چطور پزشکی که سالها در سایه طبابت میزیست، سهبار در بحرانیترین لحظات تاریخ معاصر ایران بر مسند نخستوزیری نشست؟ او میان آشوب مشروطه و اشغال ایران، تصمیماتی گرفت که مسیر کشور را تغییر داد، اما چرا همیشه او را برای «ترمیم بحران» فرا میخواندند؟
نگاهی به زندگی سیاسی ابراهیم حکیمی (حکیمالملک)؛
مردی که از یک ابرقدرت در شورای امنیت شکایت کرد!
31 تير 1404 ساعت 15:12
مولف : علی آذری مقدم
چطور پزشکی که سالها در سایه طبابت میزیست، سهبار در بحرانیترین لحظات تاریخ معاصر ایران بر مسند نخستوزیری نشست؟ او میان آشوب مشروطه و اشغال ایران، تصمیماتی گرفت که مسیر کشور را تغییر داد، اما چرا همیشه او را برای «ترمیم بحران» فرا میخواندند؟
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ در تاریخ پرفرازونشیب ایران معاصر، که با انقلاب مشروطه آغاز و با کشاکشهای جنگهای جهانی و تولد عصر جنگ سرد ادامه یافت، نام ابراهیم حکیمی (حکیمالملک) به عنوان یکی از پایدارترین و کلیدیترین چهرههای سیاسی به چشم میخورد. او که پزشکی تحصیلکرده در غرب بود، در نزدیک به نیمقرن فعالیت سیاسی، در حساسترین بزنگاهها، عهدهدار مسئولیتهای خطیری شد. حکیمی از معدود دولتمردانی بود که در دهه پرتلاطم ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۰، که ایران حدود پانزده نخستوزیر به خود دید، سه بار سکان دولت را در دست گرفت.[1] کارنامه او که شامل هشت دوره وزارت معارف، پنج دوره وزارت مالیه، دو دوره وزیر کشور، سه دوره نخستوزیری و همچنین در دورههای متعدد، نمایندگی و ریاست مجلس سنا بوده است،[2] بازتابی از ثبات، تجربه و اعتماد سیاسیای بود که بهرغم تحولات بنیادین، همواره پیرامون نام او وجود داشت. این مسئولیتهای متعدد نشان از جایگاه ویژه او در ساختار سیاسی ایران دارد؛ جایگاهی که او را به یکی از اصلیترین بازیگران عصر گذار از سنت به مدرنیته بدل ساخت. حکیمی نماینده نسلی بود که میان ارزشهای دیرپای ایرانی و اقتضائات جهان مدرن، در جستوجوی تعادلی دشوار و پرچالش بود.
از طبابت تا سیاست در تهران
ابراهیم حکیمی، بر اساس یک روایت، در سال ۱۲۸۶ق (حدود ۱۲۴۸ش) در تبریز چشم به جهان گشود. او در خاندانی با پیشینه طبابت و نزدیکی به دربار قاجار رشد یافت؛ پدرش، میرزا ابوالحسن حکیمباشی، پزشک مخصوص مظفرالدینمیرزا (ولیعهد وقت) بود و ازهمینرو، ابراهیم از ششسالگی تحصیلات خود را تحت نظارت پدر آغاز کرد. در روزگاری که دارالفنون تازهتأسیس به عنوان نشانهای از تلاش برای نوسازی نظام آموزشی ایران شناخته میشد، حکیمی مسیر دانشاندوزی خود را در همین نهاد آغاز کرد. آموختن زبان فرانسه و اصول پزشکی، دریچهای بود به دنیای اندیشه و دانش غربی، که در آن زمان، نه فقط برای درمان بیماری، بلکه برای درمان عقبماندگی تاریخی ایران به آن امید بسته شده بود.
