«خانه آل احمد،پناهگاه اهالی فرهنگ وسیاست» درگفت‌وشنود با دکتر سید عبدالله انوار

جلسات این خانه، سمبل مقاومت بود

در روزهایی که بر ما گذشت، پس از مدتها، از منزل مسکونی جلال آل احمد و دکترسیمین دانشور، در مکانت یک موزه پرده‌برداری شد و دربهای آن به روی مشتاقان تاریخ، فرهنگ و ادبیات مفتوح گشت. پیشینه تاریخی و سیاسی این منزل موجب شد که به مناسبت این افتتاحیه و البته در حاشیه آن، با دکترسیدعبدالله انوار از دوستان جلال آل احمد و پژوهشگر و نسخه شناس معاصر گفت‌وشنودی کوتاه انجام دهیم که نتیجه آن پیش روی شماست.
جلسات این خانه، سمبل مقاومت بود
□ جنابعالی از دوستان صمیمی وقدیمی زنده یاد جلال آل احمد هستید، به گونه‌ای که در باره هرفصل از زندگی آن مرحوم، می‌توان با شما گفت‌وگویی مبسوط انجام داد. همان‌گونه که مطلعید منزل مسکونی جلال آل احمد و سیمین دانشور، اخیرا تبدیل به موزه شده واین بهانه ای است که درباره جایگاه تاریخی این منزل، قدری سخن گفته شود. شما از ساخت این خانه چه خاطراتی دارید؟
 عرض کنم، همان‌طور که قبلا گفته ام، آشنایی من با جلال آل احمد از دوران تحصیل در دانشگاه شروع شد. آن روزها برای ورود به دانشگاه، خیلی سختگیری می کردند و مثل امروز نبود که تنها مدرک‌گرایی حاکم باشد و کسی چندان به فکر تحقیق وباسواد شدن نباشد، به هرحال سختگیری می‌کردند. ما در آن دانشگاه انجمن ادبی داشتیم که هم دانشجویان رشته ریاضی در آن شرکت می‌کردند و هم دانشجویان رشته ادبی. در آنجا با جلال آل احمد آشنا و رفیق شدیم و رفاقت ما هم طول کشید تا اینکه درسال 1327 با سیمین دانشور آشنا شد و ازدواج کرد. یکی دوسال بعد، سیمین خانم برای ادامه تحصیل به امریکا رفت و جلال تنها ماند. درآن روزها به من گفت: « الان من چه کار کنم؟»درآن دوره، آپارتمان کوچکی در تهران داشتم. گفتم: «بیا آنجا بنشین!»به هرحال از آن به بعد، ما همسایه بودیم و من طبقه پایین می‌نشستم. مادر جلال، خواهرزاده مرحوم آشیخ آقا بزرگ تهرانی مؤلف «الذریعه» و زنی متدینه بود و همیشه با مادر من ــ که ایشان هم زنی مقدسه بود ــ محشور بودند و در خانه ما مراسم نماز و دعایشان برقرار بود. در همین احوال، یک روز جلال به من گفت: «حالا اگر سیمین آمد چه کار کنم؟» گفتم: «نمی‌دانم. این آپارتمان را داشتم به تو دادم، بقیه اش را خودت فکر کن!».
 
