«با شهید طیب حاج‌رضایی، در موسم شهادت» در گفت‌وشنود با زنده‌یاد محمد آقاباقری (محمد عروس)؛

گفت: به آقای خمینی بگو ما ندیده خریدارتان شدیم!

زنده‌یاد محمد آقاباقری معروف به «محمد عروس»، در زمره آن طیف از کسبه میدان میوه و تره‌بار بود که پس از قیام 15 خرداد 1342 دستگیر و زندانی شد. او یکی از معدود افرادی است که در واپسین فصل از حیات شهید طیب حاج‌رضایی، از نزدیک شاهدِ سلوک و کردار وی بوده است. گفت‌وشنود پی‌آمده را مرحوم سیدابوالفضل کاظمی با آقاباقری انجام داده است
گفت: به آقای خمینی بگو ما ندیده خریدارتان شدیم!

پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ 
از کیفیت دستگیری خود و دوستانتان در پیِ قیام 15خرداد 1342 بگویید.
چند روز بعد از 15 خرداد بود که مأموران ساواک و شهربانی به میدان ریختند، ما را گرفتند و دست‌بسته به شهربانی بردند! همراه ما، حاج اسماعیل رضایی، حاج حسین شمشاد، حسین و عباس کاردی، حاج آقای توسلی، حاج علی نوری، حاج علی حیدری و مجتبی طالاری هم بودند. همه‌ آنها بارفروش‌های میدان بودند که به خاطر دستگیری آقای خمینی به خیابان ریخته و شعار داده بودند. سردمدار همه‌ این حرکت‌ها، «طیب‌خان» بود. چند ساعت بعد از دستگیریِ ما، او را هم دست‌بسته آوردند و در بند ما انداختند. بعد که ما را به زندان باغشاه بردند، طیب هم همراهمان بود. من با او کاری نداشتم؛ چون همیشه اطرافش یک مشت بزن‌بهادر و چاقوکش بودند! خودش هم، از لات‌های معروف تهران و طرفدار شاه به حساب می‌آمد. حتی وقتی فرح پهلوی پسرش رضا را به دنیا آورد، طیب محل را چراغانی کرد! به همین خاطر وقتی او را دیدم، بی‌اعتنایی و پشتم را به او کردم! دستبند به دستانش بود. سلام کرد و گفت: «محمد آقا، ما رفیقِ نامرد نیستیم!» من چیزی نگفتم، ولی می‌دانستم ساواک قصد دارد که از احترامِ طیب به آقای خمینی سوءاستفاده و داستان درست کند.
 
در آن مقطع، ارتباط شهید طیب حاج‌رضایی با شعبان جعفری چگونه بود؟
در آن‌ روزها، طیب با شعبان جعفری معروف به «شعبان بی‌مخ»، سرشاخ شده بود! هر دو، از یکه‌بزن‌های جنوب شهر بودند و حرفشان خریدار داشت. شعبان ورزشکار بود و طرفدار شاه، طیب هم میدان‌دار و بارفروش بود، اما مردی بخشنده و یتیم‌نواز. ما شنیده بودیم که طیب فدایی شاه است، اما ناگهان ورق برگشت و او در برابر شاه ایستاد! اینکه چه تحولی در
درونش رخ داده بود را فقط خدا می‌داند! سران حکومت جلسه گذاشتند تا او را وادار کنند که بگوید: خمینی به من پول داده تا بارفروش‌ها را به خیابان بکشانم! او زیر بار نرفت. یادم هست که در روز دادگاه، طیب رو به قاضی کرد و گفت: «حرف‌های شما درست، اما ما در قانون مشتی‌گری، با بچه‌های حضرت زهرا(س) درنمی‌افتیم! من این سید را نمی‌شناسم، ولی با او در هم نمی‌افتم!».
 
دیدار فعالان قیام 15 خرداد با امام خمینی. محمد آقاباقری (محمد عروس)، نفر دوم از چپ (قم؛ سال 1358)
دیدار فعالان قیام 15 خرداد با امام خمینی. محمد آقاباقری (محمد عروس)، نفر دوم از چپ (قم؛ سال 1358)
 
بعد از دادگاه، به طیب حاج‌رضایی، حاج اسماعیل رضایی، من و حاج علی نوری حکم اعدام دادند و برای برادران کاردی و حسین شمشاد و بقیه، بین ده تا پانزده سال زندان بریدند. پس از اعلام حکم، ما را به بندهایمان منتقل کردند. نیمه‌شب بود که مأمور شهربانی آمد و به در زندان زد و گفت: محمد باقری و حاج علی نوری! اعلیحضرت با یک درجه تخفیف، شما را از اعدام معاف کرده! می‌خواستند این را به گوش طیب برسانند تا بترسد و حرفش را پس بگیرد و بگوید آقای خمینی تحریکش کرده! اما طیب از سلول دیگر فریاد زد: «این حرف‌ها را برای ننه‌ات بگو! یک بار گفتم، باز هم می‌گویم: من با بچه‌ حضرت زهرا(س) درنمی‌افتم!»
 
از لحظات تیربارانِ او و حاج اسماعیل رضایی، چه خاطره‌ای دارید؟
فردا شبش صداهایی از طرف سلول طیب آمد، فهمیدم دارند می‌برندش. وقتی از مقابل محبسِ ما گذشت، زد به میله‌ سلولم و گفت: «محمد آقا! اگر روزی آقای خمینی را دیدی، سلام من را برسان و بگو: خیلی‌ها شما را دیدند و خریدند، ما شما را ندیده خریدیم!» نیم ساعت بعد صدای رگبار آمد، معلوم شد تیربارانشان کردند. من هنوز  هم که یادش می‌افتم، قلبم می‌گیرد. طیب را بسیار شکنجه کردند تا از شاه طلب بخشش کند، اما نکرد. خدا اگر بخواهد کسی را بخرد، این‌طور می‌خرد. نام طیب و حاج اسماعیل رضایی، تا قیامت ماندگار است. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، من با چند نفر از انقلابی‌های 15 خرداد، خدمت امام خمینی رفتیم و عکس یادگاری گرفتیم. پیام طیب را که خدمت امام رساندم، ایشان فرمود: «طیب حرّ دیگری بود!».
 
 

پرونده طیب حاج‌رضایی
 
https://iichs.ir/vdcgxx9x.ak93n4prra.html
iichs.ir/vdcgxx9x.ak93n4prra.html
نام شما
آدرس ايميل شما