تقابلهای سیاسی در انقلاب سفید

خط و نشانهای شاه برای مخالفین!

شاه مدعی بود با اجرای این طرح مملکت زیر و رو شد بدون آنکه قطره خونی از کسی ریخته شود و آزادیهای فردی و اجتماعی مردم از بین برود. جالب است که محمدرضا زمانی از آزادیهای فردی و اجتماعی سخن به میان می‌آورد که حدود 10 سال از کودتای 28 مرداد و سلب آزادی از مردم گذشته بود و مفهوم آزادی تنها در برخی بی‌بند وباریهای فرهنگی خلاصه می‌شد.
خط و نشانهای شاه برای مخالفین!
 
یکی از محورهای مبارزه امام با شاه در دوران سلطنتش، مقابله با برنامه‌هایی بود که کشور را به ورطه نابودی سوق می‌داد. محمدرضا که در طول دوران حکومتش برنامه‌های بلندپروازانه بسیاری برای ترقی و پیشرفت کشور در سر داشت، از این نکته غافل مانده بود که باید طرحهایش را با توجه به بافت و بستر جامعه به پیش برد. برنامه‌هایی که اکثرا کپی‌برداری از طرحهایی بود که غربیها و به ویژه آمریکاییها به دنبال آن بودند. شاه ابتدا لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی را پی‌ریزی کرد و هنگامی که روحانیون و مردم را در مقابل خود دید از اجرای آن منصرف شد و روی به رویه‌ای دیگر آورد که همانا تبلیغ برای اجرای انقلاب سفید بود.
 
در حقیقت رفراندوم انقلاب سفید که همزمان با روی کار آمدن کندی در آمریکا و با تشویق وی طرح‌ریزی شده بود،  به‌ دیل لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی بود. بدین‌ترتیب کندی دموکرات بر آن شد تا در کشورهایی که در بلوک غرب جای داشتند دست به اصلاحاتی بزند. اصلاحاتی که به اصطلاح به دنبال بهبود وضعیت سیاسی و اقتصادی کشورهای تحت سلطه بود تا از بروز ناآرامیها و احتمالا شورشهای مردمی جلوگیری کند. بدین‌جهت اصول شش گانه‌ای مطرح شد که به انقلاب شاه و مردم ملقب گردید.
 
واکنش امام به انقلاب سفید
اصول شش‌گانه به ترتیب عبارت بودند از: الغاى رژیم ارباب و رعیتى و اصلاحات ارضی، ملى‌کردن جنگلها در سراسر کشور، فروش سهام کارخانه‌هاى دولتى به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضى، سهیم کردن کارگران در منافع کارگاه‌هاى تولیدى و صنعتی، اصلاح قانون انتخابات و ایجاد سپاه دانش به منظور اجراى تعلیمات عمومى و اجبارى.‌ البته این اصول بعدها به بیش از بیست و یک اصل هم رسید و یکی از اصول آن پی ریزی سپاه دین بود که بر اساس آن سازمان اوقاف می‌بایست به تربیت روحانیونی می‌پرداخت که سیاستهای دربار را دنبال می‌کردند و به اصطلاح «آخوندهای درباری» لقب گرفته بودند. پیگیری این طرح جای هیچ تردیدی باقی نمی‌گذاشت که اینچنین ایده‌ای با مخالفت روحانیون مستقل و آزادی‌خواه همچون امام روبه‌رو گردد. در حقیقت حوزه علمیه قم به آنچه با قوانین شرع مقدس در تضاد می‌دید واکنش تند نشان داد و تلاش کرد تا این برنامه را که مخالف مصالح امت بود عقیم سازد.1
 
بدین‌ترتیب با تاکید مجدد شاه بر اجرای رفراندوم، امام خمینی در اعلامیه‌ای در تاریخ دوم بهمن ماه 1341، برگزاری رفراندوم انقلاب سفید را بی اعتبار دانست و شرکت در آن را تحریم کرد. ایشان در این اعلامیه ضمن اشاره به اشکالات قانونی عنوان نمود:
اولاً در قوانین ایران رفراندوم پیش‌بینی نشده است و مرجع صلاحیت‌دار برای برگزاری رفراندوم را باید قانون معین کند در حالی که چنین نیست. ثانیاً در ممالکی که رفراندوم برگزار می‌گردد آنقدر به ملت وقت داده می‌شود تا در خصوص یک یک مواد آن بحث و بررسی صورت گیرد و در جراید و وسایل تبلیغاتی آرا موافق و مخالف منعکس شود. مطبوعات و وسایل تبلیغات عمومی آزادند نظرات و مخالفین را منعکس کنند و مردم آگاهانه به آنها رأی می‌دهند. علاوه بر این باید رأی دادن در محیط آزاد باشد و بدون هیچ‏گونه فشار و زور و تهدید و تطمیع انجام شود و در ایران این امر عملی‏ نیست و اکثریت مردم را سازمانهای دولتی در تمام نقاط و اطراف کشور ارعاب کرده‏ و در فشار و مضیقه قرار داده و می‏دهند. 2  
 
