کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

نگاهی به زندگی سیاسی احسان نراقی؛

روشنفکری که روح خود را به شاه فروخت

8 ارديبهشت 1404 ساعت 17:11

مولف : سیدهاشم منیری

او به دلیل تحصیلات عالی در غرب و آشنایی با جریان‌های فکری روز دنیا، یک روشنفکر مدرن به‌شمار می‌آمد؛ از سوی دیگر، او به سنت‌های فرهنگی و مذهبی ایران نیز توجه و تلاش می‌کرد تا پلی بین سنت و مدرنیته ایجاد کند، اما تلقی ویژه‌ای او از «خود» و «شرق ایرانی»، مرزبندی‌های فکری و جداانگاری‌های اندیشه‌ای با دیگر روشنفکران ایجاد کرد؛


 
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ احسان‌الله نراقی در ۲۲ شهریور ۱۳۰۵ در کاشان به دنیا آمد. خاندان نراقی از خاندان‌های سرشناس و روحانی این شهر بود و نسب او به دو عالم بنام شیعه، ملا احمد نراقی و ملا مهدی نراقی، می‌رسید. پدرش، حسن نراقی، نیز پیرو سنّت خانوادگی، دانش‌آموخته و صاحب کتاب ارزشمند «جامع‌السعادات» بود. او همچنین نسبت دوری با آیت‌الله سیدمصطفی کاشانی داشت. همسر آقا حسن نراقی، رخشنده گوهر مشیری، نیز از خاندان مشیرالسلطان، از خانواده‌های آزادی‌خواه و تحصیل‌کرده مدرسه آمریکایی‌های تهران بود.[1] حاصل این ازدواج سه فرزند به نام‌های «ناهید»، «احسان‌الله»، و «فروهر» بود. روی‌هم‌رفته، پدرش که هم تحصیلات قدیم حوزوی داشت و هم به مدرسه «آلیانس» رفته بود، نراقی را با دو سنت متفاوت، یعنی سنت مذهبی و سنت روشنفکری و آزادی‌خواهی، آشنا کرد.
 

حسن نراقی و فرزندانش ناهید، فروهر و احسان
حسن نراقی و فرزندانش ناهید، فروهر و احسان
 
سمپات حزب توده و فعالیت‌های چپی
نراقی تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه مادرش به نام دبستان «دانش دوشیزدگان» کاشان، که برای اولین بار مقدمات تشکیل کلاس‌های مختلط را فراهم کرده بود، شروع کرد. اما پس از تبعید رضاشاه و احیای دوباره فضای مذهبی بر شهر، مدرسه مختلط تغییر کاربری داد و به شکل سابق خود یعنی «مسجد آقا بزرگ» تبدیل شد و احسان همراه خانواده‌اش از کاشان به تهران مهاجرت کرد.[2] وی ششم متوسطه را در «دارالفنون» تهران گذراند و در سال تحصیلی 1323-1324 دیپلم گرفت و به واسطه اینکه عمویش (علی نراقی) جزء گروه «53 نفر» بود به عقاید کمونیستی علاقه‌مند شد و سمپات حزب توده گردید.[3] پس از دیپلم در سال دوم رشته حقوق دانشگاه تهران به سوئیس رفت و فعالیت چپی خود را آغاز کرد،[4] اما وقتی دید در بساط مارکسیسم ارزشی برای آزادی وجود ندارد و دیکتاتوری و قدرت‌طلبی محور آن است، به‌تدریج خود را کنار کشید.[5]
 
