«نکات و اشاراتی در باب حاشیه و متن کنفرانس گوادلوپ» در گفت‌وشنود با حسن بهشتی‌پور

غربی‌ها بعد از بختیار، به بازرگان امید بستند

از برگزاری کنفرانس معروف به گوادلوپ، 42 سال می‌گذرد. در طول این مدت اما، همچنان بازار گمانه دراین‌باره، گرم به نظر می‌رسد و در باب آن، تحلیل‌های گوناگونی مطرح می‌شود. در گفت‌وشنود پی‌آمده، حسن بهشتی‌پور، کارشناس تاریخ معاصر ایران، به بیان دیدگاه‌های خویش در موضوع این کنفرانس پرداخته است.
غربی‌ها بعد از بختیار، به بازرگان امید بستند
از منظر شما، زمینه‌های تشکیل کنفرانس تاریخی گوادلوپ چیست و سران کشورهای شرکت‌کننده در آن، به چه دلیل به این نتیجه رسیدند که این کنفرانس، باید زودتر برگزار شود؟
بسم الله الرحمن الرحیم. نشست گوادلوپ، ویژه ایران تشکیل نشده نبود. در این نشست سه‌روزه، جیمی کارتر (رئیس‌جمهور وقت آمریکا)، ژیسکاردستن (رئیس‌جمهور وقت فرانسه)، جیمز کالاهان (نخست‌وزیر انگلیس) و هلموت‌ اشمیت (صدراعظم آلمان) درخصوص موضوعات مختلف ــ که اولویت‌های مختلف و متفاوتی هم داشت ــ مثل مسئله کامبوج، افغانستان، ترکیه و نفوذ شوروی در خلیج فارس و... صحبت و مشورت کردند. به هر شکل در کنفرانس گوادلوپ، راجع به خیلی از مسائل، از جمله موضوع ایران، گفت‌وگو و مذاکره شد. آنها در این نشست برنامه‌ریزی کردند که چطور محمدرضا پهلوی را از ایران خارج کنند و در یک دوره انتقالی، مثلا شاپور بختیار روی کار بیاید. در واقع غربی‌ها تلاش کردند که بتوانند اول با شاپور بختیار، به قول معروف بحران را اداره کنند و جلوی سقوط شاه را بگیرند، ولی وقتی دیدند که بختیار هم نتوانست، سعی کردند با جریان مهندس بازرگان و ملّیون همراه شوند و به آنها امید بستند. این نکات در تحلیل‌هایی که خود آمریکایی‌ها در آن زمان ارائه دادند هم وجود دارد. اینها امید داشتند برای حفظ منافع بلندمدتشان در ایران، با جریان‌های دیگری که می‌توانستند جایگزین شاه بشود، کنار بیایند.
 
حسن بهشتی‌پور
 
اینکه در تبلیغات جریان سلطنت‌طلب گفته می‌شود: با این کنفرانس، آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها زیر پای شاه را خالی کردند، چقدر صحت دارد؟
این یک دروغ تاریخی است! آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها تا آذرماه 1357، نهایت تلاش خودشان را کردند که شاه را در قدرت نگه دارند. البته برای آنکه خودشان بتوانند بر قدرت سوار باشند و منافعاشان تأمین شود، اما با وجود تظاهرات گسترده مردم ایران، عملا دیدند که این مسئله امکان‌پذیر نیست! لذا با متحدین جدید خود، یعنی آلمان و فرانسه صحبت کردند و به این جمع‌بندی رسیدند که شاه، از ایران خارج شود و دولتی روی کار بیاید که روابطش با غرب نزدیک باشد، که به این وسیله نفوذ غرب در ایران از دست نرود.
 
