«بررسی عوامل پیروزی انقلاب اسلامی و نقش رهبری امام خمینی(ره) در آن» در گفت‌وگو با سیدمصطفی تقوی

امام خمینی(ره) به این نتیجه رسید که برخورد با معلول ره به جایی نمی‌برد

سیدمصطفی تقوی، عضو هیئت علمی پژوهشکده تاریخ معاصر، گفت: امام خمینی(ره) با مشاهده تجربه مشروطه و عملکرد رژیم پهلوی به این نتیجه رسید که رویارویی اصلی میان تمدن غرب و تمدن اسلامی است. ایران و اسلام به عنوان ارکان هویت ملی و استقلال کشور در معرض تهدید استعمار غرب هستند و حکومت پهلوی معلول این نظام سلطه است. برخورد با معلول ره به جایی نمی‌برد
مصطفی تقوی مقدم
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ به نقل از خبرگزاری فارس: موضوع انقلاب اسلامی در چهل سال اخیر و رهبری امام خمینی همواره مورد بحث و بررسی کارشناسان و صاحب‌نظران سیاسی بوده و هنوز سؤالات زیادی درباره چگونگی و چرایی این رویداد بزرگ مطرح است.
طرح مباحثی چون عوامل و انگیزه‌های نهضت اسلامی، آبشخورهای فکری مبارزان انقلاب اسلامی، اجرایی شدن نظام حکومتی ولایت فقیه از نظریه تا عمل و نقش رهبری داعیانه و هوشمندانه حضرت امام(ره) در پیروزی انقلاب اسلامی از جمله موضوعاتی است که همچنان از سوی مردم و به‌خصوص جوانان مورد سؤال قرار می‌گیرد. به همین دلیل با سیدمصطفی تقوی، عضو هیئت علمی پژوهشکده تاریخ معاصر و نویسنده کتاب تحسین‌شده «ایران در فرایند انقلاب» که امسال برگزیده دومین جایزه کتاب تاریخ انقلاب اسلامی شد، به گفت‌وگو نشستیم.
 
اگر از منظر تمدنی بحث کنیم، هویت تمدنی و شیعی ایرانیان تا آغاز دوره قاجار کارکرد خود را دارا بود و بعد از شکست ایران از روسیه در دوره قاجار، این کارکرد به نوعی هژمونی خود را از دست داد. برای ما نخست درباره این هویت بفرمایید و اینکه هویت شیعی ایرانیان دارای چه مؤلفه‌هایی بود و چرا افول کرد؟
قبل از شروع سخن باید عرض کنم که تعبیر افول را مناسب نمی‌دانم. گفتمان اسلامی شیعی که از صفویه به بعد به عنوان گفتمان غالب جامعه ایران مطرح شد، در دوره قاجار و پهلوی همچنان به عنوان گفتمان غالب مطرح بود و در همه فرازها و تحولات کلان ایران معاصر از قبیل مبارزه با قرارداد رویتر، قیام تنباکو، انقلاب مشروطیت، نهضت ملی شدن نفت، قیام 15 خرداد و سرانجام در انقلاب اسلامی نقش محوری ایفا ‌کرد. نظام جمهوری اسلامی نیز بر اساس همین گفتمان طراحی و تأسیس شد.
درست آن است که گفته شود هویت ملی و تمدنی ایران در رویارویی نابرابر با گفتمان تمدن غرب و سلطه سیاسی اقتصادی آن با چالش‌هایی مواجه شد و تحولات مهم ایران معاصر، نمایه‌های این کشمکش بودند. حلقه پایانی این کشمکش و هماوردی در تاریخ معاصر، رویداد عظیم انقلاب اسلامی بود که با پیروزی گفتمان اسلامی رقم خورد.
در کتاب «ایران در فرایند انقلاب»، سیر شکل‌گیری لایه‌های سه‌گانه کلان هویت ملی از ایران باستان تا ایران اسلامی و ایران اسلامی شیعی مطرح و نشان داده شد که چگونه این لایه‌ها در طول همدیگر قرار گرفتند و هر لایه‌ای، لایه قبل از خود را تکمیل کرده و در نهایت برای جامعه ایرانی هویتی منسجم و مستقل از دیگران ساخته و بقا و استمرار ایران را تأمین کرده است.
اسلام و ایران دو مؤلفه و ستون استوانه تمدن و هویت منسجم ایران را تشکیل داده‌اند و همین انسجام هویتی بود که از صفویه به بعد، ایران را از تهدید ادغام و تحت سلطه امپراتوری عثمانی درآورد و در دوران معاصر نیز ایران را از مستعمره غرب شدن نجات داد و به آن توان رویارویی و مقاومت در برابر استعمار بخشید.
  