بریدن از حزب توده و توجه به نهضت ملی نفت ایران
او با بریدن از حزب توده، توجه او به نهضت ملی شدن صنعت نفت و فعالیت‌های دکتر مصدق جلب شد و یک گزارش حدود هفتادصفحه‌ای از حرف‌های دکتر مصدق و حسیبی و دیگران که «ایران چه می‌گوید» در اختیار روزنامه‌نگاران خارجی قرار داد. هم‌زمان، پلیس سوئیس به‌خاطر فعالیت‌های سیاسی وی، اجازه اقامت او را تمدید نکرد و نراقی در 30 تیرماه 1331 به ایران بازگشت. در این مدت با مرحوم کاشانی و رهبران نهضت ملی رفت‌وآمد داشت و اغلب وقتی روزنامه‌نگاران و خبرنگاران خارجی می‌آمدند مدیریت جلسه را برعهده می‌گرفت. چند ماه بعد از کودتای 1332، برای بورسیه دکترا در فرانسه ثبت نام کرد و راهی پاریس شد. در این مقطع از زندگی، شخصیت دانشگاهی وی شکل گرفت و زمینه برای همکاری با یونسکو و مؤسسه تحقیقات علوم اجتماعی در ایران فراهم شد. در همین زمان، در میانه سی‌سالگی با آنژل عرب شیبانی ازدواج کرد که حاصل آن سه فرزند بهمن، بهرام و امین است.
 
مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی: جذب دگراندیشان
نراقی از اوایل دهه ۱۳۳۰ با سازمان یونسکو همکاری داشت و در پروژه‌های مختلفی در زمینه علوم اجتماعی و توسعه فرهنگی در خاورمیانه و سطح بین‌المللی شرکت کرد. او در سال ۱۳۴۶ گزارشی در مورد «فرار مغزها» برای سازمان ملل و یونسکو تهیه کرد که شهرت جهانی یافت. این گزارش به بررسی عوامل مهاجرت نخبگان علمی و فنی از کشورهای در حال توسعه به کشورهای توسعه‌یافته اختصاص یافته بود. افزون بر این، وی پس از بازگشت به ایران، در دانشگاه تهران به تدریس جامعه‌شناسی مشغول شد و در سال ۱۳۳۷ «مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی» را تأسیس کرد. این مؤسسه به یکی از مراکز مهم پژوهش‌های اجتماعی در ایران تبدیل شد و سهم به‌سزایی در توسعه جامعه‌شناسی و جذب دگراندیشان ازجمله جلال آل احمد، ابوالحسن بنی‌صدر، حسن حبیبی و علی شریعتی داشت.[6] هدف از این پروژه، بورسیه افراد و جذب آنان در دستگاه پهلوی بود.
 
احسان نراقی
احسان نراقی
 
ارتباط با دستگاه پهلوی: مشاور اصلاحات و نفی‌کننده انقلاب
احسان نراقی با دربار پهلوی نیز ارتباط نزدیکی داشت و به‌عنوان مشاور فرح پهلوی در امور فرهنگی و اجتماعی فعالیت می‌کرد. این ارتباط باعث شد او بتواند در پروژه‌های فرهنگی و اجتماعی گوناگون مسئولیت داشته باشد، اما در عین حال انتقاداتی را نیز از سوی برخی از روشنفکران به دلیل همکاری با حکومت متوجه خود کرد. نراقی اگرچه یادآوری کرده است که شاه کم‌جنبه و مغرور بود و دوست داشت همه مطیع او باشند و آدم ضعیفی بود، اما در فردای کشتار میدان ژاله در 18 شهریور 1357، به دیدار او رفت و در این ملاقات چندساعته درباره وضعیت سیاسی و راه برون‌رفت از آن با شاه گفت‌وگو کرد. نراقی گفته است: «من به دنبال حکومت اسلامی نبودم؛ به شاه گفتم امینی، صدیقی و این تیپ‌ها را سر کار بیاورید».[7]
 
