«شهید آیت‌الله مرتضی مطهری به مثابه شخصیتی ذوابعاد» در گفت‌وشنود با زنده‌یاد آیت‌الله محمد واعظ‌زاده خراسانی

او در دوران حیاتش مظلوم بود

عالم فرزانه و محقق سخت‌کوش آیت‌الله محمد واعظ‌زاده خراسانی، از دوستان دیرین و همدل شهید آیت‌الله مرتضی مطهری به‌شمار می‌رود. وی در گفت‌وشنودی که پیش روی دارید، تلاش کرده است تا با اتکا به خاطرات خویش، تحلیلی از شخصیت فکری و میراث علمی استاد شهید ارائه کند.
او در دوران حیاتش مظلوم بود
ابعاد شخصیتی و ویژگی‌های برجسته شهید آیت‌الله مطهری متعددند. از نظر حضرت‌عالی به عنوان یکی از دوستان ایشان، کدام ویژگی‌های ایشان از همه مهم‌تر هستند؟
بسم‌الله الرحمن الرحیم. قبل از اینکه پاسخ سؤال شما را بدهم، بد نیست که به خاطره‌ای اشاره کنم. در یکی از کنفرانس‌های اسلامی که در هتل استقلال برگزار شد، آقای احسان طبری هم حضور داشت. برخلاف همیشه، کسل به نظر می‌رسید و بر عصایی تکیه زده بود. از ایشان خواستند چند کلمه‌ای برای حضار حرف بزند. کسی زیر بازوی ایشان را گرفت تا توانست پشت تریبون قرار بگیرد. او تعریف کرد: «در سال‌های جوانی شاهد محرومیت و فقر مردم شهر خود بودم و موقعی که به تهران آمدم، گرفتار مبلغین مارکسیسم و شاگردان دکتر ارانی شدم و این مکتب را پذیرفتم و تا آخر خط هم رفتم، تا وقتی که مرا دستگیر و زندانی کردند. در زندان بیکار بودم و فرصت پیدا کردم آثار علامه طباطبائی و شهید مطهری را بخوانم و تازه فهمیدم یک عمر از چیزی دفاع کرده‌ام که اساسا فلسفه نبوده است! این هم خواست خدا بود که به زندان بروم و فرصت مطالعه پیدا کنم».
حتما می‌دانید که احسان طبری یکی از بزرگ‌ترین نظریه‌پردازان مارکسیسم در دنیا و مهم‌ترین آنها در ایران بود، اما آثار علامه طباطبائی و شهید مطهری، او را به این نتیجه رساند که عمری اشتباه کرده است. مقصودم از نقل این خاطره این بود که بگویم شهید مطهری در اثبات بطلان فلسفه مارکسیسم و مادی‌گرایی، از چنین قدرت و ویژگی کم‌نظیری برخوردار بود که توانست احسان طبری را از مکتبی که عمرش را روی اثبات آن گذاشته و در زمینه خودش جزء بزرگ‌ترین متفکرین بود، چنین مغلوب کند! به نظر من این بزرگ‌ترین مظلومیت شهید مطهری است. خود ایشان که به کسی حرفی نمی‌زد، دیگران هم سعی نکردند بفهمند که با چه متفکر بزرگی هم‌عصر هستند؛ بنابراین یکی از بزرگ‌ترین توانایی‌های شهید مطهری از نظر بنده، ابطال کلی مکاتب مادی بود. ایشان و همفکرانشان از جمله شهید دکتر بهشتی و دیگران، به خوبی درک کرده بودند که بزرگ‌ترین مشکل جهان اسلام، گرایش تحصیل‌کرده‌ها به مکاتب مادی، به‌ویژه مارکسیسم است که با پشتیبانی مالی و تئوریک شوروی، به‌سرعت در حال گسترش بود. به نظر من امثال شهید مطهری و شهید بهشتی بودند که علامه طباطبائی را ترغیب کردند که درباره فلسفه مادی و مارکسیسم بحث کنند و نظر بدهند. واقعیت این است که این نخستین‌بار بود که فلسفه اسلامی در عصر ما، به جنگ فلسفه مادی می‌رفت!
 
