نگاهی به گذار از نظام دو حزبی تشریفاتی به نظام تک‌حزبی؛

گفتمانی که به تأسیس حزب رستاخیز منجر شد

چرا شاهی که تا پیش از این فریاد می‌زد اگر یک دیکتاتور بود و نه یک شاه مشروطه، مانند هیتلر یا کشورهای کمونیستی، حزب واحد مسلطی را تشکیل می‌داد، نهایتا خود با برچیدن بساط نظام دوحزبی و تأسیس حزب رستاخیز، نظام تک‌حزبی را علنی کرد؟
گفتمانی که به تأسیس حزب رستاخیز منجر شد
 
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ نظام حزبی و کیفیت آن از مهم‌ترین سنجه‌های قضاوت در خصوص دموکراتیک بودن نظام سیاسی و کارگزاران آن است. محمدرضا پهلوی پس از سر دادن شعارهای دموکراتیک در ابتدای سلطنت و پس از تشکیل نظام دوحزبی، نظام تک‌حزبی را با تأسیس حزب رستاخیز علنی کرد. تاریخ‌پژوهان درباره نحوه شکل‌گیری ایده نظام واحد حزبی و ارکان داخلی حزب رستاخیز فراوان بحث کرده‌اند. نوشتار حاضر به این پرسش جدی می‌پردازد که آیا می‌توان حزب رستاخیز را ابزار کنترل مخالفان شاه دانست یا خیر.
 
خیز شاه برای تداوم سلطنت
نظرات مختلفی راجع به انگیزه اصلی محمدرضا پهلوی برای تأسیس حزب رستاخیز ایرانیان مطرح شده است. عده‌ای بر این باورند که شاه حزب رستاخیز را به راه انداخت تا شکست خود را در «انقلاب سفید» پنهان کند. عده‌ای نیز معتقدند با افزایش قیمت نفت، اندیشه استبدادگرایانه او شدت گرفت و درصدد برآمد تا برخلاف نظرات سابق خود، احزاب را منحل و حزبی واحد ایجاد کند تا از این طریق به صورت مستقیم در همه امور نظارت داشته باشد؛ شاهی که تا پیش از این فریاد می‌زد که اگر یک دیکتاتور بود و نه یک شاه مشروطه، مانند هیتلر یا مانند آنچه امروزه در کشورهای کمونیستی وجود داشت، حزب واحد مسلطی را تشکیل می‌داد و خود را پادشاه مشروطه‌ای می‌دانست که از توان و جسارت لازم برای فعالیت‌های حزبی گسترده و به دور از خفقان نظام سیاسی برخوردار است.[1] موضوع دیگری که درباره انگیزه محمدرضا پهلوی از تأسیس حزب رستاخیز مطرح شده ایجاد سازمانی منسجم و قدرتمند برای تحکیم پایه‌های رژیم و برطرف شدنِ دغدغه وی نسبت به ادامه حکومت پهلوی‌هاست. او نیک می‌دانست که اداره کشور با روش استبدادی چندان دوام نمی‌آورد و به محض اینکه مرگ به سراغ او بیاید بازماندگان وی قادر به اداره کشور نخواهند بود؛ به همین دلیل درصدد ایجاد سازمانی برآمد که هم از شیوه حکومت فردی وی حمایت کند و هم خلأ وجودی او را پر کند. در 22 شهریور ۱۳۵۴ شاه در مصاحبه با حسنین هیکل، روزنامه‌نگار مشهور مصری، تصریح کرد که از دلایل مهم تأسیس حزب رستاخیز، تثبیت آینده سلسله پهلوی و صعود بدون دغدغه فرزندش، رضا پهلوی، به جای او بر سریر سلطنت است.[2]
 
تصویر نصب‌شده بر دیوار در دومین کنگره حزب رستاخیز
تصویر نصب‌شده بر دیوار در دومین کنگره حزب رستاخیز
شماره آرشیو: 438-۱۱۵ز
 
