«دولت انگلستان و شرایط منطقه‌ای ایران در آستانه کودتای 3 اسفند 1299» در گفت‌وشنود با ابراهیم متقی

بیم از سرایت انقلاب روسیه، انگلیسی‌ها را به کودتا سوق داد

تغییر شرایط منطقه‌ای ایران به‌وی‍‍ژه همسایه شمالی آن در پایان سده گذشته، در زمره متغیرهای مهم در خوانش کودتای 3 اسفند 1299 به‌شمار می‌آید. در گفت‌وشنود پی‌آمده، دکتر ابراهیم متقی به‌اختصار، به تحلیل این شاخص پرداخته است.
بیم از سرایت انقلاب روسیه، انگلیسی‌ها را به کودتا سوق داد
برخی معتقدند که برای اجرای کودتای 3 اسفند 1299، نوعی دیالکتیک بین عوامل داخلی و جهانی وجود داشت. تحلیل شما دراین‌باره چیست؟
بسم الله الرحمن الرحیم. کلمه دیالکتیک، خواه‌ناخواه نوعی تضاد را به ذهن متبادر می‌سازد! من ترجیح می‌دهم به جای آن، از کلمه هم‌افزایی استفاده کنم؛ چون به اعتقاد من در کودتای 1299، نه تنها عوامل داخلی با عوامل بین‌المللی هیچ تضادی نداشتند، بلکه کاملا هماهنگ و در راستای هم عمل می‌کردند. تمام اسناد و مدارک این حادثه تاریخی هم، نشانه هماهنگی همه کشورهای بیگانه، برای وقوع کودتا در ایران هستند. قبل از انقلاب اکتبر 1917 روسیه، الگوی رفتاری قدرت‌های بزرگ در ایران، براساس بازی بزرگ با موازنه مثبت شکل گرفته بود و نوعی واکنش تعاملی بین بازیگران اصلی صحنه سیاسی ایران، یعنی روسیه و انگلیس وجود داشت. این دو کشور منافع مشترکی داشتند و لذا منافعشان را با هم متوازن می‌کردند؛ امتیازاتی هم که می‌گرفتند، متوازن بود.
 
ابراهیم متقی
 
شهید آیت‌الله مدرس، به همین دلیل بحث «سیاست عدمی» را پیش می‌کشد؛ این‌طور نیست؟
دقیقا؛ ایشان وقتی درباره قرارداد 1919 بحث می‌کند، از سیاست موازنه عدمی نام می‌برد که چیزی است شبیه به موازنه منفی که دکتر مصدق مطرح می‌کرد یا سیاست نه شرقی نه غربی یا عدم تعهد جمهوری اسلامی.
 
البته انقلاب اکتبر، عملا روسیه را از صحنه رقابت با انگلیس در ایران خارج می‌کند. آیا با این رویداد، دست انگلستان در داخل کشور، کاملا باز شده بود؟
البته حساسیت روس‌های سابق و شوروی‌های پس از آن، همچنان می‌توانست در حد خود مسئله‌ساز باشد! چون بعد از انقلاب اکتبر، کشورهای اروپایی و ایالات متحده آمریکا، کشوری با عنوان اتحاد جماهیر شوروی را به رسمیت نمی‌شناسند! آمریکایی‌ها اصولا با نظام‌های انقلابی، هماهنگی چندانی ندارند و هفده سال طول می‌کشد تا به دلیل شرایطی که پیش می‌آید، نشانه‌هایی از بازسازی روابط در آمریکا و اتحاد شوروی دیده شود. اگر جنگ جهانی پیش نمی‌آمد و آلمان به شوروی حمله نمی‌کرد و بازیگری به نام آلمان در صحنه جهانی خودی نشان نمی‌داد، امکان بازسازی این روابط، تقریبا منتفی به نظر می‌رسید. غربی‌‌ها پس از وقوع انقلاب روسیه، اساسا شوروی را یک بازیگر ضدساختاری می‌دانستند. شبیه به بحث‌هایی که درباره رابطه ایران و آمریکا هم مطرح می‌شوند. این نکته هم در خور توجه است که لنین، خیلی تلاش کرد تا الگویی انعطاف‌پذیر از انقلاب روسیه به جهان نشان بدهد، اما چندان موفق نمی‌شود و انگلیس و آمریکا همچنان به شوروی بدبین بودند.
 
