«منش آیت‌الله العظمی سیدمحمدرضا گلپایگانی در آیینه خاطره‌ها» در گفت‌وشنود با زنده‌یاد آیت‌الله حاج شیخ جلال طاهر شمس گلپایگانی

او در پس هر رفتار، تنها وصول به رضایت الهی را می‌جست

زنده‌یاد آیت‌الله حاج شیخ جلال طاهر شمس گلپایگانی از شاگردان و مراودان دیرین مرحوم آیت‌الله العظمی سیدمحمدرضا موسوی گلپایگانی به‌شمار می‌رفت. وی در گفت‌وشنود پی‌آمده، شمه‌ای از خاطرات خواندنی خویش از استاد را باز گفته است. این خاطرات، جنبه‌هایی مغفول از شخصیت آن مرجع فقید را باز می‌نمایاند.
او در پس هر رفتار، تنها وصول به رضایت الهی را می‌جست
حضرت عالی به عنوان یکی از شاگردان برجسته مرحوم آیت‌الله العظمی گلپایگانی، قطعا از ایشان خاطرات فراوانی را به یاد دارید. ابتدا بفرمایید از چه دوره‌ای و چگونه با آن بزرگوار آشنا شدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. بنده در سال 1324 ، وارد حوزه علمیه قم شدم. ایشان در آن موقع، از مدرسین بنام حوزه علمیه قم بودند. دو درس در بیرون از منزل و یک درس در داخل منزل داشتند و در هر دو هم، جمعیت زیادی می‌آمدند و از محضر ایشان استفاده می‌کردند. من هم که تازه به حوزه علمیه آمده بودم و ایشان در واقع، حکم سرپرست مرا داشتند! ایشان در روزهای پنجشنبه، در منزلشان از طلاب حوزه علمیه امتحان می‌گرفتند و عده زیادی از طلاب، در آن جلسات شرکت می‌کردند. راهنمایی‌های ایشان در این جلسات، فوق‌العاده ارزنده بودند و در راه تحصیل، بسیار کمکم کردند تا سرانجام توفیق پیدا کردم در درس ایشان حضور پیدا کنم.
 
آیت‌الله سیدمحمدرضا گلپایگانی
 
ویژگی‌های تدریس ایشان چه بود؟
ایشان چه در دروس سطح و چه در درس خارج، قدرت علمی و دقت نظر خاصی داشتند و به این ویژگی، شهره بودند. دقت ایشان به این معنا بود که در فروعات فقهی، ملاحظه همه جوانب یک مسئله را می‌کردند. به قول ایشان: «مطالب را باید روی پایه درستی بنا کرد».
 
از ویژگی‌های شخصیتی و رفتاری ایشان، کدام یک برای شما جذابیت بیشتری داشتند؟
آیت‌الله العظمی گلپایگانی از نوادری بودند که حتی در امور عادیِ روزمره هم، تمام تلاششان مصروف انجام وظیفه و رضای خدا می‌شد، چه رسد به مسائل شرعی و اقدامات سیاسی؛ لذا بالاترین ویژگی ارزنده ایشان، تسلط بر نفس و مراقبت نفسانی شده بود و به همین دلیل هم، در قلب مردم جای داشتند.
ایشان اهل تهجد و نماز شب بودند و چه در سفر و چه در حضر، یک ساعت مانده به اذان صبح بیدار می‌شدند و صبح‌ها پس از آیت‌الله العظمی نجفی مرعشی، در حرم حضرت معصومه(س) اقامه جماعت می‌کردند. سپس تا طلوع آفتاب در محراب عبادت می‌نشستند و گاهی هم بعد از طلوع آفتاب، به حجره ما در فیضیه می‌آمدند. به تلاوت قرآن علاقه خاصی داشتند و حداقل روزی یک جزء قرآن را تلاوت می‌کردند. فوق‌العاده متواضع بودند و سر سوزنی تکلف، در ایشان وجود نداشت و واقعا الگوی کامل انسانیت بودند. نسبت به فرضیه امر به معروف و نهی از منکر، فوق‌العاده حساس بودند. یک شب تولیت وقت حرم مطهر حضرت معصومه(س)، خدمت ایشان آمد و در آنجا صحبت‌های مختلفی شد. از جمله ایشان فرمودند: چرا اذان آستانه مقدسه را سر وقت پخش نمی‌کنید؟ تا این حد حساس بودند که کمی این طرف و آن طرف پخش شدن اذان حرم مطهر، اذیتشان کرده بود!
 
