«آیتالله سیدمحمود طالقانی و ارتقای فرهنگی و عمرانی منطقه طالقان» در گفتوشنود با زندهیاد سیدمحمدحسین میرابوالقاسمی؛
زندهیاد سیدمحمدحسین میرابوالقاسمی، از مراودان دیرین آیتالله سیدمحمود طالقانی بود و در واپسین دهههای حیات، درباره آن بزرگ دو عنوان کتاب منتشر کرد: «طالقانی فریادی در سکوت» (در دو مجلد) و نیز «طالقانی و دگرگونی تاریخ». او در گفتوشنود پیآمده، در باب نقش کلیدی آن عالم مجاهد در ارتقای فرهنگی و عمرانی منطقه طالقان و زادگاهش قریه گِلیرد، سخن گفته است
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
گفتهها و نوشتههای شما درباره زندهیاد آیتالله سیدمحمود طالقانی، معمولا نوعی قرابت و نزدیکی با آن بزرگوار را تداعی میکند. لطفا درباره علل این موضوع، قدری توضیح دهید.
بسم الله الرحمن الرحیم. ارتباط ما با مرحوم آقا (آیتالله سیدمحمود طالقانی)، دست کم در ابتدا، کاملا خانوادگی بود. پدرم در قریه گِلیرد، عملا امور زندگی مرحوم آیتالله حاج سیدابوالحسن طالقانی و پس از او آیتالله حاج سیدمحمود طالقانی را مدیریت میکرد. خواهر و دیگر اعضای خانوادهام نیز، ارتباط نزدیکی با خانواده ایشان داشتند. آقا هرگاه به طالقان میآمد، حتی اگر ابتدا به خانه ما سَر نمیزد، ما امکانات آسایش ایشان را فراهم میکردیم. این رابطه، تا زمان درگذشت پدرم ادامه داشت. در آن موقع، بنده پانزده، شانزده سال بيشتر نداشتم. پس از فوت او، آقا نامهای به خانواده نوشت و اندوه شدیدش را از این اتّفاق ابراز کرد. حتی تأکید کرده بود که برای مراقبت از فرزندان مرحوم پدرم، هیچگونه کوتاهی نخواهد کرد.
گذشته از این مسئله، مرحوم طالقانی ویژگیهایی داشت که من کمتر در دیگر روحانیان میدیدم. او به نسل جوان اهمیت زیادی میداد و وقتی به ده میآمد، بیشتر توجهش به آنها بود. این رفتار، صمیمیت ویژهای میان ما و او ایجاد کرده بود. نه فقط من كه همه همسن و سالان من هم، اين احساس نزديكي و صميميت را با ايشان داشتند.
از مصادیق این صمیمیت، به خاطراتی اشاره کنید.
مثلا در سال 13۴۷ که آقا از زندان آزاد شد، به طالقان آمد و نسبت به دفعات بعد، مدت بیشتری ماند. یک روز پرسید: چرا جوانانِ منطقه بیبرنامهاند؟... و سپس دستور داد که در دوشنبهها، جلسات آموزشی در مسجد برگزار شود. شرط حضور این بود که شرکتکنندگان کمتر از دیپلم نداشته نباشند و سنشان هم، زیر سی سال باشد. تعدادي از پيرمردان ده، چند بار آمدند كه در اين جلسات شركت كنند و من راهشان ندادم! آنها رفتند پيش آقا و از من شكايت كردند، اما ایشان طرفِ مرا گرفت. هر هفته چند نفر، موضوعی را مورد تحقیق قرار و نتیجه آن را در جمع ارائه میدادند. در پایان جلسه هم، آقا با زبان ساده به پرسشهای بیپاسخمانده جواب میداد. وقتی ایشان نبود، برخی روحانیانِ دیگر میآمدند، اما کمتر میتوانستند جوانان را قانع کنند! همین مشاهدات باعث شد تا مسیر فکریام را تغییر دهم و به مطالعه و تحقیق روی بیاورم. به تهران هم که میرفتم، حتما در جلسات مسجد هدایت حضور پیدا و از آن استفاده میکردم.

آیتالله طالقانی در حوزه عمرانِ منطقه طالقان و بهویژه دهکده گِلیرد، چه رویکردها و اقداماتی داشتند؟
در پیش از انقلاب، هر اقدامی در موضوع عمرانِ ده را مدیون ایشان هستیم. آقا در گلیرد، در چند كار پيشقدم شد كه در آن زمان براي مردم قابل هضم نبود. در سال ۱۳۲۸، مردم را تشویق به ساخت مدرسه کرد. ابتدا کسی مسئله را جدی نگرفت، اما در سال بعد، خانه خود را برای ایجادِ آن در اختیار گذاشت و همه را به همکاری واداشت. در همان سال، مدرسه به راه افتاد؛ سپس بر تحصیل دختران تأکید و حتی تهدید کرد که سال بعد اگر خانوادهای دخترش را برای سوادآموزی نفرستد، مورد بازخواست قرار میگیرد! این در حالی بود که برخی از بزرگان ده، این کار را خلاف شرع میدانستند! او بیاعتنا به مخالفتها، هر سال ميآمد، به مدرسه سر ميزد و کاستیهای آن را نیز برطرف میکرد.