شما در کتاب ایران در فرایند انقلاب، که به عنوان اثر برگزیده دومین جشنواره کتاب انقلاب اسلامی شناخته شد، بر این باور بودید که سیر رویدادهایی که در دوره قاجار رخ داد، دوره جدیدی از تاریخ ایران را رقم زده است. از جمله رویارویی نابرابر با تمدن و استعمار غرب، بحران‌های گوناگونی برای استقلال و هویت ملی ایران ایجاد کرده است. به همین دلیل جریان‌های سیاسی گوناگون در ایران سربرآوردند که یکی از این جریان‌ها گفتمان اصول‌گرایی در فقه سیاسی بود. پیامدهای تحول معرفتی در این جریان را برای ما توضیح دهید و آیا امام در این گفتمان تعریف می‌شود؟
در میان علمای اسلام دو رویکرد فقهی کلان وجود دارد که به اخباری و اصولی شهرت یافته‌اند. پیشینه دیدگاه اخباری و اصولی به دوره صدر اسلام بازمی‌گردد. این دو جریان فکری در موارد متعددی با یکدیگر اختلاف نظر دارند. آموزه اصلی مکتب اصولی، حجیت عقل (پس از ارشاد قرآن و سنّت و اجماع) در تمیز قواعد و احکام شریعت است.
اخباری‌ها بر ظواهر متون تکیه کرده و ادله احکام را منحصر به کتاب و سنت دانسته و با به‌کارگیری عقل و اجتهاد مخالف‌اند، اما اصولی‌ها عقل و اجماع را جزء ادله احکام می‌دانند. اختلاف این دو جریان درباره عقل، به اختلاف آنان در کاربرد اصول عملیه (برائت،‌ استصحاب‌، احتیاط و تخییر) و ضرورت یا عدم ضرورت اجتهاد برای استنباط احکام شرعی می‌انجامد. این دو رویکرد، پیامدهای نظری و عملی متفاوتی داشتند.
در وضعیتی که پیامدهای ناگوار شکست در جنگ با روسیه و دیگر تحولات داخلی، هم‌زمان با نفوذ افکار و مفاهیم فرهنگی از غرب همه دست به دست هم داده و گرایشی کلی در محاجه و مواضعه با وجوه سنتی اندیشه جامعه ایران به بار آورده و مبانی معرفتی و هویتی کشور در معرض تهدید قرار گرفته بود، جامعه دینی نمی‌توانست نسبت به این تهدیدها بی‌تفاوت باشد و پاسخ می‌طلبید. پاسخ به چنین تهدیدهایی، نیازمند یک دستگاه معرفتی توانمند بود که قادر به درک مقتضیات زمان و استخراج احکام متناسب با آن باشد. رویکرد اخباری‌گری قادر به چنین پاسخی نبود.
در اواخر دوره زند و اوایل دوره قاجار فقیه اصولی، ملا محمدباقر وحید بهبهانی (۱۱۱۸ – ۱۲۰۵ق) موفق شد که ضعف گفتمان اخباری را تبیین کرده و گفتمان اصولی را در حوزه‌های علمیه ایران و عراق رونق داده و برتری بخشد. پیروزی اصولی‌ها، که بر استفاده از عقل و مشروعیت استدلال فردی و عمل به اجتهاد بر مبنای علم اصول تکیه می‌کردند، پیامدهای نظری و عملی متعددی در عرصه جامعه و سیاست داشت.