اساسا هسته اصلی تفکر نراقی بر این مبناست که طرز تفکر مردم مذهبی است و نمی‌شود به‌یکباره آن را لائیک کرد، بلکه باید به‌تدریج این عمل رخ دهد! از‌سوی‌دیگر، نراقی عدم تحول و اصلاح ساختار را در مکانیسم قدرت متمرکز می‌داند و معتقد است: «ما دو سال قبل از انقلاب متوجه شدیم حرف‌هایی اساسی برای آینده کشور وجود دارد و باید به شاه گفته شود، اما بنا بر روحیه تمرکزگرایی اگر جمعی می‌رفتیم توطئه محسوب می‌شد، اگر تک‌تک می‌رفتیم اثری نداشت».[8] از‌این‌رو، با مشاهده تضاد فرهنگی و جدال نیروهای غرب‌محور با مذهبی‌ها توجهی به امر دین نمی‌شد. وی می‌گوید: «هنگامی که شب ژانویه با شب عاشورا و تاسوعا مصادف شد، روزنامه‌ها از کاباره‌های تهران عکس انداخته بودند که صدها بطری مشروب باز شده بود. من به هویدا گفتم: این چه کاری است؟ مذهبی‌ها نیروی اجتماعی قوی هستند نباید آن را تحریک کرد».[9] وی در ادامه می‌گوید ولی آن‌ها توجه نمی‌کردند و اشاره می‌کند که دستگاه پهلوی پدیده مذهب را نادیده گرفته بود و اجازه نمی‌داد کسی به مذهب توجه کند.
 
جایگاه نراقی در میان روشنفکران؛ از نفی شریعتی تا ستایش از غرب
احسان نراقی در میان روشنفکران ایرانی جایگاه ویژه‌ای داشت. از‌یک‌سو، او به دلیل تحصیلات عالی در غرب و آشنایی با جریان‌های فکری روز دنیا، یک روشنفکر مدرن به‌شمار می‌آمد؛ از سوی دیگر، او به سنت‌های فرهنگی و مذهبی ایران نیز توجه و تلاش می‌کرد تا پلی بین سنت و مدرنیته ایجاد کند، اما تلقی ویژه‌ای او از «خود» و «شرق ایرانی»، مرزبندی‌های فکری و جداانگاری‌های اندیشه‌ای با دیگر روشنفکران ایجاد کرد؛ برای مثال، او به‌کرات تکرار می‌کند که شریعتی دین را به یک ابزار سیاسی تبدیل کرد و تنها یک «نفی‌کننده» بود. نفی همه‌چیز و نه ایجاد یک مکتب. به عبارت دیگر، نراقی شریعتی را یک «مارکس» وطنی، که از مذهب علیه رژیم پهلوی استفاده می‌کرد، می‌داند. افزون بر این، دیدگاهش نسبت به جلال آل احمد نامتعارف است و اعتقاد دارد: «غرب‌زدگی» جلال به فرهنگ سیاسی ایران ضربه زد و نگاه رادیکال و تندش بهانه به دست افرادی داد که غرب را نشناخته بکوبند.
 
تلقی او درباره مهدی بازرگان، به گونه‌ای دیگر بود. نراقی معتقد است بازرگان تجدد و مدرنیته را پذیرفته بود و قصد داشت اینها را با اسلام توأم کند. او تفکر غربی داشت، اما دین‌داری‌اش را هرگز از دست نداد.
 
 احسان نراقی و سیدحسین نصر
احسان نراقی و سیدحسین نصر
شماره آرشیو: 3624-11ع
 
بخشی از آثار
احسان نراقی آثار متعددی نوشته است که از جمله‌ی آنها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
کتاب «طمع خام»، که در آن نویسنده معتقد است تقلید از غرب و رفتن به‌سوی تمدن غرب با زورِ درآمدهای نفتی ما را به‌جایی نمی‌برد؛ چون اختلاف درآمد و اختلاف فکر و برداشت اندیشه زیاد است.[10] کتاب بعدی «غربت غرب»، نام دارد. نراقی در این کتاب عمق جامعه غربی و ایراداتی را که جوانان غرب بر آن وارد نموده‌اند برای جامعه ایرانی بازگو می‌کند و نشان می‌دهد راه غرب برای دنبال کردن صحیح نیست.[11] او با نفی رویکرد غربی این مسئله را مطرح می‌کند: حالا که راه غرب را نباید رفت؛ پس چه باید کرد؟ او معتقد است تفکری مستقل در «شرق» وجود دارد که با وجود مدرنیته، اصالت علمی، فرهنگی، و معنوی خودش را حفظ کرده است و نباید آن را فدای مدرنیته کرد.[12]
 
