بازداشت رئیس و نُه افسر شهربانی گیلان!/ نخست‌وزیر: نفت ایران دیگر سیاسی نبوده و جنبه اقتصادی یافته است!/ سرمقاله «اطلاعات» درباره «برنامه پنج‌ساله وزارت فرهنگ»!/ انتصاب مدیر کل بازرسی کشور/ سفیر ایران در کانادا برای مذاکره به کشور بازگشت!/ بحثی پیرامون انتقال قلعه؛ قلعه هر کجا برود شهر نیز به آنجا کوچ خواهد کرد؟/
18 آبان 1343
بازداشت رئیس و نُه افسر شهربانی گیلان! سخنگوی شهربانی کل امروز اظهار داشت: طبق اطلاعاتی که از اعمال خلاف و تخلفات بعضی از افسران شهربانی گیلان رسیده بود تیمسار سپهبد نصیری، رئیس شهربانی کل، به منظور رسیدگی و تحقیق شخصا به رشت مسافرت کرد و اعمال و کارهای اداری شهربانی را در مدت توقف بازرسی و بازدید نمود و پس از آنکه محرز شد عده‌ای از افسران و مأمورین مرتکب اعمال خلاف شده و دست به تخلفاتی زده‌اند از کار برکنار و بازداشت شدند و پرونده سوءاستفاده‌هایی که شده است تکمیل و تسلیم دادرسی ارتش خواهد شد.
افسرانی که تا کنون تخلف آنها محرز گردیده و از کار برکنار و بازداشت شده‌اند عبارت‌اند از: سرهنگ صفار سرپرست شهربانی‌های گیلان، سروان ایمانی رئیس زندان رشت، ستوان کوهستانی افسر زندان، استوار تقی فطرتی، سرپاسبان یکم میرجلیل خس مخی، سرپاسبان رضازاده، سرپاسبان حسن هاتف عدل، سرپاسبان سوم ابوالقاسم جعفری، پاسبان صادق ژیان‌پور، سرپاسبان یکم صادق نیک‌بخش.
ضمنا با کسب اجازه از پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی سرهنگ محمدعلی نوروزی به سمت سرپرست شهربانی‌های گیلان منصوب و مشغول کار شده است.1
  نخست‌وزیر: نفت ایران دیگر سیاسی نبوده و جنبه اقتصادی یافته است! روزنامه «اطلاعات» نوشت: نخست‌وزیر [: حسنعلی منصور] در آبادان در اجتماع مردم این شهر اعلام داشت که نفت ایران مانند پاره‌ای از کشورها دیگر جنبه سیاسی ندارد و جنبه اقتصادی یافته است.
نخست‌وزیر در سخنان خود افزود: در ممالک دیگر بر عکس ایران که فقط 8 درصد درآمد ملی به عنوان مالیات وصول می‌شود، 15 درصد وصول می‌کنند و در کشور ما باید مردم متنعم جزئی از درآمدشان را برای بهبود زندگی ملت ایران بپردازند.
اگر در زمان گذشته روزی خارجیان به علل مختلف و با قدرت‌های زیاد خود کوشش می‌کردند که در کشورها به عناوین گوناگون رخنه کنند این زمان برای ما سپری شده است، ملت ایران به دست ایرانی و با فکر ایرانی و با قدرت ایرانی اداره می‌شود.
کارشناسان خارجی در صنایع ما در دستگاه‌های دیگر ما به عنوان دوستان و خدمت‌گزاران این مملکت زحمت می‌کشند. اگر کسانی باشند که افکار قرون وسطایی داشته باشند و تصور کنند که گروه معدود کارشناسان خارجی که ما هنوز از لحاظ علمی شاید به آنها نیازمند باشیم، بتوانند کوچک‌ترین تأثیری در زندگی اقتصادی و اجتماعی این ملت عزیز داشته باشند، در اشتباه فراوان‌اند.
  سرمقاله «اطلاعات» درباره «برنامه پنج‌ساله وزارت فرهنگ»! روزنامه «اطلاعات» در سرمقاله شماره امروز خود نوشت: دیشب خبری داشتیم حاکی از اینکه مقامات وزارت فرهنگ مشغول مطالعه یک برنامه پنج‌ساله هستند. این مژده بسیار خوبی است و فقط یک شرط دارد که مقامات وزارت فرهنگ تخمینا یا تحقیقا توضیح بدهند تا چند سال دیگر مطالعه برنامه پنج‌ساله تمام می‌شود؛ زیرا ما مدت‌هاست چنین خبری می‌شنویم و مدت‌هاست که چنین برنامه‌ای لزومش احساس می‌شود، اما از خود برنامه خبری نیست. کاش خبرنگار ما تحقیق کند و ببیند چند سال است قضیه تثبیت برنامه در وزارت فرهنگ تحت مطالعه است و از کسانی که دستشان در کار است بپرسیم چند سال دیگر خیال دارند به مطالعه ادامه بدهند؟
خوانندگان عزیز قطعا ملاحظه فرموده‌اند که همین پریشب ستون انتقاد ما اختصاص یافته بود به مقاله یکی از فرهنگیان و او نیز مثل بقیه همکاران خویش، ماده اول انتقادات خود را بر روش‌های فرهنگی، عدم ثبات برنامه‌ها ذکر کرده بود. من باب مثال در باب برنامه‌های آموزشی می‌نویسد:
«هر یک یا دو سال برنامه‌های آموزشی وزارت فرهنگ و به دنبال آن آیین‌نامه‌های دبستان‌ها مخصوصا دبیرستان‌ها تغییر می‌کند. تصور بفرمایید برای همین آیین‌نامه موجود امتحانات در چند سال اخیر آن‌قدر تبصره و گاهی تبصره‌ای جهت تبصره تدوین کرده‌اند که اصل آن به کلی دگرگون و از صورت اولیه خود خارج شده است»!  
