مجلس را منحل کرده بود، حزب واحد را اجباری کرده بود، و بااین‌حال هر سال در ۱۴ مرداد از دموکراسی سخن می‌گفت. اگر مجلس نماد مشروطه بود، در دوره پهلوی چه چیزی جای آن را گرفته بود؟
چگونه محمدرضا پهلوی نهاد آزادی را در صندوق رأی دفن کرد؟
 
درآمد
مشروطه فصل تازه‌ای در سیاست و قدرت و تاریخ حضور مردم در ایران است، اما با وجود چنین تحولی، کودتای اسفند 1299 ظرفیت عظیم این نهاد مهم را به محاق بود. در دوره پهلوی نیمه تابستان هر سال با بزرگ‌داشت فرمان مشروطه به تجلیل از میراث آن می‌گذشت. این در حالی بود که در این دوره، مجلس مهم‌ترین محصول مشروطه، نهادی فرمایشی بود. پر‌دریغ آنکه شاه این مجلس نیم‌بند و سفارشی را هم تحمل نکرد و مجلس‌های هفدهم و بیستم شورای ملی و همچنین دوره سوم مجلس سنا به دستور او منحل شدند.
 
تعدادی از نمایندگان دوره هشتم در یکی از جلسات رسمی مجلس شورای ملی
تعدادی از نمایندگان دوره هشتم در یکی از جلسات رسمی مجلس شورای ملی
شماره آرشیو: 4675-4ع
 
صندوق آری مجلس نه
شاه با چنین میراثی در سالگرد مشروطه با پیامی ملی سعی در تجلیل از این نهاد و رویداد مهم تاریخ ایران داشت. انحلال مجلس بیستم شورای ملی و دوره سوم مجلس سنا در شرایطی رخ داد که دولت پهلوی درصدد اجرای برنامه موسوم به انقلاب سفید بود. این برنامه که قرار بود صورت و سیرت جامعه ایران را دگرگون کند در لحظه‌ای به همه‌پرسی صوری و اجرای همه‌جانبه گذاشته شد که هیچ نهاد تقنینی در ایران وجود نداشت. به عبارت دیگر «شاه مشروطه»، «مشروطه» را تعطیل کرده بود و اصلا شرم نداشت که چنین شرایطی را اوج دموکراسی بنامد. این مسئله ناشی از صندوق‌های رأی به اصول شش‌گانه بود؛ به این معنا که همه‌پرسی صوری برای انقلابی که بعدها به انقلاب شاه و مردم مشهور شد، نیاز به مجلس برای بررسی آن را از بین می‌برد. به عبارت دیگر اگر صندوق رأی و مجلس را از جمله نمادهای دموکراسی بدانیم، دولت پهلوی با تمسلک به یکی، دیگری را قربانی کرد. در این لحظه به خصوص صندوق‌های رأی به مثابه محلل نابودی مجلس عمل کردند. به عبارت دیگر پوپولیسم به دموکراتیک‌ترین شکل ممکن خودش را نمایان ساخته بود و مهم‌ترین ابزار خود، یعنی صندوق، را برای پوشاندن چهره دیکتاتوری، که توأمان مجلسین شورای ملی و سنا را منحل کرده بود، به کار بست.
 
