اسحاق رابین؛ یک جنگ‌طلب نظامی و یک صلح‌طلب سیاسی؛

جوانی با رؤیای مهندسی که سرانجام ترور شد

او در میدان نبرد قد کشید، با تانک‌ها و جنگنده‌ها مرزهای تازه برای اسرائیل رقم زد، اما سرانجام در جست‌وجوی صلحی پرابهام جان باخت
جوانی با رؤیای مهندسی که سرانجام ترور شد
 
تولد و ریشه‌های صهیونیستی
اسحاق رابین در ۱ مارس ۱۹۲۲م در بیت‌المقدس، در فلسطین تحت قیمومیت انگلستان، در خانواده‌ای یهودی و سوسیالیست به دنیا آمد، اما در تل‌آویو بزرگ شد. والدینش، نحمیا (پدر، اهل کیف، اوکراین) و رُزا کوهِن (مادر، موگیلف، روسیه سفید) نام داشتند. نحمیا، پدرش، که نام اصلی او روبیچوف بود، پس از ده سال زندگی در آمریکا، در جنگ جهانی اول به فلسطین رفت تا در لژیون یهودی خدمت کند. این لژیون برای کمک به متفقین در بیرون راندن عثمانی از فلسطین تشکیل شده بود. روبیچوف، که ابتدا به دلیل نقص جسمانی رد شده بود، پس از تغییر نام خود به «رابین»، دوباره درخواست داد و این بار پذیرفته شد.[1] پس از چندی والدینش، که از جنبش صهیونیسم تأثیر پذیرفته بودند، به فلسطین مهاجرت کردند. این محیط خانوادگی، آرمان صهیونیستی و تعهد به تشکیل دولت یهودی را در رابین نهادینه کرد. اسحاق، که ابتدا قصد داشت در رشته مهندسی هیدرولیک در دانشگاه کالیفرنیا ثبت نام کند، سر از کیبوتص و خدمت در «هاگانا» (سازمان دفاع جامعه یهودیان پیش از تشکیل رژیم اشغالگر قدس) درآورد. شش هفته بعد فرمانده‌ای به نام موشه دایان به کیبوتص آمد و پس از سؤال و جواب، او را به خدمت گرفت. بااین‌حال، او در مدرسه کشاورزی «کادوری» تحصیل کرد و به دلیل علاقه به کشاورزی و زندگی در کیبوتص‌ها، ابتدا مسیر غیرنظامی را برگزید، اما تنش‌های فزاینده میان صهیونیست‌ها، اعراب و انگلیسی‌ها، او را به سمت فعالیت‌های نظامی سوق داد.
 
ورود به دنیای نظامی‌گری؛ از شاخه ضربت تا رئیس ستاد کل ارتش
در سال ۱۹۴۱، در نوزده‌سالگی، رابین به «پالماخ»، شاخه ضربت سازمان نظامی هاگانا، پیوست. پالماخ در عملیات‌های مخفی علیه نیروهای انگلیسی و اعراب فعال بود و رهبری آن را موشه دایان برعهده داشت.[2] در جنگ استقلال اسرائیل (۱۹۴۸م)، رابین فرمانده گردان در جبهه بیت‌المقدس بود و اقدامات او در این منصب بر نتیجه جنگ تأثیر به‌سزایی برجای گذاشت. او در این دوره شاهد درگیری‌های خونین و اخراج فلسطینیان از مناطقی بود که به کنترل صهیونیست‌ها درآمده بود و همین مشاهدات بعدها بر دیدگاه‌هایش درباره صلح تأثیر گذاشت. پس از تشکیل ارتش اسرائیل (آی.دی.اف) در ۱۹۴۸م، او به‌سرعت در سلسله‌مراتب نظامی ترقی کرد و در سال ۱۹۶۴م به ریاست ستاد کل ارتش منصوب شد.
 
