علم را معجزه می‌دانست و غرب را نجات‌بخش، اما در راه رسیدن به این معجزه، چه چیزهایی را از دست دادیم؟ سنت؟ هویت؟ یا چیزی عمیق‌تر از هر دو؟
می‌خواست مُرده‌ها را زنده کند، اما چه چیز را دفن کرد؟
 
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ سیدحسن تقی‌زاده، یکی از چهره‌های شناخته‌شده نهضت مشروطه، به دلیل دیدگاه‌های نوآورانه و گرایش به غرب، به «تندرو مشروطه» ملقب شد. او که از نخستین ایرانیانی بود که با تمدن غرب آشنا شد، تأثیر عمیقی از ایده‌های مدرن گرفت و معتقد بود ایران برای پیشرفت و توسعه، باید غربی‌ شود تا بتواند به سوی مدرنیزاسیون حرکت کند. این دیدگاه‌ که بسیار رادیکال تلقی می‌شد، او را در مقابل جریان‌های مذهبی و غیررادیکال قرار داد. در این نوشتار تلاش شده است ضمن بررسی ایده‌های تقی‌زاده، که گاه رویکردی افراطی به مسائل اجتماعی و فرهنگی داشت، آنها را نقد و تحلیل کند. استدلال می‌شود که ایده به‌طور کامل غربی کردن فرهنگ ایران نه تنها نادرست است، بلکه بنیان و انسجام فرهنگی این سرزمین را نیز به مخاطره می‌اندازد.
 
نقد به سنت‌ها بدون توجه به زمینه‌های فکری و فرهنگی ایران
سیدحسن تقی‌زاده، از چهره‌های مشهور انقلاب مشروطه و سیاستمداران تأثیرگذار دوره پهلوی، در نوشته‌ها و سخنرانی‌های خود به‌شدت به سنت‌ها تاخت و آنها را مانع اصلی پیشرفت ایران می‌دانست. او خواهان تحولی بنیادین در ساختار اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کشور بود و به همین دلیل، یک اصلاح‌طلب رادیکال شناخته می‌شد. سفرهای طولانی‌مدت تقی‌زاده به کشورهای اروپایی و آمریکا، نگاه او را به غرب جلب کرد و آن را الگویی برای توسعه ایران دانست. او معتقد بود ایران باید نهادهای مدرن غربی مانند پارلمان، قانون اساسی و انتخابات را سرمشق خود قرار دهد. وی در مکتوباتی که در «مجله کاوه» منتشر می‌شد، به انتشار یک سلسله مقالاتی دست زد که در چهارچوب و ذهنیت غربی طرحی برای توسعه ایران در نظر گرفت: «ایران باید ظاهرا و باطنا و جسما و روحا فرنگی‌مآب شود و بس».[1]
 
بر اساس این رویکرد، گرایش به غرب‌زدگی، با رویکرد منفی نسبت به داشته‌های فرهنگی همراه شد؛ به‌گونه‌ای که به‌شدت با روحانیون سنتی مخالفت می‌کرد و معتقد بود که آنها مانع اصلی پیشرفت ایران هستند. این مخالفت، باعث شد او یک ضد مذهبی شناخته شود و آماج انتقادات روحانیان قرار گیرد. یکی از محورهایی که وی به آن اشاره دارد مسئله تعلیم و تربیت و چگونگی رویارویی شریعت‌مآبان با مسئله «جنسیت» و زنان است.
 
تعلیم و تربیت؛ جنسیت و رویارویی با زنان
تقی‌زاده با یک نگاه دووجهی، نخست آزادی زنان در انگلستان، آمریکا و فرانسه را مدح می‌کند و با تمجید از متفکرانی چون ژول سیمون و اوگست کنت، ساینتیسم و قوت علم را نقطه مبدأ تاریخی و دگرگونی اجتماعی می‌داند، اما در وجه دیگر، و در مذمت شریعت‌مآبان وطنی با نیش و کنایه از ناآگاهی و مهجوری آنان در رابطه با مناسبات زن و مرد سخن می‌گوید و معتقد است این وضع نامطلوب باید برچیده شود.[2] تقی‌زاده، به‌کرات به مدح تک‌بُعدی علم و تمدن در غرب می‌پردازد، بدون آنکه از گسترش فساد جنسی، رویکرهای الحادی و بی‌خدایی، نهیلیسم، و سکولاریسم سخن بگوید. او تا آنجا پیش می‌رود که می‌گوید: «تأثیرات خارق‌العاده اعجازی و حیرت‌انگیز علم و تمدن در غرب، مُرده‌ها را زنده گردانیده است. پیر فانی و علیل‌مزاج را تواناتر از یک جوان تندرست شرقی می‌نماید. و این قیاس مثل الاغ و قاطر بارکش ایران با قطار کهربایی و یا کشتی هواگرد و فضانورد است».[3] شیفتگی و شیدایی او نسبت به غرب، به غیبت درون‌زای نیرومند و اثرگذار علوم دینی و بومی ایران منتهی می‌شود و تنها یک راه را برای نجات ایران در نظر می‌گیرد و آن هم پذیرش تمام‌قد علم غربی است.
 