حزب‌بازی با رستاخیز
انقلاب سفید تنها خیمه‌شب‌بازی دولت پهلوی برای دموکراسی بازی در ایران نبود. اسفند 1353 محمدرضا پهلوی یک خرگوش دیگر از کلاه جادویی خود درآورد و آن حزب رستاخیز بود. محمدرضا پهلوی در مصاحبه خود درباره حزب رستاخیر بی‌شرمانه چنین عباراتی به زبان آورد: «جای کسی که با قانون اساسی، نظام شاهنشاهی و انقلاب 6 بهمن مخالف است در زندان است یا خروج راحت برای همیشه از کشور».[1] به‌یک‌باره بخش زیادی از رجال ایران رستاخیزی شدند. مطبوعات وقت پر است از گزارش اعلام آمادگی و پیوستن شخصیت‌های مؤسسات و نهادها و نیروهای آنها به حزب مورد نظر. مظفر شاهدی در کتاب «حزب رستاخیز؛ اشتباه بزرگ: خودکامگی در ایران عصر پهلوی» و مقاله «داستان عضو پذیری حزب رستاخیز» توضیح مفصلی درباره ساختار حزب و چگونگی و شرایط عضویت در آن نوشته است: «تمام کسانی که هر یک به نوعی احساس مـی‌کردند در ‌‌صـورت‌ عدم عضویت در حزب رستاخیز موقعیت سیاسی، اداری و یا اقـتصادی‌شان خـدشه‌دار خـواهد شد در صف‌ هواداران‌ حزب‌ وارد شدند. فعالان حزبی سـابق، دارنـدگان مشاغل مهم سیاسی، اقتصادی و اداری، صاحبان حرف و صنایع، تجار بزرگ‌ و همچنین قدرتمندان و مسئولان محلی (نـظیر سـران ایلات و عشایر، خان‌ها و...) برای تـحکیم مـوقعیت خود عضویت‌ حـزب رسـتاخیز را پذیـرفتند».[2]
 
متکی به بررسی فوق، یعنی «عملکرد شاه در ماجراهای انحلال مجلسین»، «همه‌پرسی فرمایشی انقلاب سفید» و «بنیاد حزب رستاخیز و اجبار ملت به تمکین از آنها»، جایگاه و ارزش مشروطه نزد محمدرضا پهلوی نمایان است. با وجود این تأمل در پیام‌های او هنگام سالگرد مشروطه نیز در ترسیم فضای فکری مؤثر است و نگاه
او به سیاست و قدرت و ملت در ایران را نمایان می‌سازد. وی در 14 مرداد 1356 پیامی خطاب به ملت ایران به مناسب سالگرد مشروطه صادر کرد. در این پیام شاه از دموکراسی ایرانی سخن می‌راند و مظهر این دموکراسی همه‌جانبه را حزب رستاخیز ملت ایران معرفی می‌کند.[3] در نگاه محمدرضا پهلوی این رستاخیز بازی برای نخستین بار همه مردان و زنان کشور را با یک آرمان واحد، یعنی کوشش در راه سازندگی و ایجاد جامعه‌ای مترقی و آزاد و آباد، به دور هم گرد آورده و در عین حال امکان هر گونه اظهار نظر و انتقاد سازنده را فراهم ساخته است.[4] خاطرنشان شد که شاه در نطق مصاحبه خود درباره حزب رستاخیر به صورت صریح و عریان اعلام کرد: جای کسی که با قانون اساسی، نظام شاهنشاهی و انقلاب 6 بهمن مخالف است در زندان است یا خروج راحت برای همیشه از کشور. بدیهی است که عبارت‌های دموکرات‌منشانه محمدرضا پهلوی در سال‌های پایانی سلطنت فریبی بیش نبود. این مسئله را به طور خاصه با موضوعی که چندین سال در پیام‌های مشروطه‌ای شاه وعده آن داده شد و هیچ‌گاه به آن عمل نشد نمایان می‌سازیم.
 