اسحاق رابین با یونیفورم نظامی (سال ۱۹۵۳م)
اسحاق رابین با یونیفورم نظامی (سال ۱۹۵۳م)
 
رابین در جنگ شش‌روزه ۱۹۶۷م بازیگر محوری بود. او عملیات نظامی را که با محوریت دویست جنگنده نیروی هوایی انجام شد، هدایت کرد. این عملیات به اشغال کرانه باختری رود اردن، نوار غزه، شبه‌جزیره سینا و بلندی‌های جولان انجامید.[3] این عملیات، اسرائیل را به قدرتی منطقه‌ای تبدیل کرد، اما اداره سرزمین‌های اشغالی چالش‌های جدیدی به همراه آورد. دیدگاه‌های نظامی‌گرایانه رابین در این دوره، او را به چهره‌ای شناخته‌شده در میان صهیونیست‌ها تبدیل کرد، اما تجربه مستقیم جنگ،
او را با هزینه‌های انسانی و سیاسی درگیری‌ها آشنا ساخت.
 
ورود به سیاست: از سفارت تا نخست‌وزیری
پس از بازنشستگی از ارتش در ۱۹۶۸م، رابین وارد عرصه سیاست شد و از این سال تا ۱۹۷۳م سفیر رژیم صهیونیستی در آمریکا بود. با توجه به ماهیت حیاتی روابط اسرائیل با آمریکا، اساسا سفیر این رژیم در واشنگتن در بیشتر موارد فرستاده شخصی نخست‌وزیر به‌شمار می‌آمد؛ یک محرم مورد اعتماد یا چهره‌ای شناخته‌شده که لزوما یک دیپلمات حرفه‌ای نیست. این منحصربه‌فرد بودن موقعیت به دلیل اهمیت مسائل خاورمیانه و اسرائیل در دستور کار سیاسی و امنیت ملی آمریکا بود و اسحاق رابین، بی‌شک یکی از سفرای بسیار تأثیرگذار اسرائیل بود.[4] او در دوره سفارت، روابط نزدیک با مقامات آمریکا، به‌ویژه در حوزه نظامی و دیپلماتیک، برقرار کرد. این دوره، درک او از بازیگری آمریکا در خاورمیانه را عمیق‌تر کرد. رابین در سال ۱۹۷۳م به اسرائیل بازگشت و به حزب کارگر پیوست. در ۱۹۷۴م، پس از استعفای گلدا مئیر در پی جنگ «یوم کیپور» (جنگی که به جنگ اکتبر یا جنگ رمضان شناخته می‌شود و با محوریت مصر و سوریه برای بازپس‌گیری سرزمین‌ «صحرای سینا» و «بلندی‌های جولان» در 6 تا 25 اکتبر 1973 رخ داد)، رابین، که در آن زمان رهبر حزب کارگر بود، به نخست‌وزیری رسید و اولین نخست‌وزیر متولد فلسطین شد.

اسحاق رابین 
اسحاق رابین
شماره آرشیو: 1-252-111م
 
دوره اول نخست‌وزیری اسحاق رابین (۱۹۷۴-۱۹۷۷م) با چالش‌هایی همراه بود. او توافق‌نامه‌های جداگانه‌ای با مصر و سوریه امضا کرد که گامی اولیه به سوی کاهش تنش با کشورهای عربی بود. بااین‌حال، مشکلات اقتصادی و رسوایی مالی حساب بانکی غیرقانونی همسرش، لِی، در آمریکا، به استعفای او در ۱۹۷۷م منجر شد. این دوره، او را به‌عنوان سیاستمداری عمل‌گرا معرفی کرد که به‌دنبال توازن بین امنیت اسرائیل و دیپلماسی بود. رابین در عین حل و فصل مسائل با اعراب، رابطه بسیار نزدیکی با محمدرضا پهلوی برقرار کرد و مخفیانه به ایران رفت‌وآمد می‌کرد.[5] پس از انقلاب اسلامی و تغییر راهبردی در سیاست خارجی ایران، تمامی مناسبات سیاسی مخفیانه قطع و جنگ نانوشته بین دو طرف برقرار شد.
 
