فراز و فرود زندگی تیمور بختیار؛ گفت‌وگو با مظفر شاهدی
گفت‌وگو از: سمیرا دردشتی
 
□برآمدن تیمور بختیار در فضای نظامی ایران را اصولا مرهون حضور دختر عمویش ثریا اسفندیاری به عنوان همسر شاه در دربار می­دانند، آیا تمام اقبال سیاسی و نظامی بختیار مدیون همین امر است؟
برای پاسخ به‌این پرسش شما ابتدا باید مقدمه‌ای عرض کنم. تیمور بختیار فرزند فتحعلی‌خان سردار معظم از خوانین ایل بختیاری در سال 1292 شمسی متولد شد و در 16 مرداد سال 1349 هم توسط مأموران ساواک در خاک عراق ترور شده و به‌قتل رسید. بختیار به‌هنگام مرگ حدود 58 سال سن داشت. زمانی که محمدرضاشاه پهلوی در زمستان سال 1329 با ثریا اسفندیاری که از عموزادگان تیمور بختیار بود ازدواج کرد، بختیار حدود 38 سال سن داشت و از سال‌ها قبل مراتب پیشرفت در رسته‌های مختلف  نظامی را طی کرده بود. تیمور بختیار در اواسط دهه 1310 که حدود یک دهه از آغاز سلطنت رضاشاه سپری می‌شد تحصیلاتش در رشته نظام را به‌پایان برده و با درجه ستوان دومی به‌خدمات نظامی در ارتش پیوسته بود. بختیار علاوه بر ایران تحصیلات نظامی‌اش را در لبنان و فرانسه تکمیل کرده بود. بنابراین وقتی محمدرضاشاه سلطنتش را در سال 1320 آغاز کرد تیمور بختیار حدود 5- 6 سال در رسته‌های مختلف نظامی خدمت می‌کرد. بختیار البته از همان اوان خدمت در ارتش مراتبی از لیاقت و شایستگی‌های نظامی‌اش را نشان داده بود. بختیار که در سال‌های 1324- 1325 درجه سرگردی داشت نقش مهمی در مقابله با تجزیه‌طلبان فرقه دموکرات در آذربایجان و تا حدی کردستان ایفا کرد و به‌دنبال آن به‌مقام سرهنگی ارتقاء درجه پیدا کرد. بختیار در طول 4- 5 سال آتی حضورش در رسته‌های مختلف نظامی هم، که مقارن بود با برهه‌ای بس حساس در حیات سیاسی و اجتماعی مردم ایران بود، باز می‌بینیم که خدماتش مورد توجه فرماندهان مافوق نظامی قرار می‌گیرد و طی این مدت مسئولیت‌هایی در سطوح مختلف فرماندهی واحدهای مختلف برعهده او گذاشته می‌شود که در مجموع بیانگر لیاقت و شایستگی‌های او در گستره وظایف محوله است. بنابراین وقتی محمدرضاشاه در سال 1329 با ثریا اسفندریاری ازدواج می‌کند تیمور بختیار حدود 15 سال در واحدهای مختلف نظامی و امنیتی دارای سابقه خدمات مؤثر و موفق است و هیچ قرینه‌ای وجود ندارد که نشان دهد هرگاه موضوع ازدواج شاه با ثریا اسفندیاری پیش نمی‌آمد تیمور بختیار احیاناً نمی‌توانست مراتب پیشرفتش را در نظام طی کند. ضمن این‌که تیمور بختیار در دوران نخست‌وزیری دکتر محمد مصدق هم فرماندهی بخشی از واحدهای نظامی کشور در غرب کشور را عهده‌دار بود. با تمام این احوال اگرچه در منابع قابل دسترس هیچ قرینه‌ای وجود ندارد که نشان دهد حضور ثریا در دربار ایران ارتباط مستقیمی در موفقیت‌های روزافزون‌تر تیمور بختیار در سطوح مختلف فرماندهی و ارتقاء درجات نظامی او داشته است، اما احتمالاً نتوان دلایلی ارائه داد که بشود نقش روانی این پیوند را در موقعیت بختیار در نظام نادیده گرفت. اگرچه به‌نظر من روند پیشرفت تیمور بختیار در رسته‌های مختلف نظامی و امنیتی کشور به‌مراتب بیش از آن‌که مرهون مسائلی مانند حضور ثریا در دربار باشد در درجه اول از اعتمادپذیری و وفاداری، لیاقت و شایستگی‌های فردی خود او در مقاطع مختلف ناشی می‌شد. به‌ویژه این‌که به‌رغم تمام انتقاداتی که در منابع مختلف به‌بسیاری از خصایل شخصیتی