چرایی تغییر موضع ملک‌الشعرای بهار نسبت به رضاخان؛

تعاملی که به تقابل منجر شد

محمدتقی (ملک‌الشعرا) بهار یکی از روشنفکران و اصلاح‌طلبانی بود که در هنگامه وقوع کودتای 1299ش به حمایت از رضاخان پرداخته و زبان و قلم به تمجید از او گشود، اما چرا پس از مدت کوتاهی، مواضع فکری و سیاسی خود را تغییر داد و به جرگه مخالفان و منتقدان رضاخان پیوست؟
تعاملی که به تقابل منجر شد
 
ملک‌الشعرای بهار یکی از روشنفکران و اصلاح‌طلبانی بود که در هنگامه وقوع کودتای 1299ش به حمایت از رضاخان پرداخته و زبان و قلم به تمجید از او گشود، اما اندک زمانی پس از کودتا و با برچیده شدن بساط مشروطه، وی مواضع فکری و سیاسی خود را تغییر داده و به جرگه مخالفین و منتقدین رضاخان پیوست. نوشتار پیش رو کوشیده است تصویری از این دو پرده از حیات سیاسی ملک‌الشعرا را ترسیم نماید.
 
محمدتقی‌خان بهار1، فرزند محمدکاظم صبوری، در سال 1304ق در شهر مشهد متولد شد. پدرش، شاعر بزرگ معاصر ناصرالدین‌‌شاه بود و از او، لقب ملک‌الشعرایی گرفته بود. همین لقب را مظفرالدین‌شاه به محمدتقی، نیز به موجب فرمان مخصوص اعطا کرد. زندگیِ سیاسی پرفراز و نشیب او از نهضت ملی مشروطیت آغاز شد و تا چند سال پس از سقوط رضاشاه ادامه داشت. وی از همان ابتدای تکوین جنبش مشروطه، با سرودن اشعار سیاسی و انتشار آن به مشروطه‌طلبان پیوست، و پس از آن نیز طی سال‌ها مبارزه پرافت‌وخیز با استبداد رضاشاهی، همواره به آرمان‌های مشروطه وفادار ماند تا جایی که «دو مفهوم وطن و آزادی را صید دو نهنگ بزرگ از شط شعر بهار»2 خوانده‌اند.
 
پرده نخست؛ در جست‌وجوی یک «دیکتاتورِ غمخوار»
نهضت مشروطه در تحقق آرمان‌های اصیل خود نظیر استقرار حکومت قانون، برقراری آزادی‌های مدنی و جلوگیری از بی‌ثباتی سیاسی و اجتماعی در کشور، ناکام ماند؛ ازاین‌رو، به‌تدریج اعتقادِ روشنفکران و نخبگان سیاسی، به لزوم استقرار یک رژیم سیاسی باثبات و اقتدارگرا در چهارچوب نظام مشروطه، شکل گرفت و تقویت شد. در این فضا بود که پیش از به قدرت رسیدن رضاخان، شاعران، سیاستمداران و نظامیان، مثلثی از حامیان رضاخان را تشکیل داده و خواهان دگرگونی وضع موجود شدند. بهار نیز یکی از همین روشنفکران و فعالان سیاسی بود که با ظهور رضاشاه در عرصه سیاسی و اجتماعی ایران، رویه حمایت از وی را در پیش گرفت و با سردار سپه از در دوستی درآمد. به‌زعم وی، وجود «دیکتاتوری غمخوار» برای رواج نظم و انتظام علیه آشفتگی‌ها  به قدری ضروری می‌نماید که حتی اگر شده است، «باید آن را از چوب تراشید».3
 