با عزم جدی برای تخصص، او در سال ۱۳۱۰ق، از طریق قفقاز و روسیه، راهی پاریس شد. حضور نزدیک به یک دهه در فرانسه و تحصیل در رشته پزشکی، نهتنها دانش نظری و تجربی او را افزایش داد، بلکه او را با شیوه حکمرانی، سازمان اداری، و نظام فکری جوامع غربی آشنا ساخت. این اقامت طولانیمدت در پایتخت فرهنگی اروپا، تأثیر ژرفی بر نگرش او به مقولات سیاست، دولت و نظم اجتماعی گذاشت. نقطه عطف در ورود او به دایره نزدیکان قدرت، سفر درمانی مظفرالدینشاه به اروپا در سال ۱۳۱۷ق بود. در این سفر، حکیمی به واسطه نفوذ و جایگاه عمویش که وزیر دربار بود، به حلقه ملتزمین شاه پیوست و همین امر، راه او را برای ورود به دنیای سیاست هموار ساخت.[3]
با پیروزی جنبش مشروطه، حکیمی از موقعیت خود بهعنوان فردی با تحصیلات جدید، سابقه خانوادگی، و تجربه غرب، بهره برد و به یکی از چهرههای سیاسی این عصر بدل شد. او در دوره اول مجلس شورای ملی به عنوان نماینده انتخاب گردید و در رویداد تاریخی به توپ بستن مجلس، در سفارت فرانسه متحصن شد؛ اقدامی که او را بیش از پیش با هسته اصلی مشروطهخواهان پیوند داد. در دوره دوم مشروطیت، در سال ۱۲۸۹ش، برای نخستین بار در کابینه مستوفیالممالک، با تصدی وزارت مالیه، به جمع وزرا پیوست. پس از آن، در کابینههای متعدد صمصامالسلطنه و سپهدار تنکابنی، بارها عهدهدار وزارتخانههای معارف و مالیه بود.
با وقوع کودتای 3 اسفند ۱۲۹۹، چرخشی رادیکال در فضای سیاسی کشور رخ داد. حکیمی نیز در میان رجال بازداشتشده بود و قریب به یکصد روز را در زندان سپری کرد.[4] این وقفه ناگهانی در فعالیت سیاسی، نمایانگر آغاز دوران سلطنت رضاشاه و حذف تدریجی رجال قاجاری و مشروطهخواه از عرصه قدرت بود. حکیمی همچون بسیاری دیگر از چهرههای عصر قاجار، صحنه سیاست را ترک گفت و به انزوایی طولانی رفت؛ دورانی که از او با عنوان فردی «گوشهگیر و خانهنشین» یاد شده است[5] و بیانگر نوعی حاشیهنشینی سیاسیِ اجباری در دوران تمرکزگرایی رضاشاه است.
بازگشت به صحنه سیاسی پس از شهریور ۱۳۲۰
سقوط رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰، با اشغال ایران توسط متفقین، نهتنها ساختار قدرت را دگرگون ساخت، بلکه فرصتی برای بازگشت رجال دوران مشروطه فراهم کرد. در این فضای بازتر سیاسی، ابراهیم حکیمی نیز بار دیگر به صحنه بازگشت و با همراهی سیاستمدارانی کهنهکار چون سیدحسن تقیزاده، باقر کاظمی و ابوالقاسم نجم، «حزب جمعیت عامیون» را بنیان نهاد.[6]
این حزب، که از آن به عنوان محفل «فراماسونهای قدیمی» یاد شده، در حقیقت تلاشی بود برای بازسازی نظم سیاسی از طریق شبکهای از نخبگان که تجربه، تحصیلات و نفوذ لازم را برای مدیریت مرحله گذار داشتند. عضویت چهرههایی چون محمود عرفان، اسماعیل یکانی، مهدی بامداد و احمد فرامرزی در این حزب، نشاندهنده تلاش برای بازگرداندن عقلانیت سیاسی و کارآمدی مدیریتی به عرصه قدرت بود.[7] وابستگی حکیمی به لژهای فراماسونری، که در آن دوره میان نخبگان سیاسی رایج بود، در تحلیل اقدامات و جهتگیریهای او سهم مهمی داشت.
کد مطلب: 26001