دلایل پافشاری انگلستان بر انعقاد قرارداد 1919؛

تغییر زاویه دید انگلستان به ایران - 1907/ 1919

در قرارداد 1907، ایران نقش دولت حائل را برای جلوگیری از نفوذ روسیه به هند بازی می‌کرد، اما در 1919 با تغییراتی که در زاویه دید انگلستان به ایران رخ داد، دیگر این قرارداد پاسخگوی خواست‌های این دولت نبود و انگلستان به دلایلی بر انعقاد قرارداد 1919 اصرار ورزید
تغییر زاویه دید انگلستان به ایران - 1907/ 1919
 
ایرانِ پسا مشروطیت به‌واسطه بروز هرج‌ومرج در وضعیتی آشفته قرار گرفته بود. در چنین شرایطی، قدرت‌های خارجی به‌خصوص انگلیس و روسیه که از گذشته ایران را در بازی بزرگ خود به‌عنوان دولتِ حائل پذیرفته بودند تحت تأثیر جنگ جهانی اول، وضعیت بغرنج ایران و تحولات داخلی این دو قدرت بزرگ به کنش‌های جدید دست زدند که تلاش برای تحمیل قرارداد 1919 از جانب انگلیس یکی از این کنش‌ها بود. در این نوشتار چرایی اصرار انگلیس به عملی ساختنِ این قرارداد مورد بررسی قرار می‌گیرد.
 
بهره‌برداری از بسترِ هرج‌ومرج
تا پیش از جنگ جهانی اول، دو قدرت انگلیس و روسیه بر سر ایران به قرارداد 1907 رسیده بودند که بر اساس آن، شمال منطقه نفوذ روسیه و جنوب منطقه نفوذ انگلیس شناخته می‌شد. در واقع ایران نقش دولت حائل را برای جلوگیری از نفوذ روسیه به هند که تحت سلطه انگلیس بود بازی می‌کرد.1 پس از پایان جنگ جهانی اول، دولت انگلیس فاتح اصلی این جنگ و مقتدرترین امپراتوری دنیا به شمار می‌رفت و نیروهای آن سراسر ایران، خاورمیانه، قفقاز و ترکستان را تحت تصرف داشتند. با سقوط دولتِ تزاری که بزرگ‌ترین رقیب انگلیس در مبارزات مستعمراتی بود دیگر نیرویی که بتواند در برابر خواسته‌های آن دولت مقاومت کند وجود نداشت، به این جهت لرد کرزن، وزیر خارجه انگلیس که مظهر سیاست استعماری آن دولت به شمار می‌رفت، نقشه‌های وسیعی برای سلطه بر سراسر آسیا طرح کرده بود.
 
انگلیسی‌ها در مرحله اول به تقویت جمهوری‌های ضد کمونیست قفقاز پرداختند و با کمک میسیون نظامی ژنرال تامپسون نیروهایی در کشورهای سه‌گانه مزبور به‌وجود آوردند تا در صورت حمله ارتش سرخ بتوانند سدی در مقابل آنان ایجاد کنند. در مرحله دوم انگلیسی‌ها محرمانه با وثوق‌الدوله وارد مذاکره برای انعقاد قراردادی شدند که شباهت زیادی به قرارداد تحت‌الحمایگی داشت. این قرارداد در 9 اوت 1919 (17 مرداد 1298) بین وثوق‌الدوله و سرپرسی کاکس، وزیرمختار انگلیس، به امضا رسید و کاملا محرمانه نگه داشته شد. به موجب این قرارداد نظارت بر تشکیلات نظامی و مالی ایران منحصرا در دست مستشاران انگلیسی قرار می‌گرفت و در مقابل دولتِ انگلیس متعهد می‌شد قرضه‌ای به ایران بدهد و خسارت وارده به این کشور در زمانِ جنگ را جبران و در احداث راه‌آهن و تجدیدنظر در تعرفه‌های گمرکی اقدام نماید.2
 
نفوذ انگلیس در ایران و تحمیل چنین قراردادی به این کشور را می‌توان بهره‌برداری انگلیس از بستر هرج‌ومرجی دانست که ایران را فرا گرفته بود. شورش‌ها و آشوب‌های داخلی در کنار جنگ جهانی اول به‌ویژه ورود نیروهای روسیه، عثمانی و بریتانیا و همچنین عوامل جاسوسی آلمان وضع را وخیم کرده بود و درواقع حکومت مرکزی تقریبا فاقد هرگونه قدرت و ابزاری برای اداره کشور بود.3 وضعیت اقتصادی و سیاسی ایران در روزهای منتهی به امضای قرارداد 1919 به‌شدت وخیم بود. به عقیده وثوق‌الدوله، اوضاع مالیه مملکت، بیش از آنچه به شرح درآید اسف‌انگیز بود. مالیات‌های دولت به‌واسطه کشمکش‌ها و بی‌نظمی‌های داخلی و نتایج جنگ بین‌المللی و قحطی و امراض و عوامل مهلک دیگر به درجه صفر رسیده بود. عایدات گمرکی به‌واسطه عدم امکان مبادلات تجارتی از میان رفته بود و تهیه اسلحه و مهمات نیز برای تنظیمات و تجدید قوای تأمینیه غیرمقدور بود. او عقیده داشت که برای شروع به هر اصلاح و استفاده از هر وضع و علاج هر خطری مراجعه به سرمایه خارجی وسیله و شرط منحصر به نظر می‌آمد.4 انگلیس از این شرایط برای عقد قراردادی استفاده کرد که بر اساس مواد آن ایران از نقش دولتِ حائل خارج می‌شد و انگلیس نیز به تنها بازیگر در عرصه اقتصاد و سیاست ایران تبدیل می‌شد.
 