بهار، دلایل پیوستن خود به جناح طرفدار رضاخان را این‌گونه توضیح می‌دهد: «با درک این مسئله که عدم تمرکز ایالتی به آسانی منجر به ازهم‌گسیختگی ملی می‌شود، من از دولت مرکزی حتی وثوق‌الدوله حمایت کردم و از کوچک‌خان، خیابانی و...، با وجود اینکه شخصا آنان را تحسین می‌کنم، انتقاد کردم. به همین دلایل من به حمایت خود به طرفداری از ایجاد دولت مرکزی قدرتمند ادامه داده و بر علیه تشکیل خودمختاری‌های ایالتی هشدار دادم».4
 
سپس در ادامه و در تعبیری مشابه بر این نکته تأکید دارد که «من در بادی امر به این مرد فعال [رضاخان] نزدیک بودم و نظر به اینکه تشنه حکومت مقتدر مرکزی بودم، میل داشتم به این مرد خدمت کنم».5 در واقع بهار در خیل کسانی است که در آن اوضاع و احوال از شرایطی که مملکت با آن دست به گریبان است دلِ ‌خوشی ندارند و با حالتی نگران برای برون‌رفت کشور از این احوالات و معضلات به ایجاد یک حکومت مرکزی مقتدر و متمرکز باور دارند؛ چنان‌که دراین‌باره می‌نویسد: «من از آن هرج و مرج مملکتی و هتاکی جراید... اوقاتی که هر ماه دولتی روی کار می‌آمد و می‌افتاد... حس کردم مملکت با این وضع رو به ویرانی خواهد رفت. معتقد شدم و در جریده نوبهار مکرر نوشتم که باید حکومت مقتدری رو به کار آید که قوی‌تر و فعال‌تر و باجرئت باشد».6
 
این دقیقا همان چیزی بود که رضاخان در بدو ورودش به صحنه سیاست و قدرت به‌شدت روی آن تأکید می‌کرد و در جهت تقویت و تحکیم آن دست به یک مجموعه اقدامات ازجمله قلع‌وقمع مخالفین و تمرکزستیزان از حکومت مرکزی، زد. در حقیقت حضور رضاخان در چنین هنگامه‌ای برای روشنفکران و سیاستمدارانی مانند بهار چون آبی می‌ماند برای تشنگان.
 
افزون بر این، بهار دریافته بود که خاندان قاجار و در رأس آن احمدشاه، شخصی نیست که به این هدف جامه عمل بپوشاند؛ چنان‌که می‌گوید: «شاه از کسانی بود که حاضر به ایجاد چنین حکومت و حمایت از چنین حکومتی نبود».7 به این ترتیب بهار از طرفداران و حامیان رضاخان و اقدامات وی شد به جهت رسیدن به آن چیزی که سخت برای بهبود اوضاع مملکت آن روز نیازمند می‌دانست. جانبداری بهار از رضاخان در آن روزها را می‌توان در آینه برخی از اشعار وی نیز مشاهده کرد؛ ازجمله ابیات زیر که با نگاهی خوش‌بینانه و امیدوار در وصف رضاخان سروده است:
 
سردار سپه است ولی روشن و صاف
چون آینه و رفیع چون قله قاف
از او عمل است و از دگر مردان لاف
سردار سپه نمی‌توان شد به گزاف8
 
بهار، که قبل از این جریان‌ها از موافقان رضاخان بود، با مطرح شدن طرح جمهوریت دیدگاه و عقیده‌اش نسبت به وی تغییر کرد و موافقتش با اقدامات و مشی رضاخان چندان دوامی نیافت ... وی درباره علت مخالفتش با طرح جمهوریت چنین می‌نویسد: «در بادی امر... به‌حکم ظواهر مفتون جمهوری شدم اما چیزی نگذشت که خطری از پس این پرده چشم و ابرو نشان داد... »  
پرده دوم؛ جمهوری‌خواهی رضاخان و تغییر مسلک بهار
یکی از جریان‌های مهم، در دوران نخست‌وزیری رضاخان طرح مسئله جمهوریت از سوی او بود. رضاخان، رئیس‌الوزرا، به‌رغم تمایل شدیدش به الغای سلطنت قاجاریه، آگاهی داشت که دستیابی او به سلطنت، بدون فراهم کردن شرایط لازم آن، ممکن نیست؛ بنابراین به توصیه مشاوران و حامیانش ازجمله «علی دشتی و سیدمحمد تدین»9 به‌عنوان نخستین گام جهت استقرار سلطنت مطلقه خود، ضرورت تغییر قانون اساسی مشروطیت در راستای برپایی نظام جمهوری در کشور را مطرح کرد.
 