چه مثال به‌موردی آورده است این فرهنگی دلسوز و مطلع؛ چون آدم این ایام برمی‌خورد به محصلینی که وقتی از آنها می‌پرسید: کدام کلاس هستی؟ نمی‌تواند جواب درست بدهد؛ چون یک عده از محصلین امروزی، مثل سابق که بعضی به عنوان مستمع آزاد در کلاسی می‌نشستند عنوان محصل تبصره‌ای دارند؛ یعنی به موجب یکی از همین تبصره‌ها از کلاسی به کلاس بالاتر ارتقا پیدا می‌کنند و در واقع نه عضو آن کلاس هستند نه عضو کلاس پایین!
شما توقع دارید محصلی که در این دوره از زندگی وضع متزلزل دارد و یک سال بلاتکلیف روی نیمکت کلاس می‌نشیند فردا در اجتماع به خودش تکیه کند و روی پای خود بند شود؟
متأسفانه ما به کلی از اهمیتی که مدرسه ابتدایی و متوسطه در ساختمان روحی و فکری کودکان و نوجوانان امروز و مردان فردای اجتماع دارد غافلیم و الا درباره برنامه تحصیلی و روش‌های آموزش و پرورش کمی جدی‌تر اقدام و عمل می‌کردیم.
با برنامه متزلزل، سازمان متزلزل، معلم متزلزل، کتاب متزلزل چگونه ممکن است آدمی مثبت و روحیه‌ای استوار به بار آورد؟ برنامه ما که وصفش گذشت.
سازمان فرهنگی ما مستغنی از توصیف است. معلم ما دائم از این ناحیه به آن ناحیه و از این مدرسه به آن مدرسه در انتقال و حرکت است. کتابمان روزی یک‌مرتبه عوض می‌شود و شاگرد مدرسه ظرف یک سال، به فرض که اگر خودش در یک مدرسه و یک کلاس ثابت بماند چند بار معلمش عوض می‌شود و چند مرتبه کتابش!
ما در سازمان فرهنگی خودمان احتیاج به یک خانه‌تکانی حسابی داریم. تدوین برنامه پنج‌ساله که خبر آن دیروز در روزنامه درج شده بود یکی از کارهای واجب است که حتما بایستی در سریع‌ترین زمان انجام شود و بر اساس آن ثبات و تثبیت جانشین وضع متزلزلی بشود که متأسفانه باید اعتراف کرد هنوز هم در دستگاه فرهنگی ما وجود دارد.2
  انتصاب مدیر کل بازرسی کشور مسیح عطارد، بازرس بازرسی کل کشور، به سمت مدیر کل بازرسی وزارت اقتصاد و بازرگانی منصوب و مشغول به کار گردید.
عطارد فارغ‌التحصیل دانشکده حقوق دانشگاه تهران است و در گذشته در سمت بازپرس دادگستری فارس، دادستان جهرم، رئیس کل دادگاه‌های اصفهان، رئیس دادگستری جهرم، کفیل دادگاه جنایی مشهد، بازپرس دیوان کیفر و مشاور قضایی سازمان بازرسی شاهنشاهی و بازرس بازرسی کل کشور بوده است.
  سفیر ایران در کانادا برای مذاکره به کشور بازگشت! نورالدین کیا، سفیرکبیر ایران در کانادا، برای تقدیم گزارش امور مربوطه به حضور شاه و مقامات دولت دیشب به تهران آمد.
سفیر کبیر ایران در اتاوا درباره شرکت ایران در نمایشگاه بین‌المللی در مونترال و عقد قراردادهای بازرگانی و توسعه روابط اقتصادی بین ایران و کانادا با مقامات دولت و وزارت اقتصاد مذاکره خواهد کرد.
خبر دیگر اینکه جولیوس هولمز، سفیرکبیر آمریکا، دیشب از سفر دوماهه خود به واشنگتن، به تهران بازگشت و مورد استقبال اعضای سفارت کبرای آمریکا قرار گرفت.