حذف سازمانی مخالفان
حزب رستاخیز را باید ابزاری برای کنترل و حذف مخالفان شاه دانست. ساده‌اندیشی است اگر مخالفان محمدرضا پهلوی را فقط نیروهای خارج از نظام سیاسی در نظر بگیریم؛ چرا که دست‌اندرکاران حکومت وی نیز باید کنترل می‌شدند. هویدا بسیار نیرومند شده بود و ایجاد حزب رستاخیز باعث می‌شد شاه مافوق امور سیاسی، به عنوان رهبر مطلق ــ رهبری که نه کسی بر او نظارت می‌کرد و نه مسئول شکست‌ها بود ــ مستقر شود.[3] ایجاد حزب رستاخیز به عنوان حائل بین توده مردم و شاه در نظر گرفته شد. رهبر حزب رستاخیز به عنوان حزبی ملی و فراگیر، به طور آشکار مطیع شاه بود، درحالی‌که حزب ایران نوین به ابزار کار شخصی هویدا تبدیل شده بود. دلیل دیگر انحلال نظام دوحزبی با این اندیشه شاه در پیوند بود که نیروهای جایگزین نباید مطرح و برجسته شوند. انحلال نظام دوحزبی دست کم پرده تظاهر به این امور را که حق انتخابی وجود دارد، کنار زد. با کنار هم قرار دادن این دلایل، انگیزه اصلی از ایجاد نظام تک‌حزبی، تأسیس سازمانی فراگیر بود تا توده مردم را در جهت تأیید رژیم بسیج کند. این فکر با اینکه منطقی در خود نهفته داشت، در سطوح بالا خوب پرورانده نشده بود. علاوه بر این، سُست شدن پایه‌های حکومت مستبد پهلوی و عدم ایجاد فرصت برای مشارکت توده مردم در امور سیاسی، این احتمال را در پی داشت که مردم برای تغییر رژیم اقدام کنند.[4]
  
بی‌اعتبارسازی دموکراسی
حزب رستاخیر با انگیزه حذف مخالفان سیاسی و بی‌توجه به توسعه سیاسی ایجاد شد، اما شاه تنها به مبارزه نهادی با دموکراسی اقدام نکرد، بلکه بخشی از پروژه نظام تک‌حزبی مبارزه اندیشه‌ای او با دموکراسی در ایران بود. هنگامی‌که سخن از دموکراسی به میان می‌آمد، محمدرضا پهلوی تعریف و نگرش خود را از آن ارائه می‌داد که با توسعه سیاسی سنخیتی نداشت. او دموکراسی نوین را به طوری که مورد نیاز کشور بود شامل سه قسمت «دموکراسی سیاسی و اداری»، «دموکراسی اقتصادی» و «دموکراسی اجتماعی» می‌دانست. مراد محمدرضا پهلوی از دموکراسی سیاسی، درهم‌آمیختگی حکومتِ
مشروطه با سنّت قدیمی سلطنت بود؛ افزون بر این، او دموکراسی اقتصادی را به «تنظیم و اداره مربوط به صنایع و بازرگانی توسط دولت به نفع مردم» محدود می‌کرد و دموکراسی اجتماعی را «بهره بردنِ مردم از بهداشت، خوراک، پوشاک و مسکن» می‌دانست که سازمان‌های تحت نظارت او و ملکه برای تحقق این نیازها می‌کوشیدند. در بسترِ چنین اندیشه‌ای ظهورِ حزب فراگیر رستاخیز برای بسیاری از ناظران داخلی و خارجی و حتی طرفداران رژیم سلطنتی غیرعادی نبود؛ چرا که اگر توجه کنیم شاه به دنبالِ نوعی ایدئولوژی جمع‌گرایانه متفاوت از مارکسیسم و سرمایه‌داری بود که ایران را باید به سر منزلِ تمدنِ بزرگ برساند. محمدرضا پهلوی مدعی بود که ایران همیشه، و هنوز هم، یک امپراتوری است. او ایران را مجموعه‌ای از گروه‌های قومی با زبان‌های گوناگون و آداب و حتی ادیان گوناگون با اکثریت مسلمان می‌دانست؛ بنابراین از نظر وی لازم بود پادشاهی از بالا این مجموعه را متحد سازد تا بتواند دموکراسی شاهنشاهی واقعی را مستقر سازد.[5]
 
محمدرضا پهلوی لازمه مشارکت آگاهانه مردم در پیشبرد ایران به سوی تمدن بزرگ را ایجاد یک سازمان عظیم ملی و سیاسی می‌دانست و ازآنجاکه تحت تأثیر جهان‌داری داریوش و کوروش، خود را «مسئول سرنوشت کشور» و «فرمانده انقلاب» معرفی می‌کرد، لازم می‌دید چنین سازمانی را تشکیل دهد. او این سازمان را «حزب رستاخیز ملت ایران» نامید.[6] رکن اصلی این گفتمان، مهندسی اجتماعی است که در آن دولت نقش پدرسالارانه، تصمیم‌گیرنده و مجری را داراست و به همین دلیل نه‌تنها با ارزش‌های سنتی و قبیله‌ای سازگار است، بلکه در قالبی نوین آنها را بازتولید می‌کند. این اندیشه در واقع حاصلِ تجزیه خرد دموکراتیک تجدد از خرد تکنولوژیک آن است.[7]
 
تصویر نصب‌شده بر دیوار در یکی از کنگره‌های حزب رستاخیز
تصویر نصب‌شده بر دیوار در یکی از کنگره‌های حزب رستاخیز
شماره آرشیو: 103-۶۵۷۸ص
 