نظام آموزشی فقهی که بر پایه حاکمیت گفتمان اصولی و دیدگاه اجتهادی شکل گرفت، به فقه شیعه ویژگی‌هایی بخشید که فقهای آن را از لحاظ نظری قادر می‌ساخت تا اصولی اجرایی از آن استخراج کنند و آنها را بنابر مقتضیات زمان، در برخورد با مسائل مبتلابه جامعه، ازجمله سلطه استعمار و ستم استبداد و دیگر تهدیدهایی که متوجه کیان اسلام و ایران می‌شد، مبنای فتوا و رفتار خود قرار دهند.
بر پایه داده‌های تاریخی و به باور پژوهشگران این حوزه، شیعه اثنی‌عشری در ایران در دو قرن اخیر، چه در عمل و چه در نظر، از خود نشاط و تحرک سیاسی‌ نشان داده که در تاریخ بی‌سابقه بوده است. این سرزندگی و تحرک شیعه، در درجه اول، مرهون بعضی امکانات نظری است که رویکرد اصولی فقه شیعه برای انطباق با تحولات اجتماعی و سیاسی دارد.
اساسی‌ترین این امکانات، اصل اجتهاد است که طرح و تدبیری برای تکمیل منابع فقهی، و بالقوه، تعبیه‌ای انقلابی دربرابر قدرت‌های دنیوی است. این داده‌ها ثابت می‌کنند که امکانات نظری و آموزه‌های اصولیون با تکیه بر حجیت عقل و حق اجتهاد، ذهن شیعی را پذیرای تحولات اجتماعی کرده و نسبت به توانایی انسان در تنظیم امور اجتماعی فعال می‌کند.
چنین رویکرد نظری و به‌کارگیری چنین اصولی در فقه، به مجادلات انتزاعی و نظری و لفظی میان علما در درون حجره‌های حوزه‌های علمیه محدود نمی‌شد، بلکه پیامدهای عملی مهمی در عرصه سیاست و اجتماع در پی داشت و به ایجاد تحولی در سازمان و کارکرد و اقتدار علما در دوره معاصر انجامید.
یکی از پیامدهای عملی مهم و بسیار تأثیرگذار این رویکرد در فقه شیعه، شکل‌گیری نهاد مرجعیت و سازمان‌یابی منسجم علما و افزایش اقتدار آنان بود. در نتیجه، قدرتی که فقها در روزگار صفویه پیدا کرده بودند در دوره قاجار و پهلوی در قالب نهاد مرجعیت، سازمان‌یافته‌تر شد و انسجام بیشتری یافت.
به‌دلیل همین استعداد و امکانات نظری و ساز و کارهای نهادی و عملی بود که علمای شیعه در دوره تاریخ معاصر ایران توانستند در برخورد با مسائل جدید، حضور فزاینده‌ و تحول و بالندگی مداومی‌ داشته باشند و در تحولات مهم کشور نقش کانونی پیدا کنند که به باور متفکرانی چون مرحوم دکتر حمید عنایت، در هیچ جای جهان اسلام نظیر و مشابهی برای آن نمی‌توان یافت.
امام خمینی(ره) به عنوان یک فقیه اصولی، با مطالعه و مشاهده تحولات ایران و بهره‌مند شدن از تجربیات آنها، از همه ابزارهای نظری فقه شیعه و نهاد علما و مرجعیت برای مبارزه با استبداد و استعمار در ایران استفاده کرد و تنها فقیه اصولی در تاریخ اسلام بود که موفق شد نظام سیاسی، اسلامی مورد نظر خود را مستقر کرده و آن را مدیریت کند.
 