پس از منظر شما، روی کار آمدن بختیار و ایجاد ارتباط با اعضای نهضت آزادی به همین دلیل بود؟
بله؛ آنها تصور می‌کردند به خاطر روی کار آمدن افرادی که منتسب به جبهه ملی و نهضت آزادی بودند ــ افرادی مثل مهدی بازرگان و ابراهیم یزدی یا حتی قطب‌زاده و بنی‌صدر که عضو این گروه‌ها هم نبودند، ولی با آمریکا ارتباطات نزدیکی داشتند ــ می‌توانند میراث حکومت شاه را به‌دست بگیرند و منافع بلندمدت غرب در ایران را حفظ کنند. تمام شواهد و قرائن تاریخی نشان می‌دهد که این افراد، وابسته به جریان‌های غرب‌گرا بودند و تلاش می‌کردند که شاید بتوانند در دوره انتقالی، حکومتی را تشکیل بدهند که در سپهر حمایت غرب بماند. هرچند دیدیم که امام خمینی چنین مسئله‌ای را نپذیرفت و کار به جایی رسید که عملا با تسخیر لانه جاسوسی در واقع ریشه آمریکایی‌ها در مقرشان کنده شد و این تیر خلاصی بود به جریان‌هایی که از آذرماه سال 1357 شروع و در آبان‌ماه سال 1358 عملا امیدشان تمام شد و مجموعه مسیر کار را به جای دیگر برد.
 
با این وصف، آمریکایی‌ها تا سر حد امکان، در حمایت از محمدرضا پهلوی کوتاه نیامدند؛ این‌طور نیست؟
بله؛ به‌هرحال آنها از محمدرضا پهلوی قطع امید کرده بودند و نهایتا نتوانستند شاه را در قدرت نگه دارند. خودشان هم می‌دانند که این مسئله را ملت ایران به آنها تحمیل کرد؛ یعنی آنها می‌خواستند که شاه در قدرت بماند، ولی ملت ایران، عدم حضور شاه را به آنها تحمیل کرد. ایرانیان به آنها نشان دادند که محمدرضا پهلوی ، نمی‌تواند نه مشروعیت داشته باشد و نه مقبولیت! تظاهرات متعدد و گسترده طیف‌های مختلف جامعه ایران، این مسئله را نشان داد. این مسئله برای آمریکایی‌ها و فرانسوی‌ها و انگلیسی‌ها، تقریبا از اواخر آذرماه 1357 به بعد، قطعیت پیدا کرد. دست کم در تاریخ و خاطراتشان، این‌طور گفته شده است. بنابراین اینها با آنکه می‌خواستند شاه را نگه دارند، ولی به دلیل به پا خواستن ملت ایران و وجود رهبری که سازش‌ناپذیر، محکم و بااقتدار در برابرشان ایستاده بود، نمی‌توانستند کاری از پیش ببرند.
 