در زمینه توسعه بهداشت در روستا چطور؟
نخستین اقدامش، ساخت یک حمام بهداشتی برای روستا بود. تا پیش از آن، حمامهای خزینهای باعث شیوع بیماریها میشد. در سال 13۴۷ و پس از آزادی از زندان، با دیدن وضعیت نامطلوب حمامِ روستا، دستور تخریبش را داد. مردم برای ایجاد حمام جدید، یا ده تومان پول میپرداختند یا در کارهای ساختِ آن مشارکت میکردند و نهایتا هر قدر هم که پول کم میآمد، خودش پرداخت میکرد. مقاومتهایی هم بود؛ چون بسیاری با نصب دوش مخالف بودند! در نهایت، پنج دوش نصب شد و یک حوضچه هم برای مخالفان گذاشتیم، هرچند که او بارها درباره آلودگی این خزینهها هشدار میداد.
درباره بازسازی مسجد قدیمی گِلیرد چه خاطراتی دارید؟
مسجد قدیمی گِلیرد، فرسوده و تاریک بود و نیاز به بازسازی داشت. تجدید بنای آن هم، به عللی به تعویق افتاده بود. در سال 13۵۱، مرحوم طالقانی تصمیم به خرید خانه مجاور مسجد گرفت تا فضای آن را گسترش دهد. خودش بخشی از پول را داد و باقی را مردم تأمین کردند. پس از تبعیدش کار متوقف شد، اما با نقشه عبدالعلی بازرگان و پیگیری آقا، سرانجام مسجد ساخته شد. حتی زمانی که در زندان بود، پیغام داد که ساخت مسجد را ادامه دهید. ایشان در آبان 13۵۷، یک بار در مسجدِ نوساز نماز خواند، اما متأسفانه فرصتی برای حضور دوباره نیافت.
نمونههای دیگری از نقش آیتالله طالقانی در ساختوسازهای مذهبی و عمرانی در طالقان سراغ دارید؟
بله؛ ایشان در احداث یا بازسازی چند مسجد دیگر در منطقه هم دست داشت؛ مثل مسجد وشته، مسجد کلارود، فشندک، کولج و مهران. اگرچه گاهی در عمل با سلیقه سازندگان اختلاف داشت، اما همواره دغدغه هزینه نکردنِ بیهوده و استفاده از منابع محلی را مطرح میکرد. همین طور که نسبت به بهینهسازی ابزارآلات کشاورزی اهالی طالقان، بیتفاوت نبود و در این زمینه خاطرات فراوانی وجود دارد.
ایشان هنگام حضور در طالقان، با کدامین عناصر سیاسی همراه بود؟ یا زمینه اقامت و اختفای آنان در این منطقه را فراهم میکرد؟
غیر از شهیدان سیدمجتبی نواب صفوی و سیدعبدالحسین واحدی، که مدتی در دهکده ورکش طالقان و به صورت مخفی زندگی میکردند، مهندس مهدی بازرگان و دكتر یدالله سحابي و از مجاهدين، محمد حنيفنژاد و ناصر صادق هم پيش آقا ميآمدند. يك بار هم دكتر شريعتي به طور ناشناس آمد، كه البته ما او را نشناختيم و بعد از رفتنش، آقا او را معرفی کرد. در مجموع افراد زيادی ميآمدند، كه ما آنها را نميشناختيم. آقا هم به لحاظ احتیاط، معمولا آنها را معرفي نميكرد. شبها كه آقا تنها بود، اگر خانواده پيش ايشان نبودند، من تا ديروقت نزدشان ميماندم. من يك راديوي ترانزيستوري داشتم. آقا به اخبار همه كشورهاي عربي، بهخصوص مصر گوش ميكرد.
باید گفت که مردم دِه، واقعا ايشان را پدر خودشان ميدانستند، بهخصوص جوانها، خیلی به ایشان علاقهمند و در مواقع خطر، نگرانشان بودند. در سال 1354، بدون آنكه به آقا حرفي بزنند، دورادور، خانه را زير نظر داشتند! من و آقاي مشهدي هم، جزء آنها بوديم و دائم در حوالي خانه آقا پاس ميداديم! مردم كاملا از وجود خطراتي كه آقا را تهديد ميكرد آگاه بودند. در نگاهی کلی باید گفت که بسیاری از مردم ایران، نسبت به ایشان چنین حس و حالتی داشتند و آن را در مقاطع مختلف نشان میدادند.