امام خمینی بر فراز منبر مسجد اعظم قم و پیش از آغاز سخنرانی خویش، پس از آزادی از حبس و حصر (فروردین 1343)
امام
خمینی بر فراز منبر مسجد اعظم قم و پیش از آغاز سخنرانی خویش، پس از آزادی از حبس و حصر (فروردین 1343)
 
روحانیان در انقلاب مشروطه شکست خوردند و در نتیجه از سیاست کنار کشیدند و بعد از انقلاب مشروطه و تغییرات سیاسی در جهان و به‌خصوص در روسیه شرایطی در کشور رخ داد و رژیم پهلوی روی کار آمد که اقدامات رژیم پهلوی به تقابل حکومت با دیانت انجامید. این شرایط چه تأثیری بر روحانیت و به‌خصوص بر بنیان‌گذار انقلاب داشت؟
عوامل متعددی در شکست علما در نهضت مشروطیت تأثیر داشتند که در اینجا امکان پرداختن به آنها نیست. یکی از آن عوامل، نگرش فقهی علما و تعریفی بود که آنها از رابطه خود با مشروطیت داشتند. بدین معنا که از دوره صفویه به بعد برای اداره کشور و حفظ ایران، یک تقسیم کار نانوشته اما عملی میان علما و شاهان شیعه ایجاد شده بود.
بر اساس آن تقسیم کار، شاهان برای اداره کشور و دفاع از آن در برابر بیگانگان، نیاز به حمایت علما برای کسب مشروعیت و حمایت مردمی داشتند و علما نیز این حمایت را به شرطی انجام می‌دادند که شاه دارای مذهب شیعه بوده و برای ترویج آن بکوشد و به مطالبات علما در رفع ظلم از جامعه توجه کند. روابط میان علما و شاهان با نوسان‌ها و کش و قوس‌هایی بر اساس این محور کلی تا پایان دوره قاجار و شاید با مقداری تسامح، بتوان گفت تا ظهور امام خمینی(ره) و به طور خاص تا سال ۱۳۴۹ش ادامه داشت.
برخوردهایی که در جریان رویدادهای ایران معاصر میان علما و شاهان قاجار و پهلوی شکل می‌گرفت نیز در چهارچوب همین محور کلی قابل تبیین هستند. البته رویدادها از نظر کمی و کیفی با یکدیگر تفاوت داشتند و هر رویدادی ویژگی خاص خود را داشت و واکنش متناسب با خود را می‌طلبید؛ برای نمونه، در قرارداد رژی علما احساس کردند که کشور مورد تهدید استعمار واقع شده است. با آن قرارداد مبارزه کردند و پس از اینکه موفق شدند آن را لغو کنند، روابط آنها با شاه به حالت عادی سابق برگشت. اما انقلاب مشروطه متفاوت با رژی بود. در مشروطه یک تحول سیاسی ساختاری روی داد و نظام سلطنتی که علما از صفویه به بعد در قالب تقسیم کار یادشده با آن تعامل می‌کردند، دستخوش تغییر شده بود و رکن دیگری به نام مجلس در نظام سیاسی کشور شکل گرفته بود و جریان‌های فکری سکولار در صحنه سیاست کشور ظاهر شده بودند.
این تغییر ساختار رفتار دیگری متفاوت با رفتار متعارف پیشین را از سوی علما می‌طلبید، درحالی‌که علما همچنان در چهارچوب قرار پیشین با این رویداد برخورد کردند؛ یعنی پنداشتند که در مملکت ستمگری و خودکاگی از سوی حکام وجود داشت و با پذیرش مشروطیت و مشروط شدن اختیارات حکام، مسئله حل شده است و علما به همان رابطه متعارف خود با نظام سیاسی جدید بازگشتند.
به بیان دیگر، کلام سیاسی تشیّع، که از ابتدا در تعارض فقها با شاهان شکل گرفته بود و از دوره صفویه بر مبنای تعامل میان آنها بود، در مواردی مانند انقلاب مشروطیت، نیاز به تکامل رویکرد خود داشت و این در حالی بود که علما همچنان بر پایه همان کلام تعاملی سلوک می‌کردند.
اما تأثیر اقدامات حکومت پهلوی: هنگامی که پس از انقلاب شوروی، نظام سیاسی جهان تغییر کرد و جهان به دو بلوک شرق و غرب تقسیم شد و ایران در حوزه منافع راهبردی غرب تعریف شد و حکومت پهلوی برای تحقق همین راهبرد در ایران حاکم شد، آن حکومت درحالی‌که حتی در قانون اساسی مشروطیت و متمم آن تصریح شده بود که شاه باید معتقد به مذهب شیعه اثنی‌عشری و مروّج آن باشد، در راستای راهبرد تعیین‌شده از سوی نظام سلطه، رویکرد دیگری را در پیش گرفت؛ رویکردی که مقید به چهارچوب تعریف‌شده میان علما و شاهان از صفویه به بعد نبود و با بسیاری از سنت‌ها و نهادهای مذهبی ستیزه و چالش پیدا کرد.
امام خمینی(ره) با مشاهده تجربه مشروطه و عملکرد رژیم پهلوی به این نتیجه رسید که رویارویی اصلی میان تمدن غرب و تمدن اسلامی است. ایران و اسلام به عنوان ارکان هویت ملی و استقلال کشور در معرض تهدید استعمار غرب هستند و حکومت پهلوی معلول این نظام سلطه است. برخورد با معلول ره به جایی نمی‌برد.
اگر حکومت پهلوی هم ساقط بشود، نظام سلطه حکومت دیگری در راستای منافع خود بر کشور مسلط خواهد کرد و همین سیاست‌ها را در جهت اعمال سلطه بیگانه و نفی استقلال در کشور اجرا می‌کند. در این شرایط بود که امام خمینی رابطه متعارف میان شاهان و علما را ناکارآمد دانست و به فکر تغییر رابطه رایج میان دین و سیاست و ایجاد حکومت اسلامی افتاد.
بدین ترتیب، رویدادهای عصر مشروطه و پهلوی باعث شدند امام خمینی(ره) کلام سیاسی شیعه را وارد مرحله تکاملی نوینی کند؛ بدین معنا که رابطه علما و شاهان را که از منظر دینی تا دوره صفویه تعارضی بود و از صفویه حالت تعاملی پیدا کرده بود، برای حالت تقابلی و رویارویی علما و شاهان به منظور حذف نظام سیاسی وابسته و تأسیس نظام سیاسی اسلامی تبیین و تدوین کند.
 