و اجتماعی بختیار شده است اما هیچ‌یک از منابع انکار نکرده‌اند که بختیار در امور مربوط به‌حوزه خدماتش در نظام از توانایی، شجاعت و استعداد کافی و چه‌بسا بالایی برخوردار بود. ضمن این‌که هرگاه ارتقاء موقعیت بختیار در نیروهای نظامی و امنیتی صرفاً منوط به‌حضور ثریا در دربار می‌بود نمی‌بایست بعد از جدایی شاه از ثریا در اسفند سال 1336 همچنان در تشکیلات نظامی و امنیتی کشور وضعیت او تثبیت و حتی ارتقاء پیدا می‌کرد؛ در حالی‌که می‌دانیم چنین نبود و تا حدود 3 سال بعد از جدایی ثریا از شاه تیمور بختیار به‌عنوان فرماندار نظامی تهران و سپس اولین رئیس ساواک نقش قابل توجهی در استقرار، تقویت و تثبیت موقعیت این سازمان اطلاعاتی- امنیتی جدیدالولاده ایفا کرده و در همان حال در سرکوب و از میان برداشتن مخالفان سیاسی حکومت سخت مؤثر افتاد. بنابراین بنده نقش ثریا اسفندیاری ملکه وقت دربار ایران در پیشرفت و ارتقاء موقعیت تیمور بختیار در مراتب مختلف فرماندهی نیروهای نظامی و امنیتی را چندان مهم ارزیابی نمی‌کنم.

□ حسین فردوست در خاطرات خود در رابطه با خواست آمریکایی در جریان کودتای 28 مرداد برای روی کار آوردن یک دیکتاتور نظامی (احتمالا تیمور بختیار) می­نویسد، نقش بختیار در جریان کودتا چه بود؟
البته حسین فردوست از سال‌های میانی سلطنت رضاشاه با شخص محمدرضا پهلوی ولیعهد وقت در ارتباط نزدیک قرار گرفته بود و در تمام دهه 1320 و بعد از آن در دوره نخست‌وزیری دکتر محمد مصدق هم ارتباط او با شاه همواره نزدیک بود و می‌دانیم که فردوست تا پایان دوران حکومت پهلوی روابط ویژه‌اش با شاه ادامه یافت و به‌دلایل گوناگون از بسیاری از زیروبم‌های مسائل سیاسی، اطلاعاتی- امنیتی و سیاست خارجی و به‌ویژه از روابط شاه با محافل سیاسی و امنیتی دو کشور انگلستان و آمریکا اطلاعات وسیعی داشت. در خاطرات حسین فردوست البته در باره فرایند حضور موفق‌تر تیمور بختیار در رسته‌های گوناگون نظامی و نیز دوران حضور او در ساواک و سال‌های بعد از آن هم اطلاعات و مدعیات زیادی ذکر شده است. با این احوال قراین زیادی وجودی ندارد که نشان دهد در بحبوحه کودتای 28 مرداد 1332 آمریکایی‌ها احیاناً خواسته باشند شخصی نظیر تیمور بختیار را در جایگاه یک دیکتاتور نظامی جایگزین دولت دکتر محمد مصدق سازند. نه‌فقط تیمور بختیار حتی اشخاص نظامی دیگری هم غیر از سپهبد فضل‌الله زاهدی به‌طور جدی به‌عنوان جایگزینان احتمالی دولت دکتر مصدق مطرح نبودند. اگرچه شواهد نشان می‌دهد محافل سیاسی و اطلاعاتی آمریکا در ایران در آستانه کودتای 28 مرداد 1332 احتمالاً شناخت بسنده‌ای از جایگاه بختیار در نیروهای نظامی و امنیتی ایران داشتند اما این‌که او را به‌عنوان یکی از کاندیداهای جدی جایگزین دکتر مصدق مطرح کرده باشند تردید وجود دارد. اما این‌که می‌فرمایید نقش تیمور بختیار در کودتای 28 مرداد 1332 چه بود؛ باید عرض کنم تا جایی که منابع قابل دسترس نشان می‌دهد بختیار نقش مستقیمی در کودتای 28 مرداد ایفا نکرد. چه این‌که بختیار از آبان سال 1331 که مقارن با دوران نخست‌وزیری دکتر مصدق بود در جایگاه فرماندهی تیپ سوم کوهستانی مرکز خدمت می‌کرد؛ در فروردین سال 1332 به‌عنوان فرمانده تیپ مستقل کرمانشاه منصوب شد و از اردیبهشت همان سال هم به‌طور توأمان فرمانداری نظامی چارمحال و بختیاری را عهده‌دار شده بود. با این توضیح که