«روایت‌هایی از منش علمی شهید آیت‌الله العظمی سیدمحمدباقر صدر» در گفت‌وشنود با زنده‌یاد آیت‌الله علی‌اصغر مسلمی کاشانی

تسلط علمی او، موجب حیرت همگان بود!

زنده‌یاد آیت‌الله حاج شیخ علی‌اصغر مسلمی کاشانی، در عداد شاگردان شهید آیت‌الله العظمی سیدمحمدباقر صدر به‌شمار می‌آید و حدود نُه سال، در درس آن بزرگ شرکت جست. وی در گفت‌وشنود پی‌آمده، شمه‌ای از خاطرات این دوره تحصیلی خویش را روایت کرده و برخی خصال استاد را شرح و بسط داده است.
تسلط علمی او، موجب حیرت همگان بود!
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
 
به عنوان نخستین پرسش، اشاره‌ای به سابقه  تحصیلی و اساتیدتان داشته باشید و سپس بفرمایید که از چه مقطعی و چگونه با شهید آیت‌الله العظمی سیدمحمدباقر صدر آشنا شدید و با اینکه ایرانی بودید، چگونه درس ایشان را که به زبان عربی ایراد می‌شد، درک می‌‌‌کردید؟
بسم‌الله الرحمن الرحیم. اولین استاد بنده، مرحوم آیت‌الله سیدمحمدحسین رضوی بودند که در هفده‌سالگی مرا معمم کردند. بنده حدود سه سال در کاشان تحصیل کردم و سپس به قم رفتم. پنج سال در قم بودم و سپس همراه پدرم، به عتبات رفتم. ایشان پس از یک ماه برگشتند و بنده، 23 سال در نجف اشرف ماندم و از این مدت طولانی، نُه سال به یکی از درس‌های شهید بزرگوار آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر (اعلی الله مقامه الشریف) رفتم؛ چون نمی‌توانستم هم‌زمان، در دو درس ایشان شرکت کنم. ایشان به دو شکل، به زبان عربی صحبت می‌کردند؛ یکی با طلبه‌های عرب‌زبان، که با لهجه نجفی صحبت می‌کردند؛ یکی هم در درس، که به عربی فصیح سخن می‌گفتند و همه کسانی که از ایران، هند و جاهای دیگر سر درس ایشان حاضر می‌شدند، تمام درسشان را می‌فهمیدند.
 
آیت‌الله علی‌اصغر مسلمی کاشانی
 
ویژگی‌های تدریس شهید آیت‌الله صدر که ایشان را از دیگران متمایز می‌کرد چه بود؟
شهید آیت‌الله صدر الحق والانصاف، فوقِ نابغه بودند و وقتی مطالبی را که ایشان بیان می‌کردند می‌نوشتیم، نیاز به تصحیح نداشت! البته ما قبلا شنیده بودیم که ایشان انسانی بزرگوار و دانشمندی بسیار قوی است. هر سؤالی را که از ایشان می‌پرسیدید، طوری پاسخ می‌دادند که انسان شگفت‌زده می‌شد! وقتی در علوم مختلف فلسفه، فقه، منطق، اصول یا هر موضوعی که در حد فهم ما بود، سؤال می‌کردیم، طوری پاسخ می‌دادند که بهتر از آن امکان نداشت! آن هم بلافاصله و بدون تأمل، که انسان حیرت می‌کرد که مگر قبلا کسی این سؤال را پرسیده که ایشان در دادن پاسخ، تا این حد حاضرالذهن است! خلاصه کلام اینکه من قوی‌تر از ایشان در بین علما ندیدم! درس ایشان به قدری قوی بود که سه حلقه شاگرد داشتند و من با اینکه سنم بالا بود، جزء حلقه سوم درس ایشان محسوب می‌شدم!
 