سیدمصطفی تقوی‌مقدم
 
با توجه به مباحث مطرح‌شده، زمینه‌های شکل‌گیری شخصیتی امام را برای ما بفرمایید و در مراحل اندیشه‌ورزی و نظریه‌پردازی سیاسی، ابتکارت امام درباره تفسیر مفاهیم و آموزه‌های دینی، و طراحی نظام سیاسی چه بوده است؟
شخصیت امام خمینی(ره)، افزون بر ویژگی‌های شخصی، در بستر تجربیات و مشاهدات ایشان از تحولات ایران پس از مشروطه و همچنین از مبانی نظری و تأمل ویژه امام(ره) در مذهب و فقه و عرفان و تاریخ و سیاست و آموزه‌های اساتید مختلف ایشان در این زمینه‌ها شکل گرفت.
امام، چون رویکرد تمدنی داشت و مسائل کشور را در موقعیت رویارویی تمدن غرب با تمدن اسلام و ایران و متناسب با الزامات این رویارویی کلان تعریف می‌کرد، اسلام را به عنوان مکتب تمدن اسلامی در جهت توانمندسازی برای احیای تمدن اسلامی در دنیای جدید در مصاف با تمدن غرب تبیین می‌کرد.
اجتهادات و ابتکارات نظری و عملی ایشان در بازتفسیر مفاهیم اسلامی از قبیل: جهاد و امر به معروف و تقیه و عاشورا و رابطه دین و سیاست و حکومت و انقلاب و نظام‌سازی، همه ناشی از این رویکرد امام بود.
 