سیدحسن تقی‌زاده در دوره سفر به اروپا
سیدحسن تقی‌زاده در دوره سفر به اروپا
 
کسب علم در برابر جهاد شمشیر؛ علوم فرنگستان و نهضت ترجمه
تقی‌زاده با ارائه فرنگی شدن مطلق ابعادی وجودی و معرفت‌شناسانه انسان ایرانی، تنها «علم» را راه‌گشای برون‌رفت از ضعف و سستی حیات اجتماعی آن می‌داند. وی جهاد حقیقی را علم می‌داند که تجلی آن در مدارس و توسط معلمان تحقق خواهد یافت. او می‌گوید: «یک باب از همه ابواب جهاد اعظم‌تر و مهم‌تر است و به حقیقت همه جهاد ملی و نجات وطنی و مبارزه رقبا، غلبه یا شکست روی آن قرار گرفته و آن اصل‌الاصول علم است که به مراتب از جهاد شمشیر بالاتر است».[4] او معتقد است که هر ملتی که آن را ندانست و به فضیلت آن پی نبرد و عمل نکرد، ابدالدهر در ذلت و اسارت خواهد بود، اما تقی‌زاده نمی‌گوید که علم را از چه چشم‌انداز فلسفی و از کدام
دریچه اجتماعی باید مورد استفاده قرار داد.
 
تقی‌زاده به این نکته توجه نداشت: درست است که علم و پیشرفت در تمام جوامع ارزشمند و مطلوب است و هر جامعه‌ای که به آن دست یابد، در مسیر توسعه و شکوفایی انسانی گام برمی‌دارد، اما گاه همین علم می‌تواند به عامل ایجاد شکاف، اضطراب و تنش در جامعه تبدیل شود و حتی به جنگ‌ها و درگیری‌های گسترده منجر گردد، همان‌طور که در جنگ‌های جهانی اول و دوم شاهد آن بودیم؛ بنابراین، علم، هنگامی مطلوب است و به افزایش خیر عمومی می‌انجامد که موازی و در تطابق با علوم بومی باشد، اما ذهن تک‌بُعدی تقی‌زاده علم و تمدن فرنگی را معجزه قرن می‌شمارد و ضمن تعریف و تمجید از آن می‌گوید: «اصلاح حقیقی، وطن‌پرستی صادق، نجات اصلی و قطعی، خلاص ابدی، فداکاری با حقیقت آن است که نه با تخدیر و بی‌حس کردن، بلکه با احیا و اصلاح و تقویت به‌دست می‌آید و آن فقط و فقط و باز فقط علم است؛ یعنی علوم فرنگستان، علوم این عصر، تمدن غربی، مدارس، کتابخانه‌ها، ترجمه کتب غربی و باز مدارس».[5] به نظر می‌رسد رویکرد افراطی اندیشه تقی‌زاده ریشه در وابستگی وی به لژ‌های فراماسونری و سیاست‌های استعماری انگلستان داشته باشد.
 
دست پنهان فراماسونری و واکنش رهبران دینی به تندروی‌های تقی‌زاده
تقی‌زاده پس از پیروزی مشروطیت یکی از نمایندگان تندرو مجلس مشروطه بود. وی در خطابه‌های خود از تمایز میان شرع و عرف سخن می‌گفت و از مبانی عرفی قانون اساسی به‌شدت دفاع می‌کرد و سخت کوشش داشت تا نظام مجلس ایران را همانند مجلس فرانسه و انگلیس سازد.[6] به نظر می‌رسد حمایت انگلستان از وی و عضویت او در «لژ بیداری ایران» و دریافت «استاد اعظم»ی در تقویت انگاره‌های غربی این مشروطه‌خواه افراطی مؤثر بوده است.[7] گروهی از مورخان مانند احمد کسروی، اسماعیل رائین و فریدون آدمیت تمایلات و حتی سرسپردگی تقی‌زاده را به انگلیس در دوران طولانی فعالیت‌های سیاسی‌اش در داخل و خارج از کشور سخت نکوهش کرده‌اند.[8] اساسا فراماسونری وسیله‌ای به‌منظور جلب نخبگان و پرورش و ارتقای آنان در هرم سیاسی و فرهنگی کشور در جهت اهداف استعمار انگلستان بود و دست پنهان اینتلیجنت‌سرویس در کار آن مشاهده می‌شد.[9]
 