ایشان چه مدت تدریس کردند؟
حدود پانزده، شانزده سال! ابتدا درس کفایه را ــ که دو جلد است ــ برای آیت‌الله سیدباقر حکیم و آقای سیدعبدالحسین لاله‌زاری گفتند و بعد، درس خارج را شروع کردند. سیزده، چهارده سال هم اصول درس دادند که من در نُه سال آن شرکت کردم. ایشان به قدری به تدریس تسلط داشتند که اصلا فراموشی در کارشان نبود! حالتشان هم این‌طور بود که با تسبیح بازی می‌کردند و درس می‌گفتند! یک بار از حاشیه منظومه سبزواری، از ایشان چیزی پرسیدم و از حفظ جواب دادند! پرسیدم: «اینها را کِی و چگونه حفظ کردید؟» گفتند: «موقع غذا خوردن! سر هر وعده غذا، دو مشکل علمی‌ای را که در کتاب‌ها مطرح شده‌اند، حل و فصل می‌کنم!» معلوم می‌شود که ایشان حتی هنگام غذا خوردن هم، از تفکر علمی فارغ نبودند. یک بار از ایشان سؤال کردم: شما این سه حلقه یا سه دوره اصول را که در چهار جلد چاپ شده، در چه مدت نوشته‌اید؟ فرمودند: «در ظرف ده ماه!» عجیب بودند!
خاطرم هست یک بار به کاظمین مشرف شدم و موقع بازگشت، فردی که معلوم بود دولتی است، از من درباره آقای صدر سؤال کرد. پرسیدم: با ایشان چه کار دارید؟... در آن روزها، آیت‌الله حکیم تازه از دنیا رفته بودند. آن فرد می‌گفت: «من کارم طوری است که با یهود و نصارا حشر و نشر دارم. تا به حال مقلد آقای حکیم بوده‌ام و حالا می‌خواهم در مسئله طهارت اهل کتاب، به آقای صدر رجوع کنم. می‌دانم که ایشان مجتهد هستند، منتها در اعلمیت ایشان سؤال دارم. آیا ایشان مجتهد مطلق و در تمام ابواب فقیه هستند یا فقط در بعضی از ابواب؟» گفتم: «به اعتقاد بنده، ایشان در فقه و اصول بسیار قوی هستند، اما در این باب که آیا اعلم هستند یا نه، باید با خودشان صحبت کنم!» بعد موضوع را با خودِ شهید صدر مطرح کردم و گفتم: «آقایی از اعلمیت شما از من سؤال کرد. آیا شما در دوره کامله فقه استنباط کرده‌اید؟» ایشان گفتند: «بله»؛ عرض کردم: «تحصیل و بررسی دوره کامله فقه، بیست سال طول می‌کشد، مگر شما از کی شروع کرده‌اید؟» فرمودند: «از بیست سال پیش؛ الان دارم کتاب دایی‌ام (مرحوم آل یاسین) را حاشیه می‌زنم!». عرض کردم: «در آن موقع شما هنوز طلبه بودید؛ آیا به درس آقای خویی هم می‌رفتید؟» فرمودند: «پیش از آنکه به درس ایشان بروم، حرف‌هایشان را می‌دانستم!» مرحوم آیت‌الله خویی معتقد بودند: افضل شاگردان ایشان، آقای صدر هستند!
امام موسی صدر درباره شهید محمدباقر صدر تعبیر جالبی داشتند و می‌گفتند: «ایشان مانند یک باز شکاری است و ما مثل گنجشک هستیم! ایشان دستش را روی سر هر کسی که بگذارد، او نمی‌تواند تکان بخورد!» ایشان فقه هم درس می‌دادند و در راه که می‌آمدند تا به محل درس برسند، کتاب رسائل را مطالعه می‌کردند! ایشان در تدریس، مطالب را دسته‌بندی و القا می‌کردند. قسم اول، قسم ثانی و قسم ثالث و همه را پشت سر هم می‌گفتند که مثلا این قسم چگونه است و چند حالت دارد و قس علیهذا. کسی که این طور مسلط باشد، دسته‌بندی‌های بدیع و کارآمدی هم انجام می‌دهد. ایشان حدود دویست شاگرد داشتند.
 
رابطه‌شان با شاگردانشان چگونه بود؟
ایشان به همه طلاب کمک می‌کردند و به همین دلیل، طلاب هندی، عرب، افغانی و...، همه دنبال ما می‌آمدند که شهریه آقای صدر را برایشان درست کنیم! به حدود سیصد طلبه شهریه می‌دادند و من، مقسّم سه طایفه از این طلاب بودم. بسیار خوش‌‌اخلاق بودند و همه ایشان را دوست داشتند.
 
از نظر شما، ویژگی‌های برجسته اخلاقی ایشان کدام‌اند؟
ایشان، انصافا وارث به تمام معنای خُلقیات جد گرامی‌شان، پیامبر اکرم(ص) بودند. واقعا شبیه یکی از امامزاده‌های دسته اول بودند که بهتر از این نمی‌شد با افراد رفتار کرد. با اینکه گاهی بسیار خسته بودند، هیچ سؤالی را بی‌پاسخ نمی‌گذاشتند و بدون ذره‌ای تعلل پاسخ می‌دادند.
 
علت مخالفت حکومت بعث با ایشان چه بود؟
شهید صدر بسیار شجاع بودند و صراحتا با صدام مخالفت می‌کردند و به او می‌گفتند: «تو با اسلام مخالف هستی!» حکومت بعث هم بسیار وحشی بود و اصلا وجود کسی مثل ایشان را تحمل نمی‌کرد!
 
از آخرین دیدارتان با ایشان بگویید.
روزی که ایشان را دستگیر کردند و به بغداد بردند، فرمودند: «من امیدی به بازگشت ندارم!» خانه ایشان در محاصره بود و به کسی اجازه ورود نمی‌دادند. بار آخری که ایشان را دیدم، متوجه نکاتی که گفتند نشدم، اما بعدها فهمیدم که ایشان مسائلی را درک می‌کردند که امثال ما از فهم آنها عاجز بودیم. خداوند آن بزرگوار را همجوار پیامبران و ائمه معصومین(ع) قرار دهد.
 
https://iichs.ir/vdcg3u9q.ak9yt4prra.html
iichs.ir/vdcg3u9q.ak9yt4prra.html
نام شما
آدرس ايميل شما