شاید ادعاهای جریان سلطنت‌طلب، از آنجا نشئت می‌گیرد که محمدرضا پهلوی در مصاحبه‌ای می‌گوید: ما دیگر به چشم‌آبی‌ها باج نمی‌دهیم؟
اینها بیشتر شوخی و مطایبه به نظر می‌آید! باید این واقعیت‌ تاریخی را بپذیریم که حکومت پهلوی، اصولا یک حکومت وابسته بود. در یکی از اسناد ساواک آمده: یکی از سناتورهای ایرانی، در خصوص دخالت سفیر وقت آمریکا در تهران می‌گوید: وزیرمختار سفارت آمریکا (سفیر) ــ که از مستأجرین حسنعلی منصور در حزب ایران نوین است و با او سروسری دارد ــ علنا گفته است: ما همان‌طور که امینی را نخست‌وزیر کردیم، حسنعلی منصور را هم نخست‌وزیر می‌کنیم!... سفیر آمریکا این صحبت را حدودا یک ماه قبل از اینکه منصور نخست‌وزیر شود، انجام داده است؛ لذا این سند، بسیار مهم و نشان‌دهنده نفوذ آمریکا در ایران است که حتی به شاه تحمیل می‌کردند که چه کسی را نخست‌وزیر کند! می‌خواهم بگویم وقتی سفیری تا این حد در امور کشور دیگری مداخله می‌کند که نخست‌وزیر برای آن تعیین نماید، یا به گفته عبدالله آذربرزین، معاون عملیاتی نیروی هوایی شاه در کتاب «فرماندهی و نافرمانی»، که می‌گوید: «وقتی تیمسار خاتمی کشته شد، برای انتخاب تدین، سفارت آمریکا بسیار دخالت کرد که او فرمانده شود. وقتی هم تدین در حادثه هلی‌کوپتر کشته شد، باز هم آمریکا مداخله کرد تا ربیعی فرمانده شود!...» لذا اسم این رابطه را اتحاد نمی‌توان گذاشت؛ این وابستگی است. اینها نمونه‌هایی از دخالت‌های سفرای آمریکا، در امور داخلی ایران است. بعد هم همان‌طور که اشاره کردم، آمریکایی‌ها وقتی می‌فهمند که تاریخ مصرف شاه گذشته و دیگر نمی‌تواند تأمین‌کننده منافع بلندمدتشان باشد، به سوی بختیار می‌روند. وقتی هم می‌بینند هنوز بختیار نخست‌وزیری را آغاز نکرده، مردم شعار می‌دهند: «بختیار نوکر بی‌اختیار» و امام خمینی همه امور را مدیریت می‌کند و حاضر نیست با بختیار مذاکره کند و می‌گوید: بختیار ابتدا استعفا دهد بعد با او صحبت می‌کنیم ــ مثل جلال‌الدین تهرانی که ابتدا استعفا داد بعد به ملاقات امام پذیرفته شد ــ تصمیم گرفتند با یک جریان غرب‌گرا همراه شوند، که شاید آنها بتوانند منافعشان را حفظ کنند.
 
اما در تبلیغات جریان سلطنت‌‎طلب «فاصله شاه با آمریکا و اروپا»، به عنوان یکی از علل پیروزی انقلاب مطرح می‌شود؛ دیدگاه شما دراین‌باره چیست؟
 سلطنت‌طلبان نمی‌خواهند حقیقت را باور کنند؛ لذا دائم توجیه می‌کنند که آمریکا از محمدرضا پهلوی حمایت نکرده است! آمریکا اگر هر نوع حمایتی هم می‌کرد، باز هم حکومت پهلوی سرنگون می‌شد! و ممکن بود که کمی طول می‌کشید، ولی شاه محکوم به شکست بود؛ به دو دلیل مهم: 1. اتکا شاه به نیروی خارجی، که ملت ایران چنین مسئله‌ای را نمی‌پذیرفت؛ 2. شاه تصور می‌کرد که با سلاح، می‌تواند کاری از پیش ببرد. به همین خاطر هم میلیارها دلار تجهیزات نظامی از آمریکا و انگلیس خرید، ولی نمی‌دانست که نهایتا، بدنه ارتش به مردم می‌پیوندد.
 
از دیگر محورهای تبلیغات جریان سلطنت‌طلب، نقش محمدرضا پهلوی در تعیین‌ قیمت نفت در اوپک است. آیا واقعا می‌‎توان چنین چیزی را پذیرفت؟
این هم از آن حرف‌هاست! بله ایران واقعا در این ماجرا نقش داشت، اما چرا؟ چون ما آن موقع،  شش‌میلیون بشکه نفت در روز تولید می‌کردیم. کل تقاضای نفت در بازار، سی‌میلیون بشکه در روز بود! امروز این میزان تقاضا، به نودمیلیون بشکه در روز رسیده است. پس وقتی آن زمان تقاضای نفت در بازار تولید سی‌میلیون بشکه در روز بوده و ایران شش‌میلیون بشکه تولید می‌کرده، طبیعی است که نقشش در بازار نفت بیشتر باشد. ولی مهم این است که وقتی شما شش‌میلیون بشکه در روز تولید می‌کنید، چقدر بابت آن درآمد دارید؟ یعنی چه سهمی از آن فروش را به شما می‌دهند؟ نکته مهم‌تر اینکه شاه باید این درآمدی که به‌دست آمده بود را در امور زیرساختی کشور مثلا در جاده‌سازی، پل‌سازی، سدسازی، تقویت سیستم ارتباطات، تقویت سیستم برق‌رسانی و آب‌رسانی هزینه می‌کرد، اما به اسم تأمین امنیت کشور، دوازده میلیادر دلار سلاح نظامی از آمریکا ‌خرید!
 