وعده واهی انتخابات دموکراتیک
یکی از عبارت‌های پرکاربرد در زبان محمدرضا پهلوی مشروطه است؛ خاصه در دهه 1350 «انتخابات دموکراتیک» از زبان او نمی‌افتاد. از سال 1355 تا سقوط رژیم، پیام هرساله او به مناسبت سالگرد مشروطه حاوی تأکید بر نوید انتخابات دموکراتیک در آینده است. در مرداد 1355 گفت: «عنقریب انتخابات دموکراتیک این مملکت شروع می‌شود».[5] یک سال بعد در پیامی به همین مناسبت چنین تأکید کرد: «دموکراسی فقط با مفهومی که در ایران دارد می‌تواند ثمربخش باشد».[6] در سال بعد، یعنی در مرداد 1357 که وعده‌های او عملی نشده بود و اعتراضات مردم و چله‌های انقلابی آنها لبریز شده بود، چنین گفت: «انتخابات صددرصد آزاد خواهد بود. ... اجتماعات آزاد است... آنها که به تمدن بزرگ علاقه ندارند هم می‌توانند آزادانه رأی بدهند».[7] چرا هرساله در سالگرد مشروطه خاصه از نیمه دهه 1350، شاه وعده انتخابات آزاد می‌داد و چرا هیچ وقت این وعده را عملی نکرد؛ طوری که در بیانیه‌های نیروهای اجتماعی نیز این خلف وعده یا وعده‌های سرخرمن نیز بازتاب داشت. در اعلامیه مردادماه 1357 جمعی از استادان و فضلای حوزه علمیه قم راجع به سرکوب اعتراض‌ها در مشهد و سایر شهرهای ایران چنین آمده است: «این رژیم مزدور که تازگی‌ها می‌خواهد ادای دموکراسی را درآورد و برای فریب دادن مردم عبارت فضای باز سیاسی را تکرار می‌کند و دم از انتخابات صد درصد آزاد می‌زند، آن‌چنان دچار سرگیجه شده است که علنا برخلاف همین ادای مسخره‌اش حتی از برگزاری اجتماعاتی که قرار بود در تهران و سایر شهرها به منظور بیان جنایات دستگاه و ابراز انزجار آن تشکیل شوند، جلوگیری به عمل آورد و در عوض تلاش بی‌حاصل مأمورین ساواک را برای نصب چند لامپ بر سردر ادارات دولتی در وسایل ارتباط جمعی تحت کنترل خود به طور گسترده به عنوان جشن مردم منعکس ساخت».[8] همین جا بود که امام خمینی تصریح کرد: «خیال انتخابات آزاد با برقرار بودن قدرت شیطانی شاه امری موهوم است و جز صحنه‌ای شیطانی برای قانونی نمایش دادن انتخابات در دنیا نیست».[9]
 
برآیند
به نظر می‌رسد ریشه مسئله در همان سال‌های قبل نهفته است. محمدرضا پهلوی هیچ‌گاه به مجلس اعتقاد نداشت. مشروطه برای او صرفا یک بازی بود. برای همین هر جا لازم دید به انحلال مجلس دست زد. نه تنها مجلس شورای ملی، بلکه او مجلس سنا را هم تعطیل کرد. او همواره از مشروطه به نیکی یاد می‌کرد و اساسا خود را شاه مشروطه می‌دانست، ولی هیچ‌گاه به الزامات نظام مشروطه تن نداد. در دوره پهلوی هیچ انتخابات آزادی برگزار نشد؛ البته که توقع انتخابات آزاد ذیل حکومت پهلوی پدر و پسر انتظار بالایی است، اما همان حداقل‌های وظیفه پارلمان نیز در هنگانه انقلاب سفید رعایت نشد. به عبارت دیگر دولت در زمان مهم‌ترین تصمیم و برنامه خود در قبال کشور، نه تنها آن را به مجلس ارائه نکرد، بلکه با کنار گذاشتن و انحلال آن تصور خود از مشروطه دلخواه را کاملا نمایان ساخت. شاه مشروطه بدون مجلس را می‌خواست یا حداقل مشروطه‌ای که مجلس آن عقیم باشد.

 
پی‌نوشت‌ها:
 
[1]. روزنامه اطلاعات، 12 اسفند 1353، ص1.
[2]. مظفر شاهدی، «داستان عضو پذیری حزب رستاخیز»، تاریخ معاصر ایران، ش 44 (زمستان 1386)، ص 545.
[3]. روزنامه ایران، 15 مرداد 1356، ص 32.
[4]. همان‌جا.
[5]. همان، 16 مرداد 1355، ص 3.
[6]. همان، ص 1.
[7]. همان‌جا. البته شاه آزادی اجتماعات را به عدم استفاده از اسلحه منوط می‌کند.
[8]. آیت‌الله العظمی محمد فاضل لنکرانی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 250.
[9]. صحیفه امام خمینی، ج 3، ص 431.
 
https://iichs.ir/vdchwvni.23n-zdftt2.html
iichs.ir/vdchwvni.23n-zdftt2.html
نام شما
آدرس ايميل شما