آیت‌الله محمد واعظ‌زاده خراسانی
 
آیا در کشورهای اسلامی تلاشی برای رد مارکسیسم صورت می‌گرفت؟
بله؛ در مصر فرید وجدی کتاب «علی ابطال المذهب المادی» را در رد مارکسیسم نوشت، اما مشکل اینجاست که او با فلسفه اسلامی مخالف بود!
 
به ترغیب علامه طباطبائی برای نقد مارکسیسم اشاره کردید. نقش شهید مطهری در این میان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
بله؛ عرض می‌کردم که گفت‌وگوهای شهید مطهری و شهید بهشتی با ایشان باعث شد که غیر از جلسات فلسفه معمولی‌شان، در شب‌های پنجشنبه هم جلسات دیگری را برگزار کنند. در این جلسات، موضوعات مختلف فلسفی‌ای که مستقیما یا غیرمستقیم پایه‌های فلسفه مادی را متزلزل می‌کرد، مطرح می‌شدند. ایشان مباحث را در کاغذهای نازک می‌نوشت و به دست هریک از حضار ــ که بیشتر از ده نفر نمی‌شدند می‌داد ــ و خود می‌خواند و تحلیل می‌کرد. بعد هم اشخاصی چون شهید مطهری و گاهی شهید بهشتی، با دیگران درباره آن مباحث به بحث و تبادل نظر می‌پرداختند. همین اوراق هستند که بعدها نظم پیدا کردند و در کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» آمدند. پرسش و پاسخ‌هایی که در این کتاب آمده، عمدتا همان‌هایی هستند که در آن جلسات مطرح می‌شدند.
 
شما هم در این جلسات شرکت داشتید؟
بله؛ من همان موقع در جلسات دیگری که در آنجا هم بحث از فلسفه مارکسیسم بود، شرکت می‌کردم که آنجا را ترک کردم و به جلسات علامه رفتم و تا سال 1339 که در قم بودم، در این جلسات شرکت می‌کردم. البته این جلسات تا سال‌ها بعد هم ادامه پیدا کردند.
 