از‌این‌رو، رویکردهای ضددینی و بزرگ‌نمایی موضوعاتی مانند «مساوات» و «برابری» با واکنش روحانیت مشروطه، ازجمله شیخ فضل‌الله نوری مواجه شد. روحانیت، مشروطه را وسیله‌ای برای خدمت به دین می‌دانستند، اما روشنفکرانی مانند تقی‌زاده فارغ از مقصود، دین را دشمن می‌دانستند و فضایی را به سمت نقد و تخریب آن می‌بردند. مرحوم نوری پیش از سایرین این ناهم‌خوانی را رصد نمود و نسبت به آن هشدار داد. او گفت: «ای خداپرستان! این شورای ملی و حرّیت و آزادی و مساوات و برابری لباسی است که به قامت فرنگستان دوخته شده که اکثریت و اغلب طبیعی‌مذهب و خارج از قانون الهی و کتاب آسمانی هستند».[10]
 
از طرفی، یکی از محورهای اساسی اندیشه غربی، «برابری» است که شیخ فضل‌الله آن را برخلاف شریعت می‌دید؛ چراکه در اجرای احکام شرعی در جامعه، میان مسلمانان و غیر آنها حقوق مساوی نیست و هرکدام از احکام متفاوتی برخوردارند؛ از‌این‌رو، وی در مباحثه‌ای که با تقی‌زاده می‌کند می‌گوید: «محال است با اسلام، حکم مساوات».[11]
 


سیدحسن تقی زاده
نقشه راه تقی‌زاده برای توسعه ایران

 


ریچارد نیکسون ( معاون رئیس جمهور آمریکا ) در جریان سفر به ایران هنگام بازدید از مجلس   شورای ملی در کنار سید حسن تقی‌زاده
دیکتاتوری منور به روایت روشنفکران ایرانی

 


تقی زاده
از 1257 تا 1348: نقش تقی‌زاده در 9 دهه پرفرازونشیب

 
 
نتیجه
در نهایت می‌توان گفت که سیدحسن تقی‌زاده با تأکید بر غرب‌گرایی افراطی و نادیده گرفتن ارزش‌ها و فرهنگ ایرانی، در شکل‌گیری برخی از رویکردهای توسعه‌ای در ایران اثر مخربی برجای گذاشت که پیامدهای منفی متعددی در پی داشته است. به نظر می‌رسد بعدها او تا حدی از اندیشه‌ای اولیه خود عدول کرد، اما شخصیت‌هایی چون او و میرزا‌ملکم‌خان ناظم‌الدوله با اندیشه‌ سرتاپا غربی شدن و توجه به «علم» به مثابه همه‌چیز و گریز و گذار از «سنت» که پیونددهنده جامعه ایرانی بود، چهره‌ای پذیرش‌ناپذیر از روشنفکری ایرانی برجای گذاشتند. به جرئت می‌توان طرح ایده «بازگشت به خویشتن» در اندیشه روشنفکری دهه‌های 1340 و 1350 را واکنشی به جریان روشنفکری مشروطه و دوره پهلوی اول برای گذار از این دوران دانست؛ امری که بعدها در قالب تفکرات انقلاب اسلامی هویتی جدید یافت.

 
پی‌نوشت‌ها:
 
[1]. حسن تقی‌زاده، مقالات تقی‌زاده، سرمقاله‌های کاوه 1916-1922، ج 16، زیرنظر ایرج افشار با یاری میلاد عظیمی، تهران، توس، 1394، ص 165.
[2]. حسن تقی‌زاده، مقالات تقی‌زاده، تعلیم و تربیت، ج 17، به‌کوشش ایرج افشار، تهران، توس، 1391، ص 9.
[3]. همان، ص 11.
[4]. همان، ص 17.
[5]. همان، ص 20.
[6]. منصور اتحادیه، پیدایش و تحول احزاب سیاسی مشروطیت (دوره اول و دوم مجلس شورای ملی)، تهران، نشر گستره، 1361، ص 86.
[7]. رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک؛ سیدحسن تقی‌زاده، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1383، ص 132.
[8]. همان، ص چهارده.
[9]. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 2، تهران، اطلاعات، چ دوم، 1370، ص 142.
[10]. علی‌محمد صالحی، اندیشه سیاسی شیخ فضل‌الله نوری، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388، ص 92.
[11]. مهدی انصاری، شیخ فضل‌الله نوری و مشروطیت (رویارویی دو اندیشه)، تهران، امیرکبیر، چ چهارم، 1387، ص 189.
 
 
https://iichs.ir/vdcexo8w.jh8npi9bbj.html
iichs.ir/vdcexo8w.jh8npi9bbj.html
نام شما
آدرس ايميل شما