«تعامل و چالش شهید طیب حاج‌رضایی با حکومت پهلوی، از دریچه تحلیلی متفاوت» در گفت‌وشنود با محمد استادمرتضی؛

طیب به قدرتی تبدیل شده بود، شاه تحمل او را نداشت!

علل حذف شهید طیب حاج‌رضایی، در 62 سال اخیر محل گمانه‌ها و تحلیل‌های متفاوت بوده است. در گفت‌وشنود پی‌آمده، محمد استادمرتضی، از فعالان عرصه ورزش و تاریخ‌پژوهیِ آن، به بیان دیدگاه‌های خویش دراین‌باره پرداخته است
طیب به قدرتی تبدیل شده بود، شاه تحمل او را نداشت!

پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ 
برای نخستین بار، شهید طیب حاج‌رضایی را در چه تاریخی و کجا دیدید؟
به نام خدا. من برای اولین بار، مرحوم طیب حاج‌رضایی را در سال 1326، در مدرسه خیام ــ که در کلاس دوم و سوم در آنجا درس می‌خواندم ــ دیدم. زمانی که پسرش را آورده بود تا در آنجا ثبت‌نام کند. دولت مجموعه‌ای از مدارس هم‌شکل را درست کرده بود، که خیام هم یکی از آنها بود.
 
در دیدار نخست، شخصیت او را چگونه یافتید؟
طیب سواد نداشت، اما خوش‌برخورد بود و سعی می‌کرد خود را آگاه و فهیم نشان دهد. او و برادرش در میدان بارفروش‌ها، پایین‌تر از میدان قیام فعلی، پیش آدم متدین، مردم‌دار و متواضعی به اسم «امین‌السلطان» کار می‌کردند. او زیر بال و پرشان را گرفت و به طیب حجره داد تا کاسبی کند.
 
وی در جامعه و میان مردم، چه وجهه‌ای داشت؟
او در عین حال که گردن‌کلفت و باجگیر بود، زیر بال و پرِ هر کسی را که محتاج بود، می‌گرفت. اصولا خیّر بود و اگر کسی نزد او می‌رفت، دستِ خالی برنمی‌گشت.
او اوایل در میدان، از هر جعبه‌ای که وارد یا خارج می‌شد، مبلغی به اسم «درِ باغی» می‌گرفت و از این راه امرار معاش می‌کرد.
 
او در دوره نهضت ملی، در کنار شاه و دربار ایستاده بود. ارزیابی شما، درباره علت این رویکرد چیست؟
بله؛ در 9 اسفند سال 1331، همین که شنید شاه می‌خواهد از مملکت برود، بیست، سی کامیون را پُر از آجر کرد و با نوچه‌هایش رفتند و دور و بَر کاخ مرمر ایستادندند! با سنگ و چوب و چماق آنجا را محاصره کردند و سروصدا راه انداختند که «مملکت شاه می‌خواهد، یعنی چه که شاه برود؟ این کارِ توده‌ای‌هاست...». از آنجا بود که توجه شاه به طیب جلب شد و بعد از 28 مرداد، مزایایی برایش در نظر گرفت.
 
گفتید که طیب سواد نداشت؛ پس چگونه عملکرد حزب توده را تحلیل می‌کرد؟
سواد نداشت، اما هوش و درکِ بالایی داشت. این‌قدر متوجه بود که اگر توده‌ای‌ها بیایند، از خدا و پیغمبر خبری باقی نخواهد ماند! عِرق مذهبی، او را به میدان کشاند. او با آیت‌الله کاشانی و آیت‌ا‌لله بهبهانی رابطه داشت و این منطق، مورد قبول آنها هم بود.
 
آیین‌های عزاداری او در دهه اول محرم را قدری توصیف کنید.
مرحوم طیب در دهه اول محرم، مجلس روضه‌خوانی داشت و مرحوم حاج شیخ محمدباقر نهاوندی را دعوت می‌کرد، که در منبرهایش به دستگاهِ حکومت می‌توپید! تا جایی که به خاطرم هست، یک بار هم آقای فلسفی را دعوت کرد. حرفش هم این بود که روحانیون، مخصوصا آیت‌الله خمینی، مخلصانه برای اسلام قدم برمی‌دارند. در این اواخر هم به‌صراحت می‌گفت: «هر چه آقای خمینی می‌گوید، درست است».
 