در جریان نگارش پاورقی‌های شهید مطهری بر «اصول فلسفه و روش رئالیسم» بودید؟
بله؛ شهید مطهری در سال 1331ش به تهران آمد و چون احساس می‌کرد در این زمینه خلأ علمی وجود دارد، به تحشیه این مقالات پرداخت و سخنان استاد خود را به زبانی همه‌فهم شرح کرد. جلد اول کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» که چاپ شد، از مرحوم علامه شنیدم که فرمود: «آقای مطهری با این کارش دست به خودکشی زده است!»
دکتر مشکوه‌الدینی، استاد دانشکده الهیات مشهد ــ که عمدتا در زمینه فلسفه اسلامی کار می‌کرد ــ وقتی این کتاب را مطالعه کرد، گفت: «به نظر من نوشته‌های آقای مطهری از نوشته‌های علامه، مهم‌تر و عمیق‌تر است!» ایشان معتقد بود که مطالب علامه را بدون شرح و بسط آقای مطهری و صرفا با قلم سنگین آقای طباطبائی، نمی‌شود فهمید و اگر تلاش شهید مطهری نبود، شاید عده زیادی نوشته‌های استاد را درک نمی‌کردند. به اعتقاد بنده هم شهید مطهری در ساده کردن و همه‌فهم کردن فلسفه و منطق و سایر مباحث، واقعا از جانش مایه می‌گذاشت! سطح درس‌های علامه خیلی بالا بود و فقط کسانی که سال‌ها فلسفه خوانده بودند، می‌توانستند از بیانات ایشان استفاده کنند.خلاصه کلام اینکه شهید مطهری در جوّی که مارکسیسم عده زیادی از تحصیل‌کرده‌های مملکت را قانع یا دست کم متزلزل کرده بود، با روشی علمی و فلسفی و بسیار مستدل، این فلسفه را رد کرد. ایشان همواره این دغدغه را داشت که جوانان تحصیل‌کرده ما نوعا تصور درستی درباره خدا و دین و پیغمبر و روحانیت و اسلام ندارند و بین افکار مختلف مادی و غیرمادی در نوسان هستند! این وضعیت هم معلول گسترش تفکرات مادی و تبلیغات گسترده و شدید کمونیست‌ها بود که به‌خصوص نسل جوان تحصیل‌کرده را از بعد علمی و کارگران و کشاورزان را از بعد اقتصادی، نشانه گرفته بودند.
به‌هرحال مرحوم علامه مرتبا مقالات را برای شهید مطهری می‌فرستاد و ایشان شرح می‌نوشت که نهایتا شد چهار جلد کتاب ارزشمند «اصول فلسفه و روش رئالیسم». شهید مطهری در درک و فهم مسائل فلسفی‌ای که علامه مطرح می‌کرد، بسیار باوسواس برخورد می‌کرد. پس از شهادت ایشان، مرحوم علامه طباطبائی در حالی که نمی‌توانست جلوی اشک ریختن خود را بگیرد، با عباراتی حزن‌انگیز فرمود: مطهری مطلب را هدر نمی‌داد؛ خوب می‌فهمید و به عمق مطلب می‌رسید! من درباره شهید مطهری در زمینه فلسفه، از تعبیر «راسخون در علم» استفاده کرده‌ام. ایشان از هیچ نکته‌ای سرسری نمی‌گذشت و تا به یقین نمی‌رسید، سخن نمی‌گفت. تمام تلاشش هم این بود که مطالب غامض و پیچیده را بسیار ساده و همه‌فهم کند. پیش از ایشان، فلسفه به قول مرحوم فروزانفر، «مرده»ای بیش نبود. اساتید یک سلسله مفاهیم مبهم و بی‌فایده را تکرار می‌کردند و دانشجوها هم بدون اینکه درکی از آنها داشته باشند، حفظ می‌کردند و تحویل می‌دادند! شهید مطهری تلاش کرد فلسفه و منطق را «زنده» کند! کافی است کتاب «آشنایی با منطق و فلسفه» ایشان را مطالعه کنید تا تفاوت بین آثار و بیانات ایشان با دیگر استادان فلسفه مشخص شود.
 