نیت‌های استعماری
رخداد انقلاب 1917 روسیه، سقوط تزارها و عقب‌نشینی روس‌ها از امتیازاتی که در ایران کسب کرده بودند عرصه را برای قدرت‌نمایی انگلیس و زمینه را برای آشکار شدنِ نیت این کشور از تحمیل قرارداد 1919 به ایران فراهم آورد. محتوای این قرارداد در ظاهر به پرداخت وام و استفاده از مستشاران انگلیسی برای سازمان‌دهی ارتش و مدیریت دستگاه اداری ایران اختصاص یافته بود، اما هدف واقعی تبدیل ایران به یک کشور تحت‌الحمایه بود؛ چرا که بر مبنای این قرارداد، انگلیس حق انحصاری فراهم کردن وام، نیروی نظامی، مشاورین، آموزگاران نظامی، مدیران گمرک و حتی آموزگاران را به‌دست می‌آورد. در کنار این قرارداد، انگلیس برای تسلط کامل بر ایران، فرانسوی‌ها را به این دلیل که قانون و سیاست اغلب در روابط بین‌المللی اثرگذار است، از تدریس در دارالفنون منع کرد. در مقابل وامی به مبلغ دومیلیون پوند در اختیار ایران قرار می‌داد. علاوه بر این موارد، انگلیس حق انحصاری کمک به ایران در ساخت راه‌آهن، مبارزه با گرسنگی، ورود به جامعه ملل و دریافت غرامت از بابت جنگ اول جهانی را نیز به‌دست می‌آورد.5
 
بر مبنای این قرارداد، انگلیس حق انحصاری فراهم کردن وام، نیروی نظامی، مشاورین، آموزگاران نظامی، مدیران گمرک و حتی آموزگاران را به دست می‌آورد. در کنار این قرارداد، انگلیس برای تسلط کامل بر ایران، فرانسوی‌ها را به این دلیل که قانون و سیاست اغلب در روابط بین‌المللی اثرگذار است، از تدریس در دارالفنون منع کرد  
هنگامی که همه نیروهای سیاسی به‌جز انگلیس، به‌شدت تضعیف شدند هر اتفاق سیاسی با خواست انگلیس، قوی‌ترین نیروی سیاسی حاضر در داخل ایران شکل می‌گرفت؛ به عبارت دیگر، کشور از حالت نیمه‌استعماری که در آن قرار داشت، خارج و به‌نوعی حالت استعماری با قواعد و اصولی متفاوت تبدیل شده بود که دولت استعمارگر آن، انگلیس، برعکس روسیه، روش دخالت استعمارگونه خشن و مستقیم نداشت. آن دولتِ استعمارگر که تجربه وافری در این امور داشت، بنا به مصالح خود در آن روز ترجیح می‌داد توسط شبکه وسیعی از مهره‌های سیاسی ایرانی که آنان را بارها آزموده بود و بین آنان و دولت انگلیس درجه بالایی از اعتماد متقابل وجود داشت، منافع خویش را در ایران برآورده کند. طراحی و برنامه‌ریزی با انگلیس و اجرا با رجال ایرانی مرتبط با انگلیس بود. در ظاهر مملکت مستقل بود و سیاستمداران ایرانی حکومت می‌کردند، ولی در باطن، همه‌چیز از طرف انگلیس مدیریت می‌شد، بدون اینکه ردّ واضحی از دخالتِ انگلیس در امور وجود داشته باشد. به این دلیل بود که نسلی از ایرانیان که آن دوران را درک کرده بودند، همواره دست نامرئی انگلیس را در هر آستینی می‌دیدند. تحلیل سیاسی آنان، اگرچه نوعی تئوری توطئه بود، ولی برای فهم مسائل سیاسی آن دوران، چندان هم بیراه نبود. ملک‌الشعرای بهار که خود از سیاستمداران آن عصر بود، نقشه‌های سیاسی را که طراحی و بازی می‌شد، کاملا استادانه و حد آن را بالاتر از فکر و تعقل رجال عادی سیاسی ایران می‌داند.6 در واقع دولتِ انگلیس برخلاف معاهده صلح ورسای و چهارده ماده ویلسون که اصول حاکم بر کنفرانس صلح و معاهده ورسای به شمار می‌رفت و «حق تعیین سرنوشت» و «علنی بودنِ مذاکرات که منجر به انعقاد قراردادها می‌شود» را تضمین کرده بود، درصدد بود تا ایران را تحت‌الحمایه غیررسمی خود قرار دهد.7
 