نحوه برخورد شاه با مقابله امام(ره)
در این میان واکنش مردم نیز جالب بود. بازار تهران به موضع‌گیری صریح امام واکنش نشان داد و تحریم صورت گرفته توسط ایشان تعطیلی بازار را سبب شد. موج تحریم امام به قم هم رسید. شاه که برای خنثی سازی مخالفت امام، دو روز پس از اعلامیه امام خمینی یعنی روز چهارم بهمن به قم رفته بود، با لحنی توهین آمیز مرجعیت شیعی و جامعه مذهبی ایران را به باد انتقاد گرفت. وی در یک سخنرانی عمومی که با استقبال اندک مردم مواجه شد اذعان کرد:
یک عده نفهم و قشری که مغز آنها تکان نخورده، همیشه سنگ در راه ما می‌انداختند. زیرا مغز آنان قابل تکان خوردن نیست. ارتجاع سیاه اصلاً نمی‌فهمد و از هزار سال پیش تاکنون فکرش تکان نخورده. مفت‌خوری دیگر از بین رفته، در لوایح شش‌گانه برای همه فکر مناسبی شده. اما چه کسانی با این مسائل مخالفت می‌کنند؟ ارتجاع سیاه. مخربین سرخ تصمیمشان روشن است و اتفاقاً کینه من نسبت به آنها کمتر است. او علناً می‌گوید که من می‌خواهم مملکت را تحویل خارجی بدهم. دروغ و تزویر در کارش نیست. منظور من از ارتجاع سیاه است همینها بودند که چند روز پیش در تهران جمعیت کوچک و مضحکی از مشتی بازاری احمق ریشو در بازار راه انداختند که سروصدا بکنند. سرمشق این عده بدبختها حکومت مصر است. عبدالناصری که حداقل پانزده هزار زندانی سیاسی دارد، خوب ملاحظه کنید منطق آقایان چیست. اینها صد برابر خائن‌تر از حزب توده هستند.3
 
اصول شش‌گانه به ترتیب عبارت بودند از: الغاى رژیم ارباب و رعیتى و اصلاحات ارضی، ملى‌کردن جنگل‌ها در سراسر کشور، فروش سهام کارخانه‌هاى دولتى به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضى، سهیم کردن کارگران در منافع کارگاه‌هاى تولیدى و صنعتی، اصلاح قانون انتخابات و ایجاد سپاه دانش به منظور اجراى تعلیمات عمومى و اجبارى.‌  
شاه در کتاب انقلاب سفید خود نیز به این موضوع اشاره می‌کند و نوک پیکان حملات خود را متوجه شخص امام و روحانیونی می‌کند که در آن مقطع تلاش می‌کردند شاه را متوجه انحرافاتش سازند. وی می‌گوید این غائله به تحریک عوامل ارتجاع توسط شخصی صورت گرفت که مدعی نمایندگی از سوی روحانیت بود. بلوای پانزدهم خرداد 42 بهترین نمونه اتحاد نامقدس دو جناح ارتجاع سیاه و قوای مخرب سرخ بود که با پول دسته‌ای از ملاکین که مشمول قانون اصلاحات ارضی شده بودند انجام گرفت. او همچنین در ادعایی جالب و طنزگونه مخالفان خود را به ارتباط با خارج متهم می‌کند:
از زمانی که من پادشاه کشور شدم یعنی در سال 1320 تا بهمن 1341، من و کشورم فراز و نشیبهای گوناگونی را از سر گذراندیم که سر نخ غالب بازیگران آنها همانند عروسکهای خیمه شب بازی در دست خارجیها بود. بسیاری از این بازیگران که حربه آنها تنها عوام فریبی داخلی و نشان دادن خود به خارجیها بود تنها دو هدف را دنبال می‌کردند. یا قصد داشتند با حکومت من بجنگند و به دنبال انتقام‌جویی از من بودند و یا هدفی جز خدمت به بیگانه را در سر نمی‌پروراندند. این افراد که لیاقت انجام کمترین خدمت و کار مثبتی را برای مملکت نداشتند تنها می‌توانستند از این طریق یعنی در پیش‌گرفتن مسیر تخریب و در هم‌ریختن شالوده مملکت ابراز وجود کنند. 4
 