با تمام اینها، آرزوی محمدرضا پهلوی برای برچیدن نهادهای میانی و مخالفان، جامه واقعیت به تن نکرد. حزب رستاخیز به جای برقراری ثبات، رژیم را تضعیف، فاصله میان سلطنت و جامعه را بیشتر و نارضایتی گروه‌های مختلف را شدیدتر کرد. یورش شدید حزب به بازار و نهادهای دینی پل‌های ارتباطی رژیم و جامعه را ویران کرد و به جای حلقه‌های ارتباطی جدید، اندک حلقه‌های موجود را نیز از هم گسیخت؛ در نتیجه مخالفان جدی خود را به جنب و جوش انداخت. به عبارت دیگر، تشکیل حزب رستاخیز دقیقا نتیجه معکوس به بار آورد. شاه با تشکیل حزب رستاخیز در نظر داشت کنترل دولت را بر تمام جنبه‌های عمومی زندگی مردم حاکم و از آن برای نگهبانی نظام اداری کشور و نوعی نیروی پلیس مردمی استفاده کند. همچنین قصد داشت با انتصاب خود به عنوان رهبری عقیدتی، به نیازهای سیاسی، عقیدتی و نظری جامعه رو به صنعتی ایران پاسخ گوید، اما همه آنها ناکام ماند.[8]
 
فشرده سخن
محمدرضا پهلوی به دلیل فشارهای داخلی و بین‌المللی برای دموکراتیک جلوه دادن نظام خود و اجرای نمایش آزادی عقیده و بیان در کشور، به تشکیل احزاب فرمایشی اقدام کرد. در سال 1336 حزب مردم و ملّیون و در سال ۱۳۴۳ حزب ایران نوین را پایه‌گذاری کرد. افزایش ناگهانی قیمت نفت، که از پاییز ۱۳۵۲ شروع شد، میان رشد اقتصادی و سیاسی ناهماهنگی زیادی به‌وجود آورد؛ به‌ویژه در زمینه مشارکت سیاسی این فاصله عمیق‌تر بود. شاه گمان می‌کرد با انحلال احزاب پیشین و تأسیس حزب واحد و فراگیر می‌تواند از بروز بحران‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جلوگیری کند و جانشینش بدون مواجهه با مشکل جدی به سلطنت برسد. او حزب رستاخیز را پایگاهی برای تحکیم موقعیت نظام شاهنشاهی و دستاوردهای انقلاب سفید معرفی می‌کرد، اما در واقعیت شیوه تأسیس، عضوگیری و فعالیت حزب رستاخیز به گونه‌ای بود که در فاصله‌ای کوتاه به صورت یکی از نمادهای دیکتاتوری روزافزون شاه درآمد. محمدرضا پهلوی از حزب رستاخیز به مثابه ابزاری برای کنترل نیروهای مخالف از جمله طبقه متوسط سنتی و بازار استفاده می‌کرد. تأسیس این حزب را باید آخرین تلاش یک فرد در حال غرق شدن دانست که به‌اشتباه می‌پنداشت مخالفان او چنین سرنوشتی را برای او رقم زده‌اند و بنابراین باید حذف شوند. اما حزبی که آمده بود تا مخالفان را حذف کند به یکی از زمینه‌های انتقاد از نظام تبدیل شد و با رشد جنبش انقلابی، هدف نفرت و خشم مردم قرار گرفت.

پی‌نوشت‌ها:
 
[1]. محمدرضا پهلوی، ماموریت برای وطنم، تهران، چاپخانه ارتش، بی‌تا، ص 173.
[2]. حسین جعفری موحد، «حزب رستاخیز؛ حزبی که با دستان شاه ساخته و با دستان او نیز برچیده شد»، فصلنامه مطالعات تاریخی، ش 15 (زمستان 1385)، صص 229-230.
[3]. عبدالمجید مجیدی، خاطرات عبدالمجید مجیدی، ویراسته حبیب لاجوردی، تهران، گام نو، 1381، صص 111-113.
[4]. جان. دی. استمپل، درون انقلاب ایران، ترجمه منوچهر شجاعی، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1377، صص 53-63.
[5]. محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، تهران، چاپخانه رخ، چ سوم، 1372، ص 295.
[6]. محمدرضا پهلوی، به سوی تمدن بزرگ، تهران، مرکز پژوهش و نشر فرهنگ سیاسی دوران پهلوی، 1356، ص 201.
[7]. علی میرموسوی، اسلام، سنت، دولت مدرن: نوسازی دولت و تحول در اندیشه سیاسی معاصر شیعه، تهران، نشر نی، 1384، ص 232.
[8]. محمود سریع‌القلم، اقتدارگرایی ایرانی در عهد پهلوی، تهران، انتشارات گاندی، چ دوم، 1397، صص 239-240.
https://iichs.ir/vdcdoj0x.yt0o96a22y.html
iichs.ir/vdcdoj0x.yt0o96a22y.html
نام شما
آدرس ايميل شما