هولمز برای شرکت در کمیسیون مخصوص ترفیعات به آمریکا رفته بود.3
  بحثی پیرامون انتقال قلعه؛ قلعه هر کجا برود شهر نیز به آنجا کوچ خواهد کرد؟ روزنامه «اطلاعات» در گزارشی نوشت: مسئله انتقال قلعه از داخل شهر به نقطه‌ای دیگر مورد توجه عموم مردم تهران و مخصوصا ساکنان محلات اطراف قلعه است. برای این کار کمیته‌ای با شرکت معتمدان محلات تهران و رئیس ناحیه چهار شهرداری تهران تشکیل گردیده و مردم مشغول دادن کمک‌های مادی و معنوی برای انتقال این کانون فساد به خارج شهر هستند.
درباره این مسئله مهم اجتماعی نظرات مختلفی ابراز می‌شود و اولین نظر امروز از طرف آقای شجاع ملایری، معاون وزارت کشور و مدیر عامل شرکت واحد اتوبوسرانی تهران به سرویس اجتماعی روزنامه اطلاعات رسیده است که به استحضار خوانندگان می‌رسد. باشد که در عین حال برای اتخاذ تصمیم در مورد انتقال قلعه نیز مورد توجه مسئولان امر و اعضای کمیته انتقال قلعه قرار گیرد. هر نظر دیگری که دراین‌باره برسد درج خواهد شد.
شجاع ملایری نوشته است: دوازده سال قبل بنده به نمایندگی دولت شاهنشاهی ایران در کنفرانس ضد فحشا، منعقده در پاریس، قطعنامه‌ای را امضا کردم که به موجب آن دول امضاکننده فحشا و خودفروشی را به رسمیت نشناسند؛ یعنی رسما یک محله یا یک ناحیه را برای افراد منحرف و خانه‌‎های آنان تخصیص ندهند و در نتیجه پزشک و کارت معاینه و کارت کار و غیره هم به دست کسی برای این کار ندهند.
ولى مع‌الوصف دولت‌های وقت بدون توجه به این قطعنامه ناحیه شهرنو را محدود کردند و دور آن را دیوار کشیدند و نامش را قلعه گذاشتند و پزشک و برگ معاینه و غیره هم برای آنجا فراهم شد و تقریبا موضوع را به رسمیت شناختند. این بحث همیشه بوده تا هشت سال قبل که مجددا سروصدای ساکنین اطراف قلعه مانند امروز بلند شد و وزیر کشور وقت [: امیراسدالله علم] بنده را در رأس هیئتی مأمور مطالعه در این امر و بستن قلعه نمود.
بنده با هیئت مزبور به قلعه رفتیم و هنوز از کوچه اول نگذشته بودیم که زنی درشت‌هیکل، به سن در حدود هشتاد سال با موهای سفید و بور مصنوعی و چشمانی که از فرط خستگی گردش غیرعادی داشت جلوی ما را گرفت و با صدایی دورگه به بنده گفت: جوان تو آمدی اینجا را ببندی؟
جواب دادم: هنوز خیر، ولی مطالعه می‌کنم که چه باید کرد تا شکایت ساکنین اینجا را از شماها رفع کنم!
زن نگاه عجیبی به سر تا پای من انداخت و گفت: 65 سال پیش که ما در اطراف کوچه «در دار» زندگی می‌کردیم یک روز رئیس شهربانی وقت که سوئدی بود به نام کنت دومنت دوفر ما را با گاری از آنجا کوچ داد و به این نقطه آورد. دروازه شهر در چهارراه حسن‌آباد بود و محل آتش‌نشانی فعلی گورستان شهر بود.
اینجا تا شهر به حساب آن وقت نیم فرسخ فاصله داشت و اسمش را «شهر نو» گذاشتند. ما به تمام لوازمی که احتیاج مردم بود احتیاج داشتیم؛ در نتیجه بقال و قصاب و نانوا و حمامی و بزازی و... برای فروش متاع خود ساکن اطراف ما شدند.
امروز می‌آیید و ما را به نقطه دیگری دورتر و دورتر از هر آبادی می‌برید. آیا ما دواخانه، پزشک، نان، آب، میوه، قند و چایی، پارچه و لباس، خیاط و بقال و لوله‌کش و هزار احتیاج دیگر نداریم؟
خوب این افراد با خانواده‌های خود باز هم همان جا می‌آیند که احتیاجات ما را تأمین کنند و ناچار خانه‌هایی اطراف ما درست می‌کنند و باز بعد از مدتی که زمین‌های اطراف آنجا ترقی کرد ما می‌شویم مزاحم و فریاد آنها از دست ما بلند می‌شود و کمیسیون‌ها تشکیل می‌گردد تا ما را به جای دیگری کوچ بدهند! چرا یک فکر اساسی نمی‌کنید؟
اگر نمی‌توانید، راه ساده‌ای دارد؛ همه ما را در یک «اتاق گاز» بگذارید و خفه کنید و الا تا شهر هست و جمعیت هست اینجا هم خواهد بود. اگر اینجا را درهم بکوبید، داخل شهر هجوم می‌آورند و اگر داخل شهر را تخلیه کنید، محله دیگری درست می‌شود!4
 
روزنامه اطلاعات، 18 آبان 1343، صفحه 1
 
https://iichs.ir/vdcg7x9q.ak9uy4prra.html
iichs.ir/vdcg7x9q.ak9uy4prra.html
نام شما
آدرس ايميل شما