 


جنگ اعراب و اسرائیل و پیامد آن برای خاورمیانه و ایران
 
 
دوره دوم نخست‌وزیری و پیمان اسلو
در سال ۱۹۹۲م، رابین بار دیگر در مقام رهبر حزب کارگر به نخست‌وزیری رسید. این دوره، مهم‌ترین فصل زندگی سیاسی او بود. انتفاضه اول فلسطینیان (۱۹۸۷-۱۹۹۳م)، اسرائیل را با چالش‌های امنیتی و سیاسی مواجه کرده بود. رابین برخلاف گذشته که در سمت وزیر دفاع، دستور سرکوبی معترضان فلسطینی را داده بود (از جمله دستور جنجالی شکستن استخوان‌های معترضان به سربازان اسرائیلی در نزدیکی تپه‌ای در رام‌الله)[6]، به این نتیجه رسید که مناقشه اسرائیل و فلسطین راه‌حل نظامی ندارد و نیازمند دیپلماسی است. این تغییر دیدگاه به مذاکرات مخفی با سازمان آزادی‌بخش فلسطین به رهبری یاسر عرفات منجر شد. این مذاکرات ادامه یافت تا اینکه در سال ۱۹۹۳م، با میانجی‌گری نروژ و حمایت آمریکا، پیمان اسلو امضا شد.[7] این پیمان، که رسما «اعلامیه اصول» نام داشت، به رسمیت شناختن متقابل اسرائیل و ساف و ایجاد خودمختاری محدود فلسطینی در کرانه باختری و غزه را دربر داشت که عملا به محدود شدن حقوق فلسطینی‌ها منجر شد. در ۱۳ سپتامبر ۱۹۹۳م، مراسم امضای پیمان در کاخ سفید با حضور بیل کلینتون برگزار شد و دست‌دادن تاریخی رابین و عرفات، نماد کاذب امید به‌اصطلاح صلح شد. این پیمان، ناقص بود و بسیاری از مسائل کلیدی مانند وضعیت بیت‌المقدس و حق بازگشت آوارگان را حل‌نشده گذاشت.[8]

  اسحاق رابین، بیل کلینتون و یاسر عرفات در مراسم امضای توافق اسلو (۱۳ سپتامبر ۱۹۹۳م)
اسحاق رابین، بیل کلینتون و یاسر عرفات در مراسم امضای توافق اسلو (۱۳ سپتامبر ۱۹۹۳م)
 
در
سال ۱۹۹۴م، رابین همراه عرفات و شیمون پرز جایزه صلح نوبل را دریافت کرد. او همچنین در همین سال معاهده صلح با اردن را امضا کرد که دومین معاهده صلح اسرائیل با یک کشور عربی پس از مصر بود. این اقدامات، که همه در مسیر تأمین منافع اسرائیل و محدود شدن حقوق فلسطینی‌ها بود، جایگاه رابین را به‌عنوان یک رهبر صلح‌طلب در خاورمیانه تثبیت کرد، اما در داخل اسرائیل با مقاومت شدید مواجه شد.
 
سیاست‌های صهیونیستی و مواضع نسبت به کشورهای عربی
سیاست‌های صهیونیستی رابین در دوران عمرش تکامل یافت. در دوره نظامی‌گری، او به تقویت اسرائیل از طریق قدرت نظامی و اشغال سرزمین‌ها متعهد بود، اما در دوره دوم نخست‌وزیری، دیدگاهش به سمت «صلح در ازای زمین» تغییر کرد. او معتقد بود که حفظ سرزمین‌های اشغالی هزینه‌های امنیتی و سیاسی سنگینی دارد و صلح با فلسطینیان و کشورهای عربی برای بقای بلندمدت اسرائیل ضروری است. مواضع او نسبت به کشورهای عربی عمل‌گرایانه بود. او به دنبال کاهش تنش‌ها و ایجاد روابط دیپلماتیک بود، اما این روابط را مشروط به تضمین امنیت اسرائیل می‌دانست. معاهده صلح با اردن نمونه‌ای از این رویکرد بود. او همچنین مذاکرات غیرمستقیمی با سوریه برای حل مسئله بلندی‌های جولان آغاز کرد، اما این مذاکرات به نتیجه نرسید. پس ندادن بلندی‌های جولان خود واقعیت اندیشه رابین را نشان می‌دهد. رابین معتقد بود که صلح با فلسطینیان می‌تواند به بهبود روابط با کشورهای عربی دیگر منجر شود، اما هرگز از رویکرد تجاوزخواهانه اسرائیل کوتاه نیامد.
 