از منظر شما، هدف از انعقاد قرارداد 1919 چه بود؟
انگلیسی‌ها با این قرارداد می‌خواستند خیلی راحت و بی‌دردسر، ایران را تحت‌الحمایه خود کنند، اما این یکی از موارد نادری است که تمام اقشار و طبقات و جریانات سیاسی و اجتماعی ایران، همصدا و هم‌جهت، با این معاهده شرم‌آور مخالفت می‌کنند! نه مذهبی‌ها این قرارداد را قبول دارند، نه نیروهای ناسیونالیستی، نه سوسیالیست‌ها و نه حتی آمریکا! لذا انگلستان به این جمع‌بندی می‌رسد که تا وقتی در ایران دولت ضعیفی وجود دارد، هیچ کاری از دست او ساخته نیست.
 
عوامل داخلی وقوع کودتای 3 اسفند 1299 کدام‌اند؟
دولت ایران بسیار ضعیف است؛ به گونه‌ای که در ظرف سه سال، هفت‌بار دولت تشکیل و سپس جابه‌جا می‌شود! این تغییر و دگرگونی دولت‌ها، نشانه ناپایداری سیاسی در ایران است. ساختار داخلی کشور ضعیف است. شوروی، هم مستقیم و غیرمستقیم، از جنبش‌های اجتماعی و منطقه‌ای ایران حمایت می‌کند؛ لذا انگلیس تصمیم می‌گیرد هر چه سریع‌تر، کودتا را طراحی کند و آیرونساید عهده‌دار این کار می‌شود. بنابراین هم در آن دوره، سیاست بین‌الملل در مرحله گذار است و هم در سال 1920، بحران در بحران را در دنیا داریم!
در چنین شرایطی، انگلیس خیلی خوب می‌داند دولتی که در فضای قرارداد 1919 به میدان می‌آید، دولت ضعیفی است و اگر آنها موقعیت خود را در ایران تثبیت نکنند، امکان دارد که همسایه شمالی ایران، زمینه را برای نفوذ کمونیسم فراهم ببیند. ضعف در ساختار سیاسی، نوعی گذار در نظام بین‌الملل، دگرگونی‌های انقلابی در محیط منطقه‌ای، همه و همه زمینه لازم را فراهم می‌آوردند تا انگلیس بتواند محیط سیاسی منطقه را شکل بدهد؛ محیطی که بر فضای ساختار داخلی ایران هم تأثیر می‌گذارد و شرایط را برای کودتا آماده می‌کند. هم انگلیس به عنوان مرکزیت سیاست بین‌الملل و هم آمریکا به عنوان یک بازیگر نوظهور، شرایط لازم را برای شکل‌دهی به یک نظم جدید داشتند. آلمان که می‌توانست بازیگر تأثیرگذاری در امنیت منطقه باشد، در جنگ جهانی اول شکست خورده و قدرت خود را از دست داده بود. در ایران هم که جنبش‌های سیاسی و اجتماعی متعددی شکل گرفته بودند و این همه باعث می‌شد که انگلیس بخواهد یک دولت قوی را در ایران بر سر کار آورد.
 
ویژگی‌های این «دولت قوی»، از نظر انگلستان چه بود؟
دولتی اقتدارگرا که می‌خواهد نوساز باشد و فرایندهای توسعه صنعتی را از بالا و به گونه‌ای آمرانه شکل دهد. با از بین رفتن نقش آلمان به عنوان یک بازیگر مهم، تغییر در نظام‌های امپراتوری‌گونه روسیه، عثمانی، آلمان و اتریش، خلأ قدرتی به‌وجود می‌آید که انگلستان را به طمعی بیشتر می‌اندازد! علاوه بر اینها، ظهور یک نظام ایدئولوژیک و انقلابی در مرزهای شمالی ایران، وضعیتی را به‌وجود می‌آورد که برای نظام بین‌الملل، قابل تحمل نیست و می‌خواهد با آن مقابله کند؛ لذا همه آنچه گفته شد به پیدایش شرایطی می‌انجامد که زمینه‌های لازم برای شکل‌گیری، پذیرش و تثبیت کودتا و براندازی سلسله قاجار را فراهم می‌کند.
  https://iichs.ir/vdcfcvdy.w6d10agiiw.html
iichs.ir/vdcfcvdy.w6d10agiiw.html
نام شما
آدرس ايميل شما