این طرح را رضاخان در پایان عمر مجلس چهارم تقدیم کرد و بررسی آن به مجلس پنجم موکول شد. برخی نسبت به این جریان موضع بی‌طرفانه گرفتند مثل مشیرالدوله، مستوفی‌الممالک و...؛ برخی هم مانند آیت‌الله مدرس، میرزاده عشقی، مخبرالسلطنه و ملک‌الشعرای بهار در مجلس پنجم تحت عنوان فراکسیون اقلیت ضمن مخالفت با این طرح آن را ناقض قانون اساسی مشروطه دانسته و خواهان لغو آن گردیدند.10
 
بهار، که قبل از این جریانات از موافقان رضاخان بود، با مطرح شدن طرح جمهوریت دیدگاه و عقیده‌اش نسبت به وی تغییر کرد و موافقتش با اقدامات و مشی رضاخان چندان دوامی نیافت و آن‌گاه که دریافت با استقرار استبداد رضاشاهی آمال‌های مشروطه بر باد خواهد رفت به صف مخالفان او پیوست. وی درباره علت مخالفتش با طرح جمهوریت چنین می‌نویسد: «در بادی امر... به‌حکم ظواهر مفتون جمهوری شدم اما چیزی نگذشت که خطری از پس این پرده چشم و ابرو نشان داد... » بدین ترتیب «چون او و معدودی انگشت‌شمار از هم‌مسلکان سیاسی‌اش، سروکله دیکتاتوری عظیمی را از پشت روپوش تجددطلبی و جمهوری‌خواهی رضاخانی دیدند و خطر قریب‌الوقوعی که آزادی را به مرگ تهدید می‌نمود، درک کردند، به مخالفت با آن طرح برخاستند».11 مخالفتی که به قول خود بهار، در حقیقت مبارزه با شخص رضاخان و جاه‌طلبی‌های فزاینده وی بود، و مخالفت با یک تفکر اجتماعی محسوب نمی‌شد. این مخالفت‌ها را بهار به زبان شعر نیز ابراز کرده است:
 
جمهوری سردار سپه مایه ننگ است
این صحبت اصلاح وطن نیست که جنگ است
بی‌علمی و آوازه جمهوری ایران
این حرف در این مملکت امروز جفنگ است12
 
محمدتقی بهار همچنین با مشاهده اقدامات سلطه‌جویانه رضاشاه و در اعتراض به مشی مستبدانه او در مقاله‌ای که در مجله «نوبهار» با عنوان «ما سردار سپه را برای وطن می‌خواهیم نه وطن را برای سردار سپه» انتشار یافت، در لفافه از قدرت و نفوذ بیش از حد رضاخان در امور کشور سخت شکایت و با آن مخالفت کرد. در این مقاله او این‌گونه نوشته است: «ما هرگز آرزو نداشته‌ایم طوری اصلاحات و اقتدارات و انتظارات ایران جدید در دست یک نفر متمرکز گردد که اگر او رفت یا استعفا داد یا مریض شد یا مرد، همه آن انتظارات و تنظیمات مثل عهد شاه عباس و نادر و کریم‌خان از میان برود...».13
 