□ پس از اینجا بود که اندیشه ساختن خانه شمیران در ذهن جلال شکل گرفت؟
بله، بعد از مدتی ایشان گفت: «قطعه زمینی در شمیران دارم و می‌خواهم آن را بسازم». درآن دوره،3 هزار تومان پس‌انداز داشتم. گفتم: «ببین چقدر هزینه‌اش می‌شود؟» گفت: «هزار تومان!» بعد با مهندس طرفه صحبت کرد که ایشان هم الان فوت کرده است. همه کسانی که دارم از آنها صحبت می‌کنم، زیر خاک هستند! به هرحال رفتیم و متر به متر حساب کردیم. کارگر روزی یک تومان بود و بنا 15 ریال. خواستیم ببینیم با 5 هزار تومان می‌تواند این خانه را بسازد یا نه؟ بعد مرحوم طرفه که نقشه خانه را برایش کشید، سه اتاق در نظر گرفت. آجرهای آن روز، فشاری بودند، هر هزار تا را، 30 تومان محاسبه کرد تا ببیند چند تا آجر لازم است؟ این خانه آجر به آجر و با نهایت صرفه‌جویی و خسّت ساخته شد که از 5 هزار تومان بیشتر نشود. مهندس طرفه نهایتا گفت: «پول آجرهایت حدود هزار تومان می‌شود، در حدود 3 هزار تومان پول کارگر می‌شود، هزار تومان هم برای سفیدکاری و روکاری باید خرج کنی!». این کارها که انجام شدند، 5 هزار تومان تمام شد و ناچار شدیم هزار تومان قرض کنیم و این خانه را سفید کردیم و جلال آمد و در آن نشست.
 

 
□ ظاهرا در ساخت منزل هم، آل احمد بسیار فعال بوده و خیلی کارها را هم خودش انجام داده. این‌طور نیست؟
 خود جلال کارهای برقی و سیم‌کشی خیلی بلد بود و خودش انجام داد. خانه یک آشپزخانه و سه اتاق داشت. سیمین هم برگشت و البته زن بسیار سازگاری بود. هیچ سر و صدایی نکرد وبا این شرایط ساخت. دو سه سال بعد جلال یک حمام هم برای خانه ساخت. گفتم: «چرا حمام ساختی؟» پایین خانه‌شان یک مرده‌شورخانه بود و یک قبرستان که الان، آن قبرستان پارک شده است. گفت: «عیال به حمام رفته و دلاک به او گفته بود: من امروز در مرده‌شورخانه بدنی را شستم که عین بدن شما بود! این حرف را که به من زد به من برخورد و تصمیم گرفتم در خانه حمام بسازم».
 
□ گذشته از میراث ظاهری جلال که همین منزل او باشد، میراث فکری و نظری او نیز، محل گمانه‌ها و اظهار نظرهای ضد ونقیض است. دیدگاه شما در این باره چیست؟
شاید بخشهایی از نسل جوان، به خاطر کتاب «غرب‌زدگی» میانه چندانی با جلال نداشته باشد که این بحث مفصلی است و باید راجع به نگارش این کتاب و پیامدهایش صحبت کرد، ولی جلال کسی بود که انصافاً به آزادی نهایت احترام را می‌گذاشت وزندگی خودش هم تبلوز آزادی یک انسان جست وجوگربود.او غالباً هم نوشته‌هایش را می‌آورد و برایم می‌خواند. در کتاب «غرب‌زدگی» هم، حرف حساب می‌زد. می‌گفت: ما در صد سال پیش مشروطیت را گرفتیم، ولی مشروطیت ظاهری بود مجلس ما، مجلس نبود و نتوانست قدرت را تحدید کند. راه حل را هم، وجود یک حاکم اسلامی یا بازگشت به حکومت اسلامی می‌دانست. او معتقد بود که وجود موانع دینی در اعتقاد ورفتار حاکم اسلامی، او را محدود می کند. در همان روزها جلال کانون نویسندگان را تشکیل داد و سخت با ساواک مبارزه می‌کرد. ساواک موانع خیلی زیادی در این راه ایجاد کرد، ولی جلال انصافاً مقاومت کرد و تا آخر عمرش هم همین‌طور بود. اصلا برای نویسندگان خودش وجلسات خانه‌اش، سمبل مقاومت بود. اگر بخواهم در باره زندگی و نوشته‌هایش هم صحبت کنم، خیلی طولانی می‌شود.      https://iichs.ir/vdcg.q9nrak93wpr4a.html
iichs.ir/vdcg.q9nrak93wpr4a.html
نام شما
آدرس ايميل شما