تیمور بختیار با دولت دکتر مصدق و چه‌بسا با خود شخص مصدق نخست‌وزیر هم ارتباط خوبی داشت و بالاخص به‌دلیل نقشی که در سرکوب شورش ابوالقاسم‌خان بختیاری ایفا کرده بود خدماتش مورد توجه نخست‌وزیر قرار گرفته بود. از این گذشته رابطه دکتر مصدق با خانواده بختیار به‌سالها قبل و حداقل به‌آستانه کودتای سوم اسفند 1299 بازمی‌گشت که دکتر مصدق از بیم دستگیری توسط دولت سیدضیاء در منزل پدر بختیار پناه گرفت. با تمام این‌ احوال اطلاعات بسنده‌ای وجود دارد که نشان می‌دهد در آستانه کودتای 28 مرداد 1332 تیمور بختیار نظیر اکثری دیگر از افسران و فرماندهان بلندپایه نظامی از دولت دکتر مصدق سلب وفاداری کرده و به‌طرفداران دربار و به‌صف حامیان کودتا پیوسته بود. اما بختیار فرصت پیدا نکرد عملاً در عملیات کودتا در تهران مشارکت مستقیم داشته باشد؛ چه این‌که به‌رغم آمادگی بختیار برای حضور در کودتا و در حالی که واحدهای نظامی تحت فرماندهی او، کرمانشاه را به‌سمت تهران ترک کرده بودند، در میانه راه خبر رسید که کودتاگران به‌عمر دولت دکتر مصدق در تهران خاتمه داده‌اند و به‌او دستور داده شد در رأس نیروهایش به‌محل خدمتش بازگردد. با این حال همین حرکت بختیار به‌سمت تهران جهت مشارکت در کودتا موقعیت او را در نزد دربار ایران و احتمالاً حامیان خارجی آن و در درجه اول آمریکایی‌ها ارتقاء داد.
 
□ ایران در شرایطی که گروه­های مختلف از داخل و خارج در آن فعالیت داشتند، فاقد سازمان اطلاعات مناسب بود، تأسیس ساواک چه میزان ناشی از فضای سیاسی و امنیتی آن روزگار بود؟
اگرچه، هم‌چنان‌که قبلاً هم در برخی مصاحبه‌هایم گفته‌ام تأُسیس ساواک اساساً پروژه‌ای آمریکایی بود، اما نظیر بسیاری دیگر از دستگاههای اطلاعاتی- امنیتی منطقه‌ای و جهانی ضرورت تأسیس آن به‌پایان جنگ جهانی دوم و آغاز عصر موسوم به‌جنگ سرد در روابط دو اردوگاه بزرگ غرب و شرق مربوط می‌شد که می‌دانیم اردوگاه جهان سرمایه‌داری غرب و اقمار منطقه‌ای آن در اقصی نقاط جهان توسط آمریکا رهبری و هدایت می‌شد و اردوگاه جهان کمونیسم و چپ هم رهبری و هدایتش بر عهده اتحاد جماهیر شوروی قرار داشت. همچنان خود «سیا» سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا هم حدود دو سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم و در سال 1947م/ 1326ش و با کمک سازمان MI6 تأسیس شده بود. بنابراین تشکیل ساواک در ایران هم در درجه اول از همین وضعیت جنگ سرد میان دو اردوگاه شرق و غرب و اقمار منطقه‌ای آنها ناشی می‌شد. لایحه تشکیل ساواک که در دولت حسین علا و در سالهای 1334- 1335تهیه شده بود در سال 1335 در مجلسین شورای ملی و سنا تصویب شد و مدت کوتاهی بعد و عملاً از اوایل سال بعد سازمان اطلاعات و امنیت کشور، که به‌اختصار ساواک نامیده شد، کار خود را آغاز کرد و همچنان که می‌دانیم همین تیمور بختیار که حدود 6 ماه بعد از کودتای 28 مرداد 1332 فرماندار نظامی تهران شده بود، به‌عنوان اولین رئیس ساواک منصوب گردید. البته موضوع ضرورت برخورد با حزب توده و سایر جریانهای سیاسی چپ که گمان می‌رفت از حامیان سیاست اتحادجماهیر شوروی در ایران بودند، از مهمترین دلایلی بود که حاکمیتِ از کودتا برآمده ایران و حامیان آمریکایی آن را به‌تشکیل ساواک رهنمون ساخت. به‌عبارت دیگر ضرورت مقابله با نفوذ و حضور سیاسی، اطلاعاتی- جاسوسی شوروی و تشکل‌های