور نداشت. این تبعید و دورى از مرکز تقریبا دو سال به درازا کشید. بااین‌حال، پس از به توپ بستن مجلس و ضربه به مشروطیت، محمدعلى‌شاه او را به تهران فرا خواند و با اختیار تام، ولایت آذربایجان را به او سپرد. در آن مقطع زمانی آذربایجان محور مقاومت و مخالفت با شاه قاجار بود.[9]
به واسطه وجود فضای انقلابی در ایران و اوضاعی که نهضت مشروطه به‌وجود آورده بود عین‌الدوله نتوانست در مقام والی آذربایجان کاری از پیش برد. دیری نگذشت که مشروطه‌خواهان تهران را فتح کردند و محمدعلی‌شاه از سلطنت خلع شد. عین‌الدوله نیز خود را تسلیم مشروطه‌خواهان کرد و از قدرت کنار رفت. جالب اینجاست که عین‌الدوله پس از پیروزی مشروطه‌خواهان از بیم جان به هیچ سفارتخانه‌ای پناهنده نشد و بدون فوت وقت خود را به بهارستان رساند و تسلیم کرد. او به دیدار سردار اسعد بختیاری و محمدولی‌خان سپهدار رفت تا آنها در مورد او تصمیم گیرند. این دو، مقدم او را گرامی داشتند و از وی خواستند تا در منزل خود به زندگی ادامه دهد. عین‌الدوله نیز برای اینکه خطری متوجهش نشود حاضر شد برخی از اموال خود را در قرچه‌داغ به انقلابیون واگذار کند و صدهزار تومان وجه نقد نیز در اختیار آنها قرار داد.[10]
 
عین‌الدوله
عین‌الدوله
شماره آرشیو: 1303-1ع
 
بعد از این حوادث او چند سالی بیکار بود تا اینکه در کابینه علاءالسلطنه به وزارت کشور رسید. بعد از مدتی او حتی به مقام نخست‌وزیری نیز رسید بااین‌حال دولتش چندان پایدار نبود و در نهایت پس از سه ماه مجبور شد از سیاست کناره ‌گیرد. در نهایت او در سال 1306ش درحالی‌که تقریبا هشتاد سال داشت درگذشت.[11]    
 
 
پی‌نوشت‌ها:
 
[1]. مهدی داودی، عین‌الدوله و رژیم مشروطه، تهران، انتشارات سپهر، 1341، ص 13.
[2]. همان، صص 23-51.
[3]. ذبیح‌الله علیزاده اشکوری و مهدی بامداد، شرح حال رجال ایرانی، تهران، انتشارات فردوسی، 1384، ص 354.
[4]. همان، صص 355-356.
[5]. «مرگ صدراعظم مظفرالدین‌شاه»، دنیای اقتصاد، ش 3054 (11 آبان 1392).
[6]. جان فوران، مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران، ترجمه احمد تدین، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1382، ص 260.
[7]. همان، ص 261.
[8]. همان، صص 261-262.
[9]. احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، تهران، مؤسسه انتشارات نگاه، 1385، صص 747- 749.
[10]. مهدی ملک‌زاده، تاریخ مشروطیت ایران، تهران، نشر سخن، ج 3، 1387، صص 1582-1589.
[11]. مهدی بامداد، شرح حال رجال ایرانی، ج 2، تهران، انتشارات زوار، 1357، ص 99.
 
https://iichs.ir/vdcba9b5.rhbs5piuur.html
iichs.ir/vdcba9b5.rhbs5piuur.html
نام شما
آدرس ايميل شما