با وجود نزدیکی او به دربار، در خیل درباریان گوشی برای شنیدن و چشمی برای خواندن این کتاب‌ها وجود نداشت؛ به گفته نراقی خود «شاه کتاب نمی‌خواند و کم‌و‌بیش از افکار دیگران متأثر می‌شد».[13] نراقی در کتاب «از کاخ شاه تا زندان اوین»، به‌رغم اینکه تلاش می‌کند وضعیتی مستقل به خود بگیرد، اما همچنان به‌عنوان یک چهره دلسوز شاه که می‌خواهد نحوه سرکوب سنجیده‌تر قیام ملت را به وی بیاموزد، ظاهر می‌شود؛ بنابراین عملا هدف اصلی او حفظ سلطنت همراه برخی اصلاحات بود و نه انقلاب در برابر این نظام استبدادی.
 
بازگشت به ایران و فوت
پس از انقلاب ۱۳۵۷، نراقی به دلیل ارتباطش با دربار پهلوی، سه بار زندانی شد. پس از آزادی، مدتی در فرانسه اقامت گزید و به همکاری خود با یونسکو ادامه داد. او سرانجام در ۱۲ آذر ۱۳۹۱ در تهران درگذشت و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
 
   شاید این مطالب برای شما هم جالب باشد:
 
 علل‌ و عوامل‌ اصلی‌ شکست‌ نهضت‌ ملی‌ ایران‌؛ مصاحبه‌ با دکتر احسان‌ نراقی‌
 
 گفت وگو با نویسنده کتاب «چون اسفنج نرم »؛ «چون اسفنج نرم»‌ حکایت یک روشنفکر پهلویسم است
 
 ساختار ارتش و ساواک و ناکارآمدی رژیم پهلوی
 
 میزگرد: از ملی شدن نفت تا کودتا (با حضور عنایت‌اله رضا، احسان نراقی، احمد سمیعی و داود هرمیداس باوند)
 
 «ایران و افق‌های جدید نقش‌آفرینی در خاورمیانه و جهان اسلام» در گفت‌وشنود با دکتر احسان‌الله نراقی
 
 دیدگاه احسان نراقی درباره برنامه‌های توسعه محمدرضاشاه
 
 

 
 
پی‌نوشت‌ها:
 
[1]. رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، احسان نراقی، ج 28، تهران، وزارت اطلاعات؛ مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1394، مقدمه، ص هفت.
[2]. همان، «سند بازجویی»، مورخ 29/ 05/ 1336، ص 21.
[3]. در خشت خام: گفتگو با احسان نراقی، به کوشش سیدابراهیم نبوی، تهران، جامعه ایرانیان، چ پنجم، 1381، صص 43-44.
[4]. رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، همان، ص 35.
[5]. در خشت خام، همان، ص 47 و صص 50-51.
[6]. همان، صص 106 و 122.
[7]. همان، ص 81.
[8]. همان، ص 97.
[9]. همان، ص 90.
[10]. رک: احسان نراقی، طمع خام، تهران، توس، 1356.
[11]. رک: احسان نراقی، غربت غرب، تهران، امیرکبیر، 1356.
[12]. رک: احسان نراقی، آنچه خود داشت، تهران، امیرکبیر، 1355.
[13]. در خشت خام، همان، ص 238.
 


کد مطلب: 25902

آدرس مطلب :
https://www.iichs.ir/fa/news/25902/روشنفکری-روح-خود-شاه-فروخت

تاریخ معاصر
  https://www.iichs.ir