ترور منجر به مرگ
رویکرد رابین، به‌ویژه پیمان اسلو، در داخل اسرائیل جنجال‌برانگیز شد. صهیونیست‌های افراطی، و گروه‌های راست‌گرای مذهبی، او را به خیانت به آرمان صهیونیسم متهم کردند. آنها معتقد بودند واگذاری سرزمین‌های اشغالی به فلسطینیان، نقض وعده الهی برای «سرزمین موعود» است. برخی خاخام‌های متعصب حتی فتواهایی صادر کردند که رابین را به‌عنوان «خائن» محکوم می‌کرد. در این فضا، ییگال عامیر، یک دانشجوی ۲۵ ساله و صهیونیست افراطی با گرایش‌های مذهبی، تصمیم گرفت او را ترور کند. عامیر معتقد بود که با کشتن رابین، می‌تواند فرآیند صلح را متوقف و «یهودیه و سامریه» (کرانه باختری) را حفظ کند. در ۴ نوامبر ۱۹۹۵م، پس از سخنرانی در تجمع صلح در تل‌آویو، عامیر سه گلوله به سوی رابین شلیک کرد و آسیب واردشده به او باعث شد در بیمارستان جان دهد.[9] عامیر بعدها در دادگاه اظهار کرد که بر اساس تفاسیر مذهبی، معتقد بود کشتن رابین برای جلوگیری از «خطر برای یهودیان» توجیه‌پذیر است. رابین صاحب دو فرزند بود: یک دختر به نام دالیا، که عضو کنست و عضو حزب کارگر بود و در دولت آریل شارون به معاونت وزیر دفاع منصوب شد؛ و یک پسر به نام یوال، که تاجر است و در دنیای تجارت در زمینه رایانه و محصولات امنیتی فعالیت می‌کند.
 

 پی‌نوشت‌ها:
 
[1]. Leslie Derfler, Yitzhak Rabin: A Political Biography, NY, Palgrave Macmillan, 2014, p. 2.
[2]. Itamar Rabinovich, Yitzhak Rabin: Soldier, Leader, Statesman, New Haven, Yale University Press, 2017, p. 12.
[3]. Michael B. Oren, Six Days of War: June 1967 and the Making of the Modern Middle East, Oxford University Press, 2002, P. 170.
[4]. Itamar Rabinovich, Ibid, p. 68.
[5]. گفتگوهای من با شاه (خاطرات محرمانه امیر اسدالله علم)، ج 2، تهران، طرح نو، 1371، ص 800.
[6]. Itamar Rabinovich, Ibid, Pp. 156-157.
[7]. محمود ابراهیم، جنبش آزادیبخش فلسطین (فتح)، ترجمه یدالله احمدی ملایری و سمیه آقاجانی، تهران، اندیشه‌سازان نور، ص 551.
[8]. احمد رشیدی، «روند صلح اسلو و موانع شکل‌گیری کشور مستقل فلسطین»، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، ش 4 (دی 1379)، ص 49.
[9]. Derfler, Ibid, p. 176.
 
https://iichs.ir/vdcee78w.jh8pxi9bbj.html
iichs.ir/vdcee78w.jh8pxi9bbj.html
نام شما
آدرس ايميل شما