غیر از خدمات ارزشمند شهید مطهری در زمینه تسهیل درک فلسفه برای عامه مردم و مبارزه با مادی‌گری، به‌روز بودن افکار ایشان و موضع‌گیری‌های به‌موقع وی درباره مسائل روز، از اهمیت خاصی برخوردار است. در این زمینه چه تحلیلی دارید؟
بله؛ به خصوص وقتی می‌بینیم که افراد به‌اصطلاح روشنفکر، هم‌زبان با معاندین تلاش می‌کنند اثبات کنند که اسلام با روح زمان تناسب ندارد، خدمات ایشان ارزش بیشتری پیدا می‌کنند. این هم یکی از تلاش‌های استعمار انگلیس است که از ابتدا سعی کرد در هند، مصر و سپس ایران، روشنفکران و تحصیل‌کرده‌ها را از نظر فکری تحت سلطه خود بگیرد و کار تا آنجا بالا گرفت که برخی از رجال سیاسی پیشنهاد دادند: برای متمدن شدن، باید سراپا غربی شد و تمدن اسلامی ـ ایرانی مانع پیشرفت و تجدد و تمدن است! عده‌ای برای اینکه در برابر این موج بایستند، سعی کردند دین را به شکلی تفسیر و تعریف کنند که با علم و فرهنگ اروپایی جور دربیاید! اولین کسی هم که به شکل جدی این کار را شروع کرد، سِر سیداحمدخان هندی، مؤسس دانشگاه اسلامی علیگر هند، بود. او بر قرآن تفسیری نوشت و سعی کرد معجزات و خارق عادات قرآن را به نحوی توجیه کند که با علم سازگار باشد. این نگرش در سایر کشورهای اسلامی، از جمله ایران هم رواج پیدا کرد. عده‌ای سعی کردند در مقابل این موج بایستند، ولی هیچ‌کس به اندازه شهید مطهری موفق نشد اسلام را طوری بیان کند که با شرایط روز سازگار باشد. ایشان تقریبا در تمام کتاب‌هایش، همین هدف را دنبال می‌کرد و به شبهاتی که برای جوانان مطرح می‌شد، دقت تمام داشت و تلاش می‌کرد به ساده‌ترین وجه و بسیار مستدل و منطقی به آنها پاسخ بدهد. مسائلی از قبیل تساوی حقوق زن و مرد، اختلاف طبقاتی، مسائل اقتصادی، التقاط، اجتهاد، روحانیت، مرجعیت، تاریخ و تمدن اسلامی، ملیت و قومیت و ده‌ها موضوع دیگر، مورد توجه شهید مطهری بوده و در هریک از این موضوعات، نظرات بدیعی برای رفع شبهه ناسازگاری اسلام با مقتضیات زمانه مطرح کرده است.
جالب اینجاست که ایشان در همه مسائل، به مبانی فلسفی رجوع می‌کرد و حرف تازه داشت. بسیاری تلاش کردند مسلمان بمانند و به افکار جدید هم بپردازند و با وجود حسن نیت دچار آفت التقاط شدند؛ موضوعی که شهید مطهری یک عمر برای تبیین آن زحمت کشید و خون دل خورد و نهایتا هم قربانی همان جریان شد.
 
آیت‌الله محمد واعظ‌زاده خراسانی
 
یکی از شخصیت‌های مورد توجه شهید مطهری، اقبال لاهوری است که در عین علاقه به او، نقدهای جدی هم به وی دارند. ارزیابی شما چیست؟
برای خود من هم این مردِ تحصیل‌کرده اروپا، که تا این حد عاشق اسلام و قرآن باشد و آنها را به وجه زیبایی در آثار و اشعارش منعکس کند، شخصیت بسیار جالبی بود. شهید مطهری هم از این بابت به اقبال علاقه داشتند و تجلیل می‌کردند. اما اقبال در زمینه خاتمیت پیامبر(ص) نظریه عجیبی دارد که ناشی از بی‌اطلاعی او از مبانی عمیق اسلامی و فقه و اصول و احکام است. ایشان می‌گوید: درست است که پیامبر اسلام(ص) خاتم پیامبران است، اما معنی خاتمیت این است که بشر پس از ایشان، به قدری در علوم پیشرفت می‌کند که می‌تواند مشکلات را حل کند و دیگر نیازی به احکام دینی نیست! به عبارت ساده‌تر،‌ پیامبر خاتم بشر را هدایت کرده و به عصر شکوفایی علم رسانده و تحویل علم داده‌اند! شهید مطهری با تمام احترامی که برای اقبال قائل بود، نتوانست در برابر این تفکر سکوت کند و با استدلال قوی این نظر را رد و اثبات کرد که اتفاقا بشر امروز برای رسیدن به تعادل و دستیابی به رستگاری، بیش از هر زمان دیگری به دین نیاز دارد. ایشان در بیان حقایق دینی و تاریخی از انصاف علمی بالایی برخوردار بود و به دلیل محبت نسبت به کسی، از اشتباهات او صرف‌نظر نمی‌کرد. https://iichs.ir/vdcgz79q.ak9qu4prra.html
iichs.ir/vdcgz79q.ak9qu4prra.html
نام شما
آدرس ايميل شما