سیاسی چپِ حامی سیاست شوروی در ایران از عاجل‌ترین دلایل تشکیل ساواک بود. به‌ویژه این‌که موضوع کشف سازمان گسترده نظامی حزب توده ایران در درون ارتش و نیروهای انتظامی وقت ایران در سال 1333 سخت حکومت ایران و حامیان خارجی آن را از خطر نفوذ کمونیسم و به‌تبع آن حضور شوروی در ایران نگران ساخته بود. با این توضیح که بعد از دستگیری‌های گسترده و بازجویی‌هایی که به‌عمل آمد آشکار شد بیش از 600 تن از افسران ارتش شاهنشاهی ایران در سازمان مخفی نظامی حزب توده در بخشهای مختلف ارتش عضویت پیدا کرده بودند که موضوعی بس نگران‌کننده محسوب می‌شد. اما دامنه فعالیت‌های ساواک حتی از همان نخستین ماههای آغاز کار آن به‌مراتب از موضوع و ضرورت مقابله با حزب توده و سایر جریانهای چپ فراتر رفت و دیگر جریان‌های سیاسی و مذهبی مخالف حاکمیت هم تحت تعقیب ساواک قرار گرفتند. در همان حال طی یک دهه آتی دامنه فعالیتهای ساواک گستره وسیعی از اقدامات امنیتی- اطلاعاتی داخلی و خارجی را در برگرفت و رقم ادارات کل ساواک به 10 مورد افزایش یافت. با این توضیح که تیمور بختیار به‌عنوان اولین رئیس ساواک در فرایند استقرار و تثبیت ساواک به‌عنوان یک سازمان اطلاعاتی- امنیتی نقش تأثیرگذاری ایفا کرد و تا زمانی که تا آستانه دهه 1340 در رأس این سازمان جای داشت، حاکمیت وقت و نیز آمریکایی‌ها که سازمان سیا نقش قابل توجهی در فرایند شکل‌گیری و ادامه فعالیت آن ایفا می‌کرد هیچ نشان ندادند که احیاناً از عملکرد بختیار در رأس ساواک رضایت خاطر ندارند. این را هم اضافه کنم که ساواک در 17 بهمن سال 1357 و فقط 5 روز قبل از سقوط نهایی رژیم پهلوی منحل اعلام گردید.
 
□ به نظر شما چرا بختیار عزل شد؟ به عبارت دیگر او چه کرد که برای ادامه حضورش در قدرت نباید می­کرد؟
از جمله ویژگی‌های دیرپا و بارز تیمور بختیار در تمام دوران خدماتش در سطوح مختلف نظامی و امنیتی و پس از آن، خصلت جاه‌طلبی بود. همین خوی جاه‌طلبانه بختیار که به‌ویژه در تمام سالهای متعاقب کودتای 28 مرداد 1332 و به‌هنگام حضور او در رأس فرمانداری نظامی تهران و مهمتر از آن ریاست ساواک نمود بارزتری هم پیدا کرد هیچگاه از منظر شخص شاه پنهان نمانده بود. شاه که از همان دوران کودکی و از دوران سلطنت پدرش رضاشاه با خوی جاه‌طلبانه افسران بلندپایه نظامی آشنایی پیدا کرده بود و در طول دهه 1320 هم هر از گاه خطر جاه‌طلبی‌های سیاسی افسران نظامی را در شئون مختلف لمس کرده بود، به‌ویژه تحرکات جاه‌طلبانه افسرانی مانند تیمور بختیار، که خاندان او در دوران رضاشاه فشارهای زیادی هم متحمل شده بودند، او را نگران می‌کرد. این را هم در نظر بگیریم که طی سال‌های دهه 1330 در برخی از کشورهای همسایه نظیر ترکیه و عراق و پاکستان و نیز کشورهایی در آفریقا و جنوب شرقی آسیا نظامیان تقریباً به‌طور مداوم کودتاهایی علیه حکومت‌های مستقر انجام می‌دادند. این‌گونه تجربیات البته که شاه را نسبت به‌قدرتیابی نظامیان کشور نگران می‌کرد؛ با این توضیح که هر از چندگاه هم در افواه شایع می‌شد که مثلاً آمریکایی‌ها بی‌علاقه نیستند به‌جای محمدرضاشاه شخصی نظامی را به‌عنوان دیکتاتور نظامی در رأس قدرت بنشانند. علاوه بر آن در سال 1336 هم کودتایی مشکوک توسط سرلشکر ولی‌الله قرنی علیه شاه تدارک دیده شد که قراین نشان می‌داد آمریکایی‌ها آن را هدایت می‌کردند و گویا سرویس اطلاعاتی