از مراودات خویش با ایشان چه خاطرات تاریخی‌ای دارید؟
گاهی که درباره انقلاب اسلامی و سختی‌های پیش از آن با ایشان صحبت می‌کردم، اشاره می‌کردند که در زمان مرحوم آیت‌الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم، رضاخان سعی می‌کرد به هر نحو ممکن، نهال تازه حوزه نوپای علمیه قم را ریشه‌کن کند! می‌فرمودند: یک بار من به حضرت حجت(عج) متوسل شدم که این بلا را از سر همه دور کنند! در عالم رویا خدمت آن حضرت رسیدم. گرچه آن حضرت را نمی‌دیدم، اما می‌دانستم که آنجا تشریف دارند. یک صفحه نورانی را دیدم که روی آن با کلمات نورانی و به زبان عربی، نوشته شده بود: اگر سختی‌ها به شما روی آوردند، فعلیکم بالشیخ عبدالکریم!... این خواب را برای استادم تعریف کردم. ایشان فرمودند: «اگر خواب شما از رویاهای صادقه باشد، باید صبر کرد و چماق خورد؛ چون نظر من این است که برای حفظ حوزه و حراست از آن، باید مماشات کنیم؛ چون اینها دنبال بهانه می‌گردند و کافی است ما علم مبارزه را برداریم تا اینها حوزه را با خاک یکسان کنند!».
خاطره دیگر این بود که می‌فرمودند: «من تا زمان تلمذ نزد استادم مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری، به مشهد نرفته بودم! از ایشان اجازه خواستم که به مشهد بروم. ایشان فرمودند: ممکن است اگر حالا به مشهد مشرف شوی، نیازمند بشوی و استغنایی را که الان داری، از دست بدهی! من خدمتشان گفتم: این طور نمی‌شود، دو قطعه فرش از پدرم برایم به ارث مانده بود که فروختم و الان حدود 25 تومان دارم!...» ایشان در ادامه فرمودند: آن زمان عمامه از سر طلاب علوم دینی برمی‌داشتند، مگر اینکه حوزه علمیه جواز داده باشد و من فراموش کرده بودم جواز عمامه‌ام را ببرم! به همین خاطر رفتم خدمت حاج آقا روح‌الله خمینی و جواز عمامه ایشان را گرفتم و به مشهد مشرف شدم. در آن سفر از سوی حضرت، توجهات و عنایات زیادی به من شد».
یک بار هم فرمودند: «در نجف اشرف که بودم، شبی خواب مولا علی(ع) را دیدم که شربت عسل به من دادند و فرمودند: بنوش و من نوشیدم!».
سیدی از اهل علم، از پسرعموهای ایشان می‌گفتند: «آقا سیدمحمدرضا به واسطه گریه‌های پدرشان در دل شب، به این مقامات رسیده‌اند! پدر ایشان تا 64 سالگی، فرزند ذکور نداشتند و نذر کردند و از خدای تبارک و تعالی خواستند که فرزند پسری به ایشان عنایت فرماید. وقتی ایشان به دنیا می‌آیند، پدرشان پشت قرآن تاریخ تولد ایشان را همراه با سه دعا برای پسرشان می‌نویسند که عبارت‌اند: از طول عمر، وسعت روزی و عالم ربانی شدن و هر سه دعای ایشان، در مورد فرزندشان مستجاب می‌شوند!
 یکی از دوستان تعریف می‌کرد که آیت‌الله گلپایگانی برای مدت کوتاهی، به منزل ما در تهران آمدند. در آن ایام من از لحاظ مالی، بسیار در مضیقه بودم، اما وقتی ایشان به خانه ما آمدند، یک‌مرتبه همه بدهی‌هایی که افراد مختلف به من داشتند، وصول شدند و توانستم از ایشان پذیرایی آبرومندانه‌ای بکنم! از این دست فضایل و کرامات بسیار داشتم. https://iichs.ir/vdcgtt9q.ak97z4prra.html
iichs.ir/vdcgtt9q.ak97z4prra.html
نام شما
آدرس ايميل شما