نکته قابل توجه اینکه، کسی مخالفین خود را به رابطه با بیگانگان متهم می‌کند که با کودتایی آمریکایی- انگلیسی و بر اساس خواست و منافع آنها قدرت را در ایران به دست آورد. نکته جالب دیگر در مورد شاه این است که وی در این برهه تصور می‌کند انقلاب سفید وی از پشتیبانی عمومی برخوردار است. او تا جایی پیش می‌رود که می‌گوید ناخرسندی تعداد اندکی با این رفراندم اهمیت زیادی ندارد. او به دلیل شیوه آمرانه حکومتش و عدم ارتباط با مردم تصوری نادرست از انقلاب سفید خود در سر داشت. او این طرح خود را انقلاب اجتماعی عظیمی نام می‌نهد که وضع اجتماعی کشور را به کلی دگرگون کرده است. وی همچنین از اصلاحات وسیع اجتماعی، سازندگی اقتصادی توام با اقتصاد دموکراتیک، پیشرفتهای فرهنگی، همکاریهای بین‌المللی، احترام به اعتقادات معنوی و آزادیهای فردی و اجتماعی نام می‌برد.
 
محمدرضا شاه از وجود یک پیوند عمیق قلبی و روحی با عامه مردم صحبت می‌کند که در عمل وجود ندارد. او وضع مملکت را هنگام اجرای این طرح بسیار مناسب توصیف می‌کند. به گفته خود او وضع مملکت از لحاظ مالی و بین‌المللی هنگام اجرای این طرح بسیار مناسب و درخور است. همچنین از لحاظ بین‌المللی موقعیت و جایگاه کشور را بسیار مناسب توصیف می‌کند. از لحاظ روحی جامعه ایرانی را بیش از هر وقت تشنه اصلاحات واقعی و انقلابی می‌داند و جایگاه و منزلت پادشاه را در نزد مردم در حد اعلای خود توصیف می‌کند. وی مدعی بود با اجرای این طرح مملکت زیر و رو شد بدون آنکه قطره خونی از کسی ریخته شود و آزادیهای فردی و اجتماعی مردم از بین برود.5 جالب است که محمدرضا زمانی از آزادیهای فردی و اجتماعی سخن به میان می‌آورد که حدود 10 سال از کودتای 28 مرداد و سلب آزادی از مردم گذشته بود و مفهوم آزادی تنها در برخی بی‌بند وباریهای فرهنگی خلاصه می‌شد.
 
فرجام
در مجموع باید به این مسئله اشاره کرد که برنامه‌های شاه که در راستای نوسازی کشور ارائه می‌گردید با بافت و بستر جامعه ایران سنخیتی نداشت. در حقیقت وی بدون توجه به انگاره‌هایی که در طول سالیان دراز در میان مردم و به عنوان ارزشهای مشروع پذیرفته شده بود قصد داشت برنامه‌های خود را به پیش برد. برنامه‌هایی که غالبا نه از داخل کشور و توسط کارشناسان بومی بلکه به وسیله قدرتهای خارجی و در راس آن آمریکا به شاه دیکته می‌شد. همین روند در طول دوران سی و هفت ساله سلطنت پهلوی سبب گردید که با زنجیره‌ای از تقابلهای امام با شاه مواجه باشیم. زنجیره‌ای که در سالهای بعد با اشتباهات مکرر شاه همراه شد. اشتباهاتی که نتیجه آن انقلاب مردمی امام علیه شاه و دستگاه فاسد سلطنت بود. انقلابی که صدای آن بسیار دیر توسط شاه شنیده شد و در نتیجه آن رژیم پهلوی ساقط گردید و در ایران نظامی مستقر شد که داعیه‌دار ارزشها، سنن و رسوم ایرانی- اسلامی بود.

جان. اف. کندی و محمدرضا پهلوی
شماره آرشیو: 58-11ع

پی نوشت:
 
1.مجتبی مقصودی، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، تهران، انتشارات روزنه، 1380، ص 394
2.یحیی فوزی، مذهب و مدرنیزاسیون در ایران، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1380،ص242
3.سید جلال ‌‌الدین‌ مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، تهران، دفتر انتشارات اسلامی، 1361، جلد2،صص12 تا 19
4.محمدرضا پهلوی، انقلاب سفید، تهران، چاپخانه بانک ملی ایران، چاپ اول، 1345، ص 8-12
5.همان. https://iichs.ir/vdch.vnkt23nivftd2.html
iichs.ir/vdch.vnkt23nivftd2.html
نام شما
آدرس ايميل شما