رضاخان نیز در واکنش به این اقدامات و مخالفت‌های ملک‌الشعرا، بی‌کار ننشست؛ به گونه‌ای که وی را مورد غضب قرار داده و راهی زندان ساخت. حتی در یک برهه (1304ش) به دلیل اینکه وی علیه دولت سردار سپه در مجلس سخنرانی کرده بود عده‌ای از مأموران رژیم برای ایجاد وحشت در مخالفان سردار سپه قصد ترور بهار را داشتند که واعظ قزوینی را به‌اشتباه به جای او به قتل رساندند. سرانجام این شاعر مشروطه‌خواه در زمان اقتدار رضاشاه از حق انتخاب در مجلس هفتم محروم شد و «بار دیگر مورد غضب و اتهام قرار گرفته، به زندان و تبعید محکوم گردید و تنها با وساطت فروغی و سپردن تعهدنامه‌ای مبنی بر عدم دخالت در امور سیاسی، توانست به صحنه زندگی بازگردد».14 پس از این ماجرا، حیات سیاسی بهار در عصر رضاخانی به پایان رسید و ملک‌الشعرا ضمن کناره‌گیری از فعالیت‌های سیاسی به فعالیت‌های فرهنگی روی آورد و تا شهریور 1320ش در دارالمعلمین عالی به تدریس ادبیات پرداخت.
 
فرجامِ سخن
اندیشه سیاسی و نحوه رویارویی محمدتقی بهار با رضاخان را بایستی با توجه به زمینه تاریخی آن، یعنی آشفتگی ناگوار جامعه ایرانی، سنجید. در آن هنگامه بهار نه از سر سیاست‌بازی بلکه از غلیان حس وطن‌دوستی، به روی کار آمدن رضاخان تمایل نشان داد، اما دیری نگذشت که به سبب زیاده‌خواهی‌های روزافزون رضاخان و پیگیری رویه‌هایی مانند قانون‌شکنی، اعمال خشونت و زور در جهت تمرکز و قبضه قدرت، دیدگاه وی نسبت به سردار سپه دگرگون شد و در نتیجه به مخالفت با او و خط‌مشی سیاسی‌اش پرداخت.
 
محمدتقی بهار و برخی از نمایندگان پنجمین دوره از مجلس شورای ملی در بازدید از نمایشگاه گل‌ها
محمدتقی بهار و برخی از نمایندگان پنجمین دوره از مجلس شورای ملی در بازدید از نمایشگاه گل‌ها
 
پی نوشت:
 
1. شاعر، مورخ، روزنامه‌نگار، محقق، سیاستمدار، استاد دانشگاه، مدیر روزنامه نوبهار، هفته‌نامه بهار، مجله دانشکده، نماینده مردم خراسان و تهران در دوره‌های چهارم، پنجم و ششم مجلس شورای ملی.
2. هوشنگ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، تهران: فرهنگ معاصر، 1379، ص 120.
3. محمدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی در ایران: انقراض قاجاریه، ج 1، تهران: امیرکبیر، 1379، ص 250.
4. همان، ص 306.
5. همان، دیباچه.
6. همان، ج 2، ص 101.
7. همان، ص 100.
8. همان، ص 101.
9. علی دشتی، پنجاه و پنج، تهران، امیرکبیر، 2535، ص 128.
10. حسین مکی، تاریخ بیست‌ساله ایران، ج 2، تهران: علمی، 1374، صص 492-494.
11. محمدتقی بهار، همان، ج 2، ص 70.
12. محمدتقی بهار، دیوان اشعار، به اهتمام چهرزاد بهار، ج 1؛ ویراست دوم، تهران: توس،1380، ص 375.
13. محمدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی در ایران، همان، ج 2، ص 68.
14. علی میرانصاری، اسنادی از مشاهیر ادب معاصر ایران، تهران، نشر سازمان ملی ایران، 1377، صص 167-168.
  https://iichs.ir/vdcftjdy.w6d1eagiiw.html
iichs.ir/vdcftjdy.w6d1eagiiw.html
نام شما
آدرس ايميل شما