تلاش برای جلوگیری از ناکامی
قرارداد 1919 با مخالفتِ افکار عمومی و دولت‌های خارجی روبه‌رو شد و انگلیس در روی کار آوردن دولتی که بتواند این قرارداد را به تصویب برساند ناکام ماند و بدین ترتیب قرارداد عملی نشد.8 نیت استعماری انگلیس از تحمیل قرارداد 1919 به ایران زمانی بیشتر آشکار می‌شود که در هنگام شکست در عملی ساختنِ رسمی این قرارداد به نقشه‌ای دیگر دست یازید تا قدرت و نفوذ خود را در ایران از دست ندهد. این نقشه چیزی جز تشکیل یک دولت قدرتمند مرکزی نبود؛ دولتی که بتواند مدعیان جدایی‌طلب و خودمختار را سرکوب کند و در مناطق نفت‌خیز امنیت و ثبات دائمی پدید آورد. انگلیسی‌ها برای چنین کاری رضاخان را برگزیدند.9 رضاخان از افسران جاه‌طلب قزاق، تنها نیروی نظامی مدرن ایران، بود که به کمک آیرونساید به فرماندهی قزاق‌ها رسید و به پیشنهاد عوامل انگلیس برای سامان دادن کودتا و پدید آوردن یک دولت قدرتمند رهسپار تهران گردید.10 این روند نشان می‌دهد که انگلیس حاضر نبود تا از نیت استعماری خود دست بکشد و کودتا برگزیدن راه دیگری برای تحقق جوهر قرارداد 1919 یعنی برقراری ثبات سیاسی با محوریت نفوذ انگلیس در ایران بود تا منافع اصلی امپراتوری بریتانیا در منطقه تهدید نشود.
 
فشرده سخن
روسیه و انگلیس تا پیش از جنگ جهانی اول و انقلاب اکتبر 1917 در روسیه، منطقه نفوذ خود در ایران را مشخص کرده بودند. پس از انقلاب روسیه و پایان یافتنِ اتحاد این کشور با بریتانیا و به دنبال آن شکست آلمان و عثمانی در جنگ و تجزیه آن به تعدادی از کشورهای عربی تحت نظام قیمومیت جامعه ملل، بریتانیا صحنه را خالی از رقبایش یافت. مهم‌ترین پیامد چنین تغییراتی تلاش انگلیس برای دگرگون ساختنِ نقش ایران در تأمین منافع این کشور از دولت حائل به مستعمره شدنِ غیرمستقیم بود. این خواسته در جدال با افکار عمومی ایران که مخالف سلطه انگلیس بر کشور خود بودند، شکست خورد. نیت استعماری انگلیس درست زمانی بیشتر آشکار شد که در هنگام به بن‌بست رسیدنِ قرارداد 1919 به نقشه‌ای دیگر با محوریت روی کار آوردن یک دولت مقتدر هم‌راستا با منافع خود اقدام کرد.
 
مقامات ایرانی و انگلیسی پلیس جنوب در بررسی یک نقشه نظامی
مقامات ایرانی و انگلیسی پلیس جنوب در بررسی یک نقشه نظامی
شماره آرشیو: 8422-3ع
 
پی نوشت:
1. محمود عبدالله‌زاده، سیاست‌ورزی در ایران مدرن: اقتصاد سیاسی ایران، 1320-1325، تهران، انتشارات فرهنگ جاوید، 1398، ص 20.
2. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران: از ابتدای دوران صفویه تا پایان جنگ دوم جهانی (1945-1500)، تهران، موسسه انتشارات امیرکبیر، چ هجدهم، 1392، صص 359-360.
3. استفانی کرونین، رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین، دولت و جامعه در زمان رضاشاه، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، تهران، انتشارات جامی، 1383، صص 30-31.
4. عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من، ج 1، تهران، انتشارات زوار، چ ششم، 1388، صص 15-16.
5. یرواند آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ترجمه محمدابراهیم فتاحی ولیلایی، تهران، نشر نی، چ چهارم، 1389، صص 118-119.
6. محمد سمیعی، نبرد قدرت در ایران: چرا و چگونه روحانیت برنده شد؟، تهران، نشر نی، چ سوم، 1397، ص 274.
7. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی 1357-1300، تهران، نشر پیکان، چ نهم، 1391، ص 5.
8. یرواند آبراهامیان، همان، صص 119-121.
9. همان، صص 122-125.
10. احمد فاروقی و ژان لورویه، ایران بر ضد شاه، ترجمه مهدی‌بن‌ابی‌ذر نراقی، تهران، موسسه‌ انتشارات‌ امیرکبیر، 1358، ص 28. https://iichs.ir/vdcftxdy.w6djvagiiw.html
iichs.ir/vdcftxdy.w6djvagiiw.html
نام شما
آدرس ايميل شما