انگلستان قبل از عملی شدن کودتا، دربار ایران را در جریان امر قرار داد و با دستگیری و محاکمه قرنی غائله پایان یافت؛ اگرچه احتمال می‌رود کل جریان کودتای قرنی سناریویی برای ترساندن شاه بوده باشد. به‌هر حال اقداماتی از این دست البته که سوءظن شاه نسبت به‌قدرتیابی نظامیان و افسران بلندپایه ارتش و دستگاههای امنیتی را به‌مراتب افزایش بیشتری می‌داد. با چنین پیشینه‌ای بود که وقتی در بحبوحه فشارهای دولت آمریکا به‌شاه و در آستانه نخست‌وزیری دکتر علی امینی، که همگان می‌دانستند از سوی آمریکایی‌ها به‌شاه تحمیل شده بود، شایعه تلاش تیمور بختیار رئیس وقت ساواک برای انتصاب به‌مقام نخست‌وزیری قوت گرفت، شاه سخت نسبت به‌این شایعه حساسیت نشان داد. نگرانی شاه از آنجایی افزایش یافت که نمایندگان سیا در تهران محرمانه به‌شاه اطلاع دادند که تیمور بختیار به‌هنگام سفر به‌آمریکا و ملاقات با جان. اف. کندی رئیس‌جمهور و برخی از مقامات دیگر کاخ سفید از فساد گسترده دامنگیر حکومت ایران سخن به‌میان آورده و از علاقه خود برای انتصاب به‌مقام نخست‌وزیری سخن به‌میان آورده است. شاه در بهمن سال 1339 بختیار را برای رساندن پیامی به‌رئیس‌جمهور آمریکا به‌واشنگتن فرستاده بود. وقتی شاه دریافت که بختیار قصد کرده است مقامات آمریکایی را برای موافقت با نخست‌وزیری‌اش متقاعد کند، تقریباً بلافاصله و در اسفند سال 1339 بختیار را از ریاست ساواک برکنار کرد. در آن برهه شایع بود که آمریکاییها حتی بی‌علاقه نیستند برای انجام اصلاحات مورد نظر در ایران دیکتاتوری نظامی را جایگزین شخص شاه بکنند. با این حال وقتی علی امینی به‌نخست‌‌وزیری رسید بختیار همچنان به‌تلاش‌های جاه‌طلبانه خود برای نیل به‌مقام نخست‌وزیری ادامه داد. این تلاش‌ها که هیچ‌گاه از نظر شاه پنهان هم نبود در تمام سال 1340 ادامه یافت. به‌همین دلیل با نظر مساعد علی امینی که از تلاش‌های بختیار علیه دولتش آگاهی بسنده‌ای داشت ترتیبی داده شد تا شاه با خروج تبعیدگونه بختیار از ایران موافقت کند که خطر او توأمان باعث نگرانی نخست‌وزیر و شخص شاه شده بود. به‌دنبال آن بختیار در اسفند سال 1340 از ایران خارج شد و تا هنگام ترور و قتلش در عراق (16 مرداد 1349) هیچگاه به‌ایران بازنگشت. بختیار به‌ویژه از حوالی سالهای 1343- 1344 مخالفتهای خود را با شخص شاه علنی‌تر کرد و مدتها در اروپا و سپس لبنان این روند را ادامه داد. در این میان تلاشهای دستگاه‌های اطلاعاتی و سیاسی حکومت ایران برای بازگردانیدن بختیار به‌کشور به‌جایی نرسید. نهایتاً بختیار با دعوت و استقبال رژیم بعث عراق که اختلافات سیاسی شدیدی با حکومت ایران داشت بختیار در اواخر اردیبهشت سال 1348 وارد بغداد شد. این اقدام بختیار خشم حکومت ایران را بیش از پیش علیه او شعله‌ور ساخت و تمام املاک و دارایی‌های او در ایران که از صدها میلیون تومان فراتر می‌رفت مصادره شد و نهایتاً با برنامه‌ریزی‌های ساواک (که در آن میان عباسعلی شهریاری عامل دیرپای ساواک در دستگاه رهبری حزب توده ایران نقش تعیین‌کننده‌ای ایفا کرد) مأمورانی از آن سازمان که از مدتها قبل با بختیار در عراق ارتباط یافته بودند در فرصتی مناسب او را در داخل خاک عراق به‌قتل رساندند و خود با موفقیت عراق را ترک کردند.
 
https://iichs.ir/vdcf.tdjiw6dcegiaw.html
iichs.ir/vdcf.tdjiw6dcegiaw.html
نام شما
آدرس ايميل شما