تصویر کتاب «ایران در فرایند انقلاب؛ امام خمینی(ره) و چالش سنت و مدرنیته»
 
امام خمینی در وضعیت عمومی که متأثر از مدرنیزاسیون مورد نظر آمریکا به وسیله شاه در سال‌های ۱۳۴۱ تا ۱۳۵۶ بود قیام خود را شروع کردند. تمایز ویژگی امام با جریان‌های سیاسی دیگر در چه بود؟
در سال‌های دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰، یعنی دو دهه قبل از انقلاب، جریان‌های فکری و گروه‌های سیاسی مختلف و متعددی وجود داشت. همه آنها با مراتب متفاوتی مخالف رژیم پهلوی بودند. به جز غرب‌گرایان و معدودی از ملی‌گرایان که همکار حکومت پهلوی بودند، حتی معتدل‌ترین گروه‌های سیاسی‌ رژیم پهلوی را بدنام‌تر از آن می‌دیدند که از آن حمایت کنند.
میانه‌روترین گروه‌های سکولار هم که با سیاست‌های شاه تعارضی نداشتند، اما از دیکتاتوری او منزجر بودند و می‌گفتند شاه باید سلطنت کند نه حکومت! سایر گروه‌های چپ و راست همه خواهان سرنگونی رژیم پهلوی بودند، اما نه مبانی نظری برای یک نظام سیاسی جایگزین متناسب با جامعه ایران را داشتند و نه توان تحقق این خواسته خود را داشتند.
به بیان دیگر، جریان‌های سیاسی کشور در دو دهه پایانی رژیم پهلوی، برای برخورد با آن رژیم و پاسخگویی به نیازهای جامعه ایران، افزون بر ناتوانی سیاسی و ضعف پایگاه اجتماعی، فقر گفتمان و نظریه نیز داشتند.
در این میان، امام خمینی(ره)، ویژگی‌های خاص و منحصربه‌فرد خود را داشت: ایشان یک مرجع دینی بود که از اعتبار نهاد مرجعیت شیعه برخوردار و مورد احترام جامعه بود. امام متفاوت با دیگر علما و رجال سیاسی کشور، رویکرد تمدنی داشت و مسائل کشور را در موقعیت رویارویی تمدن غرب با تمدن اسلام و ایران و متناسب با الزامات این رویارویی کلان تعریف می‌کرد.
این رویکرد تمدنی ایشان را به نظریه‌پردازی و طراحی نظام سیاسی مستقل مبتنی بر هویت ملی رهنمون کرد و او صاحب نظریه سیاسی مشخص برای پاسخ به مسائل جامعه و بحران انسداد سیاسی رژیم پهلوی بود.
او توان و تدبیر و شجاعت لازم برای فعال‌سازی و همسو ساختن همه ظرفیت‌های کشور برای رویارویی دشوار با استبداد و استعمار را داشت. با این ویژگی‌ها بود که او توانست روند تحولات جامعه را از نظام سلطنتی موروثی به مرحله جمهوریت و نظام سیاسی مبتنی بر هویت ملی ارتقا دهد و با اجرای نظریه سیاسی خود کشور را وارد مرحله نوینی از تاریخ خود کند.
 
نقش امام در مدیریت، تأسیس، تثبیت و استقرار ارکان نظام و سازمان‌دهی و هدایت امور جامعه پس از انقلاب چه بود؟
همان‌گونه که امام مبانی نظری انقلاب را تدوین و آن را تا پیروزی نهایی مدیریت کردند، در مرحله پساانقلاب نیز اندیشه و منش مدیریتی ایشان نیز در نظام‌سازی و طراحی ساختار حقوقی آن در قالب قانون اساسی و تثبیت و تأسیس و استقرار ارکان و نهادهای آن نقش تعیین‌کننده داشت.
کوشش شد این مباحث و بسیاری از مباحث دیگر به طور مبسوط در کتاب «ایران در فرایند انقلاب؛ امام خمینی(ره) و چالش سنت و مدرنیته» در حد مقدور تبیین بشوند.
 
https://iichs.ir/vdcepv8w.jh8xpi9bbj.html
iichs.ir/vdcepv8w.jh8xpi9bbj.html
نام شما
آدرس ايميل شما