شهید طیب حاج‌رضایی در حاشیه محکمه نظامی خویش (سال 1342)
 
علت تیرگی تدریجیِ رابطه شهید طیب حاج‌رضایی با دربار و دولت چه بود؟
طیب تا زمانی که به شاه خدمت می‌کرد، از او توجه و تقدیر می‌دید. از وقتی شاه احساس کرد که طیب در
جنوب شهر دارد برای خودش نیمچه حکومتی به راه می‌اندازد، با او چپ افتاد! به نظر من مسئله اصلی، افزایش حیطه قدرتش بود؛ مثلا وقتی رئیس شهربانی می‌خواست رئیس کلانتری میدان اعدام را عوض کند، از طیب می‌پرسید چه کسی را به جای قبلی منصوب کند. شاه دید که دارد حکومت در حکومت می‌شود! برای همین سعی کرد کُرک و پَر طیب را بچیند! در سال 1342، ساواک بهانه این کار را پیدا و آن را عملی کرد.
 
ظاهرا در این فرآیند، دشمنی نعمت‌الله نصیری با او هم مزید بر علت شد؛ این‌گونه نیست؟
بله؛ فرح دیبا می‌خواست ولیعهد را به دنیا بیاورد و در زایشگاهی در خیابان مولوی، بستری شده بود. طیب در آنجا طاق نصرت زد و وقتی شاه آمد، رفت جلو که دست او را ببوسد. وی در همین حال، منقل اسپند را به دست نصیری داد! این رفتار، به نصیری خیلی برخورد و کینه او را به دل گرفت؛ البته طیب در آن روز، خیلی هم به نیروهای شهربانی راه نداد و اداره برنامه را خود به‌دست گرفت. همین هم، نصیری را بیشتر عصبی کرد.
 
رژیم ادعا کرد که شهید طیب حاج‌رضایی، در روز 15 خرداد پول گرفت و به میدان اعتراضات آمد! مگر او نیاز مالی داشت؟
ابدا؛ طیب متموّل بود و نیازِ مالی نداشت. او در 28 مرداد 1332، به خاطر عِرق دینی و تا حدودی شاه‌دوستی به میدان آمد، ولی در سال 1342 که رژیم او را تحت فشار قرار داد که بگوید از امام خمینی پول گرفته که آشوب کند، ابدا زیر بار نرفت و گفت: «من در تمام عمرم همه کاری کرده‌ام، ولی این آخر عمری با پسر پیغمبر(ص) درنمی‌افتم، شما هم دراین‌باره از من اعترافی
نمی‌شنوید!»
 
نقش واقعیِ او در قیام 15 خرداد 1342 چه بود؟
ساماندهی اعتراضات 15 خرداد با هیئت‌های مؤتلفه اسلامی و چهره‌هایی مانند شهید مهدی عراقی بود. طیب فقط حاضر نشد که جلوی تظاهراتِ آنها را بگیرد. تکیه‌اش در محرم سال 1342 هم، با فعالیت‌های انقلابیون همراهی می‌کرد، اما اینکه از امام پول گرفت تا آشوب به راه بیندازد، حرف مسخره‌ای بود که هیچ کس هم آن را باور نکرد.
 
در روزی که طیب را دستگیر کردند، حال و هوای شهر چگونه بود؟
در شمال شهر که تقریبا طیب را نمی‌شناختند، ولی در جنوب شهر کسی باورش نمی‌شد که او را گرفته باشند! مردمی هم که او را می‌شناختند، خیلی‌ها ناراحت شدند. یک عباس آقای اسماعیلی‌ای بود که خیلی گریه کرد و گفت: «من بارها برای جهیزیه چند دختر، به طیب مراجعه کردم و او هیچ‌وقت نه نگفت و همه را بی‌منّت تهیه کرد...» یک عده هم که با او دشمنی و حسادت داشتند، نفس راحتی کشیدند!
 
از شهید حاج اسماعیل رضایی که همراه طیب تیرباران شد، چه می‌دانید؟
حاج اسماعیل، واقعا مردِ مومن و خیّری بود. واقعا مانده‌ام که رژیم در سال 1342، چه جوری آن وصله را به طیب و او چسباند؟ حاج اسماعیل در 15 خرداد، اصلا در تهران نبود! ورزشکارِ حرفه‌ای هم نبود و مثل یک آدم معمولی، به زورخانه می‌آمد. وسطِ گود می‌رفت و به جوان‌ها می‌گفت: «همیشه پاک، متدین و جوانمرد باشید و با وضو وارد گودِ زورخانه شوید...». خدا رحمتش کند.
 

 
پرونده طیب حاج‌رضایی
 
  https://iichs.ir/vdcbw5b5.rhb0apiuur.html
iichs.ir/vdcbw5b5.rhb0apiuur.html
نام شما
آدرس ايميل شما