یعنی خرید سلاح نظامی برای کشور، اشتباه بوده است؟
من نمی‌گویم شاه نباید سلاح می‌خرید، ولی می‌گویم: کشوری که در نیازهای اولیه زیرساختی‌اش مثل: آب‌رسانی، برق‌رسانی، جاده و اتوبان‌سازی مانده است و خیلی از شهرهایش، هنوز برق و خیلی از روستاهایش آب‌آشامیدنی و جاده مناسب برای حمل و نقل ندارد و بیمارستان‌ها و دانشگاه‌های متعدد برای آن ساخته نشده، چرا باید این همه سلاح خریداری کند؟...
 
یعنی شاه در افزایش قیمت نفت نقشی نداشت؟
اصلا محمدرضا پهلوی تعیین‌کننده قیمت نفت نبود! ببینید ریشه افزایش قیمت نفت، به جنگ اعراب و اسرائیل برمی‌گشت. پادشاه وقت عربستان برای اینکه در مقابل اسرائیل بایستد و به آنها کمک نشود، اعلام کرد: ما دیگر نفت نمی‌فروشیم! ایران، ونزوئلا، عراق و کویت نیز، از این تصمیم حمایت ‌کردند. کاهش عرضه نفت در بازار، شوکی به بازار وارد ‌کرد و قیمت نفت افزایش یافت؛ لذا افزایش قیمت نفت، به عرضه و تقاضا در بازار آن دوره مربوط می‌شود. البته امروز هم ما می‌گوییم که اینها قیمت نفت را تعیین می‌کنند، ولی تمام قرائن و شواهد نشان می‌دهد که نفت در عرضه و تقاضای بازار، قیمتش تعیین می‌شود. البته در نظر داشته باشید که قیمت نفت، با دلار آمریکا محاسبه می‌شود و قیمت دلار را هم، بانک مرکزی‌ آمریکا تعیین می‌کند! لذا هر موقع می‌خواهند دلار در بازار زیاد شود، شروع به چاپ دلار می‌کنند و درون بازار می‌ریزند و عرضه را افزایش می‌دهند. هر موقع هم دیدند قیمت دلار پایین می‌آید، خودش از بازار می‌خرد و جمع می‌کند! متأسفانه از هر چهار کالا که در جهان مبادله می‌شود، سه نوعش با دلار مبادله می‌شود. این پدیده، به خاطر آن است که حتی آن کشورهایی که واحد پول یکدیگر را قبول ندارند با دلار کالا مبادله می‌کنند و این یک سلطه است که در دنیای امروز برقرار شده.
 
و سؤال آخر این است که آیا وجود یا عدم کنفرانس گوادلوپ، در سرنوشت انقلاب اسلامی تأثیرگذار بود یا خیر؟
تنها نقشی که می‌توانیم برای این نشست قائل شویم، این است که نقطه عطفی شد برای اینکه چهار کشور تأثیرگذار انگلیس، آلمان، فرانسه و آمریکا، موضع واحدی را اتخاذ کنند. این کنفرانس برای همبستگی این چهار کشور بود، اما سرنوشت انقلاب، در ایران و توسط مردم تعیین می‌شد و دیدار و خوش و بش سران، تأثیری بر آن نداشت. https://iichs.ir/vdcg3t9q.ak9yu4prra.html
iichs.ir/vdcg3t9q.ak9yu4prra.html
نام شما
آدرس ايميل شما